مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 34
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٣۴: ١٣٩٢/٠٩/٠۴
رسیدیم به صفحه ۵۶، یک صفحه دیگر مانده و آخر بحثشان است تا برسیم به «تتمیمٌ و فائدة». دو بار حاج آقا بحث استتار را نوشتند. دستخطشان در دو جاست، پشت سر هم نیست. معلوم میشود که چون میخواستند مخالفت مشهور بکنند، بیشتر به آن عنایت داشتند و لذا با بسط و تفصیل بیشتری، دوبار نوشتند. مخالفت مشهور این لازمه را دارد که سنگ تمام بگذارند تا مطمئن بشوند. لذا «فائدة» بعدی ریخت عباراتش هم فرق میکند. دو جور نوشتن است. «اشارة الی آراء العلماء» کأنّه یک بسطی راجع به نظرات است که ببینیم کسانی که میخواهند مخالف مشهور باشند تنهای تنها هستند یا نه. حالا در این یک صفحه- که تا آنجا مانده- ببینیم چه میخواهند بفرمایند.
در جواهر بحث تمام میشود. معمولاً حاج آقا هم اینها را طبق جواهر که درس میدادند، مینوشتند. البته مثلا گاهی صلاة حاج آقا رضا، مناهل، حدائق و … در درس میآوردند، اما محور جواهر بود. و کتابها هم بر طبق همان جواهر نوشته شد. یک جا هم تصریح میفرمایند. صفحه ۸۵ بود که فرمودند تبعاً للجواهر ما اینها را دوباره تکرار میکنیم. آنجا میفرمایند «و اما تفصیل ما تقدم تبعاً للجواهر». صاحب جواهر اوّل فهرستوار اوقات را گفتند، دوباره در همان مباحث به طور تفصیلی وارد شدند. حاج آقا هم چون طبق جواهر درس میدادند و مینوشتند، فرمودند «و اما تفصیل ما تقدم تبعاً للجواهر». منظورم این است که محور کتاب همان جواهر بوده و سبکی که در جواهر اتخاذ میکردند. خب صاحب جواهر خیلی حق بزرگی گردن فقها دارند، این زحمتی که ایشان کشیدند. این کتاب محور بوده. اینجا چه شده که فرمودند «و اما تقویة»؟ ممکن است مثلاً مصباح الفقیه و آنهایی که بعد از جواهر بودند، هر کدام یک نظری اتخاذ کرده بودند که طبق آن اتخاذِ نظر، ایشان یک صفحه اضافه کردند برای بررسی حرف آنها. ممکن است. نشد که اینها را به تفصیل ببینم.
شاگرد: پس این «تقویة» در جواهر نیست.
استاد: بله.
شاگرد: یعنی در بحث «ظهرین» هم نفرمودند؟
استاد: شاید آنجا باشد، ولی موضع را حاج آقا مراعات میکنند معمولاً که من دیدم. کم میشود که مثلا بحث آنجا را اینجا بیاورند. احتمال قوی این است که این را از جای دیگر آوردند- احتمالی که فعلاً عرض میکنم-. حاشیه مرحوم آقای خویی بر عروه… حاج آقا عروه و حواشیاش را عنایت داشتند. آقای خویی هم که استادِ سطح حاج آقا بودند. حاج آقا به تعلیقات ایشان عنایت داشتند. احتمال میدهم ریخت عبارت به این میخورد. حالا فعلاً این احتمال را عرض کنم، تا تفصیل بیشترش در مثل مصباح الفقیه و کتابهای دیگر ببینیم مناسبت دارد یا نه.
مرحوم سید فرمودند: «یعرف الزوال … و یعرف المغرب بذهاب الحمرة المشرقیة عن سمت الرأس و الاحوط زوالها من تمام ربع الفلک من طرف المشرق»[1] این عبارت عروه است. حاشیه مرحوم آقای خویی این است: سید که فرمودند «یعرف بذهاب الحمرة» آقای خویی فرمودند «بل»، که اضراب است. «بل بسقوط القرص بالنسبة الی الظهرین و ان کان الاحوط لزوماً مراعاة زوال الحمرة بالنسبة الی صلاة المغرب». می گویند «یعرف»، به نحو محکم میگویند. «یعرف»، «بل» یعنی دیگر اینطور نیست. «یعرف المغرب بذهاب» نه، «یعرف» مغربِ پایان وقت ظهر و عصر «بسقوط القرص». به همان استتار «بالنسبة الی الظهرین». «و ان کان الاحوط لزوماً مراعات زوال الحمرة بالنسبة الی صلاة المغرب». الآن میبینید عبارات حاج آقا تا پایین صفحه خیلی به این میخورد. چون ایشان اوّل نسبت به پایان وقت، محکم میگویند سقوط القرص. اما بعد احتیاط وجوبی میکنند برای اینکه نماز مغرب را نخواند. حاج آقا میفرمایند در این تعلیقه تهافت است. فتوا بدهید به اینکه نماز عصر را از غروب، از استتار عقب نیندازید، اما احتیاط وجوبی کنید که نماز مغرب هم نخوانید. ایشان میفرمایند این نمیشود. یا باید طرفینش را احتیاط کنید، یا طرفینش فتوا بدهید. این یکی از محتملاتی که برای عبارت ایشان عرض میکنم. حالا ببینید چقدر عبارات حاج آقا به این میخورد.
برو به 0:07:09
و أمّا تقوية عدم جواز تأخير الظهرين عن الاستتار، فلازمه الجزم بعدم وجوب الظهرين قبل الذهاب إذا أخّره لعذر أو بدونه، و هو لا يناسب احتمال عدم صحّة المغرب في هذا الوقت. و الاحتياط اللزومي بتأخيره عن الذهاب؛ بل الموافق للمرتكزات و لما دلّ عليه روايات سقوط القرص، هو عدم جواز تأخير الظهرين، و عدم وجوب فعلهما قبل الذهاب، و صحّة المغرب قبل الذهاب. و الاحتياط في تأخير المغرب للذهاب، هو الموجب للاحتياط في عدم تأخير الظهرين عن الاستتار، و عدم تأخيرهما لو أخّرهما عنه إلى الذهاب.[2]
میفرمایند: «و أمّا تقوية عدم جواز تأخير الظهرين عن الاستتار»، کسی بیاید فتوا بدهد، یعنی اقوی بگوید، تقویت کند. اینکه جایز نیست ظهرین را از استتار قرص تأخیر بیندازیم. خب لازمه ی این فتوا «الجزم بعدم وجوب الظهرین قبل الذهاب». جزم به این است که غروب شد، اما هنوز ذهاب حمره نشده. اگر اقوی این است که عصر را از استتار عقب نیندازد، حالا استتار شد، نماز ظهر و عصر واجب است یا نیست؟ عدم وجوب، دیگر واجب نیست، وقتش گذشت. قضا شد.
