مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 50
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند صلاه اعرابی؛ مرسله یا صحیحه
استثناء صلاة الأعرابي
فأمّا «صلاة الأعرابي» فهي مرسلة «الشيخ» في «المصباح» عن «زيد بن ثابت» و فيها توصيفها بمثل صلاة الصبح بعدها الظهران. و في آخر الرواية ما يشهد بمطلوبيّتها في كلّ جمعة، و لو لم تقع بدلًا عن صلاة الجمعة، و إن كان موردها صورة عدم القدرة علىٰ إتيان الجمعة.
و يكفي في استحبابها ثبوت الرواية المعمول بها علىٰ ما فيها من الخصوصيّات، لنسبتها إلى الشهرة، و عن «المفتاح» إلىٰ استثناء جمهور الأصحاب، فيكفي نقل مثله الخبر بذلك في الخبر المذكور، فتكون الرواية كالصحيحة؛ مع أنّه لو فرض عدم الحجيّة، كان عموم «من بلغ» كافياً في استحباب الإتيان برجاء المطلوبيّة، كما قدّمناه في محلّه.
فالأظهر عدم استقامة جعل الاحتياط في الترك. و المناقشات في المسلكين، يتّضح بالتأمّل، اندفاعها. و الظاهر عدم الحاجة في بيان صلاة مستحبّة إلىٰ بيان أزيد من الجهات المختصّة بها؛ فالتشهّد بعد الاثنين كعدم قراءة السورة في الأخيرتين ممّا لا يحتاج إلى البيان إلّا عدم ثبوتها، لا أنّ ثبوتهما فيها محتاج إلى البيان حتى يتمسّك بالإطلاق في عدمهما.[1]
آخرین قسمت بحث که «فأمّا «صلاة الأعرابي» فهي مرسلة «الشيخ» في «المصباح» عن «زيد بن ثابت»» اصلا ما در این جا «فأمّا» نداریم. من رسیدم گفتم یعنی چه؟ فأمّا این جا مناسبت ندارد. مثلا آیا وتر و شفع را گفتیم «فأمّا»؟ مناسبت با «و أمّا» است. لذا خطشان الحمدلله پیشمان بود خیلی روشن و واضح «و أمّا» هست. حالا چطور شده این جا فاء آمده است. اگر هم میخواهید مستندش را یادداشت کنید، نسخه اصل صفحه 8 آمده است. این دست خط خودشان است و فاء این جا اشتباه چاپی شده است. «و أمّا «صلاة الأعرابي» فهي مرسلة «الشيخ» في «المصباح» عن «زيد بن ثابت» و فيها توصيفها بمثل صلاة الصبح بعدها الظهران. و في آخر الرواية ما يشهد بمطلوبيّتها في كلّ جمعة، و لو لم تقع بدلًا عن صلاة الجمعة، و إن كان موردها صورة عدم القدرة علىٰ إتيان الجمعة.» خب حالا باید روایت را بخوانیم.
اولا «مرسلة الشیخ فی المصباح» نمیدانم از کدام از کتابهای فقه شروع شده که همه میگویند مرسله شیخ است. این روایت مرسل است، در مصباح فرمودند «روی عن زید بن ثابت» اما در جمال الاسبوع مرحوم سید بن طاوس برای همین روایت سند آوردند. با یک اندک تفاوتی در متن که حالا با آن کار داریم.جمال الاسبوع ما که داریم صفحه ٣٢٠ در وسائل این مرسله شیخ را از مصباح المتهجد صاحب وسائل آوردند. در مستدرک الوسائل مرحوم نوری همین را از جمال الاسبوع هم آوردند پس دو تا شده است. یعنی مستدرک الوسائل پشتوانه این مرسله شیخ شده است. در همه کتابها مرسلة الشیخ آمده است و به عنوان مرسل تلقی شده است. جایی که هر دو را جمع کردند در بحار است. بحار جلد 89 اسلامیه که 86 بیروت میشود آن آخر جلد صفحه 382 آن جا عنوان زدند «جمال الاسبوع صلوات الاعرابی عن محمد بن هارون عن محمد بن القاسم عن ابی یعلی ابن ابی الحسین عن عبدالله بن محمد النیسابوری عن احمد بن عبدالله عن عبدالرحمان الزیاد عن أبیه عن حارثة بن قدامة عن زید بن ثابت قال: قام رجلٌ من الاعراب»[2] از خود جمال الاسبوع در بحار هم آوردند. بعد آخر کارش فرمودند که «الْمُتَهَجِّدُ، صَلَاةُ الْأَعْرَابِيِّ عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ وَ ذَكَرَ نَحْوَهُ- إِلَى قَوْلِهِ …» پس در بحار نظر داشتند که این در هر دو هست. وسائل هم که عرض کردم در مستدرک تتمیمش را آوردند. پس این از آنهایی است که در هر دو جاری است.
[صلاة الأعرابي]
و أما صلاة الأعرابي ففي السرائر «ان فيها رواية إن ثبتت لا تتعدى» إلى آخره. و قد أرسلها الشيخ في المصباح عن زيد بن ثابت قال: «أتى رجل من الأعراب إلى رسول الله (صلى الله عليه و آله) فقال: بأبي أنت و أمي يا رسول الله إنا نكون في هذه البادية بعيدا من المدينة، و لا نقدر أن نأتيك في كل جمعة، فدلني على عمل فيه فضل صلاة الجمعة، إذا مضيت إلى أهلي خبرتهم به، فقال له رسول الله (صلى الله عليه و آله): إذا كان ارتفاع النهار فصل ركعتين تقرأ في أول ركعة الحمد مرة و قل أعوذ برب الفلق سبع مرات، و اقرأ في الثانية الحمد مرة واحدة و قل أعوذ برب الناس سبع مرات، فإذا سلمت فاقرأ آية الكرسي سبع مرات، ثم قم فصل ثماني ركعات بتسليمتين، و اقرأ في كل ركعة منها الحمد مرة و إذا جاء نصر الله و الفتح مرة و قل هو الله أحد خمسا و عشرين مرة، فإذا فرغت من صلاتك فقل: سبحان الله رب العرش الكريم و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم سبعين مرة، فو الذي اصطفاني بالنبوة ما من مؤمن و لا مؤمنة يصلي هذه الصلاة يوم الجمعة كما أقول إلا و أنا ضامن له الجنة، و لا يقوم من مقامه حتى يغفر له ذنوبه و لأبويه ذنوبهما» و ظاهره أنها عشر ركعات بثلاث تسليمات، و قال غير واحد: إنها كالصبح و الظهرين، فإن أراد به ما ذكرنا كان جيدا، و ان أراد بحيث يشمل التشهد الوسط في الرباعيتين منها و نحوه كما يفهم من الروضة طولب بدليل ذلك.
