1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٢١)- مانعیت و شرطیت(١۶)

درس فقه(٢١)- مانعیت و شرطیت(١۶)

اطلاق سعی در متعلق امر و نهی،‌جمع بندی بحث اجرای برائت در لباس مشکوک طبق نظر میرزای شیرازی
    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=14974
  • |
  • بازدید : 43

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جلسه ٢١: ١٣٩٧/٠٨/٢٢

دیروز یک نکته‎ای ماند. من این را بخوانم. این ها هم از باب زیره به کرمان بردن هم پایین‌تر است. اما خب اندازه‎ای که مباحثه طلبگی است مطرح بشود و ذهن شریف خودتان اگر ایرادی به این‎ها می‎بینید بعدا به ما هم بفرمایید.

سوال این بود که بحث در مورد نهی و مانعیت است. الان «لا تصلّ فی غیرالمأکول، لا تلبس غیرالمأکول فی الصلاة» روی مبنای انحلالی‌ها، منحل می‎شود. و لذا چون منحل می‎شود در شخصِ این عبا شک دارم که مانعیت او برای نماز من ثابت است یا نیست. شک در اصل مانعیت است برائت جاری می‎شود. این بحث بود.

 شهید صدر و تفاوت اطلاق در امر و نهی

اطلاق شیوعی در نهی و اطلاق بدلی در امر

در تنبیه ثالثی که دیروز تنبیه ثانی آن را خواندیم، تقریبا نزدیک همین بحث ما مثالی می‎زنند که آن جا یک کلمه‎ای عرض کردم ببینید چطوری است.

در تنبیه ثالث حلقات بحث احترازیة القیود که صفحات این کتابی که من دارم صفحه 145 است، با آن صفحاتی که در نرم افزار است فرق می‎کند.

التنبيه الثالث: إذا لاحظنا متعلق النهي في «لا تكذب»، و متعلق الأمر في «صلِّ»، نجد ان الحكم في الخطاب الأول يشتمل على تحريمات متعددة بعدد افراد الكذب و كل كذب حرام بحرمة تخصه، و لو كذب المكلف كذبتين يعصي حكمين و لا يستحق عقابين.

و اما الحكم في الخطاب الثاني فلا يشتمل الا على وجوب واحد. فلو ترك المكلف الصلاة لكان ذلك عصياناً واحداً و يستحق بسببه عقاباً واحداً، و هذا من نتائج الشمولية في إطلاق متعلق النهي التي تقتضي تعدد الحكم و البدلية في إطلاق متعلق الأمر الّذي يقتضي وحدة الحكم.

و لكن قد يتجاوز هذا و يفترض النهي في حالة لا يعبر الا عن تحريم‏ واحد، كما في النهي المتعلق بماهية لا تقبل التكرار من قبيل (لا تحدث) بناء على ان الحدث لا يتعدد، ففي هذه الحالة يكون التحريم واحداً، كما ان الوجوب في (صلِّ) واحد، و لكن مع هذا نلاحظ ان هناك فارقاً يظل ثابتاً بين الأمر و النهي أو بين الوجوب و التحريم، و هو ان الوجوب الواحد المتعلق بالطبيعة لا يستدعي الا الإتيان بفرد من افرادها، و اما التحريم الواحد المتعلق بها فهو يستدعي اجتناب كل افرادها و لا يكفي ان بترك بعض الأفراد.

و هذا الفارق ليس مرده إلى الاختلاف في دلالة اللفظ أو الإطلاق، بل إلى امر عقلي و هو ان الطبيعة توجد بوجود فرد واحد، و لكنها لا تنعدم الا بانعدام جميع افرادها.

و حيث ان النهي عن الطبيعة يستدعي انعدامها فلا بد من ترك سائر افرادها.

و حيث ان الأمر بها يستدعي إيجادها فيكفي إيجاد فرد من افرادها.[1]

 

«التنبيه الثالث: إذا لاحظنا متعلق النهي في «لا تكذب»، و متعلق الأمر في «صلِّ»، نجد ان الحكم في الخطاب الأول يشتمل على تحريمات متعددة» انحلال. لا تکذب دروغ نگو، نه یعنی اصلا این طبیعت کذب نمی‎خواهم بیاید، اگر آمد دیگر تمام! دروغ گفتی و تمام شد. حالا دیگر در عمرت هر چه می‎خواهی بعدش هم دروغ بگویی، بگو. احدی چنین تصوری نمی‎کند که «لا‌تکذب» یک نهی بسیطی باشد که بگوید نمی‎خواهم این جنس بیاید. صرف الوجودش برای عصیان کافی است. اگر یک بار کذب آمد دیگر تمام شد، دیگر هر چه هم کذب بگویی یک عقاب کلا بیشتر نداشتید. می‎فرمایند واضح است این طور نیست.  «نجد ان الحكم في الخطاب الأول يشتمل على تحريمات متعددة بعدد افراد الكذب و كل كذب حرام بحرمة تخصه» این انحلال شد «و لو كذب المكلف كذبتين يعصي حكمين و يستحق عقابين.» کتاب ما «لا یستحق عقابین» دارد که ظاهرا این «لا» اشتباه چاپی است.

«و اما الحكم في الخطاب الثاني فلا يشتمل الا على وجوب واحد.» آن چه بود؟ صلّ؛ نماز بخوان. نماز بخوان اگر یک بار خواندی کافی است، نباید به تعداد افراد نماز تکرار بکنی. «کذب» افراد مفروضه زیادی دارد، صلاة هم افراد مفروضه زیادی دارد. «صلّ» بدلی می‎شود، «لاتکذب» شیوعی می‎شود همه افراد را می‎گیرد ولی «صلّ» بدلی است فقط یک نفر را می‎گیرد. «فلا یشتمل الا علی وجوب واحد» یک تکلیف است «فلو ترك المكلف الصلاة لكان ذلك عصياناً واحداً و يستحق بسببه عقاباً واحداً، و هذا من نتائج الشمولية في إطلاق» اشاره به مختار خودشان در بحوث کردند که دیروز من خلاصه‌اش را عرض کردم «و من نتائج الشمولیة فی إطلاق متعلق النهي» که متعلق نهی مقتضی شمولیت است «التي تقتضي تعدد الحكم» و نتایج بدلیت است در اطلاق متعلق امر «الّذي يقتضي وحدة الحكم.»

