1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۴٣)- بررسی انواع شبهات در فقه؛ صدقیه – مقصودیه...

درس فقه(۴٣)- بررسی انواع شبهات در فقه؛ صدقیه – مقصودیه – مصداقیه – مفهومیه

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=13942
  • |
  • بازدید : 204

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شبهه صدقیه

مرحوم آقا شیخ عبدالنبی عراقی که قبل از حاج آقای بهجت در همین مسجد فاطمیه ایشان امام جماعت بوده بعد از وفات ایشان حاج آقا رفتند و خودشان صاحب رساله هستند، شرح خوبی بر عروه دارند که در جامع فقه اهل بیت هست، عالم بزرگواری بودند، ظاهرا ایشان صاحب تعبیر خواب هم بودند، خدا رحمتشان کند یک عالم جلیلی بودند، ایشان در کتاب معالم الزلفی تعبیر می‎کنند ولی خود مرحوم شیخ ندارند، من رفتم طهارت شیخ را هم نگاه کردم، چند جا هم گشتم، مرحوم شیخ می‎فرمایند شبهه یا در صدق است یا در مصداق است، معلوم می‎شود این بزرگوارها که بررسی کلمات شیخ می‎کردند، تدقیق کردند، گفتند ما دو نوع شبهه حکمیه و مصداقیه نداریم، طبق این تعبیر شیخ اعظم ما سه نوع شبهه داریم، شبهه حکمیه که باید از شارع بپرسیم، شبهه مصداقیه که از امور خارجی است و به شخص مکلف مربوط است، من نمی‎دانم این چطور شده، جهل من سبب شبهه شده است و یکی هم شبهه صدقیه که ربطی به شخص مکلف ندارد، خود عرف عام در صدق این عنوان شک می‎کند.

خب حالا این کدام است؟ مثالی که شیخ نفرمودند، شیخ یکی دو تا مثال بعد در کلام ایشان می‎آید مثلا یکی در  آب جاری می‎گویند که آب طوری است که شک کنیم در عرف به این جاری می‎گویند یا نه؟ خیلی جاها می‎شود که نحوه جریان جوی و خصوصیاتش را که می‎بینید می‎گویید «هل هذا الماء یصدق علیه أنّه ماءٍ جارٍ؟»  این را نمی‎شود بگویند این شبهه موضوعیه است چون جهل من نیست،  تعبیر ایشان این‌طور است که خود لغوی هم بیاید نمی‎داند که این آب جاری هست یا نیست، در اصل صدق یک عنوان عرفی، خود عرف و خود لغوی که حتی واضع هست، اگر بیاید شک می‎کند، فرمودند این شبهه صدقیه است؛ نفرمودند این شبهه حکمیه است، فرمودند که در حکمش ملحق به شبهه حکمیه می‎شود یعنی ما باید برویم از شارع بپرسیم.

شیخ اول این طوری فرمودند که یا شبهه در صدق است یا در مصداق و وقتی به این جا رسید به اصل عملی مراجعه می‎کنیم. در این که به چطور اصلی مراجعه می‎کنیم مواردش و خصوصیاتش فرق می‎کند، مثلا در این که ماء جاری هست یا نیست خودش یک بحث است، اگر شک کردیم جاری هست یا نیست حالا دیگر عمومات جاری این جا فایده ندارد، این جا به سه تا عام دیگر متوسل می‎شویم، عموماتی که در ماء محقون و ماء کرّ و این‎هاست، آن‎ها را باید حاکم کنیم، نه خصوصِ عمومات جاری بما هو جاری؛ چون شک کردیم.

در بئر هم همین را دارند، می‎گویند در یک جایی، آبار خارجی طوری است که وقتی می‎رسیم شک می‎کنیم، در لغت بئر داریم اما این هم از آن‎هاست؟ زیاد پیش می‎آید. شخص من طوری نیست که جهل داشته باشم  و برای من  شک پیش بیاید، «شبهةٌ نشأت من جهل المکلف بأمر موضوعیٍّ» این طوری نیست، بلکه «شبهةٌ نشأت من خصوصیة فی المصداق یُجهل انطباق العنوان علی المجهول» خب فرقش با شبهه مفهومیه چه می‎شود؟ شبهه مفهومیه خود مفهوم از نظر لغوی ابهام دارد که من به کتب لغت مراجعه می‎کنم، در شبهه مفهومیه بسیاری از مواردش وقتی به کتب لغت مراجعه می‎کنیم شبهه ما برطرف می‎شود،  لغویون مفهوم را توضیح می‎دهند اما در شبهه صدقیه خود لغوی هم متحیر می‎شود. مثالی که مرحوم آقا شیخ عبدالنبی می‎زنند می‎فرمایند یک آب مطلق تمیزی هست، شما خرد خرد خاک در آن بریزید، مدام می‎گویید آب است، آب است، وحل نیست، گل نیست، مدام زیاد می‎کنید، کم کم هم می‎ریزید، حالا کی وحل است؟ یک جایی می‎رسد قطعا وهل است، یک جایی هم قطعا آب است، این بین یک جایی هست که خود واضع هم باشد و از او بپرسید ساکت می‎شود؛ وهل یا نه؟ آب مطلق است یا وحل است؟ این را شبهه صدقیه می‎گویند، ربطی هم به شخص مکلف ندارد، به چه ربط دارد؟ به خود این تشکیلی که خرد خرد داریم یک چیزی را جلو می‎بریم. مرز مغشوش دارد یعنی خودش روشن نیست.