و كيف كان فقد أفتى بمضمون الخبر المزبور المشهور كما قيل، و في مفتاح الكرامة قد استثناها جمهور الأصحاب، قلت: بل لا أجد أحدا أنكرها على البت، و لعله بذلك ينجبر المرسل المذكور المعتضد بمرسل السرائر خصوصا مع التسامح في أدلة السنن، إذ احتمال المناقشة فيه هنا- بأنه انما يجري فيما كان كليه مشروعا دون خصوصيته كالدعاء و الذكر و صلاة ركعتين في وقت خاص أو مكان خاص أو نحو ذلك، فيكفي حينئذ.[3]
صاحب جواهر هم میفرمایند «و أما صلاة الأعرابي ففي السرائر «ان فيها رواية إن ثبتت لا تتعدى»» از او تعدی نمیشود «و قد أرسلها الشيخ في المصباح عن زيد بن ثابت قال: «أتى رجل من الأعراب إلى رسول الله (صلى الله عليه و آله) فقال: بأبي أنت و أمي يا رسول الله إنا نكون في هذه البادية بعيدا من المدينة» دور هستیم نمیتوانیم هر جمعه بیاییم محضر شما و نماز جمعه شما را درک بکنیم. «و لا نقدر أن نأتيك في كل جمعة، فدُلّني على عمل فيه فضل صلاة الجمعة» یک چیزی به ما یاد بدهید که فضیلت نماز جمعه را داشته باشد که الان حاج آقا فرمودند که موردش آن جایی است که نمیتواند نماز جمعه بخواند ولی ذیلش چیزی است که حضرت فرمودند ولو نماز جمعه هم خواندی مانعی ندارد بخوانی و به فضیلتش میرسی. «إذا مضيت إلى أهلي خبرتهم به، فقال له رسول الله (صلى الله عليه و آله): إذا كان ارتفاع النهار فصل ركعتين تقرأ في أول ركعة الحمد مرة و قل أعوذ برب الفلق سبع مرات، و اقرأ في الثانية الحمد مرة واحدة و قل أعوذ برب الناس سبع مرات، فإذا سلمت فاقرأ آية الكرسي سبع مرات» این دو رکعت اول. بعد «ثم قم فصل ثماني ركعات بتسليمتين» تصریح حضرت است که 8 رکعت با دو تا سلام بخوان، یعنی دو تا 4 رکعتی. «و اقرأ في كل ركعة منها الحمد مرة و إذا جاء نصر الله و الفتح مرة و قل هو الله أحد خمسا و عشرين مرة، فإذا فرغت من صلاتك فقل: سبحان الله رب العرش الكريم و لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم سبعين مرة، فو الذي اصطفاني بالنبوة ما من مؤمن و لا مؤمنة يصلي هذه الصلاة يوم الجمعة» این کلیاش هست. «ما مِن مومن» ولو میتواند نماز جمعه هم برسد. حاج آقا به این اشاره میکنند. «ما من مؤمن و لا مؤمنة يصلي هذه الصلاة يوم الجمعة كما أقول إلا و أنا ضامن له الجنة، و لا يقوم من مقامه حتى يغفر له ذنوبه و لأبويه ذنوبهما»»
برو به 0:07:13
شاگرد: همین ذیل روایت دالّ بر جانشینی است؟ قضیه برای هر کسی که نیست؟
استاد: «ما من مومن و لا مومنة». «غیر قادر أن یأتی الجمعة» که دیگر نفرمودند.
شاگرد: بله ولی در مقام بیان این هستند که ثوابش این مقدار است. ذیل روایت صحبت از این نیست که فضیلت نماز جمعه هم به او میدهند.
استاد: آن که خودش درخواست کرد. یعنی حکمت مطابقت سوال با جواب این طوری میشود. نمیشود بگوییم میگوید یا رسول الله! یک چیزی به من بگویید که فضیلت آن بیاید بعد هم این را توضیح بدهند ولی …
شاگرد: ذیلش یک چیز اضافه میگویند. میگویند اگر کسی هم ولو بتواند نماز جمعه بخواند و این کار را بکند بداند این ثواب برایش هست. ولی برای چه کسی جانشین نماز جمعه میشود؟ آن کسی که صدر روایت است که نمیتواند بیاورد.
استاد: این که درست میفرمایید. یعنی میخواهید بگویید اگر میتواند برود و نرفت این روایت نمیگوید جایگزینش میشود. منظور ما این بود که آیا فقط کسی که نماز جمعه نمیتواند بیاید مشروع است این نماز را بخواند یا نه؟ حاج آقا میفرمایند در ذیلش اشاره به این است که حتی کسی هم که میتواند برود حالا برود یا نرود میتواند نماز را بخواند و ثواب را دارد.
شاگرد: به اندازه یک نماز جمعه با دو تا خطبههایش فکر کنم طول بکشد.