موارد اطلاق بدلی در نهی

«و لكن قد يتجاوز» می‎گویند گاهی خلاف این می‎شود «و يفترض النهي في حالة لا يعبر الا عن تحريم‏ واحد» نهی‎ای که اقتضایش شمولیت است. «لا تکذب» یعنی جمیع افراد کذب جدا جدا حکم دارد و عقاب دارد. یک جاهایی می‎شود نه، وقتی می‎گوید نکن یعنی همان صرف الوجودش کافی است. وقتی عقابش هم آمد دیگر تکرار، سبب عقاب نمی‎شود. مثل چه؟ «كما في النهي المتعلق بماهية لا تقبل التكرار» ماهیتی هست که قابل تکرار نیست. مثل چه؟ «من قبيل (لا تحدث)» مُحدِث نشو، صدور حدث از خودت نکن «بناء على ان الحدث لا يتعدد» البته بنائی، حالت حدث در انسان محدِث تکرار نمی‎شود وقتی یک حدثی از او سر زد حالا دیگر مُحدِث است و تمام. 10 دفعه دستشویی برود محدِث است، یک دفعه هم برود محدِث است، بیشتر محدث نشده، ده بار حالت حدث برای او نیامده که 10 تا وضو بگیرد بناءً بر این که «أن الحدث لا یتعدد ففي هذه الحالة يكون التحريم واحداً» وقتی می‎گویند محدث نشو، اگر شدی دیگر بعدش نهی ندارد، تکرار هم شد مانعی ندارد. «كما ان الوجوب في (صلِّ) واحد» یعنی این جا نهی و وجوب، صرف الوجوب شدند، صرف الوجوب حدث کافی است ولو نهی بوده است.

 

برو به 0:06:26

«و لكن مع هذا نلاحظ ان هناك فارقاً يظل ثابتاً بين الأمر و النهي أو بين الوجوب و التحريم، و هو ان الوجوب الواحد المتعلق بالطبيعة لا يستدعي الا الإتيان بفرد من افرادها» که نماز بود «و اما التحريم الواحد المتعلق بها فهو يستدعي اجتناب كل افرادها و لا يكفي ان یترك بعض الأفراد.» وقتی می‎گوید حدث نیاید یعنی همه انواعش نباید بیاید. همه انواع را می‎گیرد و از این حیث شمولی است. ولو از همه این انواع وقتی یکی‎اش آمد دیگر تمام شد. اما وقتی می‎فرمایند «صلّ» صرف الوجودش یکی است و هیچ شیوعی در همه انواع صلاة ندارد و بدلی است؛ یعنی می‌گوید یک صلاه بیشتر نمی‌خواهم.

تفکیک انحلال حکم به افراد و انحلال حکم به موضوعات

حالا من این جا یک مقصودی دارم و آن این است که اساسا این که معروف است و با آن مأنوس هستیم که در نهی یعنی طبیعت که نباید باشد اگر یک فرد آمد آن طبیعت شکاف برداشت، پس نهی یعنی کلا جمیع افراد را نیاور، این معنایش شیوع انحلال حکم است؟ یعنی می‎گوید که به تعداد افراد کذب ما حکم داریم؟ یا این جا باز لبّ مطلب انحلال حکم به تعداد موضوع است؟ یعنی موضوع در فقه میزان است، نه افراد؛ افرادی که صرفا بر آن صدق بکند.

الان در همین مثال ایشان تأمل بکنیم؛ عبارت این است «لا تکذب» افراد زیاد دارد «متعددة بعدد افراد الکذب» حالا عبارت این است ببینیم سر می ‎رسد یا نه؛ «لیس للکذب افراد» کذب که هنوز نگفته است، پس کذب افراد محققی که مثل عالم، مثل لباس غیرمأکول باشد که ندارد، کذب را هنوز می‎خواهد بگوید، می‎گوییم آن چیزی را که می‎خواهی بگویی نگو. پس افراد متصور دارد، افراد مفروض دارد که مکلف قدرت دارد آن فرد را ایجاد کند، پس افراد محقق ندارد که بگوییم که للکذب افراد. لام هم لام ملکیت است؛ یعنی کذب افراد محقق دارد. افراد که ندارد. پس معنایش چه می‎شود؟ «بل له طبیعة نهی عنها» کذب یک طبیعتی دارد گفته من با این طبیعت زنده‎ام، چون با طبیعت زنده‎ام پس هیچ کدام از افرادش را نباید بگوید نه این که هیچ فردی از آن را نیاور. من با طبیعت بد هستم. وقتی می‎خواهم این طبیعت محقق نشود و طبیعت در ضمن یک فردش هم محقق می شود اگر در ضمن یک فرد انجام دادی، به واسطه با مبغوض من مخالفت کردی. من می‎خواستم طبیعت نیاید، خب حالا آمد و با مبغوض من مخالفت شد. اگر این طور باشد خب پس یک کذبی که آمد، دروغ که گفت، تمام شد؟ دیگر دروغ های بعدی حرام نیست؟ خیلی واضح است  که حرام هست.