 

برو به 0:05:23

 حکم شبهه صدقیه

البته آن چیزی که من به ذهنم آمد، این ملحق به شبهه حکمیه باشد یا نباشد. ملحق به شبهه حکمیه یعنی چه؟ یعنی باید برویم از شارع بپرسیم؟ الان این آب به این حالت می‎رسد ما باید در خانه امام صادق سلام الله علیه برویم که ایشان(مرحوم اراکی) گفتند ملحق به شبهه حکمیه است.

من گمانم این طوری است که شبهه موضوعیه را شما چطوری معنا می‎کنید؟ گاهی می‎گویید «شبهة شُبهة نشأت من امر خارجی یجهله هذا المکلف» خب این درست است اما یک وقتی هم می‎گویید شبهه موضوعیه یعنی آن چیزی که سراغ شارع نمی‎روید، سوالش را از شارع نمی‎پرسید، در محدوده انشای شارع نیست.

شبهه مقصودیه را می‎گویید شارع چه قصد کرده؟ شبهه مقصودیه به یک معنا بازگشتش به حکمیه است. اما وقتی آب به این جا می‎رسد خود عرف شک می‎کند، ما این جا باید چه کار کنیم؟ برویم شارع مقدس جهل ما را راجع به صدق این عام حل بکند؟ این چیزی نیست که ما سراغ شارع برویم.

شاگرد: با یک تقریبی می‎شود.

استاد:  اینکه در این مشاله به عمومات دیگر مراجعه کنیم، حل این شبهه نشد، حرف آن‌ها  این است که این شبهه ماسیده، تا این هست، سراغ عام دیگر می‎رویم.

شاگرد:  حرف آنها این است که این شبهه حل شدنی نیست؛ یعنی چون شبهه در مرز مفهوم است، اصلاً در مرز مفهوم، شبهه حل شدنی نیست.

استاد: خب پس شبهه حکمیه هم به این معنا که ما جواب این شبهه را از شارع بگیریم باز نیست، شبهه حکمیه به این معناست که ما به متخصص هم رجوع کنیم فایده ندارد، شارع باید یک تدبیر دیگری برای ما قرار بدهد نه این که خودش بیاید این شبهه را حل کند.

شاگرد: شبهه به معنایی این که در این مصداق شبهه حل نمی‎شود؛  اصل نمی‌شود. فقط بحث این است که حالا چه کار کنیم؟

استاد: به عمومات دیگر مراجعه می‎کنیم. یعنی به شارع هم مراجعه کنیم می‎گوید من که گفتم، یعنی چه گفتم؟ یعنی نه این که این شبهه را حل کردم، یعنی مطالبی را برای شما گفتم که وقتی این کلام من این جا برای شما شک شد، به سایر کلمات من مراجعه می‎کنید نه این که در نفس همین مقصود خودم را بگویم، شبهه مقصودیه نیست.

شاگرد: یا این جا حکمم را در این مصداق مرزی بگویم.

استاد: آن حرف دیگری است. اما طبق اصل! یعنی می‎گویم إذا شککتَ. یک وقتی شارع دو جور حکم دارند، به عنوان اولی و به عنوان أنّ المکلف شاکٌّ؛ یک وقت هایی شارع می‎فرماید این آب‎هایی که بینابین وهل است، من می‎گویم آب است، نه این که چون تو شک داری بگو آب است و استصحاب کن، اگر می‎خواهی استصحاب کنی برعکس است یعنی اگر آب گل بود، مدام آب در آن بریزید، از این طرف استصحاب وهلیت دارید، مدام آب تمیز در آن می‎ریزید کم رنگ می‎شود؛ کی می‎رسید؟ باز هر وقت شک بکنید، استصحاب هنوز باقی است می‎گوید  نه، مطلق نشده، اگر شارع این طوری جواب بدهد با مکلف بما أنّه شاک کار دارد و دارد اصل عملی به او ارائه می‎دهد اما اگر بگویند؛ وقتی نمی‎دانی آب گل است یا نه، تو که نمی‎دانی من کاری به ندانی تو ندارم اصلا من می‎گویم آب این مرحله، آب مطلق است. معمولا این طور موارد شارع متصدی نمی‎شود لذا گفتم متعارف نیست که شبهه را حکمیه بگیریم به این معنا که در نفس همین شبهه به قول شارع مراجعه کنیم.