استاد: ممکن است و اصلا کأنه نماز نصف روز است. حالا الان من عبارات را میخوانم ببینید نکات قشنگی این جا هست. صاحب جواهر میفرمایند که «و ظاهره» ظاهر این مرسل است است که «أنها عشر ركعات بثلاث تسليمات» ده رکعت بخواند با سه تا سلام. «و قال غير واحد:» که مثلا دیدم صاحب مفتاح الکرامة معلوم است که از خودشان همین را میگویند. میگویند که «إنها كالصبح و الظهرين» صلاة اعرابی مثل این است که یک نماز صبح با نماز ظهر و عصر بخوانی. خب اگر میگوییم نماز اعرابی این است پس یعنی دو رکعت که خواندی، دو تا چهار رکعتی را که میخواهی با دو تا تسلیمه بخوانی باید رکعت دوم که رسیدی تشهد بخوانی ولی سلام ندهی چون ظهر این طوری است. این نیاز است پس تشهد بین دو رکعت که چهار رکعت میخوانید بین دو رکعتهایش تشهد دارد. صاحب جواهر میفرمایند «قال غیر واحد: إنها کالصبح و الظهرین فإن أراد به ما ذكرنا» اگر همین که یعنی 10 رکعت به 3 تا سلام فقط «كان جيدا،» این حرف ما خوب است. «و ان أراد بحيث يشمل التشهد الوسط في الرباعيتين» شما میگویید حضرت خواستند بفرمایند که آن دو تا چهار رکعتی را که میخوانی باید رکعت دوم هم تشهد مثل ظهرین بخوانی. اگر این را میخواهند بگویند «في الرباعيتين منها و نحوه كما يفهم من الروضة طولب بدليل ذلك.» میگوییم از این روایت که چیزی در نیامد که تشهد بخوان. دلیل میخواهد و دلیل هم که نیست. این چیزی است که صاحب جواهر این جا میگویند. حاج آقا هم بعد اشاره به یک ردّی به حرف صاحب جواهر دارند. دیگر نیازی نیست. تشهد را میخواند، نخواندنش نیاز است. مرحوم حاج آقا رضا هم از صاحب جواهر جواب میدهند، یک نکته هم اضافه میکنند میگویند شمای صاحب جواهر که میگویید 10 رکعت نماز است، دو تا چهار رکعتی، دو تا سلام دارد، شما میگویید تشهد کردی «طولب بدلیل» نباید بینش تشهد بخواند، 10 رکعت است با سه تا سلام. میگویند آن رکعت آخر تشهد بخواند یا نخواند؟ رکعت آخر تمام شد، سر از سجده برداشت «سبحان ربی الاعلی بحمده» سر برداشت. بگوید «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» اگر سه تا سلام این را میگویید، خب این خلاف متعارف است که کسی سر از سجده بردارد بگوید السلام علیکم. اگر خود شما میگویید آن جا که ما میگوییم رکعت آخر سلام بده معلوم است که قبلش باید تشهد بخواند. دلیلش یکی است. این جا با آن یکی هر دو یکی است. یا باید بگویید «ثلاث تسلیمات» تسلیم محض است اصلا در هیچ کجا تشهد نخواند «طولب بدلیل» برای تشهد یا این که اگر رکعت آخر گفتید رکعت دوم هم باید بگویید چون دلیلش «الدلیل الدلیل» این فرمایش ایشان است. حاج آقا هم طور دیگری میفرمایند که عبارتشان را برمیگردیم. من دارم به عنوان مقدماتی که در ذهنتان حاضر بشود عرض میکنم.
برو به 0:12:12
بعد فرمودند «و كيف كان فقد أفتى بمضمون الخبر المزبور المشهور كما قيل، و في مفتاح الكرامة قد استثناها جمهور الأصحاب، قلت: بل لا أجد أحدا أنكرها على البت» یعنی به طور قطع بگوید صلاة اعرابی نخوانید. احتیاط و …چرا گفته اند عده ای و اینجا ذکر نکردند اما اینکه صریحا بگوید صلاة اعرابی نخوانید، ندیدم. «و لعله بذلك ينجبر المرسل المذكور المعتضد بمرسل السرائر خصوصا مع التسامح في أدلة السنن» شروع به بحث میکنند که حاج آقا بحث ایشان را بعدا میگویند.
حالا قبل از این که به آن بحث برسیم عبارت حاج آقا را ببینید. «و أمّا «صلاة الأعرابي» فهي مرسلة «الشيخ»» خود این عنوان مرسل دارد کار را پس میبرد. و لذاست که عرض کردم فقط مرسله شیخ نیست، در بحار آدرس دادم و در جمال الاسبوع هم صفحه 320 سند دارد. مرحوم سید همین روایت را با سند با نکات اضافهای که بعدا کارش داریم، حتما در بحث فقهی هم با آن کار داریم. خب این یکی. پس مرسلة الشیخ در جمال الاسبوع سید سند هم دارد. «عن «زيد بن ثابت» و فيها توصيفها بمثل صلاة الصبح بعدها الظهران.» حاج آقا این را هم از غیر واحد پذیرفتند. یعنی همراه صاحب جواهر نشدند که بگویند «عشر رکعات بثلاث تسلیمات». نه! میگویند مثل صبح و دو تا ظهر و عصر. یعنی همان طوری که نماز صبح و ظهر و عصر میخوانید، بینش تشهد میخوانید، حتی حاج آقا میفرمایند اگر دلیل بر خلاف نداریم تسبیحات هم بخوانید. چرا؟ چون میگوییم چهار رکعت و چهار رکعت. خب در رکعت سوم و چهارم باید تسبیحات بخوانید مثل این که در ظهر تسبیحات میخوانید. آن طرفش دلیل میخواهید. که حالا متن هر دو روایت را بعدا میخوانیم. اگر دلیل پیدا شد که در رکعت سوم قرائت بخوان فبها، اگر دلیل پیدا نشد علی القاعدة آن طرفش بیان میخواهد.
پس «بمثل صلاة الصبح بعدها الظهران.» آیا صلاة اعرابی فقط برای کسی است که نمیتواند نماز جمعه بخواند؟ میفرمایند نه. «و في آخر الرواية ما يشهد بمطلوبيّتها في كلّ جمعة، و لو لم تقع بدلًا عن صلاة الجمعة، و إن كان موردها صورة عدم القدرة علىٰ إتيان الجمعة.» پس از خود روایت استفاده کردند که در غیر آن هم میشود بخوانند.