«فلازمه الجزم بعدم وجوب الظهرين قبل الذهاب إذا أخّره لعذر أو بدونه» استتار که شد- چه عذر و چه بدون عذر- دیگر وقت تمام شد. وجوب رفت، چون استتار شد. بین استتار تا ذهاب حمره مشرقیه، ظهرین واجب نیست، لازمه اش این است. «و هو» این جزم. «هو» مرجعش ظاهراً جزم است، مناسبترین مرجع. «و هو» یعنی جزم به عدم وجوب ظهرین «لا يناسب احتمال عدم صحّة المغرب في هذا الوقت» شما چرا احتیاط وجوبی کردید که مغرب را نخوان. چون احتمال میدهید هنوز وقت مغرب داخل نشده که میگویید «و الاحوط لزوما». این جزم به عدم وجوب ظهرین مناسب نیست با احتمال عدم صحة مغرب در این وقت. چون بین دو تا وقت فاصله نیست. پایان عصر همانا و شروع مغرب همان. که حالا توضیح بیشتر هم حاج آقا تا پایین صفحه میدهند.
«و الاحتياط اللزومي» این اشارهای به عین حرف آقای خویی است. احتیاط لزومی کنید به «تاخیر المغرب عن الذهاب». «و الاحتیاط» عطف به دنبالش است.
شاگرد: نقطهاش اضافه است.
استاد: بله، من نقطه را خط زدم. اصلاً ویرگول هم اینجا مناسب نیست. ویرگول هم بگذاریم باز عبارت خراب میشود. نه نقطه میخواهد نه ویرگول. «و هو لا يناسب احتمال عدم صحّة المغرب في هذا الوقت و الاحتياط اللزومي بتأخیره عن الذهاب؛ بل الموافق للمرتكزات و لما دلّ عليه روايات سقوط القرص، هو عدم جواز تأخير الظهرين» از استتار. «و عدم وجوب» دیگر تمام شد. استتار که شد، وجوب رفت. «و عدم وجوب فعل فعلهما قبل الذهاب» یعنی بعد الاستتار و قبل الذهاب، در این فاصله 15-20 دقیقه دیگر نبایست بخواند. و مقتضایش «صحة المغرب قبل الذهاب»، نه احتمال عدم صحت. تقویت و مسلمیت صحت مغرب قبل الذهاب.
«و الاحتياط في تأخير المغرب للذهاب» اگر احتیاط کنیم در اینکه تأخیر بیندازیم مغرب را برای ذهاب حمره، «هو الموجب للاحتياط في عدم تأخير الظهرين عن الاستتار» این کلمه احتیاطِ دوم مهم است، زیرش را خط بکشید، تأکید روی آن است. این احتیاط دوم را ببینید با کلمه تقویتی که امروز شروع کردیم. فرمودند «و اما تقویة عدم جواز»، میفرمایند: «و الاحتیاط فی تأخیر المغرب للذهاب هو الموجب للاحتیاط» لا للتقویة، آن تقویت که اول گفتند. «و الاحتیاط فی تأخیره هو الموجب للاحتیاط فی عدم تأخیر الظهرین عن الاستتار و عدم تأخیرهما لو أخّرهما عنه الی الذهاب» یعنی باز هم احتمال وجوب هست. نه اینکه شما بگویید اقوی این است که، تقویت کنید عدم وجوب ظهرین را، بعد بگویید احتیاط لزوم این است که مغرب را تا ذهاب به تاخیر بیندازید. پس این احتیاط دوم که فرمودند «هو الموجب للاحتیاط» مقابل تقویت بالاست. میخواهند بگویند ملازمه این است. احتیاط در تأخیر مغرب ملازمه حتمیه دارد با احتیاط در عدم تأخیر، نه با اقوائیت عدم تأخیر. و الا این احتیاط لزومی و فتوا با همدیگر تهافت دارند.
شاگرد: ترجمهاش چه میشود؟ «احتیاط فی تأخیر مغرب للذهاب» یعنی قرار باشد احتیاط بکنیم که نماز مغرب را بعد از ذهاب حمره بخوانیم.
استاد: این احتیاط موجب این است که آن طرفش هم احتیاط کنیم. بگویید احوط این است که از سقوط، ظهرین را عقب نیندازید. و احوط این است که اگر هم عقب انداختید، تا ذهاب نشده فورا بخوانید. نه اینکه بگویید اقوا این است که نماز ظهر و عصر وقتش تمام شد. اگر هم عقب انداختید، بنابر احوط باید بخوانید.
شاگرد: «عدم تأخیر ظهرین عن الاستتار» روشن نشد.
استاد: ایشان میفرمایند وقتی میخواهید در مغرب احتیاط کنید برای اینکه ذهاب بشود، این احتیاط گردن شما دو تا احتیاط دیگر میگذارد. ملازمه حتمیه دارد. نمیتوانید بگویید احوط تأخیر مغرب تا ذهاب است، بعد به عدم جواز تأخیر عصر از استتار فتوا بدهید. اگر برای مغرب احتیاط کردید ملازمه حتمیه دارد با دو تا احتیاط دیگر. یکی اینکه بگویید احوط این است که ظهرین را از استتار عقب نیندازی، و احوط این است که اگر انداختی لعذر او بدون عذر، تا ذهاب نشده بخوانید.
شاگرد: چرا احوط این است که از استتار عقب نیندازیم؟ نباید بیندازیم.
استاد: نه دیگر، احتمال هست که وقتش باقی باشد.
برو به 0:13:13
شاگرد۲: ملازمهاش صاف نشد. چون از آن طرف بحث کرده، به این نتیجه رسیده که وقت، وقت استتار است. تمام.
استاد: فتوا شد؟
شاگرد۲: بله، فتوا شد که استتار است. اما احتیاط مثلاً این است که …
استاد: احتیاط ندبی. نمیشود که بگوییم احتیاط وجوبی. حاج آقا هم با کلمه لزومش مشکل دارند. من که گفتم برای اینجاست، هم در صریح حاشیه مرحوم خویی بود، فرمودند «و ان کان الاحوط لزوماً». این کلمه «لزوماً» را گفتند. حاج آقا گفتند «و الاحتیاط اللزومی» که گفتم خیلی میآید که ناظر به این تعلیقه باشد، این را مشکل دارند.
