مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 49
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
محمدبن سنان و عبدالله بن سنان
و ما دلّ من الصحيح لو سلّم صحّته علىٰ ما هو ظاهر في عدمه في ثانية الثلاثة، محمول بقرينة ما مرّ على الموافقة للقائل منهم بالوصل مع ثبوت القنوت في الثالثة، فلا محلّ له في الثانية؛ و لعلّه مراد «البهائي قدس سره» المستند إلى الصحيح المذكور، المحجوج بما نقل عن الإمام الرضا عليه السلام من القنوت في الركعتين، إلّا أن يحمل علىٰ نفي التأكّد الثابت في الركعة الأخيرة. و بالجملة، جميع ما مرّ من الفصل بالتسليم، و القنوت في الثانية و الثالثة، متّحد ثبوتاً و إثباتاً، مشترك في الدليل و المدلول. [1]
«و بالجملة، جميع ما مرّ من الفصل بالتسليم، و القنوت في الثانية و الثالثة، متّحد ثبوتاً و إثباتاً، مشترك في الدليل و المدلول.» دیروز دو تا مطلب ماند. یکی کلمه «لعلّه» بود و یکی هم محمد بن سنان در سند روایت. عرض کنم که حالا آن نرمافزاری که شما از آن آدرس دادید و برای درایه هست آن را من الان دیگر متمکن نبودم، نبود و نشد که ببینم چیست؟ آن هم که شما از آن جا نقل کردید یک کتابی فقط در جامع فقه یا جامع احادیث بود که ظاهرا از همان کسانی که این نرمافزار را مدیریت کردند بود؛ تصحیح اسناد الکافی این طور کتابی بود. این را در آن جا دیدم که خیلی از این موارد را تصحیح کرده بودند که وقتی فلان عن محمد بن سنان عن ابی عبدالله علیهالسلام مثلا این محمدش مسامحه شده است یا بعضی جاها و محمد بن سنان بوده، بعضی جاهایش عبدالله بود، ابن سنان بوده و دیگری محمد کرده است. و حال آن که من دیروز هم عرض کردم شما از او نقل کردید من به تردید افتادم دیدم اصلا مبنایشان این طور بوده است ولی خب نمیدانم با این عبارت رجال طوسی چه کار میکنند؟! رجال شیخ طوسی یکی کشی را خلاصه کردند، که آن نه؛ یک رجال هم برای خودشان است در آن جا اگر عبارتشان را پیدا کنید میگویند «محمد بن سنان الهاشمی أخو عبدالله» صریحا آن چیزی که آقا این جا گفتند در رجال شیخ هست. یعنی برادر عبدالله بن سنان است. نمیدانم این عبارت رجال شیخ را مدیران نرم افزار درایة چه کار کردند که محمد بن سنانی را اصلا قائل نیستند که از اصحاب امام صادق باشد؟ و حال آن که شیخ میگویند عبدالله بن سنان برادر هم داشته که محمد بن سنان است و چند تا روایت هم از او آمده است. روایتهایی هم که من دیدم در محاسن برقی دو تا یا سه تا روایت از ایشان بود که راوی عن محمد بن سنان عن ابی عبدالله علیهالسلام بود.
شاگرد: «محمد بن سنان بن طریف الهاشمی و أخوه عبدالله»
استاد: یعنی عبدالله بن سنان که معروف است از بزرگان و اجلاء محدثین است. اما بردارشان محمد هم هست. حالا چطور مثلا از باب عدم اطلاع بر عبارت و غفلت بوده است؟ یا آن مدیران این برنامه این عبارت را دیدند و قبول ندارند؟
شاگرد: هر جا استناد از امام صادق داشته اینها حمل کردند بر …
استاد: اول که شما دیروزگفتید، آن نرم افزار درایه هم من اصلا نداشتم که ببینم.
شاگرد: محمد بن سنان سه چهار روایت از امام صادق دارد.
استاد: درآن نرم افزارچون محاسن را ندارند. در نرم افزار درایه فقط کتب اربعه با وسائل هست. به همین خاطر است که 3 تاست اما در جامع احادیث نسخه 3 خیلی بیشتر دارد. در جامع احادیث شاید حدود 40 تا محمد بن سنان عن ابی عبدالله دارد. نسخه جدید جامع الاحادیث امکانات خیلی خوبی هم دارد. یک بار دیگر هم عرض کردم که جستوجوی در ماده و … جستوجوی در مادهاش خیلی قابلیت خوبی برای طلبههاست که بتوانیم با جستوجوهای الگویی با ستاره و علامتهای دیگر که قبلا بود جمع کنیم با این که تمام مشتقات ماده را به شما میدهد. نسخه 3 امکانات خیلی خوبی دارد. جزاهم الله خیرا.