حالا ببینیم صلاة اعرابی از آن قاعدهای که قبلا خواندیم که رأس صفحه 10 بود «مسألة: النوافل كلّها ركعتان بتشهّد و تسليم إلّا ما يذكر استثناؤه، أعني «الوتر» و «صلاة الأعرابي» و «صلاة الاحتياط»؛ و عن «إرشاد الجعفريّة» الإجماع عليه»[4] قاعده این شد که آن جا صحبتش شد. حالا صلاة اعرابی آیا استثنائش سر میرسد یا نه؟ شروع میکنند در این که بگویند سر میرسد. حاج آقا از آنهایی است که قبول دارند. میفرمایند «و يكفي في استحبابها ثبوت الرواية المعمول بها علىٰ ما فيها من الخصوصيّات» در استحبابش کافی است در این که روایتی که معمول بها است و اصحاب به آن عمل کردند دالّ بر آن باشد. اگر مرسله هست میگویند جبر میکند. عمل اصحاب و فتوا بر طبقش جابر سند است. البته «علی ما فیها»، متعلق «علی» چیست؟ یعنی «المعمول بها علی»؟ یا «استحبابها علی»؟ اگر «علی» را به «معمول بها» بزنیم خوب است یعنی عمل شده به این روایت بر آن خصوصیات استحبابی که دارد ولی اگر یادتان باشد یک وقتی دنبال همین در کلمات اصحاب گشتیم وقتی که گفتند «إلا صلاة الاعرابی» هیچ کدام ذکر کرده بودند که «إلا صلاة الاعرابی یوم الجمعة» با آن خصوصیات یا نه؟ این خیلی تصریح نبود لذاست که اگر این «من الخصوصیات» را به استحباب هم بزنیم خوب است یعنی نیازی هم به آن تفحص ندارد. «يكفي في استحبابها ثبوت الرواية المعمول بها علىٰ ما فيها من الخصوصيّات» یعنی ایشان نظر نمیدهند که خصوصیات را ملغی بکند حتی بخواهد یک چیزش را نخواند هم نمیشود باید ارتفاع النهار باشد. نظر ایشان است. چرا؟ چون خلاف قاعده است. این که حضرت یادش دادند «علی ما فیها من الخصوصیّات» پس این «علی» نظر شریف خودشان میشود. نمیخواهند به اصحاب نسبت بدهند که اصحاب گفتند که با همه خصوصیات استثناء است. در اصحاب نبود. یادتان هست ما گشتیم. لذا با این خصوصیت من احتمال میدهم … چون نظیرش هم اگر یادتان باشد از جامع المسائل کتاب صوم ولی مربوط به مدینه طیبه بود. صوم سه روز در سفر که در متن بود روزه سه روز در سفر حاج آقا در تعلیقه اضافه کردند به خصوص با تمام خصوصیاتی که روایت میگوید که باید از چهارشنبه شروع بکند، روزه بگیرد که همین طوری نمیتواند برود نمازها را بخواند خصوصیاتش نباشد. این اضافه ایشان در آن جا معلوم میشود که یک سنخ است. این جا هم «علی» برای خودشان است. پس «علی» به استحباب میخورد. ظاهر این میشود که «علی» به استحباب میخورد، نه این که به «معمول بها» بخورد که یعنی بفرمایند من رفتم کتب همه اصحاب را دیدم همه معمول بها هست به این نحو. خب «يكفي في استحبابها ثبوت الرواية المعمول بها علىٰ ما فيها من الخصوصيّات» با همه آنها فقط استحبابش محفوظ است. عدول بکنید نه دیگر، نماز مستحبی دو رکعت است. خب حالا میگوییم که آیا شما این را به عنوان این که معمول بها است قبول دارید؟ خودشان ظاهرا تحصیل شهرت نکردند لذا میبینید میگویند «لنسبتها إلى الشهرة،» علمایی که مورد وثوق هستند ولو خود من نرفتم همه کتابها را تحصیل کنم اما منسوب به شهرت است نزد کسانی که موثق هستند. بعد بالاتر میبرند «و عن «المفتاح»» مفتاح الکرامة . مفتاح الکرامة چه کار کردند؟ این را نسبت دادند «إلىٰ استثناء جمهور الأصحاب،» که چه بسا جمهور بارش بیش از شهرت است. جمهور یعنی معظم. ولو شهرت هم مقابلش شاذ میشود اما چه بسا در استعمال وقتی جمهور را به کار میبرند شاید یک چیزی بیش از شهرت است.
برو به 0:20:03
«فيكفي نقل مثله الخبر بذلك في الخبر المذكور،» باز این جا فی الخبر است، اشتباه است. دست خط حاج آقا دو تا نقطه خیلی واضح است که … اینها حالا چیزی است که چشم در میرود و الا سر سوزن احتمال نیست که در خط شریفشان خبر باشد. جبر دو تا نقطه خیلی خوانا زیر کلمه خبر دوم گذاشتند که در کتاب خبر آمده است.و«جبر »است «فيكفي نقل مثله الخبر بذلك في الجبر المذكور» نقل مثل سید جواب کفایت میکند، متبحر فن است، کسی هست که متخصص در این هست و کتابی قبل و بعد ایشان مثل کتاب ایشان نوشته نشده «فيكفي نقل مثله» نقل کردند «الخبرَ» یعنی خبر مرسله شیخ را «بذلك» یعنی با این عنوانی که جمهور اصحاب بر طبقش عمل کردند. معمول بها است. جمهور اصحاب استثناء کردند. «الخبر بذلک» یعنی یکفی نقل مثل سید جواد خبر را به این نحوی که جمهور اصحاب استثناء کردند، یکفی در چه؟ «في الجبر المذكور» در این که، این جبر کند سند مرسله روایت را. «فتكون الرواية كالصحيحة؛» چرا؟ چون صحیحه موثوق الصدور میشود، میشود چیزی که ما اطمینان داریم که حجیت دارد و بر طبقش حکم خدا هست و میتواند حجیت فردای قیامت برای مفتی باشد. «مع أنّه لو فرض عدم الحجيّة، كان عموم «من بلغ» كافياً في استحباب الإتيان برجاء المطلوبيّة، كما قدّمناه في محلّه.» قدمناه فی محله احتمال دارد که در کتاب طهارت استدلالی فرمودند. چون ما اول کتاب صلاة شروع کردیم ولی قبلش طهارت استدلالی را هم نوشته بودند. یک جا دیگر هم کما قدمناه فرمودند که عرض کردم معلوم میشود در آن کتاب الطهارة استدلالی است که هنوز هم چاپ نشده است. ان شاء الله همتی بشود چاپ بشود. میگویند قبلا ما گفتیم که اخبار «مَن بلغ» کافی است. تا اندازهای که من میدانم ایشان قاعده تسامح را قبول داشتند و اتفاقا خیلی توسعه میدادند. «مَن بلغه شیءٌ من الثواب» حتی مثل فتوای فقیه را هم میگفتند «بلغه شیءٌ من الثواب». یک مجتهدی که روی هوا حرف نمیزند، عادل است و دینش را میخواهد بگوید. این اگر فتوا به یک استحباب داد برای مجتهد دیگر کافی است که «بلغه شیء من الثواب» یک ثوابی به گوش او از فتوای فقیهی رسیده است. چون این مورد اختلاف است که «مَن بلغه» حتما باید روایتی باشد که ضعیف است؟ یا فتوای فقیهی هم که میدانیم بدون استناد حرف نمیزند «یکفی». من حالا تصریحی از عباراتشان یادم نیست ولی ظاهرا از شاگردان حاج آقا که مورد اطمینان بودند خودشان تصریحا گفتند من شنیدم یا دیدم. علی ای حال این برای من فیالجمله اطمینان هست. نحوی که جواب میدادند و سایر موارد که حتی فتوای فقیه هم میگویند مشمول قاعده تسامح هست. حالا بحثش هم سر جایش باشد.