شاگرد: حتی اگر احتیاط من الشارع بوده باشد که باعث احتیاط لزومی شما بشود؟
استاد: من نمیدانم مرحوم آقای خویی احتیاط شارع گفته باشند؟ نبود ظاهراً.
شاگرد: دو روز پیش جواب آقایی را دادید که فرمودند چه فایدهای دارد که ما این حکم واقعی را بدانیم؟ فرمودید یکی از فوایدش این است که ظهرین را از استتار نمیشود تأخیر انداخت ولی شارع به خاطر مدیریت امتثال میتواند تأخیر بیندازد، یعنی طبق آن مبنایی که خودتان فرمودید این حرف درست میشود. ولی اینکه آقایان این احتیاط را اراده کرده باشند یا نه حرف دیگر است.
استاد: آن که مهم است این است که شما دلیل دارید بر این احتیاط الشارع یا ندارید؟ اگر دلیل دارید، احتیاط لزومی نیست، فتواست که شارع این احتیاط را کرده. احتیاط لزومی دیگر یعنی چه؟ اگر دلیل ندارید، خب وقتی دلیل نیست دیگر احتیاط هم ندبی است. وقتی احتیاط ندبی است، مغرب هم میتواند زودتر بخواند.
شاگرد: حالا اگر فتوا شد، بر فرض فتوا، میشود ظهرین را تا ذهاب حمره تأخیر انداخت؟ یعنی ملازمه باز هم بهم میخورد.
شاگرد۲: حتی احتیاط لزومی مکلف را هم نمیتوانستند به آن شکل بگویند. همانطور که استاد اشاره داشتند. استاد اشاره فرمودند که اگر از طرف شارع باشد، احتیاط ندبی است. اگر از طرف مکلف باشد وجوبی است.
استاد: وجوبی نه احتیاط لزومی. احتیاط وجوبی غیر از وجوب احتیاط مکلف است. آن دیگر میشود واجب نه احتیاط وجوبی. خیلی فرق میکند. فی المقام شیء. وقتی هم مطالعه میکردم، بود.
شاگرد: این ملازمه خیلی صاف نشد. آن قسمت دومش شاید، یعنی اینکه بگوییم از استتار که رد شد فوراً بخوانید.
استاد: آنکه وقتی مطالعه میکردم سؤال در ذهنم آمد، آن کلمه «الجزم» است. فرمودند «و اما تقویة عدم جواز تأخیر الظهرین عن الاستتار، فلازمه الجزم». زیر کلمه «الجزم» در ذهن من خط کشیده شده بود که کسی که آن را میگوید، به این جزم دارد؟ مخصوصاً- حالا قطع نظر از آن مباحثی که قبلاً صحبتش شده بود- در فضای اجتهادات ظنیه، تقویت ملازمه با جزم به آن طرف ندارد. تقویت یعنی طبق دلیلی که برآن داریم، اقوی این میشود و به مرحلهای می رسد که میتواند فتوا بدهد، ظنِّ حجت دارم. «هذا ما ادّی الیه ظنّی و الشارع جعل حجةً لی العمل بظنی». ایشان ممکن است جواب بدهند که منظور ما از جزم، جزمِ به وظیفه فعلیه است، نه جزم به واقع. کسی که استتار را در مقام افتاء تقویت کرد، دیگر فعلاً به عدم وجوب، جزم دارد. یعنی شما در وظیفه فعلیه فتوا دادید دیگر، ولو در ادله حرف است. این جواب را میتوانند بدهند که جزم یعنی این.
اما آن ملازمهای که اصلش باشد که «لازمه الجزم بعدم وجوب الظهرین»، این ملازمه را بپذیریم که ما جزم داریم به اینکه ظهرین واجب نیستند. بر فرض اینکه این ملازمه را بپذیریم. عرض کردم در اصل جزمش که اگر جزم بالفعل معنا کنیم، مانعی ندارد. اما جزم به معنای جزم که نمیشود گفت. خب اگر بپذیریم یعنی جزم فعلی به وظیفه فعلیه، «لازمه الجزم» قبول است. اما این جزمِ به عدم وجوب ظهرین را شما با یک ضمیمه ی دیگری میخواهید گردن طرف بگذارید که احتیاط لزومی اشتباه است. آن ضمیمه چیست؟ اینکه بین وقتها هیچ فاصلهای نیست. لذا خود حاج آقا دوبار غیر از اصل استدلال به ملازمه، مراجعه میکنند به مرتکزات. دو بار دارند، یکی مرتکزات مطلق، یکی مرتکزات مسلمین. در اینکه بین این دو تا فاصله نیست.
شاگرد: از اجماع نمیشود استفاده کرد؟ قائل به اختلاف بین نماز ظهرین و عشائین داریم؟
استاد: من یادم است پارسال یکی از بحثهای خوبی که چند روز مطرح شد، آن روایاتی بود که از آن ها استظهار میشد که وقت چهار تا نماز «دلوک الشمس الی غسق اللیل» است. بحث خوبی بود.
برو به 0:19:27
شاگرد: خود مرحوم خویی هم به این استناد کردند.
استاد: در تنقیح بود.
شاگرد: شما از ایشان فرمودید.
استاد: اگر این باشد که پس دیگر آن حرفها را نمیشود زد. تصریح کردند به اینکه فاصله نیست. ولی آن مسأله مدیریت و اینها را اگر گفتند، بله.
شاگرد: نه فقط مدیریت، هنوز برای من صاف نشده بحث احتیاط لزومی و احتیاط ندبی که فرمودید.
استاد: به مکلف میگویند واجب است احتیاط کنی. اما نه بنا بر احتیاط واجب، واجب است احتیاط کنی. واجب است احتیاط کنی. یعنی فتوا میدهیم به وجوب احتیاط.
شاگرد: ایشان اینجا مگر فتوا به وجوب احتیاط ندادند؟
استاد: میگویند مکلف واجب است به احتیاط وجوبی احتیاط کنند. حاج آقا میگویند اینجا تهافت شد.
شاگرد۲: اجتناب از إنائین مشتبهین میشود.