شاگرد: فرمایش  قبلی حضرتعالی هم مگر این نبود که این جا باید به وسائل مراجعه کنیم؟

استاد: نه،‌ در شبهه مقصودیه گفتم به وسائل مراجعه کنیم.

شاگرد: متوجه هستم ولی می‎خواهم بگویم در همین جا هم نکته‎اش این است که با لغت که حل نمی‎شود.

استاد: با مراجعه به وسائل هم حل نمی‎شود.

شاگرد: چرا دیگر …

شبهه مقصودیه

استاد: با مراجعه به وسائل شبهه که حل نمی‎شود، راه من معلوم می‎شود که من باید چه کار کنم. یک مثال دیگر برای شبهه مقصودیه بزنم؛ می‎گوید شارع فرموده خواب که رفتی وضو بگیر، روایت زراره خیلی مصداقش خوبش بود، زراره  محضر امام آمد و پرسید این که ما خوب برویم وضویمان باطل می‎شود، آیا کسی که می‎خوابد خفقة و خفقتان دارد باطل شد یا نه؟ امام بنابر فرمایش مرحوم مظفر فرمودند مقصود شارع که خواب آن خوابی است که قلب هم به خواب برود.

شاگرد: این یعنی حکم خواب را تا آن جا می‎برد، مقصودیه همین می‎شود دیگر. شارع که نمی‎تواند خواب را جعل بکند.

 

برو به 0:10:20

استاد: نه! چون خواب مراتبی دارد شارع می‎فرماید مقصود من در لسان خودِ من که خواب بیان کردم، این مرتبه‎اش است. پس مقصودیه بود.

شاگرد: با همان صدقیه تطبیقش کنید، این مرز مشکوک می‎شود، الان شارع اگر چیزی نفرموده بود نمی­فهمیدیم این خواب است یا واقعا بیداری است یا اصلا یک حالت سومی بین خواب و بیداری داریم که اسمش همین است، ما این را نمی‎فهمیم؛ می‎گوییم حالا چه کار کنیم؟ سراغ شارع  می­رویم، شارع به ما می‎گوید من در حکمم این را هم به خواب ملحق می‎کنم، چه اشکالی دارد؟

استاد: برای آن مثال تغیر حسی می‎گوییم که شارع فرموده «إلا اذا غیّر طعمه أو ریحه أو لونه» تغییر که معلوم است، مفهوم مبهمی ندارد.

تغییر تقدیری شبهه ما بود، این تغییر نکرده اما اگر این نجس رنگ داشت، تغییر می‎کرد، الان یک بولی است که بول است اما فعلا هیچ رنگ و بویی ندارد، این قدر این بول در این آب ریخته شده که اگر خون بود یا اگر بولی بود که بو داشت رنگ و بو تغییر کرده بود، این را تغییر تقدیری می‎گوییم و آن شبهه اقل و اکثر بود در شبهه مفهومیه بود که مرحوم مظفر فرمودند که من عرض کردم آن جا مفهومیه معنا ندارد، چون تغیر که مبهم نیست، تغیر تقدیری یک چیزی است که ما می‎خواهیم ببینیم شارع آن را لحاظ فرموده یا نه.  این مقصودیه می‌شود، خب حالا این جا الان تغیر مبهم است؟ صدق تغیر باز است، صدق تغیر بر این آبی که تغییر نکرده مبهم است؟ نه. ما نمی‎دانیم تغیر حسی این جا مراد شارع بوده یا نبوده لذا من گفتم این شبهه مقصودیه است، آن شبهه مقصودیه که من عرض کردم دقیقا خود شبهه حکمیه بود. یعنی ما سراغ روایات می‎رویم می‎بینیم شارع فرموده اگر تغییر تقدیری آمد به نظر من نجس است یا نیست؟با ما نحن فیه و شبهه صدقیه فرق می‌کند.

شاگرد: تغییر تقدیری تغییر نیست، آن عدم تغییر هم نیست، از لحاظ خودش تکویناً می‎خواهیم موضوع باشد، می‎فرمایید این تغییر صدق نمی‎کند؟

استاد: یعنی عرف شک ندارد که در این جا تغییر شده یا نشده، قطع دارد تغییر نشده اما تقدیری است، دیگر رنگ که نداشته قطعا تغییر نشده اما اگر رنگ و بو داشت تغییر شده بود، این جا که شک می‎کنیم این جا دقیقا شبهه حکمیه‎ای است که می‎رویم جوابش را از روایات می‎گیریم و مقصودیه هست یعنی خود شبهه برای ما حل می‎شود، نظر شارع درباره تغییر تقدیری را به دست می‎آوریم و شبهه حل می‎شود به خلاف این که سراغ شارع برویم بگویید شما به عمومات دیگر من توجه کن چون این جا شک داری، اگر این طوری شد خود شبهه حل نشده، شبهه مقصودیه را با مراجعه به روایت حل نکردیم، یک پل زدیم و از این شبهه سراغ سایر اصول رفتیم، از ادله عامه سایر اصول لفظیه یا اصول عملیه.