خب اگر این است که دروغ‎های بعدی حرام است، این بیان را برای نماز هم می‎توانیم بگوییم. نماز هم وقتی مولا می‎فرماید «صلّ عند الزوال» خب من نماز خواندم. چون یک فرد انجام دادم، فردا ظهر دیگر نماز نخوانم؟ چه کسی توهم می‎کند؟ صلّ امر است، امر هم تقتضی وحدة الحکم. این حکم و خلاص. صلّ عند الزوال، خب من هم خواندم دیگر؛ الحمدلله یک روز کافی است. دیگر بعدش هم هر چه عمرش است دیگر نیازی ندارد. چرا؟ چون علما فرمودند، فرمودند که امر یقتضی وحدة الحکم؛ یک امتثال صرف الوجود کافی است، قطعا این طوری نیست. می‎گوییم ما که می‎گوییم  در امر «صلّ» تکرار نکن و یک امتثال کافی است یعنی همین امروز فقط. الان امروز زوال است موضوع حکم بالفعل شده، یک نماز خواندید کافی است. مدام تکرار نکن. چون این ناظر به فردا نیست. اگر این طور است، عین همین را در نهی بگوییم. می‎گوییم به فرمایش شما مولا گفته لا تکذب، خب در یک مجلسی دروغ گفت، همه نشستند جمله دروغ را گفت، اخبار دروغ کرد، بعد هم مدام تکرارش می‎کند، بعد دوباره می‎گوید زیدٌ قائمٌ دروغ هم گفته، دوباره در مجلس واحد می‎گوید زیدٌ قائمٌ، زیدٌ قائمٌ، زیدٌ قائمٌ؛ این چند تا عقاب دارد؟ جمله کذب را ده بار مدام تکرار می‎کند. شما به ارتکازتان چند تا عقاب دارد؟

شاگرد: این عرفا یک دروغ است یا چند تا دروغ است؟

استاد: مگر جمله زیدٌ قائمٌ کذب نیست؟ مگر دو بار کذب را نگفت؟ دو بار گفت، یعنی می‎خواهم با این مثال‎ها پی‎جویی کنید برای این که آن رمز تعدد، موضوع و حکم است و فعلیتش، نه صرف افراد. چرا می‎گویید افراد کذب؟ این هم دو تا کذب است ولی خب در مجلس واحد. کسی گمان نمی‎کنم با شرایط واحده بگوید این افراد، نهی جدا جدا دارد -حالا که گفتی زیدٌ قائمٌ، دومی هم که گفتی عقاب دوم است- این جا الان عرف – به تعبیر ایشان- می‎گوید این فردٌ واحدٌ من الکذب. که الان هم که ایشان فرمودند للکذب افراد، در ذهن شریفشان این است که این کسی که در این مجلس دروغ گفت، 10 بار هم باز تکرار کند باز کل 10 تا فردٌ واحدٌ من الکذب.

 

برو به 0:12:55

اتحاد ملاک امر و نهی در فعلیت یافتن حکم با تحقق موضوع

اگر این طوری باشد پس مقصود این است که یک جایی که موضوعِ کذب الان بالفعل شده در مقام فعلیت حکم – چه نهی، چه امر- مولا می گوید من طبیعت را می‎خواهم و وقتی طبیعت را می‎خواهم یک فردش کافی است. برای ترتب ثواب یا ترتب عقاب کافی است اما فرد این حکمِ بالفعل. این حکم بالفعل چه می‎خواهد نهی باشد، چه می‎خواهد امر باشد. این حرفی است که این جا زدیم و نوشته شده بود حالا اشکال داشته باشد من حاضر هستم مناقشه بشود.

پس «لیس للکذب افراد بل طبیعةٌ نُهِیَ عن ایجادها فالنهیُ الفعلی فی موردٍ إن عُصِی لا یتحقق له الا عقابٌ واحد». چون یک نهی است بالفعل بوده یک هم عصیان بیشتر ندارد. یک امر بالفعل، یک نهی بالفعل که دو تا عصیان ندارد ولذا … «و إن تکرر» یعنی اگر تکرار هم بشود عقابش یکی است «نحوُ من أفطر صوماً و من کذب کذبةً و کرّرها بعینها فی مجلسین» الان روزه را افطار کرده چون همین هم در فقه برای روزه محل کلام هست، الان می‎گوید لاتأکل، غذا را خورد، عمدا روزه باطل شد، الان که روزه باطل شد اگر لقمه دوم هم دهانش بگذارد، دو تا عقاب دارد؟ «لا تأکل» برای صوم «صُم هذا الیوم و لا تأکل الطعام» الان وقتی لقمه دوم را هم در دهان می‎گذارد فرد دومی از نهی معادل صوم دارد بالفعل می‎شود؟ یا نه؟ امروز وقتی …

شاگرد: وقتی شد، دیگر شد، دیگر چیزی نیست بخواهد افطار کند.

استاد: چیزی نیست که اصلا آن فرد دوم بخواهد نهی‎ها شاملش بشود. نهی را «لا تأکل» گرفتم و لذا این جا حالا خودش از حیث مثال محل بحث است، عده‎ای هم فتوا دادند …

شاگرد: یعنی فرمودید «لا‌تأکل» ممکن است وجوب دیگری باشد.

استاد: مشهور که می‎گویند بعدش هم نباید بخورد. ولی می‎گویند تکلیفا از باب احترام باید خوردن را ترک کند. احتمال  اینکه بیش از تکلیف هم باشد از نظر فضای بحثی هست که؛ یعنی آن نهی در لقمه دوم هم دارد کار اضافه انجام می‎دهد؛ یعنی صوم را به عنوان یک حکم وضعی و افطار به عنوان یک حکم وضعی خاص طور دیگری تحلیل بکنیم، آن احتمالاتش هست. فعلا حالا مثال مانعی ندارد علی المبنا باشد. مثل ایشان که فرمودند بناءً علیه، این هم بناءً بر این که افطار یک چیز بسیط است دیگر تکرارش  معنا ندارد.

فرموده «لاتأکل» اما وقتی خورد، در این فعل؛ در این حکمی که بالفعل بود، در این نهی‌ای که الان امروز به فعلیت رسیده بود، تکرارش دیگر عقاب جدا ندارد. همچنین «لا تکذب» در مجلس «کرّرها بعینها فی مجلسین و عند مستمعیه أی بلا تکرارٍ لموضوع الحکم بتغییر الشرائط». بله مثلا همین جا الان گفت «زیدٌ قائمٌ» همه شنیدند بعد می‎بینند یک نفر دیگر هم وارد شد، او می‎خواهد برای او هم دروغ بگوید دوباره پا می‎شود می‎گوید زیدٌ قائمٌ؛ این جا فرض دوم است بتغییر الشرائط؛ شرایط تغییر بکند فرد دوم محل انحلال حکم دوم است.  فرض این است که هیچ شرایط تغییر نکرده فقط این جمله را تکرار می‎کند ولو همه‌‎اش فردی از کذب است -از حیث گفتن- اما موضوع حکم نخواهد بود.