در مجموع کتب روایی موارد محمد بن سنان عن ابی عبدالله یکی دو تا نبود. عبدالله بن سنان که خیلی است.
شاگرد: سه تا فقط در محاسن است.
استاد: البته بعضیهایش مکرر است چون آن روایتها در کتابها تکرار میشود. آنها دیگر گیری ندارد. مکررات ۴٠ تا را بزنید بیاید ولی از دو سه تا بیشتر است. پس این سوال فعلا برای ما میماند که در جواهر چه فرمودند؟ در جواهر فرمودند که «المنساق منه عبد الله»[2] و حال آن که از محمد بن سنان سند آمده است.
برو به 0:05:53
شاگرد: پس حاج آقا در برخی روایات همین جا در درایة النور هم هست که «عن عبدالله بن سنان عن أخیه محمد عن …»
استاد: باز این خیلی خوب است. برای توضیح این محمد چه نوشتند؟
شاگرد: چیزی ننوشتند.
استاد: زیر هر راوی توضیحات دارند.
شاگرد: نوشته «محمد بن سنان مولی بنی هاشم امامیٌ ثقة جلیل القدر»
استاد: خب آن منابعش …
شاگرد2: عبدالله بن سنان عن أخیه هم جستجو کردم 12 تا …
استاد: خب حالا در آن بخش، پس یک بخش خوبی دارند. محمد بن سنان که نوشته بود امامیٌ ثقة در آن بخش تحقیقش بروید ببینید که در ترجمهاش از چه کتابهایی نقل کردند؟ یک بخش ترجمه دارد.
شاگرد: رجال شیخ طوسی.
شاگرد2: رجال ابن داود هم هست.
استاد: آخر رجال طوسی توثیق نکرده که آنها بگویند امامیٌ ثقة.
شاگرد: در توصیفش دارند که امامیٌ ثقة ولی در ترجمهاش فقط رجال شیخ طوسی است و رجال ابن داود هم که مثل همان رجال شیخ طوسی است.
استاد: پس این امامی ثقة از کجا آمد؟ معلوم میشود شاید خودشان از تحقیقاتشان …پس چطور در آن کتاب میگویند سندهایی که محمد بن سنان دارد مسامحه شده است؟
شاگرد: محمد بن سنان از امام صادق دارد؟
استاد: دیروز یک جا بود، محمد بن سنان نبود؟ الظاهری شما خواندید. الظاهری بود که سرش نزاع بود.
شاگرد2: این 5 تا روایت بیشتر ندارد. آن یکی دو هزار و هفتصد روایت دارد.
استاد: آن که ضعیف است. منظورم یک توضیحی بود که دیروز آقا از نرم افزار نقل کردند که محمد بن سنان ما را چی گفته بود؟ یک عبارتی نقل کردید. در سندی که ما داشتیم چه توضیح داده بودند؟
شاگرد3: تبدیل کرده بود به ابن مسکان.
استاد: کلا عوض کرده بودند؟
شاگرد3: نه، یعنی در استبصار بالا متن هست پایین توضیحات برنامه هست، در پایین به جای ابن مسکان، ابن سنان کردند.
استاد: خب میدانم. حالا ابن سنان را چه کار کردند؟ این بود که دیروز … آن جایی که ابن سنان است عبدالله کردند یا محمد؟ آخر نسخه محمد است. در تهذیب که آوردند محمد آوردند. در استبصار که فضالة عن ابن مسکان است، در تهذیب صریحا محمد بن سنان است، نه عن ابن سنان. خب این را چه کار کردند؟ بنظرم همین جا بود که این سوال …
شاگرد4: در تهذیب محمد بن سنان نیست که صاحب جواهر …
شاگرد: آن که ابن سنان است.
استاد: خب پس صاحب جواهر چه گفتند؟
شاگرد4: صاحب جواهر میگویند اقرب این است که عبدالله است.
استاد: منساق است. «و ان ابن سنان و إن كان المنساق منه عبد الله إلا أنه يحتمل كونه محمدا».[3]
شاگرد: چون احتمال دارد محمد است پس ضعیف است.
شاگرد2: که محمد هم توثیق نشده است.