استاد: بله، که بگوییم واجب است احتیاط کنی، از هر دو. اینجا نمیگویند واجب است احتیاط کنی به عنوان اینکه تو مکلفی. میگویند من مفتی به عنوان فتوا میگویم احتیاط وجوبی است که این کار را بکنی. دارند شبهه حکمیه را میگویند، فتوای کلی. فرمودند «بل یعرف المغرب بسقوط القرص بالنسبة الی الظهرین و ان کان الاحوط لزوماً مراعاة زوال الحمرة بالنسبة الی صلاة المغرب». احوط لزومی را در مقام افتاء می فرمایند. یعنی میگویند من مفتی نمیتوانم به جواز خواندن نماز مغرب بعد از سقوط قرص فتوا بدهم. من دارم احتیاط وجوبی میکنم. حاج آقا میگویند در این کار شما تهافت است. فتوا میدهید به عدم جواز تأخیر عصر از استتار، بعد میگویید احتیاط وجوبی این است که صبر کنید تا مغرب. اگر میگویید احتیاط وجوبی این است صبر کنید تا مغرب، دو تا دیگر احتیاط گردن شما است. اوّل باید بگویید احتیاط وجوبی هم این است که عصر را از استتار عقب نیندازید، و احتیاط وجوبی این است که اگر شد و عقب انداختید تا ذهاب نشده بخوانید. نه اینکه اگر ذهاب شد بگویید حالا دیگر نماز عصر هم که قضا شد.
شاگرد: احتیاط وجوبی از یک جهت هم میتواند مؤید باشد برای فضایی که مرحوم آقای خویی به سمتش رفتند. یعنی از این جهت که ایشان کأنّه خودشان قبول دارد که وقت همین سقوط قرص است. احتیاط لزومی یعنی من فتوا ندادم. در این مسألهای که دارم میگویم، شاید روایت مطابق حرف من نیست. روایت موافق استتار قرص است. من فقط اینجا لنکتةٍ مجبور شدم این احتیاط را بکنم، دیدم که جماعت مشهور فقها به این سمت رفتند. اما آن طرف چنین شهرتی نبود، من آنجا را چنین احتیاطی نکردم. اینجا گفتم ممکن است که شارع آمده تعبداً در این مسأله دخالت کرده.
استاد: اولا هم طرف ما مرحوم آقای خویی هستند که معروفند به اینکه اعتنا به شهرت ندارند.
شاگرد2: ترس از شهرت دارند، اعتنا برای فتوا ندارند. همه فتواها هم میشود احتیاط واجب، به نفع مشهور.
استاد: نه، آقای خویی وقتی مثلاً روایت صحیح السند بود، ولو مشهور اعراض کردند، فتوا میدادند. ایشان مشکلی برای فتوا ندارند.
شاگرد3: گفتند صد تا صفر، صفر است.
استاد: حالا اینکه آیا فطرتا عمل میکردند یا نه حرف دیگری است ولی اصل مبنای ایشان این است. من تازه طلبه شده بودم، یادم است در یزد استادی بود. یک مناظرهای شد و یک کسی از فرمایش ایشان(آقای خویی) بر علیه آن استاد استفاده کرد. ایشان هم گفتند آقای خویی مثل آب خوردن فتاوای خلاف مشهور میدهند. در مورد خود حاج آقای بهجت هم چند جا دیدید که با مشهور مخالفت می کردند، راجع به آن متجنس هم که با واسطه بخواهد منجس باشد، خب فتوای حاج آقا این بود که تا هزار واسطه هم … این اواخر چند بار در این مسأله خدشه کردند.
شاگرد: خودشان در درس؟
استاد: نه، همان جایی که از ایشان سؤال میکردند، خدشه کردند. در اینکه مثلاً اینجور نباشد. چندین سال فتوایشان بود، خدشه کردند. مقلدینشان هم خیلی سؤال میکردند، محل ابتلاء زیادی از مقلدینشان بود، من هم حرف مرحوم حاج آقا رضا یادم بودم، آنجا محضرشان گفتم که حاج آقا رضا – عبارت مصباح این است ظاهراً- آخر کار که جمعبندی میکنند، میگویند که «لکن مخالفة المشهور مشکل و مخالفة الدلیل اشکل».[3] میگویند دلیل میگوید که اینطور نیست، اما مشهور میگوید هست. «مخالفة المشهور مشکل». تا من این را گفتم، حاج آقا خیلی محکم گفتند کجایش مشکل است؟ یعنی مخالفت مشهور مشکل نیست، وقتی واضح بشود. حالا برای ایشان هم که یک عمر فتوای ایشان آن بود، مثل واضح شدن برای من نیست. من طلبه یک روز میگویم این طرف، یک روز میگویم آن طرف. لفظ دارم میگویم، فهم نیست. اما ایشان که یک عمر فتوایشان این بوده، میفهمند که بعد از آن قرص بودن در آن مطلب، یک چیزی برای ایشان واضح میشود که بتوانند این طرف را به شارع نسبت بدهند. یعنی برای ایشان خطاء مشهور واضح میشود.
برو به 0:25:32
شاگرد: یعنی برگشتند؟ در ملحقات رساله آوردند ولو واسطه کثیر باشد.
استاد: اگر نوشته باشند، من نسبت نمی دهم.
شاگرد: شما نقل قول کردید که فرمودند مشکل نیست.
استاد: نه ببینید در بحث فقهی خدشه میکنند، همه جا معروف است، در بحث خدشه میکنند، اما اینکه آخر کار فتوا تبدیل به احتیاط لزومی بشود، آن را نمیدانم. برای مثل ما اگر بخواهم نقل کنیم باید حجت قویتر داشته باشیم. نه صرف همین حرف زدن مثلا در بحث علمی.
شاگرد: با غض نظر از مرحوم آقای خویی، کسی میتواند احتیاط لزومی داشته باشد، در عین حالی که فتوا هم در جیبش است. میگوید میدانم که اینجا حرفی هست، ولی دلم قرص نمیشود. یعنی دلم قرص نمیشود که مخالفت کنم.
استاد: پس چطور قرص شد که …؟
شاگرد: آن سمت میبیند که مخالفتی نیست.
شاگرد2: شاید هم اینطور نباشد. شاید به خاطر خصوصیات خارجیه باشد.
استاد: نه، سید محکم فرموده: «وقت الظهرین ما بین الزوال و المغرب».[4] یعنی شما قشنگ بعد از استتار ظهر و عصر را میخوانید. لذا هم همانجا خود مرحوم آقای خویی حاشیه زدند که بین احتیاط وجوبی و فتواست. فرمودند «الاحوط ان لم یکن اقوی، عدم جواز تأخیر الظهرین عن سقوط القرص».
شاگرد: این هم مناسب است با آن حرفی که زدند.
استاد: آنجا احتیاط لزومی …
شاگرد2: از احتیاط وجوبی هم بدتر است، «احوط ان لم یکن اقوی» احتیاط واجبِ غیر قابل رجوع به غیر است. آقای مختاری در یکی از شمارههای مجله فقه مفصل بحثش را کرده.