حالا نتیجه چیست؟ « فالشمولیة فی النهی» این که مدام می‎گوییم در نهی ریخت خطاب شمولی است «لیس من المتعلق» به خاطر این نیست که می‎گوییم کذب افراد دارد پس «لاتکذب» در این افراد شمولی است. نه! چون موضوع حکم این است که أیّها المکلف! آن متعلق کذب را ایجاد نکن، این موضوع است -که با وحدت خودش و شرایط خودش- علیت برای فعلیت حکم دارد. وقتی این موضوع بالفعل شد و نقش علیت را برای فعلیت حکم به پا کرد یک حکم است، یکی هم عقاب دارد. این جا دیگر شمولیت هم معنا ندارد. تکرارش هم انحلال ندارد. بله اگر باز موضوع دومی محقق شود و شرایط تغییر کرد، با شرایط جدید، اجزای موضوع جدید دوباره آن نهی را به فعلیت آوردند. خب این عین صلاة است.  شارع می گوید: «صلّ عند الزوال» یک بار خواندم تمام شد، شرایط تغییر کرد یعنی زوال گذشت غروب شد فردا دوباره زوال شد. دوباره یک فرد جدیدی از او بالفعل می‎شود.

شاگرد: یعنی فرق فرمایش شما با ایشان این شد که انحلال حکمی اگر ناشی از تعدد موضوع باشد فرمایش شما می‎شود. اگر ناشی از تعدد متعلق باشد که ایشان می‎گویند …

 

برو به 0:18:22

اطلاق سعی در متعلق امر و نهی

استاد: بله. آن چیزی که بزنگاه مطلب است دنبالش است؛ فرقش این است که وقتی این طوری حرف زدیم ما اساسا می‎گوییم شما نگویید که در متعلق نهی یا متعلق امر اطلاق آن شیوعی و بدلی است؛ «لا تکذب» شیوعی است و «صلّ» بدلی است. اساسا اطلاق در متعلق که کذب باشد و صلاة باشد، اطلاق سعی است، وقتی سعی شد این سوال و این تشقیق اصلا جا ندارد. سعه یعنی چه؟ یعنی أیّ نحو، یعنی لا تکذب أی نحو من الکذب، آن هم صلّ أیّ نحو من الصلاة، در سعه هستی که هر نوعی از صلاة را که می‎خواهی ایجاد کنی و در ضیق هستی از این که هر نوعی از کذب متصور باشد ایجاد کنی. لذا نتیجه گیری که تفاوت می‎کرد این بود؛ «فالشمولیة فی النهی لیس من المتعلق بل من الموضوع کما یجب تکرار الصلاة کل یومٍ و الاطلاق فی المتعلق کما مرّ لا یکون شمولیاً و لا بدلیاً» نه شمولی است، نه بدلی.

اصلا ریخت اطلاق در متعلق حکم -نه در متعلق المتعلق و موضوع- اساسا نه شمولی است نه بدلی. پس این طرح سوال معنی ندارد. مثل این می‎ماند که بگوییم شیرینی زوج است یا فرد است؟ خب اگر یک وقتی آمدیم تبدیل به عدد کردیم و شیرینی را نام‎گذاری کردیم و مثلا گفتیم مثل درجه حرارت، حرارت زوج است یا فرد است؟ زوج و فرد ندارد اما اگر برای آن دماسنج درست کردید، یک تبدیلی کردید و کیف را به کم تبدیل کردید. خب آن جا می‎توانید توسط آن کمّ یک زوج و فردی هم برایش فرض بگیرید بگویید مثلا درجه معتدل بدن زوج است. دروغ هم نگفتید. بگویید حرارت معتدل بدن زوج است؛ آخر حرارت زوج است؟ می‎گوییم بله؛ چون به درجه حرارت برگرداندیم و مثلا اعتدالش هم به 36 درجه است. مثلا زوج است ولی خود حرارت را نمی‎شود بگویند زوج است، در مانحن فیه هم بالدقة این است متعلق نهی، لا تکذب، صلّ شیوعی است یا بدلی است؟ هیچ کدامش. چرا؟ چون ریخت اطلاقش -چون افراد بالفعل ندارد- نه شیوع می‎طلبد نه بدل. بلکه ریختش یعنی أیّ نحو؛ در نهی در ضیق هستی، اطلاق ضیق. در امر در سعه هستی. هر فردی را در سعه هستی، اما در نهی هیچ فردی را در سعه نیستی. در فارسی هم خودمان می‎گوییم؛ که هیچ فردی، هر فردی؛ هیچ فردی و هر فردی که این جا هست یعنی هیچ فردی بأی نحو، نه بأی وجود و تحقق و هر فردی یعنی بأی نحو، نه بأی وجود که با آن مواجه بشویم. چون مواجهه معنا ندارد. حالا این سر برسد یا نرسد، فوایدی هم داشته باشد یا نباشد.باید بحث شود.

ظاهرا در این که می‎گفتیم بنابر وضع للصحیح در عبادات، دیگر تمسک به اطلاق نمی‎شود کرد. چرا؟ چون می‎گفتیم شک می‎کنیم که این منطبق بر این فرد می‎شود یا نمی‎شود. آن جا یک تفاوتی حاصل می‎شد که من خواستم مراجعه کنم دیگر یادم رفت. آیا این ثمره‎ای این جا دارد یا ندارد؟ بعضی فضاهای بحث را در تمسک به اطلاق لفظی، در وضع للصحیح که می‎گفتند نمی‎شود اصل این بود، شاید یک ثمره‎ای داشت که الان یادم نیست.

تطبیق بحث در نهی از صلاه با لباس غیرمأکول

تبیین انواع متعلق حکم در محل بحث

خب حالا به ما نحن فیه برگردیم. در مانحن فیه نهی داریم؛ نماز در لباس غیرمأکول نخوان، لباس غیرمأکول افراد خارجی دارد، متعلق نهی لاتصلّ است یعنی هیچ فرد این صلاة را نمی‎خواهم یا این که بگوییم خود مانع را به صورت نهی بیاوریم؟ این ها را می‎گویم به خاطر این که کلمات فقها مختلف هست. در مانحن فیه نهی ما چیست و متعلقش چیست؟ متعلق نهیِ ما لا تلبس غیرمأکول فی الصلاة است. پس متعلق پوشیدن غیر مأکول باشد با متعلق صلاة فی غیرمأکول باشد فرق می‎کند و آثار دارد.