شاگرد: شهرتی که جبر ضعف سند میکند در اصول فقه شهرت عملی هست.
استاد: بله شهرت فتوایی اصلا چیز ندارد. شهرت فتوایی اصلا یک چیز جدایی است. هیچ مستندی ندارد.
شاگرد: شهرت روایی هم که در بحث تعارض و اینها مطرح میشود. منتها یک بحثی که هست این است که شهرت عملی یعنی مستندا به این روایت اینها فتوا بدهند آن وقت ممکن است که خیلیها که این روایت را مطرح کردند و به آن فتوا داده باشند اتفاقا از همین بحث «مَن بلغ» استفاده کرده باشند. این یک احتمالی است که دور نیست که آنها هم در ذهنشان از باب «من بلغ» مثلا فتوا دادند که همچنین نمازی هست.
شاگرد: خب مبعد این است که نظیر این نماز اعرابی خیلی دیگر هست. اصحاب فقط وتر و اعرابی را گفتند. چرا آنها را نگفتند؟ آنها هم «مَن بلغ» است. در همین جمال الاسبوع، در مصباح شیخ، در اقبال چند جور نماز دیگر هم هست. نمازهایی که میگویند سلام ندهید و وصل بخوانید. ما میگوییم هر نماز مستحبی حتما باید سلام بدهید «النوافل کلها رکعتین بتسلیم» پس چرا اصحاب فقط این را گفتند؟ اگر مستند به قاعده تسامح بودند باید آنها را بگویند، باید استثناء کنند، مطلع بر اینها بودند، اخبار در دستشان بوده است. پس این که این را به خصوص گفتند معلوم میشود که یک طور دیگری بوده است. خلاصه شما که این را میگویید باید آن را جواب بدهید. حالا طور دیگری بوده یا نبوده این سوالی است که باید جوابش را بدهیم.
«فالأظهر عدم استقامة جعل الاحتياط في الترك.» این دوباره اشاره به ردی از فرمایش صاحب جواهر است. عرض کنم که صاحب جواهر اول میگویند این روایت مرسله شیخ خیلی خوب است، دغدغه نکنید، اصحاب استثناء کردند، دیگر ما گیری نداریم که بگوییم این نماز را بخوانیم. بعد میگویند بعضیها گفتند تسامح در ادله سنن اشکالاتی ممکن است این جا بیاید و این جا مشمول آن جا نباشد و حدود یک صفحه اینها را جواب میدهند. یعنی میپذیرند که روایت مشمول قاعده تسامح هست. آخر کار چه کار میکنند؟ آخر کار بعد همه دفاعهایی که کردند و فرمودند که این مشمول قاعده تسامح هست و اشکال نکنید و نکنید و نکنید با چند وجه که مطالب خوبی هم گفتند. آخر کار میفرمایند «اللهم إلا أن يناقش في تحقق شهرة معتد بها بحيث تجبر الخبر المذكور.»[5] میگویند ممکن است یک کسی … لذا ببینید حاج آقا فرمودند «لنسبتها الی الشهرة» ایشان میفرمایند مگر یک کسی بگوید ما شهرت را قبول نداریم. در اصل تحقق جابر خدشه بکند. خب دوباره همه آن حرفها مشکل میشود. حرفهایی که قبلا دفاع کردیم. لذا میفرمایند «و منه یعلم أنّ الاحوط ترک هذه الصلاة»[6] به این جا ختم میکنند. کسی بخواهد خیلی احتیاط بکند نماز صلاة اعرابی را نخواند. چرا؟ چون بینش سلام نمیدهد. چهار رکعت متصل میخواند و این خلاف آن قاعده فقهی است و احوط ترکش است. حاج آقا اشاره میکنند میفرمایند که «فالأظهر عدم استقامة جعل الاحتياط في الترك.» این فالاظهر متفرع بر چیست؟ متفرع بر این که فرمودند که «مع أنّه لوفرض»؟ یا قبلش «یکفی» و «مع أنّه»؟ میخواهم با عنایت به حرف صاحب جواهر عرض کنم. این «فالاظهر» که حاج آقا فرمودند حتما متفرع بر هردو هست بلکه اوّلی است. چرا؟ چون اولی گفتند که روایت با مثل سید جوادی که این طور گفته کافی است. «کالصحیحة» بعد گفتند «مع أنّه»میتواند قاعده چه هم باشد. میگویند «فالأظهر عدم استقامة جعل الاحتياط في الترك.» درست نیست بگوییم احوط این است که نخوانیم. چرا احوط است؟ به خاطر قاعده تسامح؟ یا به خاطر آن قبلی؟ در نظر ایشان زور قاعده تسامح بیشتر است یا آن قبلی؟ ظاهرش آن قبلی است ولو «مع» هم تاییدش کردند. و لذاست که دقیقا این که میخواهم عرض کنم «فالاظهر» به «اللهم» صاحب جواهر میخورد. چرا؟ چون صاحب جواهر آن رأس اشکال را روی اصل تحقق شهرت گذاشتند. حاج آقا هم جواب دادند که چرا خدشه میکنید؟ اولا که عده زیادی گفتند و ثانیا مثل متخصصی مثل سید جواد که آن قدر خبیر در این فن است ایشان دارد میگوید «جمهور الاصحاب» دیگر یک کسی که یک راهی را رفته و متخصص هم بوده ما دوباره برویم و بعد بفهمیم؟ این خدشه کردن جا ندارد. پس معلوم میشود با اتکای به مثل نقل سید جواد حاج آقا این «اللهم الا أن یناقش» را جواب دادند و فرمودند «فالاظهر»
برو به 0:28:55
علی ای حال منظورم این است که «فالاظهر» ر ا فقط به این اتیان برجاء المطلوبیة نزنیم، به قاعده تسامح نزنیم، این «فالاظهر» به اصل مطلب میخورد. چرا؟ چون صاحب جواهر اصل احتیاطشان به خاطر تحقق شهرت بود و الا صاحب جواهر که اصل قاعده تسامح را پذیرفتند. با آنهایی که اشکال کرده بودند به شدت درگیر شدند. اگر هم ایشان میخواستند بگویند «فالاحوط» یعنی رد ایشان باشد در قاعده تسامح که صاحب جواهر هم مشکلی نداشتند. مشکل صاحب جواهر در تحقق شهرت بود و حاج آقا فرمودند ما گفتیم مشکلی ندارد.