شاگرد: چهار قسمت شد.

شاگرد:  بحث شبهه صدقیه، دو جا در معالم الزلفی آمده است.

استاد: اصل عبارتش ۵ یا ۶ جا در معالم الزلفی آمده است ولی از نظر بحث دو جا آمده است.

شاگرد: در نرم‌افزار اصول اگر نگاه کنید خیلی ها در مورد شبهه صدقیه بحث کرده‌اند

شاگرد٢: البته آقای عراقی هم می‌فرمایند بعض اساتید از کتاب الطهاره شیخ اینچنین استفاده‌ای کرده‌اند.[1]

شاگرد: شاید آقاشیخ حسین حلیف در این مورد زیاد بحث کرده‌اند که از شاگردان میرزا بوده است.

استاد: آقاشیخ حسین حلی تقریباً معاصر مرحوم اقای اراکی بوده‌اند، آشیخ حسین‌،  از مهم‌ترین شاگردان میرزای نایینی بوده‌اند. آشیخ عبدالنبی کمی متأخر از ایشان بودند، البته ممکن است شاگرد ایشان بودند. البته نشد به نرم‌افزار اصول مراجعه کنم.

شاگرد: البته چند نفر در این مورد بحث کرده بودند که یکی از ایشان، شیخ حسین حلی بود.

حالا عرض من این شد، این را توجه بفرمایید ببینید سر می‎رسد یا نه. اگر شبهه موضوعیه را بگوییم امر خارجی خاص یک مکلف که از جهلِ او ناشی شده درست است که این شبهه صدقیه، شبهه موضوعیه نیست. اما اگر شبهه موضوعیه را معنا کنیم یعنی آن چیزی که  در حل نفس این شبهه، نباید به شارع و مقصود او در انشاء مراجعه کنیم، وقتی ماء مطلق و وحل فرموده، الان که ما در مرز شک داریم، در حل این شبهه به نفس انشای خود شارع در این جا مراجعه نمی‎کنیم، به عمومات دیگری مراجعه می‎کنیم، اگر این طور باشد خب اگر این طور باشد باز شبهه موضوعیه است یعنی آن یکی حکمیه نیست، فقط موضوعیه چند رتبه دارد.

چیزی پیدا کنید شبیه همین واسطه، نمی‎فهمید خرچنگ هست یا نیست – مثال خرچنگ در استفتائات بود که عرض می‌کنم- حالا شما آیا به متخصص مراجعه می‎کنید؟

مجرای تقسیم انواع شبهه

گاهی است شما در خود مفهوم شک دارید، از شک در مفهوم، شک در مصداق ناشی می‎شود. گاهی در مفهوم شک ندارید، شما در مصداقیت این مصداق شک پیدا می‎کنید، گاهی است نه در مفهوم شک دارید، نه در مصداق؛ امر مصداق برای شما روشن است، در انطباق آن مفهوم بر این شک دارید، همینی است که شبهه صدقیه این است، توضیحش را خواستم بدهم یادم رفت بگویم، این نکته مهمی است که یک وقتی مصبّ شک خودِ مصداق است به خاطر جهل شما، یک وقتی هست مصبّ شک مفهوم است، یک وقتی هست مصبّ شک نه مفهوم است نه مصداق بلکه انطباق است. شما جهل ندارید، الان این آبی که در آن گل می‎ریزند، شما در کجایش شک دارید؟ خاکش معلوم، آبش هم معلوم، شما هیچ جهلی ندارید که بگویید من نمی‎دانم این مایع خمر است یا نه؛ من که نمی‎دانم خمر است یا نیست، من جهل دارم لذا شبهه موضوعیه می‎شود اما این آبی که این جاست من در چه چیز آن شک دارم؟ هیچی شک ندارم، می‎گویم این چند گرم خاک، وزنش را هم می‎گویم که در آب ریختیم، خب من شک در چه دارم؟ در هیچی اما در عین حال شک دارم یعنی مصبّ شک من در انطباق است بر یک مصداقی که از جهت وجود خارجی، این مصداق هیچ مجهولیتی برای من ندارد.

شاگرد: شک در انطباق در صدقیه و مقصودیه یکی است، فقط فرق این‎ها در این است که مرجعش چیست.

استاد: در مقصودیه هم باز صدق مفهوم به آن وضوح نیست، مثال تغیر که زدم همین بود یعنی الان این آبی که تغیرش تقدیری است، شما از حیث مفهوم مشکلی ندارید که مفهوم بما أنّه تغیر، تغیّر. تقدیر را هم می‎گیرد یا نه؟ در عین حال فرمایش شما قابل صحبت است که می‎بینید این دو تا به همدیگر برمی‎گردد یا نه.