استاد: شاید اوّلین کسی که این احتیاطها را تقسیم فرمودند مرحوم آسید احمد خوانساری در حاشیه عروه هستند. قبلش نمیدانم کسی گفته یا نه. سید که میگویند وقتی اعلم احتیاط کرد، میتوانید به غیر، رجوع کنید، آسید احمد حدوداً مضمون حاشیه ایشان این است. فرمودند اگر اعلم بعد الفحص و إعمال عِلمیتِ اعلمیتش احتیاط کرده، نمی شود رجوع کرد.
شاگرد: یک بار فرمودید که حاج آقا این را قبول نداشتند.
استاد: بله، یکی از مقلدین حاج آقا خیلی مصر بود، گفت و گفت و گفت تا آخرش در یک جلسهای سؤال شد. من همین احتمال را گفتم، یک چیز خوبی حاج آقا جواب دادند، در جواب همین تعلیقه. گفتند که مانعی ندارد، گاهی با اینکه اعلم است، در یک چیزی خدشه میکند، دیگران جوابش را میدهند. خیلی کار را آسان می کند. شما بگویید چون اعلم است، هر بحث فقهی ای را که کرده و نتوانسته سر برساند، پس دیگر رجوع جایز نیست. و حال آنکه گاهی با اینکه اعلم است، خدشه در ذهن میآید. این خیلی جواب نکتهداری بود که ما صرف اینکه بگوییم چون اعلم است، زور اعلمیت خودش را زده و نتوانسته فتوا بدهد … معلوم نیست، گاهی با اینکه اعلم است دچار شبهه میشود. که همین شبهه را ممکن است دیگری در ذهنش نداشته باشد و مصیب هم باشد. چرا؟ در «المنطق» بود، بدیهی آن است که «لا یحتاج الی فکر». بعد میگفتند «مع فقدان الشبهة». گاهی است که امر بدیهی است، هیچ کس هم در آن مشکل ندارد، مشکلی هم نیست. اما یک ذهنی در یک شرایطی که پیش آمده دچار شبهه شده، در بدیهی شک میکند. این شک او به خاطر شرایط ذهنی او است، منافاتی هم با قوه علمی او ندارد. نکته ظریفی بود که حاج آقا جواب دادند. فرمودند نه، همینکه احتیاط کرد بس است. ما دیگر میتوانیم رجوع کنیم.
مرحوم آسید احمد فرمودند که اگر اعلم بعد الفحص و مراجعه به ادله احتیاط کرد، دیگر نمیشود رجوع کرد. البته بیان ساده عرفیاش هم این میشود که اعلم میگوید من که علمم از همه بیشتر است نتوانستم فتوا بدهم، دیگرانی که علمشان اندازه من نیست چطور فتوا دادند؟ اگر این بیان را بکنیم، سخت است که از این تعلیقه ایشان رد بشویم. اما خب آن بیان حاج آقا جواب این میشود. جواب ایشان این است که خب شما اعلم هستید، اما اینکه نتوانستید فتوا بدهید ربما شبههای است که الآن شرایط ذهنی شما نمیتواند بحث را سر برساند. دیگری ممکن است سر برساند. علی ای حال خیلی کار لوازم دارد و سخت هم میشود.
شاگرد: اگر خود فرد اجازه ندهد، بگوید من در احتیاطاتم تفکیک میکنم، این برای مقلدینش الزامآور هست؟
استاد: ظاهراً هست. چون این از آن مسائل تقلیدی است، خیلی صاف نیست. اگر کسی تقلید میکند، و مرجعش احتیاط را تقسیم کند، باید مراجعه به مقلَد خودش بکند. برای همین بود که مدام گفتند تا محضر حاج آقا سؤال شد که ایشان این را دارند یا نه؟ ایشان خودشان تمام احتیاطات خودشان را تجویز میکردند که رجوع به غیر بشود.
علی ای حال پس ما یکی زیر کلمه «جزم» خط کشیدیم و سؤال داشتیم. یکی کلمه «لازمه»، در ملازمه سؤال بود. سؤالاتی که حاج آقا جواب دادند، جزمش را گفتند منظور وظیفه فعلیه است. «لازمه» را چه گفتند؟ به ضمیمه مرتکزات و اینکه خود مرحوم آقای خویی هم قبول دارند، فرمودند وقتی این ملازمه هست که بین دو تا وقت فاصلهای نیست، اگر احتیاط میکنید، دو تا احتیاط دیگر گردنتان است.
فقط میماند این حرفهایی که الان مطرح بود و آن این است که ما وقتی میگوییم احوطِ لزومی این است که مغرب را تأخیر بیندازد، اگر این احوط لزومی ناظر است به نفس الامر ثبوتیِ موضوع حکم، فرمایش شما درست است. کاملاً این ملازمهها برقرار است و نمیتوانیم کاری بکنیم. اما اگر کسی که در تأخیر مغرب از ذهاب احوط لزومی میکند، ملاحظه ثبوتِ موضوعِ حکمِ جواز مغرب را نکرده، احتیاط لزومی او وجه دیگری غیر از موضوع واقعی نماز مغرب دارد. چه وجهی است؟
برو به 0:32:59
شاگرد: اشتباه مکلفین و اینها چه مشکلی دارد؟
استاد: خود مفتی که نمیتواند این کار را بکند. مرآة نظر شارع است. مفتی میگوید که من میخواهم حرف شارع را دست شما برسانم، من که نمیتوانم مراعات مکلفین را بکنم.
شاگرد: مراعات اشتباهات و بی دقتیهای مکلفین اینجا مهم نیست؟
استاد: شارع این کار را کرده.
شاگرد: حاج آقا فتوایشان این میشود که ظاهراً وجه و کفین مستثنی است از وجوب ستر و حرمت نظر. بعد خودشان میفرمایند که احتیاط وجوبی این است که نباشد. آن احتیاط وجوبی که ایشان کردند ملاحظه چه بوده؟ غیر از خصوصیات خارجیه و مسائل مکلفین بوده.
استاد: احتیاط وجوبی هم صریحاً دارد؟
شاگرد: در جامع المسائل دارند «بل احوط وجوباً ترکه»، در بحثِ نظر دارند. در جامع المسائل حسابی هم قول وجوب مراعات عدم نظر را در غایت ضعف میشمارند.
استاد: در تعلیقه را میگویید یا در متن است؟
شاگرد: پایینش زدند.