«لا تصل فی غیرالمأکول» یعنی این طور صلاتی را نمی‎خواهم، یکی این که «صلّ» ولی «لاتلبس فی صلاتک غیرمأکول»؛ الان کدام این هاست؟

تحلیل حکم با توجه به نهی غیری ضمنی و انحلال حکم به افراد

یک احتمالی چند روز پیش مطرح شد، اگر بگوییم اساسا «لا تلبس» نهی باشد، ارشاد به مانعیت است یعنی شارع می‎فرمایند اولی که من امر به صلاة کردم، صلاة را یک مجموعه‎ای در نظر گرفتیم، پیکره‎ای که مشتمل بر اجزاء و شرایط و فَقد موانع بوده است، این را من خواستم؛ اگر این طور چیزی بوده الان می‎دانم «صلّ» آمده است من هم این عبا را که می‎پوشم نمی‎دانم آن ماهیت را ایجاد کردم یا نکردم، آن ماهیت مقید به نبود او شده است. من هم باید ماهیت مقید به نبود را بیاورم. باید احراز کنم. این جا اشکال سنگین می‎شود و اشتغال است. این کلا بنابر مانعیت هم دیگر نمی‎شود حرف از برائت بزنیم چون اصل مانعیت که برای ما مشکوک نیست. مانعیت جزء طبیعی مأمور به شده است. اگر من مشکوک را آوردم در اصل صدق مأمور به بر این فرد صلاة شک دارم وقتی شک دارم چه کار کنم؟ اینجا نمی شود برائت جاری کرد.

 

برو به 0:25:25

آن «لا تصل» می‎گوید هیچ فردش را نیاور. و «صل» هم با مانعیت که می‎گوید «صلّ مقیداً بنحوی که لا تلبس»، «لا تلبس» اگر نهی باشد یک چیز است، ارشاد به مانعیت باشد چیز دیگری است. تا الان با کلماتی که از علما انس داریم، نهی را چه گرفتند؟ نهی غیری ضمنی گرفتند اما صحبت کردند که ارشاد به مانعیت دارد یا نه؟

برائت در نهی تکلیفی

خب اساس حرف مرحوم میرزای بزرگ همین نهی غیری ضمنی بود. خب فرمودند که نهی به تعداد افراد عبا و لباس‎ها منحل می‎شود. وقتی شک دارم که این هست یا نیست -نمی‎دانم مولا به من فرموده «لاتلبس هذا فی الصلاة» چون انحلال شد- چون نمی‎دانم، برائت از این است. این را می‎پوشم. همین جا سوال است وقتی «لا تلبس» فرموده، «لا‌تلبس» تکلیفی باشد خوب است. «لا‌تلبس» تکلیفی  تعدی از خودش نمی کند. همین نهی است و می‎گوید این کار را نکن. انحلال هم صورت گرفته. من هم شک دارم برائت جاری می‎کنم.

اشتغال در فرض نهی ارشادی

اما اگر همین جا نهی ضمنی ارشادی به مانعیت باشد در این فرض از خودش تعدی می‌کند. از خودش سراغ طبیعی الصلاة می‎رود، سراغ طبیعی مأمور به می‎رود. می‎گوید درست است که مولا دارد می‎فرماید نپوش، بعد می‌گوید:  وقتی می‌گویم نپوش  به این معنا نیست که الآن این پوشیدن مبغوض من است. من که نمی‎خواهم بگویم بپوش یا نپوش، من کاری با این ندارم. من که می‎گویم نپوش ارشاد به این است که این نماز باطل است، این نماز دیگر نماز نیست. وقتی نماز، نماز نیست. الان حالا اگر انحلالی بشویم، انحلال دردی را دوا نمی‎کند؛ یعنی حتی از آن چیزی که در مستمسک هم خواندیم داریم جلوتر می‎رویم. در إن قلت گفت:‌اگر مبنا در انحلال باشد، قبول است برائت است. اگر مبنا بر جنس باشد دیگر برائت را قبول نمی‌کنیم.

حالا می‎گوییم حتی بنابر انحلال؛ بنابر انحلال دو فرض دارد، نهی انحلالی صرف یک نهی‌ای هست که لا یتعدی نفسه، این کار را نکن. خب بعد شک دارم برائت جاری می‎کنم. اما یک نهی‌ای هست اصلا برای خودش نیست و ارشاد به مانعیت است، می گوید نپوش که نماز باطل است، من این را می‎خواهم بگویم، این جا چه کار می‎کنیم؟

شاگرد: مثل این که یک مجلسی بخواهد تشکیل بشود به او می‎گوید جاسوس نباشد، جاسوس در مجلس نباشد وگرنه می‎خواهیم مثلا برای مصلحت شیعه که الان در شرایط خاص هستیم و در وضعیت تقیه است می‎خواهیم مصلحت‌سنجی بکنیم، مراقب باش جاسوس در مجلس نیاید، حالا من این جا بگویم برائت جاری می‎کنم، شک دارم این جاسوس است یا نه، بگویم باشد بیا، خب همه چیز روی هوا می‎رود.

استاد: البته شما از مهم بودن جاسوس و مجلس این را القا کردید و الا اگر یک امر ساده‎تر بگویید مثلا بگویید یک مجلسی به پا شده می‎گویند یک بچه 12 ساله بیاید، 11 سال و 8 ماه مثلا نیاید، حالا شک می‎کنم استصحاب هم کنار می‎گذارم. آن جا خیلی سریع ذهن معیت نمی‎کند. برائت جاری می‎کنم از این که این بچه آمده است. چرا؟ چون هم سهل است یک چیز معمولی بوده. ما قطع نظر از محتوا فی حد نفسه می‎خواهیم ببینیم چیست که الان اگر مانعیت باشد یعنی نهی کار ندارد به این که مجلس … تفاوت مثال شما با عرض من این است که وقتی من برائت جاری کردم جاسوس در مجلس آمد، مجلس منعقد شد اما با جاسوس. اما در مانحن فیه -اگر ارشاد به مانعیت باشد- اصلا  مجلس محق نشده بلکه صرفاً صورت مجلس است، صورت صلاة است، صلاة باطل است.