استاد: آنها که گفتند «امامی ثقة»
شاگرد2: گاهی اوقات یک اشتباهاتی هم شده است، من دیدم. یعنی هر چه گشتیم وجهی برای وثاقتش پیدا نشده اما نوشتند که «امامی ثقة جلیل» یعنی از وجوه عامه هم …
استاد: در آن کتاب هم پس خوب است الان دوباره … اسمش چه بود گفتم؟ تصحیح اسناد الکافی؟
شاگرد: اسمش این است «توضیح الاسناد المشکلة فی الکتب الاربعة»
استاد: آن جا موارد متعددی که مثل این بود مثل این که میگویند محمد بن سنان اصلا وجود ندارد. تصریح نبود ولی یک طوری از عبارت برمیآمد. میگویند این طور موارد نمیشود؛ مثلا ابن محبوب در طبقه او نیست که از محمد بن سنان … محمد بن سنان بعد از اوست. و حال آن که این محمد بن سنانی که ابن محبوب از او نقل میکند همان ابن سنانی است که برادر عبدالله است، مشکلی نداشت. آن جا هم بود که چون این در طبقه او نیست پس باید این جا تحریف شده باشد. این ابن سنان بوده، منظورم عبدالله بوده در آن توضیح الاسناد من چند جا این طوری دیدم.
شاگرد: محمد بن سنان چند مورد در همان رجال شیخ هست. یکیاش ابن سنان طریف الهاشمی است.
استاد: بله همانی که بحث ماست. بله 3 تا یا 4 تا محمد بن سنان در رجال شیخ هست. پس این هم احتمال بود که روایت … در ذهن من این طوری مانده بود خوب شد تذکر دادید.
برو به 0:11:51
پس آن چیزی که حاصل بحث ماست این است که محمد بن سنان هست و آن هم که بگویند محمد بن سنان را فقط در ظاهری منحصر کنند، این طوری نیست. همان «ثقة امامیٌ» که در این جا گفتند هیچ مستندی برایش ذکر نشد. مستندش هم فرمودید فقط رجال شیخ گفتند، پس معلوم میشود رجال شیخ برای مدیر این نرم افزار که واضح بوده، حالا آن کسی که در آن کتاب آنها را فرمودند، جای دیگر گفتند و آنهایی که من دیدم برای موارد استثناءش بود که ناظر به حرف دیگری بود؟ یا در آن کتاب توضیح الاسناد المشکلة این اصلا جا نیفتاده بوده یعنی به عبارت رجال الشیخ توجه نشده است.
شاگرد: این چند تا محمد بن سنانهایی که هستند همهشان در یک طبقه هستند؟ یعنی فضالة میتواند از همه اینها نقل بکند یا این که بعضیها به خاطر این که در طبقاتش فرق هست ازمحل بحث خارج می شود.
استاد: محمد بن سنانی که در طبقه عبدالله باشد، فضاله میتواند از او نقل کند. اما محمد بن سنانی که ظاهری باشد طبقه بعد از فضاله است. نمیتواند او از او نقل کند. یکی از اشکالاتی هم که در توضیح الاسناد بود همین بود که گفتند ابن محبوب از ابن سنان نقل میکند که این طور چیزی نمیشود. در طبقه او نیست. خب اگر این محمد بن سنان ظاهری منظور باشد درست میگویند اما اگر محمد بن سنانِ برادر الهاشمی بود. «الهاشمی و أخوه عبدالله» اگر او باشد که مانعی ندارد، مشکلی هم نیست و حدود 40 تا روایت هم … البته مکررات هم دارد ولی مواردی که محمد بن سنان از امام صادق نقل کند خلاصه کم نیست، 3 تا در محاسن برقی بود.از محاسن در وسائل خیلی آمده اما تمام روایت محاسن را صاحب وسائل نمیآورد. لذاست که در آن نرم افزار که از وسائل میگفتید منحصر در دو تا یا سه تا شد.
شاگرد: 4 تاست.
استاد: آنهایی که در وسائل هست محمد بن سنان عن ابی عبدالله القزوینی هست، نه از امام صادق. آن دو تا را باید صرف نظر کنید. عبدالله القزوینی بعد «عَن ابی جعفر علیهالسلام» از امام باقر نقل میکنند. ابی عبدالله القزوینی از اصحاب امام باقر سلاماللهعلیه بوده است. یکی است یا دو تا؟
شاگرد: یکی است.