استاد: بله! تعجب کردم. این یک تاریخچهای دارد. در متن که نوشتند و دستخطشان است همان است که شما گفتید. محکم میگویند واجب نیست. ستر وجه و کفین واجب نیست و تمام. قبل از اینکه جامع المسائل در دستها بیاید، هیچ وقت نشد- من یک دفعه هم یادم نیست- که از حاج آقا بپرسند، خانمها هم زیاد سؤال میکردند، در دفتر هم هنوز جامع المسائل چاپ نشده بود. دستخط در منزل بود. سؤال میکردند که بروید از حاج آقا بپرسید. یک دفعه نشد از حاج آقا بپرسند وجه و کفین جایز است یا نیست؟ جواب بدهند بله جایز است. من ندیدم. هر وقت میپرسیدند که جایز است یا نیست، میگفتند احتیاطاً بپوشانید. عبارت ایشان این بود. یعنی مثل من که جامع المسائل را بلد بودم میدانستم احتیاط ندبی است. تعلیقه جامع المسائلی که هست، من نمیدانم «احوط وجوباً» را حاج آقا فرمودند یا نه. حالا آن که جالب است و واقعاً هم جالب است این است که شاید بیش از ۱۰-20 بار که من بودم این را میپرسیدند، خیلی سالها بود، ۱۵ سال. هر دفعه که میفرمودند که احوط این است که احتیاطاً بپوشاند، دنبالش این را میگفتند. یعنی به یک کلمه کفایت نمیکردند. دنبالش این را میگفتند که آن آقا، زمان رضا خان که میخواستند چادرها را بردارند، ظاهراً هم ناظر بوده به پسر صاحب کفایه در مشهد. شاید ایشان بوده، ولی نمیگفتند، میگفتند آن آقا.
شاگرد: در 3 جلدی دارند و میگویند آقازاده جانش را داده سر این قضیه و فتوا ندادند.
استاد: جاهای دیگر گفتند. اینجا که نمیگفتند، میگفتند آن آقا. آن آقا فتوایش بود که وجه و کفین جایز است. اما برای همین حاضر نشد این فتوا را اعلان کند. چرا؟ چون میدانست که از آن سوء استفاده میکنند. از این فتوای او میگویند که وجه و کفین که مستثنی است و حرف کشف حجاب جلو می رود. در شهربانی میخواستند این فتوا را بگیرند، که گفت من حاضرم کشته بشوم، اما نمینویسم وجه و کفین مستثنی است. این معلوم بود که هر دفعه فورا کنار این، این را می فرمودند، یعنی کأنّه مشعر بود به اینکه الآن هم من اگر بگویم جایز است، این یک لوازمی خارجی دارد که از این وجه و کفین دیگر کم کم …
شاگرد: حالا اگر همینجا احتیاط وجوبی میفرمودند، مشکلی داشت؟ یا مثلاً در مورد بحث قتل یا چیزی که مشمول مرور زمان شده و فرموده بودند احتیاطاً مصالحه بکنند، ظاهراً آنجا هم احتیاط دارند.
استاد: آن هم احتیاط است، اما من خیالم میرسد فتوایشان بر این بود که …
شاگرد: فتوا بر آن است.
استاد: مالیت، تورم …
شاگرد: فقیه به این نتیجه میرسد و بحثش کامل میشود که استتار است. اما میداند که اگر این را بدهد به دست مکلف، خراب میکند. به اندک مناسبتی، ولو کوه هست و …، به اینها خب فقیه قائل نیست. و لذا میفرماید که احتیاط وجوبی این است تا ذهاب صبر کنید. ولی آن طرفش را نمیپذیرد مثلاً.
استاد: یعنی میگوید شارع به منِ مفتی گفته به تو بگویم واجب است صبر کنی؟
شاگرد: نه، آن بحثی بود که ما ابتداءً عرض کردیم. که احتیاط لازم برای مکلف باشد، و او هم میفرماید شما برو …
استاد: نه، ملازمه با این ندارد. مفتی میگوید من میگویم شارع گفته لزوما احتیاط کن. احتیاطی که باز هم دو وجه دارد. شارع گفته توی مکلف بما انّک مکلف احتیاط کن، یا منِ شارع احتیاط کردم و می گویم …
شاگرد: دو تا وجهش بحث شد. فرمودید که منظور آقای خویی این نبوده. حالا میآییم وجه سومی را مطرح میکنیم. همانطور که فرمودید که همانطور که شارع میتواند مدیریت امتثال بفرماید یا به احتیاط یا به غیر احتیاط، خود مفتی هم ممکن است یک چنین کاری بکند. در واقع وقتی میخواهد افتاء بکند، حواسش را به این قضایا جمع کند. حالا اینجا رسیده به اینکه استتار است اما فتوایش را به این شکل اعلام نمیکند. میگوید احتیاط کنید و تا آن موقع صبر کنید مثلاً. این چه مانعی دارد؟ به خاطر حفظ مصالحی که هست و عدم فوت …
استاد: اینکه میفرمایید چه اشکالی دارد پس می خواهید وجه دیگری درست کنید، همانکه من در ملازمه عرض کردم. یعنی شما میگویید وقتی میگوید احوط لزومی، این احتیاط ناظر به امر ثبوتی موضوع وقت مغرب اصلاً نیست. وجهی غیر از آن دارد. یعنی از فضای فرمایش حاج آقا بیرون میرود.
شاگرد2: شبیه همان مدیریت امتثال که فرمودید میشود.
استاد: بله، همان مدیریت را اگر مطرح بکنیم دیگر این ملازمه …
شاگرد: یعنی اگر این فرمایش، ناظر به آن حاشیه مرحوم آقایی خویی باشد، حاشیه مرحوم آقای خویی را میشود به این شکل توضیح داد.
شاگرد۲: خیلی بعید است مرحوم آقای خویی منظورشان این باشد.
استاد: بله، سبک مرحوم آقای خویی به اینها نمیآید.
شاگرد: خیلی سفت میبریدند.
استاد: یعنی تابع سبکی که ما الآن میگوییم سبک نجف بودند. خطکش میگذاشتند، طبق ضوابطِ روشنِ کالشمس، احتیاط میکردند وجهش روشن، فتوا هم میدادند روشن. اینطور نیست که بخواهند با تراکم ظنون یا به تعبیر شما تشابک شواهد. من عرض میکنم بهتر این است بگوییم تراکم ظنون حرف نارسایی است، مطلب به این خوبی ولی عنوانش اینقدر نارسا. تراکم ظنون، ظنون وقتی متراکم شد …
شاگرد3: ظنون که قوی بودند چرا این طور در کلاس ضعیف شدند؟ به طوری که تراکم آنها هم بعد از شیخ انصاری آدم را به هیچ جایی نمی رساند و به درد نمی خورد. باب انسداد هم دیگر کلاً بحثش را هم نمیکنند.