شاگرد: حالا ممکن است بگویید شهرت را من قبول ندارم منتها همین که اخبار «مَن بلغ» را شامل این جا میدانید دیگر جایی نمی ماند که ما بگوییم احوط ترکش است.
استاد: بله موید این احتمال این طرف است. این را من از حیث واقعیت خارجی گفتم. موید این که چه بسا منظورشان این است که «فالاظهر» بیشتر تکیه کلامشان به قاعده تسامح باشد. نه آن جبری که قبلا فرمودند. عبارت بعدیشان … «و المناقشات في المسلكين، يتّضح بالتأمّل، اندفاعها.» مناقشاتی که صاحب جواهر نقل میکنند «علی المسلکین» یعنی مسلک قبول قاعده تسامح و عدم قبول. بر طرفینی که میگویند «یتّضح بالتأمل اندفاعها» اگر تأمل کنیم میبینیم همه آنها قائل نیست که خود صاحب جواهر هم همه آنها را جواب دادند یعنی صاحب جواهر در این جهت از قاعده تسامح دفاع کردند. این که یک دفعه فرمودند «و المناقشات في المسلكين، يتّضح بالتأمّل، اندفاعها.» خیال میکنید هنوز ناظر به قاعده تسامح هستند. قرینه بعدی ذهن را میبرد که «فالاظهر عدم استقامة» یعنی این طوری بگوییم؛ کأنّه با موونه قاعده تسامح. آن که «یکفی»، «مع» این «فالاظهر». با آن «یکفی» و مع این با هم باید لحاظ شود این طوری. و لذا «و المناقشات» هم «یظهراندفاعها». این ممکن است. لذا بگوییم «فالاظهر» به مجموعش بخورد. مجموعی که حتما عنایت به قاعده تسامح هم دارد.
اما حالا مناقشاتی را بخوانیم یا نه، به ذهن شریف شماست. اگر بخواهید میخوانیم حدود یک صفحه جواهر هست. اگر نخواهید هم همین عبارت ایشان را میخوانیم. اصل مطلبی که نظر ایشان هست را من عرض کردم که ایشان قاعده تسامح را خیلی گسترده قبول داشتند. اما در آن مناقشات مباحث علمی خوبی مطرح است. اگر خواستید بخوانیم. همین امروز وارد شویم، نخواستید هم فردا.
«و الظاهر عدم الحاجة في بيان صلاة مستحبّة إلىٰ بيان أزيد من الجهات المختصّة بها؛» این جواب حرف صاحب جواهر است. صاحب جواهر گفتند که «ذکر غیر واحد» که صلاة اعرابی «کالصبح و الظهرین» است، پس تشهد هم میخواهد. گفتند اگر بخواهند بگویند تشهد میخواهد «طولب بدلیل» اگر بخواهند بگویند این فقط رکعاتش … حاج آقا جواب میدهند که ما قبول کردیم گفتیم «صلاة الصبح بعدها الظهران» از آن دفاع هم میکنیم و حرف صاحب جواهر سر نمیرسد. چرا؟ میفرمایند «و الظاهر عدم الحاجة في بيان صلاة مستحبّة إلىٰ بيان أزيد من الجهات المختصّة بها» وقتی حضرت میخواهند یک نماز مستحبی را بگویند که خصوصیاتی دارد فقط همان خصوصیات اضافی را میگویند، نه این که هر چه هم با دیگران مشترک است دوباره بگویند. خب وقتی یک دو رکعتی شده، دو تا چهار رکعتی که تصریح میکنند به سلام، به تسلیم فقط یعنی چهار رکعت را پشت سر هم میخوانید دیگر خودش میداند وقتی چهار رکعتی پشت سر هم میخوانیم تشهد بین دو رکعت میخوانیم، دیگر نیاز نیست که ذکر بکنند. «إلىٰ بيان أزيد من الجهات المختصّة بها فالتشهّد بعد الاثنتين» در خط حاج آقا اثنتین است. «كعدم قراءة السورة في الأخيرتين» این که در دو رکعت آخر آن چهار رکعتیها سوره نخوانی، تسبیحات بخوانی «ممّا لا يحتاج إلى البيان إلّا عدم ثبوتها» اگر ثابت نبود باید بگویند نه این که وقتی ثابت هست و طبق قاعده هست دوباره بگویند. صاحب جواهر میگویند که نه، فقط 10 رکعت. «لا أنّ ثبوتهما فيها محتاج إلى البيان حتى يتمسّك بالإطلاق في عدمهما.» صاحب جواهر میگویند حضرت مطلق فرمودند، نگفتند که تشهد بخوان. تمسک میکنیم به اطلاق امرِ ده رکعت بخوان، مقید به تشهدِ بین رکعتین اثنتین نبود، پس نخوان. آخر اطلاق جایش اینجا نیست. اینجا آن مختصات را دارند میگویند بقیهاش ناظر به همان مطلقات قبلی است، نه یعنی اینجا.[7]
قَالَ الشَّيْخُ أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ التَّلَّعُكْبَرِيُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَسْمِ الْغَلَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو يَعْلَى بْنُ أَبِي الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّيْسَابُورِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زِيَادِ بْنِ أَنْعَمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَارِثَةَ بْنِ قُدَامَةَ عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ قَامَ رَجُلٌ مِنَ الْأَعْرَابِ فَقَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَكُونُ فِي هَذِهِ الْبَادِيَةِ وَ بَعِيداً مِنَ الْمَدِينَةِ وَ لَا نَقْدِرُ أَنْ نَأْتِيَكَ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ فَدُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ فِيهِ فَضْلُ صَلَاةِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ إِذَا مَضَيْتُ إِلَى أَهْلِي خَبَّرْتُهُمْ بِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا كَانَ ارْتِفَاعُ النَّهَارِ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ تَقْرَأُ فِي أَوَّلِ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ اقْرَأْ فِي الثَّانِيَةِ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَإِذَا سَلَّمْتَ فَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ سَبْعَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قُمْ فَصَلِّ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ بِتَسْلِيمَتَيْنِ وَ تَجْلِسُ فِي كُلِّ رَكْعَتَيْنِ مِنْهَا وَ لَا تُسَلِّمْ فَإِذَا تَمَّمْتَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ سَلَّمْتَ ثُمَّ صَلَّيْتَ الْأَرْبَعَ رَكَعَاتٍ الْآخَرَ كَمَا صَلَّيْتَ الْأُولَى وَ اقْرَأْ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً فَإِذَا أَتْمَمْتَ ذَلِكَ تَشَهَّدْتَ وَ سَلَّمْتَ وَ دَعَوْتَ بِهَذَا الدُّعَاءِ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ هُوَ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا إِلَهَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ يَا رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِي وَ اذْكُرْ حَاجَتَكَ وَ قُلْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ سَبْعِينَ مَرَّةً وَ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ فَوَ الَّذِي بَعَثَنِي وَ اصْطَفَانِي بِالْحَقِّ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ يُصَلِّي هَذِهِ الصَّلَاةَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ كَمَا أَقُولُ إِلَّا وَ أَنَا ضَامِنٌ لَهُ الْجَنَّةَ وَ لَا يَقُومُ مِنْ مَقَامِهِ حَتَّى يُغْفَرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ لِأَبَوَيْهِ ذُنُوبُهُمَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى ثَوَابَ مَنْ صَلَّى فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فِي أَمْصَارِ الْمُسْلِمِينَ وَ كَتَبَ لَهُ أَجْرَ مَنْ صَامَ وَ صَلَّى فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ. [8]
عرض کنم که این نکته مهمی در این جاست. صاحب جواهر میگویند «طولب بدلیل» که تشهد میخواهد یا نه. حضرت که نگفتند. در مرسله شیخ خب فقط هست که «ثم قم فصل ثماني ركعات بتسليمتين، و تجلس فی کل رکعتین منها» این عبارت مرسله شیخ نیست. این همینی بود که اضافه گفتم. در کتاب جمال الاسبوع که سند دارد اصلا توضیحات قشنگ دارد. اصلا این در دست ما نیامده با این که سند هم دارد. «ثم قم فصل ثماني ركعات بتسليمتين، و تجلس فی کل رکعتین منها» تجلس یعنی تشهد، واضح و آشکار است. «و لا تسلم» بین کل رکعتین بنشین اما سلام نده «فَإِذَا تَمَّمْتَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ سَلَّمْتَ ثُمَّ صَلَّيْتَ الْأَرْبَعَ رَكَعَاتٍ الْآخَرَ كَمَا صَلَّيْتَ الْأُولَى وَ اقْرَأْ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَاحِدَةً» پس در نقلی که سید دارند، اصلا صاحب جواهر «طولب بدلیل» میگویند اصلا آن صریح هست «تجلس». این یک.
برو به 0:36:36
یکی دیگر هم راجع به قرائت در رکعت سوم و چهارم. هم در مرسله شیخ، هم در نقل سید هر دو دارد که حضرت در نمازهای چهار رکعتی فرمودند «وَ اقْرَأْ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ» خب اگر این طور باشد فرمایش حاج آقا ممکن است بگویند یعنی «و اقرأ فی کل رکعة» که میدانی در آن رکعات حمد خوانده میشود یعنی رکعتهای اول و دوم، نه سوم و چهارم. این ممکن است اما علی ای حال این طرفش هم پس احتمالش هست که وقتی حضرت میگویند دو تا چهار رکعتی بخوان، «وَ اقْرَأْ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ» ظاهرش این است در رکعت سوم و چهارم هم باید همین سورهها را و حمد را بخوانید. خب اگر این طوری باشد حرفی نیست. حضرت فرمودند که «وَ اقْرَأْ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً» ظاهری که نمیشود از آن عدول کرد این است که 10 رکعت همهاش. رکعت سوم و چهارم را باید بخوانید، پس حمد هم باید خوانده شود. این تاسیس خود روایت است به این که دیگر در رکعت سوم و چهارم مثل رکعت اول و دوم باید حمد را بخوانی و مثل سایر نمازها نیست که بتوانی تسبیح بخوانی.