استاد: بنابراین حاج آقا که فرمودند «لو سلّم صحته» این احتمال ابن سنان یکی ابن مسکان در استبصار شد، یکی هم ابن سنان در تهذیب شد که چون محتمل از ابن سنان محمد باشد و او هم توثیق نشده چون شیخ فقط از ایشان اسم برده، مثلا سند مشکل باشد. حاج آقا اصلا در درس بنایشان به این که در سند وارد بشوند، خدشه بکنند، نبود اما آن جایی که یک روایتی است که بر خلاف آن ضوابطی است که خودشان میدانند و نظر میخواهند بدهند میگویند حالا دیگر وقت سند است. لذا این جا «لو سلّم» میگویند به خاطر این است که شیخ بهایی این روایت صحیحه را میخواهند بگویند اصلا نماز شفع قنوت ندارد، این جاست که میگویند این صحیحه «لو سلّم صحته» اشاره میکنند به این که این جا سند هم نگاه کنیم و قبول نداریم که صحت مطلقه داشته باشد. در تعبیر حاج آقا خیلی کم میبینید که بیایند مناقشه سندی بکنند مگر همان جا که یک روایتی بر خلاف آن چیزی که نظر خودشان مستقر است باشد که آن وقت سند را بررسی میکنند، دقت در سند هم دارند.
شاگرد: شما به این مناسبت که فرمودید یعنی بنای ایشان مراجعه نکردن بود؟
استاد: نه مراجعه نکردن. این دقتهایی که حتما ببینیم این هست یا این، خودشان همان سبک جواهر میگفتند صاحب جواهر بسیاری از صحیحهها را خبر تعبیر میکنند. از مرحوم حاج آقا رضا هم نقل کردند که حاج آقا رضا میگویند من اصلا دأب این است که مراجعه نمیکنم(نسبت به صحت سند روایات). ایشان میگویند همین که از مشایخ شنیدم این خوب است دیگر کافی است.
شاگرد: یکی از بزرگوارها هم از شاگردان حاج آقا در طی آن سالهایی که ایشان زنده بودند گفتند من یک روایت ندیدم که ظاهرا از کتب اربعه یا درکل خدشه بکنند. واقعا این طوری است؟
استاد: من یادم است مدتی یک روایتی را بیان کردند، توجیه کردند، آخر کار هم یک جملهای داشتند که بنا نیست هر روایتی را عمل کنیم. بنایشان بر این بود که میرفتند برمیگشتند گاهی شش روز، هفت روز دو سه تا روایت را هر روز راجع به آن توضیح میدادند، رها نمیکردند ولی گاهی میشد طوری میشد که همان روز آخر بعد از مدتی این جمله را میگفتند که بنا نیست به هر روایتی عمل بشود. ولی دیدید عده دیگری از فقهاء هستند که مثل آب خوردن میگویند به این روایت عمل نمیکنیم، سبک ایشان این طوری نبود. تا ممکن بود فقه الحدیث را مقدم میداشتند بر این که بروند خدشه سندی بکنند. این جا دیگر هم حمل میکنند و هم «لو سلّم صحته» چون مقابل نظرشان است میگویند. این یک مطلب بود.
برو به 0:18:19
شاگرد: اما آقای خویی الان تعجب است که محمد بن سنان هاشمی را فقط گفتند احتمال دارد این محمد بن سنان هاشمی همان محمد بن سنان … گفتند ابن سنانی که از امام صادق نقل میکند همان عبدالله است. بعد فرمودند که «و لم یوجد روایة لمحمد بن سنان عن ابی عبدالله»
استاد: عجب! و حال آن که الان شما گفتید «عن أخیه محمد». خود عبدالله عن أخیه محمد. خب اینها از مواضعی است که خیلی مهم است، یادداشتشدنی است. آن کتاب هم من این طوری به ذهنم آمد الان نسبت نمیدهم ولی در آن کتاب توضیح المشکلة این طور به ذهن میآمد که ایشان اصلا محمد بن سنانی را موجود نمیدانند؛ میگویند هر کجا باشد همان ظاهری است و نمیشود. من این طور به ذهنم آمد. این روایت ما نحن فیه را هم باز صاحب جواهر خدشه کردند و حاج آقا هم «سلّم» میگویند به خیالم در کلمات مرحوم آقای خویی گفتند صحیح است با این که ایشان در سند خیلی دقت میکنند پذیرفته بودند.
شاگرد: عبدالله گرفتند.