استاد: آن از چیزهایی است که ممکن نیست … از بهترین مباحثی که هست. فقه به آن نحوی که ضوابط را اجرا کند که خوب است. اما این مسأله تراکم ظنون، سبکی که به مرحوم آقای بروجردی نسبت میدهند، لا مفرّ منه است. یعنی اصلاً اساس فقاهت به این است. آنهایی هم که در نجف بودند گاهی از این روش استفاده می کردند. در درس خود حاج آقا هم این دوتا گاهی قشنگ معلوم میشد. گاهی میبینید یکی دو جلسه تمام سبک مشایخ نجف بود. گاهی میشد چندین جلسه کاملاً سبک مرحوم آقای بروجردی بود. مخصوصاً این اواخر بیشتر بود، حتی در خروجی بحثشان هم دخالت میکرد. برای مثل ما طلبهها محسوس میشد که روش بررسی بحث ایشان در خروجی فتوایشان هم دخالت میکند.
برو به 0:41:34
ولی خب این تعبیر تراکم را من عرض میکنم، تراکم ظنون. جلوتر هم عرض کرده بودم، تشابک شواهد. یک چیزهایی هستند که تنهایی نمیتوانند هیچ کاری بکنند. اما وقتی شبکه میشوند، خیلی کار از اینها برمیآید. تعاون چند عنصر است که تنها نمیتواند کار بکند، مثل انگشتها که مشت میشود و امثال اینها. تشابک شواهد؛ شواهدی داریم به تنهایی کاری از اینها بر نمی آید ولی با هم می توانند کاری کنند. فورا میگویند در مکاسب شیخ گفتند «یشهد»، نگفتند «یدل». «یشهد» به درد ما نمیخورد. اگر حرف سر رسید، بعد بگو «یشهد». تا حرف سر نرسیده چه کار داری بگویی «یشهد»؟ ما عرضمان این است که ۱۰-20 تا «یشهد»، وقتی عقلا به این ۱۰ تا «یشهد» نگاه میکنند، «یقطعون»، قاطع میشوند. چرا؟ چون به شواهد تک تک نگاه نمیکنند. «یقوی بعضه بعضاً»، تشابک شواهد. من اینطور به ذهنم میآید که این تعبیر را عوض کنیم که خود تعبیر آن مقصود را برساند. و الا «الظن لا یغنی من الحق شیئاً». چند تا فقیر با همدیگر سوار بشوند، تراکم بشوند، روی شانه همدیگر سوار بشوند، میشوند غنی؟!
شاگرد: ولی اگر دست به دست هم بدهند و یک کاری بکنند، شاید یک فرجی حاصل بشود.
استاد: از آن حیث فقیر نیستند، نکته این است. بله، هر کدام از شواهد یک نیرویی دارد، زیر حد نصاب حجیت. لذا بنایش هم بر منطق دو ارزشی نیست-قبلا عرض کردم-. تشابه شواهد بنایش بر منطق چند ارزشی است.
شاگرد: یک فرایندی باید اتفاق بیفتد.
استاد: بله، و باید مبادیاش هم صاف بشود. هم علم کلاسیکش، ضوابط تفکر چند ارزشی که همه هم داریم انجام میدهیم. لسان ریاضی پیدا بکند، خیلی جا افتاده و خوب میشود. علی ای حال تشابک شواهد خیلی فرق دارد تا این تعبیر تراکم ظنون.
شاگرد2: اینکه میفرمایند که فقیه به خاطر مدیریت امتثال، احتیاط واجب بکند، دیگر این احتیاط واجب آن احتیاط واجبی که معهود است نیست. در واقع فقیه یک عنوان ثانوی اینجا میآورد، با همین عنوان مدیریت امتثال، میگوید احتیاط لازم است. غیر از احتیاط وجوبی است. لذا باید بگوییم یک چیز دیگر شد. اینکه بگویید فقیه اینجا علی رغم اینکه به فتوا رسیده، ولی خودش از باب مدیریت امتثال- نه اینکه شارع مدیریت امتثال کرده باشد- احتیاط وجوبی میکند، دیگر از آن معنا خارج میشود.
استاد: همین که خدمت ایشان هم گفتم، احتیاط وجوبی که ما در فتاوای علما مأنوس هستیم ناظر به ثبوت حکم شرعی است، نه به عناوین ثانوی. ولی این معقول است که یک احتیاط وجوبی ای است که تحت جمع بندی عنوان اولی با عناوین دیگر حاصل شده. یعنی مفتی میبیند عنوان اولی و حکم این است، روشن است. اما الآن در این پیاده شدن حکم خدا برای آن غالبی که جو مکلفین در جامعه هست، فلان آثار را دارد، که آن آثار، عناوین ثانویه میشود. که فقیه وقتی آن عناوین ثانویه را کنار عنوان اوّلیه ثبوتی میگذارد، میگوید خب پس مجموع جمع عنوان اوّلی با عناوین ثانوی این است که احتیاط لزومی این است که مثلاً این کار را نکنید، یا چنین بکنید. این که خدمت ایشان هم گفتم- که این ملازمه را زیر سؤال می برد- این بود که وجه احتیاط لزومی میتواند وجهی باشد غیر از مراجعه به ادله و کشف ثبوت فتوا.
شاگرد: در خصوص فتوای آیت اللّه خویی، ظاهراً برای ایشان در «تنقیح» مطلب روشن و صاف بوده و استتاری بوده. چطور میشود به قول شما که بنایشان این نیست که اگر مطلب صاف شده، احتیاط به خلاف بدهند؟
استاد: این از آنهایی است که خوب است که پرسیده شود از کسانی که یک نحو انسی داشتند، یا از شاگردهایشان بودند که چطور شده ایشان در تنقیح و در بحث فقهی استتاری خیلی روشناند، ولی اینجا آمدند احتیاط وجوبی کردند. کسی که از خارج بداند که چطور شده …
شاگرد2: مرحوم آقای خویی درست است که مثل مشهور به روایات عمل نمی کنند. ولی مواردی هم پیدا میشود که به خاطر مشهور فتوا نمیدهند، و مثلاً احتیاط میکنند که مطابق با مشهور باشد. خیلی وقتها هم هست -شاید خودم هم دیده باشم- که مشهور یک چیزی میگویند، کأنّ ذهنشان نمیتواند از این مشهور بگذرد، میروند یک روایتی یا یک چیزی پیدا میکنند، از دل آن روایت حرف مشهور را در میآورند. یعنی از لحاظ کلاسیک طبق فرمایش خودشان میشود، روایتی کار میکنند. ولی کأنّ آدم احساس میکند که ایشان نتوانسته از مشهور رد بشود.