شاگرد: تشهد بین هردو رکعت هم یعنی تمام هردورکعت است ؟
استاد: آن در نقل شیخ نبود. فرمودند که «ثُمَّ قُمْ فَصَلِّ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ بِتَسْلِيمَتَيْنِ وَ تَجْلِسُ فِي كُلِّ رَكْعَتَيْنِ مِنْهَا»
شاگرد: این مخالف حرف حاج اقا می شود ؟
استاد: نه! حاج آقا که فرمودند تشهد باید بخواند. «تجلس و لا تسلم» سلام نده. پس عین حرف حاج آقا میشود. این روایت جمال الاسبوع بر علیه حرف صاحب جواهر میشود. البته ایشان هم فرمودند «طولب بدلیل» خب این هم دلیل. نقلی که سید در جمال الاسبوع دارند و با سند هم آوردند صریحا دارد که تشهد … این چیزهایی بود که من دیده بودم در …
شاگرد: سند این جمال الاسبوع خوب است؟
استاد: سند را خواندم «عن محمد بن هارون عن محمد بن القاسم» دونه دونه را نشد نگاه کنم. حالا اگر ملاحظه کردید و من هم یادم باشد …. محمد بن سنان بود که بحثش شد. آن را هم دیدم همان چیزی که ما گفتیم نمیدانم توضیح المشکل را نگاه کردید یا نه، ولی همان چیزی را که ما عرض کردیم و این جا هم مطرح شد، صاحب حدائق هم گفتند. صاحب حدائق در جلد 8 حدائق صفحه حدود 40 همین را فرموده بودند. صاحب حدائق فرمودند «کلام مع بعض الاعلام» بعد همین را گفته بودند هر کجا گیر میافتند میگویند محمد بن سنان ظاهری است، آن هم ضعیف است. اشتباه کردند. عبدالله بن سنان بوده، با آن محمد بن سنان قاطی شده، بعد گفتند محمد بن سنان. صاحب حدائق شاهد میآورند که آن محمد بن سنان ظاهری که میگویند ضعیف است اصلا نمیتواند از امام صادق نقل کند و این محمد بن سنانی که ما بحثمان بود گفتند برادر اوست و روایت هم از او آوردند، پس این نکته خوبی بود که ما عرض کردیم و متحیر بودیم که چطور این را نفرمودند، خب مثل صاحب حدائق تصریح کردند به همینی که ما در مباحثه به آن رسیدیم که آن محمد بن سنان را نمیشود بگویند اشتباه شده است. ایشان هم به همین مطلب تصریح کرده است. «عن أخیه» هم شاید در روایات سه چهار مورد، پنج مورد بود. دیگر تصریح به این بود. صاحب حدائق هم همین را آوردند گفتند در فلان جا داریم که میگوید «عن أخیه محمد بن سنان» ولی خب در کتب رجالیه توثیق صریح نشده است. همین که مهملاً ذکرش شده است. توثیق نشده است ولی اصل این که میگویند اشتباه هست، این با آن مخلوط شده، تصحیف شده است، اینها درست نیست. فقط یک چیز در آن نرم افزار بود که گفته بودند «امامی ثقة جلیل» نفهمیدیم مدرکشان کجاست. من هم باز یادم رفت.
شاگرد: کیفیتی که در جمال الاسبوع گفته بودند صاف است که در هر رکعتی حمد هست.
استاد: بله در جمال الاسبوع حضرت فرمودند که «إِذَا كَانَ ارْتِفَاعُ النَّهَارِ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ تَقْرَأُ فِي أَوَّلِ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ اقْرَأْ فِي الثَّانِيَةِ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَإِذَا سَلَّمْتَ فَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ سَبْعَ مَرَّاتٍ» این دو رکعت تمام شد. «ثُمَّ قُمْ فَصَلِّ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ بِتَسْلِيمَتَيْنِ وَ تَجْلِسُ فِي كُلِّ رَكْعَتَيْنِ مِنْهَا وَ لَا تُسَلِّمْ … وَ اقْرَأْ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً فَإِذَا أَتْمَمْتَ ذَلِكَ تَشَهَّدْتَ وَ سَلَّمْتَ» یعنی همانی را که صاحب مصباح الفقیه حاج آقا رضا با صاحب جواهر بحث میکردند که سلام آخری هم تشهد دارد یا ندارد تصریح میکند آن آخر کار هم «تشهدتَ و سلّمتَ وَ دَعَوْتَ بِهَذَا الدُّعَاءِ» خیال میکنید ظاهر این است که در کل این 8 رکعت باید «إذا جاء» و «قل هو الله» 25 بار خوانده شود، نه این که فقط در 2 رکعتهای اول هر چهار رکعتی حمد بخوانی و اینها را بخوانی و در دو رکعت بعدی فقط تسبیحات بخوانی، این خلاف ظاهر میشود. لذا میتوانیم بگوییم که خود روایت دلالت دارد بر این که در رکعت سوم و چهارم هم …
حاج آقا قاعده را به صورت کلی فرمودند؛ فرمودند روایت هر چه خصوصیات را خودش ذکر فرموده، ما این اضافه را میگیریم، هر چه نفرموده که نمیآییم به اطلاق همین دلیل اخذ کنیم. این دیگر معلوم است که ناظر به مطلقات سابقه است و ما به اطلاق و به بیان آن قبلیها تمسک میکنیم، نه به اطلاق نفس این دلیل که بگوییم تشهد نمیخواهد. این فرمایش ایشان صاف و محکم است و سرمیرسد.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
بحث کوتاهی درباره صفات خداوند متعال – درباره اقبال و اعراض مشهور .
[1] بهجة الفقيه، ص: 15-16
[2] بحار الأنوار، ج86، ص: 382-383
[3] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 68-69
[4] بهجة الفقیه، ص 10
[5] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 70
[6] همان
[7] شاگرد: مبنای این بحث را میشود در نماز جعفر طیار مطرح کرد؟ در نماز جعفر ذکر رکوع و سجود در روایت دارد که سبحان الله و الحمدلله …
استاد: که باید ذکر سجود را بگویی و علاوه بر آن، این را هم بگویی. آن ذکر خودش است باید بگویی، این هم ذکر دیگری است. اگر کسی قائل باشد که مطلق الذکر کافی است بعد بگوید ذکر خصوصی یکفی از آن.
شاگرد2: آن بیانی که فرمودید تشهد دوم و تشهد اخر … از حاج آقا نقل نکردید. این که بعد از تشهد دوم، فرمودید تشهد آخر هم …
استاد: آن را از مصباح الفقیه گفتم از حاج آقا رضا بود.
[8] جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع، ص: 320-322