استاد: خودشان که عبدالله گرفتند مشکل نداشته. استبصار هم که مثلا ابن مسکان بوده یا گفتند که دو تا سند است یا این که گفتند تصحیف است
توضیحِ بیان |یه الله بهجت نسبت به مراد شیخ بهایی درقنوت نداشتن رکعت دوم شفع درفرض وصل
اما «لعلّه مراد البهائی» ظاهر عبارت که دیروز گفتم مطلب ایشان بخورد سازگار نیست، سر درنیاوردیم که چرا «لعلّه» فرمودند؟ این چیزی که من الان به ذهنم میآید فقط به نصف راه استدلال میخورد در نتیجهگیری بحث «فلا محلّه» ببینید این جور در میآید یا نه؟ فرمودند که «فلا محلّ له في الثانية» عبارت شیخ بهایی واضح است در این که عبارت حاج آقا را نمیخواهند بگویند که ایشان «لعلّه» بگویند. حاج آقا چه فرمودند؟ فرمودند که «محمول بقرينة ما مرّ على الموافقة» با سنیها «بالوصل» که سه رکعت را متصل بخواند و سلام ندهد. «مع ثبوت القنوت في الثالثة،» که قنوت در رکعت سوم این سه تا رکعت موصوله ثابت است. حالا که باید در رکعت سوم قنوت بخواند دیگر در دوم قنوت برایش جایی ندارد. فقط نتیجهگیری است که چون نماز سه رکعت موصول … هنوز موصول هم نه، هنوز شیخ بهایی موصولش را نمیگویند، شیخ که نمیگویند شفع را سلام نده، ایشان در این جهت همراه اصحاب هستند، فقط همین تکهاش که وقتی که سه رکعت شد، وقتی که در رکعت سوم قنوت هست، در رکعت ثانیه نیست. میگوییم وقتی در نماز سه رکعتی، در رکعت سوم هست «فلا محلّ له في الثانية؛ و لعلّه» که آن وقت حرف شیخ چطور باید استدلال بشود؟ شیخ این را میخواهند بگویند؛ شیخ میخواهند بگویند در روایت صحیحه امام فرمودند در ثالثه قنوت را به جار بیاور، وقتی در ثالثه قنوت اثبات شد «فلا محلّ للثانیة» این را شیخ میخواهند بگویند. چرا؟ چون حضرت سه رکعت را گفتند ولو مفصول باشد اما کنار هم آوردند. وقتی کنار هم آوردند و اسم ثالثه بردند و گفتند فقط قنوت در ثالثه هست «فلا محلّ للثانیة» این لعلّ که این طوری شیخ بهایی از این جا نصف استدلال ایشان را و این آخر کار نتیجهگیری را «لعلّه» یعنی «لعلّ» این نتیجهگیریِ ما که «فلا محلّ» مراد شیخ بهایی است و الا تمام مطلب خودشان را بخواهند بگویند اصلا با عبارت شیخ بهایی سازگار نیست.
و اعلم أنه قد اتفق علماؤنا على أن القنوت كما يستحب في الفرائض يستحب في كل ثانية من النوافل أيضا. [4]
أطلق الأصحاب قدس الله أرواحهم، و قد كان ينبغي استثناء ثانية الشفع إذ لا قنوت فيها. و القنوت إنما هو في الثالثة و قد أوضحت ذلك عند ذكر الوتر في الحاشية.[5]
قبل از فرمایش شما مفتاح الفلاحی که من داشتم نگاه کردم تمام حاشیههای ایشان را از اول تا آخر ورق زدم، نمیدانم در نرم افزارها این مفتاح الفلاح هست یا نه. فقط یک جا شیخ فرمودند که وقتی که راجع به کلی قنوت هست فرمودند که «و اعلم أنّه قد اتفق علمائنا علی القنوت کما یستحبّ فی الفرائض و یستحبّ فی کل ثانیة من النوافل ایضاً» این جا یک پاورقی دارند «أطلق الاصحاب قدس الله ارواحهم» که در کل ثانیه نوافل قنوت هست. «اطلق» یعنی پس شفع هم در رکعت دومش هست. بعد میفرمایند که «و قد کان ینبغی استثناء ثانیة الشفع إذ لا قنوت فیها و القنوت إنّما هو فی الثالثة» یادتون هست دیروز انما خواندیم؟ این جا هست. «و القنوت انما هو فی الثالثة و قد أوضحتُ ذلک عند ذکر الوتر فی الحاشیة» خب آن دیگر پیدا نشد. نمیدانم در نسخههای شما هست؟ آخر صاحب جواهر فرمودند «قال فی الحاشیة و استدلّ علی ذلک» حاج آقا هم فرمودند «المستند الی کذا» خب تا آن جایی که من گشتم این صحیحه در مفتاح الفلاح نیامده است. شما در نسخههایتان مفتاح الفلاح را دارید؟ این کلمه «الوتر فی الرکعة الثالثة» را در مفتاح الفلاح جستوجو کنید. چون ایشان به روایت استدلال کردند میخواهیم ببینیم این کجای مفتاح الفلاح هست.