علی ای حال مقصودیه با صدق به یکی برگرده؟ یا  بین این دو با یک ظرافت کاری فرق باشد؟ صدقیه‎ای که علما فرمودند، مصبّ شک چیست؟ نفس انطباق است؛ خیلی فرق می‎کند از حیث این که مصبّ شک شما، خودِ جهل شما در خصوصیات مصداق باشد یا شما در خصوصیات خارجی مصداق هیچ شکی ندارید، فقط در این که این عنوان بر این صدق می‎کند یا نه، شک دارید. مثلا در بیابان و جایی می‎روید می‎بینید یک آبی دارد می‎آید از آن برمی‎دارید می‎جوشد واقعا به شک می‎افتید، شک می‎افتید یعنی چه؟ یعنی همه چیزش و ماده‎اش برای شما واضح است، در این هیچ شک فیزیکی بیرونی ندارید، شک می‎کنید آن بئری که در لسان ادله آمده بر این صدق می‎کند یا نه؟ دقیقا مصبّ شک شما انطباق است، انطباق مفهوم بر مصداق است.

تفاوت شبهه مفهومیه و مقصودیه

شاگرد: این سعه و ضیق مفهوم نیست؟ یعنی یک موقع شک در معنا نمی‎کنیم اما سعه و ضیقش را نمی‎دانیم که همان مرز مغشوش می‎شود، لذا شبهه، شبهه مفهومیة است، تارةً اصلش مشکوک است، أخری سعه و ضیقش مشکوک است.

 

برو به 0:20:03

استاد: در شبهه مفهومیه آن چیزی که روشن است این است که واقعا خود عرف در مفهومِ او، در درک مفهومی او دچار ابهام است.

شاگرد: این یکی، یکی هم در سعه و ضیقش.

استاد: این دو تاست فرق می‎کند.

شاگرد: درست است دوتاست منتها جنسش مفهومیه است، الان در آب شک کردم به خاطر این است که نمی‎دانم آب مضاف چیست؟ چون دقیقا نمی‎دانم که آیا این مرز را هم می‎گیرد، به خاطر همین شک کردم، لذا آقایان هم به مفهومیه ملحقش کردند.

ذهن و تحلیل مفاهیم

استاد: در بحث صحیح و اعم در اصول مرحوم اصفهانی یک عبارتی داشتند می‎گفتند پس صلاة یک لفظی است که مفهومش مبهمٌ غایة الابهام؛ همان جا، چند روز ما بحث می کردیم.

حالا واقعا وقتی به مردم نماز می‎گویید با یک چیزی مواجه می‎شوند که غایة الابهام؟ می‎شوند یا نمی‎شوند؟ خیلی بحث کردیم سر این که این رمز را به دست بیاوریم، ایشان عالم بزرگی هستند، می‎گویند غایة الابهام، از آن طرف  وقتی با ازتکازمان نگاه می‌کنیم، می گوییم کجا مبهم است؟ این قدر می‎گویید نماز، الصلاة با یک چیزی فی غایة الابهام مواجه هستید؟ کجایش مبهم است؟ این مقصود است.

شاگرد: آب هم خیلی مبهم است.

شاگرد2: مثال می‎خواهند بزنند که مفهوم‎ها را خراب کنند، مثال آب هم می‎زنند که معلوم نیست حقیقتش چیست.

استاد:  واضح‌ترین مفهوم، مبهم می‌شود؟؟! حالا چه باید بگوییم؟ حلش چیست؟ مبهم است یا نیست؟ آن جا چندین روز بحث کردیم، من عرضم این بود که مفهوم روشن است از جهتی، غایة الابهام هم که می‎گویند از جهتی درست است. تا اندازه‎ای که یادم مانده ما این طوری حل کردیم که برای هر مفهومی کف و سقفی در نظر بگیرید، ذهن انسان دو کار با این مفهوم انجام می‎دهد، یک وقتی این بین الحدین را با بیرون خودش در نظر می‎گیرد، بسیار واضح است، یک وقتی هست کاری با بیرون ندارد و در دل این بین الحدین می‎رود آن وقت می‎گوید مبهم است.