شاگرد: منظور من این نبود که مجلس منعقد می‎شود، می‎خواهیم چاره‎جویی برای وضعیتمان بکنیم یعنی هدف مجلس نیست، هدف این بود که بخواهیم به یک چاره‎ای برسیم، اگر لو برود دیگر تمام!

استاد: به تعبیر این یعنی کأنّه مجلسی نبود. بلکه بر ضدش بود ما می‎خواستیم برای فلان غرض. ولی در عمل بر ضد آن غرض کار انجام می‌شود. یعنی ارشاد به این است که آن مجلس مطلوب محقق نخواهد شد.

خب الان در چنین فضایی چه کار باید بکنیم؟ ظاهرش هم این است که در این‌طور موارد، همه نهی‎ها را ارشاد به مانعیت می‎گیرند. پس این نهی یتعدی نفسه. صرفاً نمی‎خواهد بگوید این کار را نکن. می‎خواهند بگویند نکن که این نماز باطل می‎شود.

اجرای برائت حتی بر فرض نهی ارشادی

مرحوم میرزا ظاهرا از این جواب می‎دهند، این طوری یادم است حالا من چند روز پیش قبل از جلسات بود که  عبارات میرزا یادم بود شما هم اگر ببینید به نظر همین هاست که ایشان جواب دقیق و خوب می‎دهند، روی مبنای وجوب انبساطی می‎روند. این وجوب نفسی انبساطی یا انحلال به معنای تحلیلی در کلمات ایشان  هم الان هست، شاید برای متاخرین الان در ذهن ما بود، مرحوم اصفهانی، بعدا دیگران برای مشایخ ثلاثه نجف، بلکه متاخر بیشتر. ولی مرحوم سید کلمه انبساطی را هم به کار نبرده بودند اما کاملا همین را می‎گویند. خیلی قشنگ وجوب نفسی انبساطی و نهی انبساطی را توضیح می‎دهند.

می‎فرمایند که وقتی که مولا می‎فرماید نماز بخوان درست است که الان این مانعیت برای نماز دارد. اما مانعیت به خود پیکره صلاة منحل می‎شود، شما نگویید یک «صلّ» داریم و صلاة را بخوان. حالا هم با این آوردی شک داری که این بر آن منطبق هست یا نیست، این خیلی مطلب ظریفی است و از جاهای بسیار ظریف اصول است که با این اشکالی که عرض کردم آدم گیر می‎افتد. من هم نمی‎دانم نماز را آوردم یا نه، قشنگ برایش واضح بشود که همین جا هم برائت جاری بشود، این از ثمرات فرمایشات بزرگان علماء است که یکی‎اش همان رساله مرحوم میرزاست، ایشان می‎فرمایند «صلّ» چیست؟ «صلّ» را تحلیل کنید.

یکی از مهمترین کارهایی که اساس ذهن ما را خدای متعال بر او قرار داده است توحید نظری است، توجه واحد به یک مجموعه کردن و به عنوان واحد دیدن. خیلی در علوم مختلف آثار دارد. و خیلی جاها چون ما توجه به این  نکته نداریم دچار بحث‎های کلاسیک گسترده می‎شویم که اگر برگردیم به آن توجه کنیم همه چیز تمام می‎شود.

به این مثال‌ها دقت کنید؛ الان  بدن زید یک امر است یا چند امر است؟ یک خط‌کش 20 سانتی، یک امر است یا چند امر است؟ واقعا چه می‎گویید؟ در بازار می‎روید می‎گویید یک خط‎کش 20 سانتی به من بدهید، می‎گویید من یک چیز خریدم یا چند چیز؟ یک چیز خریدم.

 

برو به 0:33:22

شاگرد: عرفا یک چیز است.

استاد: عرفا یعنی چه؟ همان غیر عرفش را شما بگویید.

شاگرد: خب اجزاء دارد.

استاد: خب حالا یک چیز خریدی یا چند چیز؟

شاگرد: چند چیز خریده است.

استاد: یعنی از همه می‎شود پول گرفت؟ خب زید واقعا یک واحد است و این را امام علیه السلام در آن روایت فتح بن یزید جرجانی تذکر دادند.[2] فرمودند اصلا شما در عالم خارج واحد ندارید، هر چیز ببینید همین طور است. مثلاً می‎گویید انسان، «یده غیر رجله رأسه غیر بدنه»؛ آخر این که یک نیست، می‎بینی اجزاء دارد. شما مجموعه اجزای او را در یک واحد در نظر می‎گیری که با هم یک کاری انجام می‎دهند و می‎گویی من رفتم بازار یک ماشین خریدم. خب راست می‌گویی؛ تایر و فرمان و… همه این‎ها یک کار که مقصود شما  هست را باید انجام بدهند.  اما خب یکی نیست. هر کدام را با آچار می‎توانی جدا کنی و کنار بگذاری.  این چه واحدی است؟ این کار خیلی مهم است. اگر این را پی‎جویی کنید چقدر آثار دارد! یکی‌اش همین‌جاست.

الان می‎گوییم نماز بخوان. مرحوم میرزا می‎فرمایند بله، این از باب وحدت توجه و ریختی است که خدای متعال در مصالح عدیده‎ای -که خیلی‎ از این مصالح  را می‎دانیم و برای ما واضح است- به ذهن ما داده است.  ذهن، نگاه وُحدانی به امر «صلّ» می‎کند اما واقعیتش این نیست. واقعیتش تحلیل‎پذیر است. «صلّ» یعنی چه؟ یعنی تطهّر، شروطش را هم بیاوریم اول وضو بگیر بعد رو به قبله بایست، بعد «کبِّر، إقرَأ، إرکَع»، هر کدامش جدا جدا امر دارد، مجموعه این اوامر است که در یک بسته می‎بندیم و در یک بسته دسته گل می‎شود. می‎گوییم این دسته، یک دسته گل است. یک دسته گل است یعنی در آن چقدر گل است، پس امر نفسی منحل به وجوب‎های نفسی انبساطی می‎شود. یک وجوب است از یک نظر، اما وجوبات عند التحلیل است انبساطاً بر اجزاء و شرایطی که دخیل در این است.