برو به 0:27:07
شاگرد: نیست.
استاد: اصلا نیست؟ کأنّه همه کتاب را ورق زدم، گفتم شاید یک جایی در متن بوده از چشمم در رفته است.
خب حالا ببینیم خود شیخ فرمودند که «و قد أوضحتُ ذلک عند ذکر الوتر فی الحاشیة» صاحب جواهر هم از ایشان نقل کردند. معلوم میشود آن مفتاح الفلاحی که نزد صاحب جواهر و صاحب مفتاح الکرامة بوده چاپ نشده است. این هم برای «لعلّه» ظاهرا راهی برای این نمیماند. چرا؟ چون عبارت شیخ در این جا هم که من خدمت شما گفتم تصریح است، تصریح به این است که قنوت ندارد، نه این که آن سه تای موصوله فلا محلّ آن طوری است که ایشان حمل کردند یعنی واقعا شیخ بهایی با این که فصل را قائل هستند میگویند بر خلاف آن چیزی که اصحاب گفتند قنوت ندارد. پس تا آن جایی که من به ذهنم میآید راهی برای ما نمیماند که «لعلّه» را به «فلا محلّ» بزنیم. یعنی در آن نتیجهگیری «لعلّه» مراد شیخ است.
شاگرد: عرضم این بود که ببینیم این که مراد شیخ این است که چون رکعت سوم در روایت گفته شده دیگر محلی ندارد که دوم … این دیگر «لعلّ» ندارد. ظاهرا اصلا مراد شیخ همین است. مراد شیخ این است که روایت فرموده وقتی در رکعت سوم خواندی دیگر جایی برای رکعت دوم نیست. منظور شیخ غیر از این میتواند باشد؟
استاد: ممکن است شیخ مثلا یک استظهاری از روایت بیش از این کرده باشند. آن محملها را نپذیرند که بگوییم صرف این طور … اگر این باشد خب محل کلام بود، دیروز هم صاحب جواهر چند تا … این که برای «لعلّه» من به ذهنم آمد این بود. حالا باز هم پرونده این «لعلّ» را مفتوح میگذاریم بیشتر رویش تأمل کنیم ببینیم نظر شریفشان چند وجه دیگر ممکن است به ذهنمان بیاید. علی ای حال اینهایی که من دیدم آن وقتی که حاج آقا در مقام بیان بودند خیلی دقیق مینوشتند. آن کلماتی که به کار میبرند روی حساب است. ما باید فکرش کنیم که کجا منظورشان بوده است. آیا آن نسخه مفتاح الفلاحی که ما … من که رفتم پیدا کردم برای این بود که دیدم حاج آقا دقیق روی کلماتشان عنایت دارند احتمال دادم در آن نسخه آن جایی که شیخ استدلال به صحیحه میکنند مثلا حاج آقا احتمال دادند که ایشان یک چیز دیگری فهمیدند لذا «لعلّه» میگویند. این یکی از وجوهی است که شیخ نظرشان در استدلال به صحیحه بوده است. شاید یک وجه دیگری هم بوده است. لذا من هم حالا پیدا نکردم آن جا هم که متأسفانه نبود. خب این برای دو تا نکتهای که این جا از دیروز مانده بود، امروز هم باز پرونده هر دو مفتوح است.