شما آب را در قبال سنگ، در قبال کتاب، در قبال دیوار، همه می‎فهمند آب یعنی چه؟ آب با سنگ و دیوار فرش فرق دارد،  وقتی عرف این مفهوم را با بیرون خودش می‎سنجد، بین الحدین یک مفهومی برای او بسیار روشن است. اما یک دفعه می‎گوید خیلی مبهم است یعنی حالا با بیرون دیگر کار ندارد، در دل بین الحدین می‎رود، بین الحدینی که  این مفهوم، مصادیقی در طول و عرض دارد، حالا چه کار کنیم؟ این جاست که آن شاید رمز متواطئ و مشکک را این طوری حل کردیم،  در هر مفهومی، بالفعل دو جهت موجود است، این تقسیم را قبول نداریم که مفهوم یا متواطئ است یا مشکک. بلکه هر مفهومی حیثی از تواطئ دارد، حیثی از تشکیک دارد، از آن حیثی که با بیرون خودش می‎سنجید متواطی است، از آن حیثی که در اندرونش  بررسی می‌شود مشکک است. یک زید می‎تواند خیلی انسان باشد؟ نه دیگر، انسان که تشکیک‏بردار نیست، نوعش است؛ یا انسان است یا نیست! اما حالا واقعا نمی‎تواند خیلی انسان باشد؟ می‎تواند خیلی انسان باشد یعنی وقتی به کمالات درونِ نگاه می‌کند این تعبیر را به کار می‌برد.

شاگرد: عرفا هم به کار می‎‎برند.

استاد: نمی‎دانم هم سر رسید یا نه، گفتیم اصلا می‎توانیم یک مفهوم متواطئ پیدا کنیم یا نه؟

شاگرد: بنظرم برای عدد هم می‎سازد که مشکک است.

استاد: مثلا 5 متواطئ است یا مشکک؟ این را بحث کردیم. مثلا نقطه متواطئ است یا مشکک؟ این ها سوالات خوبی است، علی ای حال این احتمال هست که ما پیدا نکنیم.

شاگرد2: 5 را چطور مشکک کردید؟

استاد: من نمی‎دانم، یادم نیست.(خنده حضار) گاهی مباحثه‏ها هست که خروجی‎اش را بگوییم، می‎گویید الحمدلله که ما نبودیم.

اگر ۵ را هم مشکک بکنیم دیگر سنگ روی سنگ بند  نمی‌شود.( خنده استاد و حضار) بعضی مثال‎ها می‎زدیم که مثلا 5 تا سیب را گاز می‎زند، یکی را می‎خورد. 5 تا حالا همان 5 تاست یا نیست؟ شاید همین مثال‎ها و نظیر این‎ها بود.

شاگرد: مانحن فیه خود همان مرز خودش می‎شود، با بیرون کاری نداریم. در آب اگر یک مقدار گل بریزید آب مضاف شده یا نشده؟ دقیقا سعه و ضیق خود مضاف مشخص نیست، چون سعه و ضیقش مشخص نیست، شبهه، شبهه مفهومیه است.

استاد: شبهه مفهومیه است یعنی آبی که به یک چیزی اضافه می‎شود،مفهومش روشن نیست؟ گلاب مبهم است؟ ما در مفهوم مشکلی نداریم، مفهوم روشن است.

شاگرد: مفهوم یعنی این که آب را می‎دانیم چیست، گلاب را می‎دانیم چیست، انسان را می‎دانیم اما این مقصود آن قوم نیست، مرز مفهوم  مشحص نیست.

 

برو به 0:25:10

استاد: مفهوم مرز ندارد، اتفاقا از مسائلی مهمی که کار ذهن انجام می‎دهد همین است که چطوری اشیاء را رده‎‎بندی می‎کند و مرز مغشوش برای آن می‎گذارد بحث خیلی مفصلی هست، آن رساله ابهام  را برای همین بحث کردیم، شاید چند ماه پیش بود که بحثش کردیم، اگر خواستید فایل‎هایش را گوش بدهید. بحث سنگینی است.

آیا خود مفهوم این طوری است؟ یعنی ابهام واقعا به معناشناسی ذهن برمی‎گردد؟ حاصل مباحثه ما  این شد که اصلا خودِ طیف شکل شدن و تشکیل، در متن واقع است که ذهن هم ناچار گرفتار این می‎شود، آن جا هم بررسی کرده بودیم و آن طوری که یادم می‎آید این حرف لا محالة است، مدام فرار کردن از آن هم فایده ندارد، آخر کار هم همین است، صاحب رساله‎ای که بحث کردیم می‎گفت منشأ متافیزیکی دارم یعنی واقعا این طوری است که متن نفس الامر این‌طور است. تازه خدای متعال عجائب در ذهن ما آفریده که با واقعی این چنینی که این قدر مرزهای مغشوش دارد ما آرام هستیم، مفاهیم روشن درست می‎کنیم کارمان هم  راه می افتد، بعضی جاهایی می‎رسد گیر می‎افتدیم، اگر فکر کنیم می‎بینیم از عجائب خلقت انسان است که با این پیچیدگی که ذهن بشر با نفس الامر اشیاءِ با این طیف عظیم روبرو هست، این‎ها را رده‎بندی می‎کند، کلاس‎بندی می‎کند.