خب حالا می‎آییم این جا؛ نهی «لا تصل فی غیر المأکول» یا «صلّ و لا تلبس حین الصلاة غیرالمأکول» چیزی جز این نیست که ارشاد به این است که غیر مأکول مانع صلاة است. خب! همین طوری که  در هر امر وجوب نفسی انبساطی، به هر چه می‎رسید مختار هستید و انحلالی است به تعداد افراد. یکی هم کافی است. نهی هم همین طور می‎شود؛ یعنی به تک تک افراد. وقتی به تکبیر می‎رسید الان بالفعل می‎شود، مولا می‎فرماید «کَبِّر»؛ چطور تکبیر بگویم؟ بکشم؟ بلند بگویم؟ محکم بگویم؟ یواش بگویم؟ «أیّ نحو» اطلاق می‎گوید «کَبِّر» هر جور! ببینید یک وجوب تحلیلی انبساطی، وقتی متعلق خودش این جا بالفعل شد، خب حالا شک می‎کنم که در کبِّر انحلالی باید محکم صدایم را بالا ببرم؟ یا این‌که نه مختار هستم هر طور خواستم تکبیر بگویم. چون صلاة امر وُحدانی است شک می‎کنید که اگر صدا را بالا نبردید صلاة بر آن صدق بکند؟ نه. شما می‎گویید این امر تحلیلی در یک کیفیتش شک دارم و برائت جاری می‎کنم. وحدت «صلّ» مانع از این نیست که در این امر تحلیلی انبساطی -که الان من درگیرش هستم -اطلاق اجرا کنم یا غیر از اطلاق -که اصل لفظی است- در جایی اطلاق هم نباشد برائت جاری کنیم.

شاگرد: بالاخره بالتبع شک در صلاة می‎کند  منتها مسبب  از این شک است.

سببیت برائت نسبت به اشتغال  در فرض وجوب نفسی انبساطی

استاد: احسنت مسبب است. یعنی این جا وقتی  اصل برائت می‎گوید برائت ذمه شما از خصوص بلند گفتن است،در نتیجه صلاة هست؛ یعنی حالا دیگر قاعده اشتغال مسبب شد یعنی شما در رتبه سابق بر قاعده اشتغال، در اصل اتیان صلاة برائت جاری کردید. چون برائت ذمه شما بود پس اشتغال یقینی، برائت یقینی هم آورد. نظیرش خیلی است. در موارد متعدد این را در فقه داریم.

پس مرحوم میرزا این طور جواب می‎دهند، عباراتشان هم خیلی قشنگ است. شاید دو بار سه بار هم توضیحاتی و مثالی می‎زنند که ما با تحلیل وجوب واحد و با تحلیل پیکره صلاة به عنوان یک چیزی که اوامر متعدد و نواهی به تعدادش دارد. هر امر تحلیلی و هر نهی تحلیلی دستگاه مستقل برای خودش دارد. لذا ایشان می‎فرمایند تا می‎خواهی نماز بخوانی، نهی «صلّ و لا تلبس غیرالمأکول» منحل به تعداد لباس ها می‎شود. آن جایی که می‎داند غیر مأکول است «لا تلبس» الان بالفعل است. آن جایی که نمی‎دانی، اصل فعلیت و اصل تکلیف این «لا تلبس» ضمنی انحلالی ضمن صلاة را نمی‎دانی. اصل تکلیفش را نمی‎دانی ولو مانعی هست ولو ضمنی و شرطی باشد. شما وقتی نمی‎دانید اصل برائت ذمه از مانعیت و از آن اشتراط می‎شود، وقتی شما در شرطیت، در مانعیت برائت جاری کردید، قاعده اشتغال مسبب اجرای این می‎شود.

شروط ملازم تمام ماهیت و غیر ملازم

شاگرد: برخی از موارد هست وقتی شارع این را  شیء واحد حساب کرد شرایطی که می‎آورد برای آن مجموعه می‎آورد مثلا این که می‎گوید در نماز نخند، قهقهه نزن، این الان تحلیل به چه جزئی می‎شود؟ تحلیل به شرطی می‎شود؟

استاد: این‎ها را می‎گوییم مانع و شرط ملازم. مثل طهارت است. وقتی می‎فرماید اول نماز وضو بگیر یعنی من طهارت را تا آخر نماز می‎خواهم نه این که فقط بگیر و خلاص بعدا هم اگر بین نماز محدث شدی هیچی. شرط صلاة که من امر کردم طهارت بگیر برای این که یک شرط ملازم می‎خواهم. شرط ملازم تمام اجزای صلاة؛ یعنی «کَبِّر مع الطهارة، إرکَع مع الطهارة، صلّ مع الطهارة» شرط تمام اجزاء می‎شود یا بگوییم شرط ملازم است، شرط صرفا حدوث نیست که بگوییم ابتدای کار باشد که استقبال هم همین طور است.

 

برو به 0:40:31

شاگرد: مثالی که زدم متفاوت بود. یعنی معلوم است که شارع دارد به آن هیئت اتصالیه نظر می‎کند که می‎گوید قهقهه نزن. این الان قهقهه نزن انبساط به چه چیزی پیدا می‎کند؟ ظاهرش این است که هیئت اتصالیه را نظر کرده بعد دارد در مورد همان هیئت اتصالیه این شرط را لحاظ می‌کند.

استاد: این بیانی که الان فرمودید غیر از آن چیزی است که میرزا فرمودند و من الان عرض کردم. قهقهه نزن را این طور تحلیل می‎کنیم میگوییم صلاة یعنی چه؟ یعنی «کبّر،، إرکع، إقرأ …» در حالی که قهقهه نزن،« لا تضحک»، پس لا تضحک هم خودش قید است به عنوان این که وجودش مانع است.