اما آن سطر پایانی که بحث ما تمام بشود فرمودند که «و بالجملة، جميع ما مرّ من الفصل بالتسليم، و القنوت في الثانية و الثالثة، متّحد ثبوتاً و إثباتاً، مشترك في الدليل و المدلول.» ایشان میگویند سه تا مطلب هست به همدیگر مربوط است. اگر فصل را پذیرفتیم قنوت هم در ثالثه و هم در ثانیه مشکلی ندارد. دلیلا و مدلولا به هم مربوط است. دلیل را اگر فصل گفت آنها را دارد میگیرد و همچنین اگر دلیلی گفت در رکعت دوم شفع قنوت داریم، دلیلی اضافه کرد که در رکعت سوم هم قنوت داریم «یدلّ علی الفصل» نمیشود که در یکی نماز دو تا را بخوانیم. منظور شریف ایشان اینهاست که این سه تا عنصر به همدیگر از حیث دلیل و مدلول ثبوت و اثبات … ثبوتا و اثباتا محتمل منظورشان همان عالَم حکم واقعی باشد. لذا دلیل و مدلول هم تفنن در عبارت میشود و به عنوان لف و نشر مشوش. ثبوتا مدلول میشود و اثباتا دلیل میشود. این احتمال را دارد اما احتمالی که شاید اقدم باشد این است که ثبوتا و اثباتا یعنی ثبوت حکم نفس الامری مطلب آن طوری که شارع انشاء فرموده است یعنی شارع اگر منفصل انشاء فرموده قنوت را هم برای سوم و هم برای دوم قرار داده است. اثباتا هم که در مقام دلیل است. دلیل و مدلول نه یعنی آن ثبوتا عند الشارع. مدلول این جا یعنی آن چیزی که مستظهر و مستفاد از دلیل نزد مجتهد میشود. مدلول بما هو مدلول یعنی از آن حیثی که مستفاد از دلیل است. خیالم میرسد این جلوتر باشد از این که تفنن در عبارت و لف و نشر مشوش باشد. این بحث تمام شد.
فقط این دو سه دقیقهای که مانده است من جمعبندی بکنم. البته خود این بحث قنوت گفتند برویم واردش بشویم یا نه؟ گفتم این جا جایش نیست، رد شویم برویم و الا یکی از مباحثی که یک نحو حالت کلیدی دارد و کسی که بخواهد در جاهای دیگر فقه با یک نظر بازتری ادله را نگاه بکند یکی از مسائلی که برای ذهنش کلید میشود که اگر مراجعه بکند برایش نافع است بحث قنوت است. یعنی ادله قنوت و نحوه کارهایش … میدانید چرا میگویم؟ به خاطر این که خیلی از جاها هست که مثلا کسی که به ادله مراجعه میکند گمانش این میشود که مشهور این جا درست استنباط نکردند یعنی نظر خودش خلاف مشهور میشود اما خب مشهور این طوری جلو رفتند. قنوت از آن جاهایی است که این پشتوانه را دارد. شهرت که هیچی، بالاتر از شهرت. با این که ادله بسیار لسانش قوی است اما این دیگر میخش کوفته شده است. مستمعین و باحثین یک دفعه تکان نمیخورند و از جا نمیجهند. قبول دارند که قنوت مستحب است. اما وقتی ادله را میبینید، میبینید نمیشود از آن گذشت. دلیلهای بسیار با لسان قوی دالّ بر وجوب داریم. این جاست که من میگویم کلید است برای این است که ما میبینیم پس در فقه، در لسان ادله جایی هست که این قدر شارع محکمکاری میکرده است. جا گرفته و ما الان مشکلی نداریم در این که قنوت مستحب است اما در همین چیزی که گیر نداریم بروید لسان را ببینید که وقتی میخواهند بگویند حتی میگویند قضاء بکن. حتی حضرت میفرمایند اگر سهواً ترک کردید «أما و لا یترکه متعمدا» روشن است. آوردم بخوانم ولی فهرستوار میگویم که این بحث قنوت …
برو به 0:34:40
خب در مانحن فیه از آن مباحثی که گسترده راجع به کلی قنوت است چه نتیجه باید بگیریم؟ در مانحن فیه اگر کسی گفت که ما طبق آن صحیحه عمل میکنیم، نمیدانم این که بعض المتأخرین فرمودند چه کسی بود؟ یکی را من پیدا کردم. فرمودند «متبحرین» یادتان است صاحب جواهر گفتند خواندیم؟ ایشان ظاهرا صاحب حدائق هستند. «و العجب ممّا يحكى عن بعض المتبحّرين من المحدّثين قدس سرهم من أنّه لم يرد بذلك خبر أصلًا إلّا حديث رجاء» خیالم میرسد من برخورد کردم در حدائق این را دیدم که ایشان میگویند اصلا روایتی نیامده که وتر را بر یک رکعت اطلاق کند. هر چه روایت آمده همان سه رکعتی را میگوید. امروز دیدم شیخ بهایی هم میگویند که «إلا القلیل» معلوم میشود ایشان دیده بودند. ایشان در همین مفتاح الفلاح میگویند که هر چه روایت است وتر را سه رکعتی میداند، یک قلیلی شده که بگوید وتر همان یک رکعت منفصل است. این متبحرین ظاهرا صاحب حدائق هستند اما یکی این جا داشتند فرمودند که «إذ لم نجد فیه خلافا من أحد الا من بعض متأخری المتأخرین فخیر بین الفصل و الوصل جمعاً بین الاخبار». اگر مبنا را بر مبنای ایشان بگذاریم که دو تا روایت صحیحه داشتیم که حضرت فرمودند «إن شئتَ سلّمتَ و إن شئت لم تسلّم» البته حاج آقا نپذیرفتند حملش کردند. علی المبنا میگویم. اگر آن طوری بگوییم در مساله قنوت چطور باید حرف بزنیم؟ بگوییم که روایات صحیحه این طوری بیان کردند که در مساله شفع و وتر سلام دادن و فصل به تسلیم مختار هستیم البته با آن توضیحاتی هم که قبلا یک وقتی گفتم که اگر آن احتمالات درست باشد گیری نداریم که افضل فصل است اما این طور نیست که وصل اصلا ممنوع باشد، بدعت باشد. خب اگر این روایت صحیح که تخییر بود درست باشد، نماز شفع قنوت دارد یا ندارد؟ چه باید بگوییم؟
شاگرد: میگوییم فصل قنوت دارد ولی وصل قنوت ندارد.