امروز هم دارند فنش را دارند در همین اطلاعات پیاده می‎کنند که آنتولوژی  به آن می‎گویند. اگر این فن را کار بکنید خوب است، یک فن نوپایی است که برای طلبه‎های جوان دانستن این‎ها خوب است، هر چه کار بکنید بعد از 10 سال خوشحال هستید که الحمدلله از روز اول دنبال این ها رفتیم. اولش خیلی کار دارد ولی اساس آن کارها همین است که رده‎بندی، دسته‏بندی، کارهایی که ذهن ما انجام می‎دهد و خودمان توجه نداریم.  لذا الان ما نباید بگوییم که مفهوم مبهم است، مفهوم مبهم نیست، مفهوم واضح می‎خواهد در جایی بیاید که طرفین راست و چپ آن، سر از بی‎نهایت در بیاورد، وقتی این طوری است که چه کار کند؟ آن وقت باید چه کار هم بکند آن حرف دیگری است.

ارتباط شبهه حکمیه و مقصودیه

علی ای حال ذهن ما این را دارد که یک محدوده‎ای را قرار می‎دهد بعد هم خودش در آن محدوده‎های مرز گیر می‎افتد. این مقصود من است که علی ای حال تفاوت است، آن جایی که شک در انطباق است با آن جایی که مفهوم واضح است، شک هم در انطباق نیست، شک در مراد است، این دو تا با همدیگر فرق می‎کند، اگر واقعا فرمایش شماست که شک در انطباق است، مصبّش این است ما قبول داریم، این از آن جاهایی است که شبهه صدقیه است که به یک معنا به شبهه مصداقیه برمی‎گردد. چرا مصداقیه؟ چه لزومی کرده که شما در شبهه موضوعیه قید کنید که «ما نشأت من أمر خارجیّ جهل به المکلف فی أمر خاص» بگویید موضوعی یعنی خارجی یعنی «خارج من نطاق الانشاء». شبهة حکمیة یعنی «شبهة ترتبط بنطاق انشاء الشارع» شبهة موضوعیه یعنی «یعنی شبهة خارجة من نطاق انشاء الشارع» خب اگر یک جایی احکامش فرق می‎کند و تقسیم‎بندی علمی است ما قبول داریم، می‎گویید این شبهه موضوعیه با آن شبهه موضوعیه فرق می‎کند کما این که شیخ خواستند فرق بگذارند، ولی شیخ که فرق نگذاشتند. آن جا در شبهات موضوعیه همه فرمودند به اصول مراجعه می‎کنیم، همه را یک کاسه کردند.

علی ای حال این تقسیم‎بندی‎ها برای شبهه‎ها و باز هم مثال پیدا کنیم چه بسا بیش از این‎ها باشد، همه مباحثه‎هایی که در اصول انجام دادیم مقصود ما طلبگی بود یعنی در اصول می‎شود که انسان یک بحث‎هایی انجام بدهد که آن بحث‎ها مقدمه‎ای برای پربار شدن خود مباحث اصول باشد که آدم آن‎ها را که می‎داند راحت‎تر می‎تواند تصمیم‎گیری بکند.

شاگرد: شبهه صدقیه یا موضوعیه را می‎خواهید ثالث شبهه حکمیه و موضوعیه قرار بدهید؟ یا ثالث شبهه مفهومیه و مصداقیه؟ یعنی من این جا شبهه مفهومیه را تصور کنم که فقط حکمیه داریم، در صورتی که شبهه مفهومیه می‎تواند موضوعیه باشد.

 

برو به 0:30:08

استاد: من اصلا این طوری عرض نکردم، من عرض کردم شبهه مفهومیه به این اصطلاح فقط موضوعیه است، آن روز عرض کردم که 3 تا کردم، گفتم آن شبهه مفهومیه رایج که می‎گوییم حکمیه هست، واقعا شبهه مقصودیه هست، نه مفهومیه و لذا شبهه مقصودیه خودش نوعی از شبهات حکمیه است و یک صغرایی از آن‎هاست، شبهات حکمیه داریم که عام و خاص و اجمال عام و خاص نیست، شبهه حکمیه مطلق است. شبهه حکمیه که مربوط به شبهه مفهومیه اصطلاحی می‎شود و مقصودیه باشد، شبهه حکمیه می‎شود اما در  شبهه مفهومیه که ما واقعا نباید سراغ قفسه وسائل برویم، آن جایی که باید سراغ قفسه لسان العرب برویم، آن جا شبهه موضوعیه است و شبیه همین صدقیه‎ای است که الان می‎گوییم، صدقیه‎ای که الان می‎گوییم نباید برای حل نفس این شبهه سراغ شارع برویم، شارع حرف خودش را زده و تمام است. الان در محدوده انشاء شک نداریم، ما در انطباق یک چیزی بر مصداق خارجی شک داریم، بله اگر شارع در این محدوده بیاید دوباره یک انشاء بکند ما تابع انشاء دومش هستیم یا ما را به سایر کلمات خودش ارجاع بدهد آن هم شبهه حل نشده، حل به معنای رفع تحیر شده، این شبهه ما را زمین‎گیر نکرده، شارع به ما اجازه داده که به سوی سایر ادله برویم. یعنی طوری است که خصوص کار را خود شارع متکلفش بشود یا نشود، اگر بشود انشای جدید باشد، شبهه حکمیه نبوده. شما هر شبهه حکمیه داشته باشید که اگر رفتید از شارع پرسیدید محتاج هستید ببینید که شارع این جا بخواهد انشای جدید بکند که قبلی شبهه حکمیه نبود یعنی جدید، رفع شبهه حکمیه نیست، شبهه حکمیه این است که ما در انشای شارع شک داریم، شارع می‎آید آن انشای خودش را برای ما توضیح می‎دهد و الا ما اگر در یک جایی بگوییم شبهه حکمیه داریم، به جای رفع نفس آن انشاء شارع یک انشای جدید استقلالی بفرماید که رفع شبهه حکمیه نشد، این انشای یک چیزی برای رفعی مثل حکومت و ورود شد.  درواقع مثل ورود می‎ماند.