برو به 0:46:59
استاد: ولی باز طبق این فرمایش الآن شما، نه آن وجههای دیگر، طبق این فرمایش شما ملازمه حاج آقا گردنشان را میگیرد. میگویند اگر شما میخواهید احتیاط کنید برای مراعات مشهور، لازمه مشهور این است که اگر نماز عصر را نخواندی تا استتار، بعد بخوان احتیاطاً. چطور می شود برای مغرب- طبق مشهور- احتیاط کنید، ولی برای پایان وقت عصر احتیاط نکنید؟ باید بکنید. مشهور این را میگویند.
شاگرد: مشهور که درباره پایان وقت عصر چیزی نگفتند. در مغرب آنها مشکل داشتند. به واسطه ملازمه میفهمیم که اگر آن را گفتیم، باید این را هم بگوییم.
استاد: این فرمایش شما خیلی نکته خوبی است در اصل بحث. حالا وقت رفت، ان شاء الله باشد برای فردا. ببینید، اصلاً ما یکی از ادله استتار را این قرار میدهیم که خود همان مشهوری که شما میگویید قائل به ذهاب هستند، در پایان عصر مشکلی ندارند که غروب است. لذا خود سید که اینجا با عنایت میگویند «وقت الظهرین مابین الزوال و المغرب»، نمیگویند غروب. تا قشنگ معلوم بشود که «مغرب» مراد است. وقتی میخواهند یک فروعاتی را بعدش بگویند، میگویند «غروب». خیلی جالب است، وقتی برمیگردند به آن اصل ارتکاز… در همین باب وقت، مسأله چهارمِ احکام: «اذا بقی مقدار خمس رکعات الی الغروب قدّم الظهر، و اذا بقی اربع رکعات او اقل قدم العصر»[5]. آنجا دیگر مغرب نمی گویند، برمیگردند به همان غروب. یعنی همان که عبارات اصحاب هم هست، که از شواهد مهم است- همین فرمایش شما-، اما مؤید استتار است. یعنی همان مشهوری که شما میگویید، تلقی ما از حرف آنها، تلقی مبسوط نیست. حرف عوض شده. تلقی مبسوط چه بود؟ عدهای گفتند «و هو احوط»، احتیاط برای این بوده. و الا برای طرف عصر که گیری نداشتند که غروب است. این نکته خوبی است، جلوتر هم فی الجمله صحبتش شده بود، شما هم اگر حوصله کردید در این نرم افزارها، شواهدش را پیدا کنید. مخصوصاً آن روایتی بود که «عند الغروب»[6] یادش میآید که نماز را نخوانده، حضرت فرمودند اگر چقدر وقت دارد … هر کس آن روایت را میبیند، اصلاً ذهنش سراغ حمره مشرقیه نمیرود. اما مفتین متأخر که قائل شدند، گفتند اینجا «عند الغروب» یعنی بعد از غروب هم میتوانی نماز ظهر و عصر را بخوانی. حلبی می گوید: «سألته عن رجل نسي الأولى و العصر جميعا ثم ذكر ذلك عند غروب الشمس». «عند غروب الشمس» یعنی چه؟ یعنی «عند ذهاب الحمره المغربیة» یا یعنی «عند غروب الشمس». آن روایت از شواهد خوب بود.[7]
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
[1] العروة الوثقى مع التعليقات؛ ج1، ص: 422
[2] بهجة الفقيه؛ ص: 56
[3] مصباح الفقيه؛ج8،ص35: إنّ مخالفة المشهور مشكل، و موافقتهم من غير دليل أشكل.
[4] العروة الوثقى مع التعليقات؛ ج1، ص: 421
[5] العروة الوثقى مع التعليقات؛ ج1، ص: 425
[6] وسائل الشيعة؛ج4؛ص129،حدیث18: و بإسناده عن الحسين بن سعيد عن ابن سنان عن ابن مسكان عن الحلبي في حديث قال: سألته عن رجل نسي الأولى و العصر جميعا ثم ذكر ذلك عند غروب الشمس فقال إن كان في وقت لا يخاف فوت إحداهما فليصل الظهر ثم ليصل العصر و إن هو خاف أن تفوته فليبدأ بالعصر و لا يؤخرها فتفوته فتكون قد فاتتاه جميعا و لكن يصلي العصر فيما قد بقي من وقتها ثم ليصل الأولى بعد ذلك على أثرها.
[7] شاگرد: آن نکته اخیر مؤید آن بود که عرض کردم محضرتان. یعنی ایشان در جانب نماز مغرب نکتهای دیده که در جانب نماز ظهر این نکته را ندیده. من از فرمایش دیروز خودتان هم این را استفاده کردم. یعنی اینکه آنجا دلشان قرص نمیشود که اقوی را اظهار بکنند، نه اینکه فتوا را ندانند. کأنّه خود ایشان فهمیدند استتار را. اما اینجا به هر دلیلی دیگر نمیخواه نمیخواهد خلاف … یعنی ملازمهای که مرحوم آقای بهجت میفرماید، سر نمیرسد برای ایشان.
استاد: روی آن حیثیت ثبوتی فقط سر میرسد. ما اگر بگوییم حیثیتِ احتیاط لزومی، غیر از حیثیتِ آن فتواست. اگر بگوییم دیگر خب ملازمه سر نمی رسد. مطالعه که میکردم اینها در ذهن من هم آمد که میشود اینطور حرف زد. اما اینکه اگر خود حاج آقا بودند، چطور جواب میدادند را فعلاً نمیدانم.
شاگرد: یک چیزی هست که به فقیه فتوا دادند واجب نیست که احتیاط کند53:00. ممکن است مثلا برای آقای خویی حل بوده مطلب، منتها نمیخواستند اینجا فتوا بدهند.
استاد: نه، اظهارش. منظور از فتوا یعنی اظهار فتوا. این را حاج آقا هم میگفتند. حتی یک بار یادم است فرمودند علمای بزرگ فتاوایشان در جیبشان بود، اما مکلفین را به خلاف احتیاط نمیانداختند. یعنی برای اظهار فتوا … خب فتاوا آخرش استدلالات و اینهاست. فتوا را دارد، اما چرا بیخود آنها را تا سختی پیش نیامده در خلاف احتیاط بیندازد.
دیدگاهتان را بنویسید