شاگرد: بله متوجه فرمایش حضرتعالی شدم.

استاد: پس پَر امر «صلّ» نگرفته که هیئت اتصالیه باقی باشد. حتی هیئت اتصالیه هم باقی باشد ولی وقتی قهقهه آمد -بدون این که عرفا هیئت اتصالیه بهم بخورد- نماز باطل است. بله یک وقت است می‎گویید چون فعل کثیر است هیئت نماز بهم می‎خورد، آن یک تحلیل جدایی می‎خواهد اما اگر بگویید نفس ضِحک، نفس قهقهه مبطل صلاة است، صورت صلاة محو بشود یا نشود؛ خب این یعنی چه؟ یعنی وجود قهقهه مانع است، پس عدمِ او شرط است. پس امر «صلّ» پرش را گرفته است این که وجودی پیدا نکند. حالا با این بیان بفرمایید.

شاگرد: لکن با همان بیانی که هیئت اتصالی مهم است یعنی تحلیل حضرتعالی  این است که …

استاد: خب آن یک حرف دیگری است که فقها هم دارند می‎گویند یکی از واجبات صلاة، موالات است.

شاگرد: خب در مواردی تحلیل نیست، این طوری نیست دائما تحلیل صورت گرفته باشد. یعنی شارع می‌گوید من این را به عنوان یک مرکب -به عنوان یک ماهیت مخترعه‎ای که من الان این را شیء واحد حساب کردم و دیگر تحلیل به اجزاء ندارم- نگاه می‎کنم. یک جا هست می‎گوید ممکن است لباس هم بپوش عرضم این است که لباس غیر مأکول نپوش می‎تواند دو تا باشد یعنی این اجزاء را با لباس غیرمأکول نیاور که این همانی است که انبساط است. یک جاها هست این ماهیتی که ما الان اختراعش کردیم …

استاد: ببینم فرمایش شما را فهمیدم! شما مثلا می‎فرمایید موالات؛ وقتی می‎فرمایند «صلّ مع الموالاة» این نیست که یعنی موالات افرادی دارد همه‎اش را من لحاظ کردم.  برای موالات از اول تا آخر صلاة، ممکن نیست یک فرد بیشتر باشد. همین مقصود شماست؟ موالات اجزای صلاة، یکی هست اگر رفت دیگر هیچی.

شاگرد: یعنی این طوری نیست که هر جزئی را به همراه موالات بخوان، ما هیئت صلاة را نگاه کردیم گفتیم مثلا موالات است.

استاد: بله. در این جا مانعی ندارد من مثال زدم و حدث هم همین بود. طهارت چیست؟ طهارت این طور نیست که انحلالی باشد بگوید هر جزء باید طهارت باشد. این مقصود شماست؟

شاگرد: بله

استاد: خب. همین جا چرا انحلالی نیست اگر ملابس است؟ یعنی ما می‎گوییم: فرمایش شما به اقل و اکثر ارتباطی برمی‎گردد، نه به انحلال. الان من می‎گویم «کل جزء من المحلل» از این تحلیلی که کردم «کل جزءٍ مشروط بالموالاة» ولی موالاتی که مثل طهارت اول تا آخر نماز یک بار است. مشکلی دارید؟ یعنی بدون موالات به عنوان یک شرطی که برای هر کدام انحلال پیدا می‎کند با وحدت اتصالی او در کل نماز منافاتی ندارد.

شاگرد: اگر شک بکنیم حکمش چه می‎شود؟

استاد: در موالات شک بکنیم؟

شاگرد:  مثلاً در کاری که موالات را واقعاً از بین برده یا نه.

استاد: خب همان جا واقعا استصحاب هیچ مشکلی ندارد اجرا شود. من شک می‎کنم موالات نمازم بهم خورد یا نه؛ می‎گویم تا حالا که موالات بود، استصحاب می‎کنم بهم نخورده است، عدم موالات را استصحاب می‎کنم. شما ارتکازا  همین طوری جواب می‎دهید. نه این که بگوییم به محض این که شک کردیم موالات بهم خورده است نمازت باطل است. این استصحاب چه کار می‎کند؟ این استصحاب برای موالات سببیت در مرتبه حاکم یا وارد بر قاعده اشتغال دارد؛ یعنی وقتی می‎گویید استصحاب کردم که موالات باقی است، پس استصحاب هم باقی است، وقتی باقی است دیگر قاعده اشتغال نمی‎آید.

والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

تگ: شهید صدر،‌حلقه ثالثه، اطلاق بدلی،‌اطلاق شمولی،‌اطلاق شیوعی، اطلاق سعی، انحلال حکم به افراد،‌انحلال حکم به موضوعات، فعلیت حکم،  متعلق حکم، طبیعت،‌ انحلال، مانعیت، شرطیت، نهی غیری ضمنی،‌وجوب نفسی انبساطی،‌ذهن شناسی، نگاه وحدانی ذهن،‌تحلیل واحد خارجی، شرط ملازم،‌ برائت،‌اشتغال، استصحاب، اصل سببی‌‌

 


 

[1] دروس في علم الأصول ( طبع دار المنتظر )، ج‏3، ص: 90-91

[2] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 119 ح١  قال يا فتح أحلت ثبتك الله إنما التشبيه في المعاني فأما في الأسماء فهي واحدة و هي دالة  على المسمى و ذلك أن الإنسان و إن قيل واحد فإنه يخبر أنه جثة واحدة و ليس باثنين و الإنسان نفسه ليس بواحد لأن أعضاءه مختلفة و ألوانه مختلفة و من ألوانه مختلفة غير واحد و هو أجزاء مجزاة ليست بسواء دمه غير لحمه و لحمه غير دمه و عصبه غير عروقه و شعره غير بشره و سواده غير بياضه و كذلك سائر جميع الخلق فالإنسان واحد في الاسم و لا واحد في المعنى و الله جل جلاله هو واحد لا واحد غيره لا اختلاف فيه و لا تفاوت و لا زيادة و لا نقصان.‏

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است