استاد: چرا این را میگویید؟ مخیر هستید سلام بدهید یا ندهید، چرا میگویید اگر خواندید … خب اگر وصل خواندید که از رکعت دوم رد شدم. مخیر مگر تخییر ابتدایی است؟ امام که نفرمودند از اول شفع نیت کن که سلام ندهی یا از اول شفع نیت کن که سلام بدهی. خب اگر نیت کردی که سلام بدهی رکعت دوم قنوت بخوان، اگر نیت کردی سلام ندهی قنوت نخوان. حضرت این طور که نفرمودند. «إن شئتَ سلّمت» تخییر موضعی است یعنی الان در تشهد شفع رسیدی بخواهی سلام نمیدهی و بخواهی هم سلام میدهی. خب مقصودم را رساندم؟ خب لازمهاش چیست؟ یعنی طبق قاعده هر کس میآید نماز شفع رکعت دوم مثل سایر نوافل طبق ضابطه روشن قنوت میخواند هیچ مشکلی هم ندارد. به تشهد میرسد اگر مستند به آن روایت است میگویند مخیر است بین فصل و وصل. ولی چه فصل بکند، چه وصل بکند از ناحیه ادله دیگر میدانیم که در رکعت سوم هم قنوت میگیرید. میگویید که روایتی داریم که «فی صلاة الواحدة لیس إلا قنوت الواحد». بابا! آن جا دارد و باید بحثش در بحث قنوت هم جدا بشود. آن یعنی اقل ندب و … نه این که اصلا بدعت است و الا مسلما در نماز جمعه دو تا قنوت هست. در همین خود شفع و وتر سه تا قنوت هم قول دارد که روایتش هم هست و دیروز من عبارت صاحب جواهر را خواندم.
شاگرد: نماز آیات هم ظاهرا …
استاد: یادم است حاج آقا میگفتند برای جفت جفت رکوعها میتواند قنوت بگیرد. لذاست که اگر آن مبنا را قرار بدهیم که روایات صحیحه را تخییر گفتند هیچ مشکلی ندارد که بگوییم در نماز شفع قنوت مستحب هست علی القاعده. طبق قاعده مشکلی هم ندارد ولو وصل هم بکند دو تا قنوت میگیرد و مانعی ندارد. این هم طبق کسانی که بعضی متأخر المتأخرین که نمیدانم کیست. یک همتی بکنید ببینیم چه کسی هستند خیلی خوب است که طبق این روایات صحیحه عمل کردند. این برای فرمایش ایشان است.
حالا بحث قنوت باشد ان شاء الله و سراغ بحث صلاة اعرابی برویم.
شاگرد: شیخ در جامع عباسی هم همین را دارد. اگر نماز وتر در رکعت سوم قنوت خواندید پس در رکعت دوم شفع قنوت نخوانید.
استاد: در حبل المتین دارند؟ یا حبل المتین به این جا نرسیدند؟ چون حبل المتین صحاح را میآورند. در حبل المتین صحاح و حسان و موثقات را میآورند، ضِعاف را حذف کردند.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
بعد ازکلاس استفتائی فقهی ازنظر اقای بهجت درباره نماز مسافر.
پایان
[1] بهجة الفقیه، ص 15
[2] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 68 (و ان ابن سنان و إن كان المنساق منه عبد الله إلا أنه يحتمل كونه محمدا باعتبار أنه لم يصرح به فيه.)
[3] همان
[4] مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة من الواجبات و المستحبات (ط – القديمة) ؛ ص308
[5] همان، پاورقی