شبهه مقصودیه و تنقیح مناط

شاگرد: شبهه مقصودیه به این معنایی که می‎فرمایید یک نوع همین شکلی است یعنی شارع طبق فرمایش شما، حکمی را که خواسته بگوید یک مفهومی را گفته که اصلا آن مصداق را شامل نمی‎شده حالا فقط ما از باب این که تغیر حسی شبیه این تغیرهاست از شارع آمدیم پرسیدیم نظرت در مورد تغیر حسی بگو یعنی انگار یک چیزی که شارع حکمش را بیان نکرده …

استاد: یعنی به عبارت دیگری وقتی شارع فرموده «إذا غیّر» مفهوم «غیّر» روشن است، آیا مبدأ این کلام شارع، مراد گوینده قوه تغییر بوده؟ یا همین تغییر حسی است؟ این جاست که مراد او برای ما روشن نیست، تغییر برای ما روشن است اما گوینده‎‎ای که فرمود «إذا غیّر» یعنی «غیّر» که شما هم می‎دانید «غیّر» یعنی چه؟ یا «غیّر یعنی فی قوة أن یغیر ولو لم یغیر»؟ این را تنقیح مناط حکم می‎گوییم، موضوع واقعی حکم است. الان مراد «إذا غیّر» که شارع فرموده، مناط اصلی حکم او این بوده یعنی آن چیزی که آن قدر تابش را دارد که بر او غلبه کند ولو باطنا یا تغییر یعنی تغییر. این جا واقعا ما به مراد گوینده مشکوک می‎شویم؟ یا به صدق و تغییر و این‎ها؟

شاگرد: یعنی در حقیقت از باب این که مضاف الیه چیزی که «غیّر» می‎خواهد بیاورد را نگفته، ما شک می‎کنیم که مرادش چه بوده.

استاد: مفهوم تغییر برای ما روشن است اما مناط حکم که سبب شده و شارع فرموده «إذا غیّر» چه بوده که آن وقت نجس است؟ آیا همان قوه‎ای است که می‎تواند آن  را تغییر بدهد ولو به چشم ما هم نیاید؟ با باید به چشم هم بیاید و تغییر حسی باشد؟ ما می‎خواهیم مناط را به دست بیاوریم و این جا دقیقا مراد گوینده برای ما مبهم است.

شاگرد: این طوری در بقیه شبهه‎ها همین طور می‎شود، در شبهه صدقیه کلا برویم بگوییم مراد شارع است ..

استاد: شما در این که شارع فرموده ماء مطلق، در مفهومش که شک ندارید، این وحل هم الان نمی‎گویید که شاید او مناط ما را …

شاگرد: مفهوم تغیر هم شک نداشتیم.

استاد: یعنی غیر حسی را می‎گیرد؟

شاگرد: تغیر هم یک محدوده تشکیکی دارد، می‎فرمایید اگر به حدّ تغیر حسی رسید …

استاد: نه،  این جا مرز مغشوش نیاوردیم، تفاوت تغیر با مثال‎هایی که الان بود چیست؟ وحل چه بود؟ یک مرز مغشوشی برای آب و وهل بود اما در تغییر حسی قاطع هستیم تغییر حسی نیست، تغییر تقدیری است. ما اندازه 10 برابر حجم بولی که تغییر می‎داد در این آب،‌ بول ریختیم اما تکان نخورده، قاطع هستیم تکان نخورده، اسم این مرز مغشوش نیست. ما متعبد هستیم شارع چه چیزی اراده فرموده؟ می‎خواهد بگوید تغیر این است که عرف ببینند تغییر کرد؟ خب این تغییر نکرده است. یا اراده او این بوده که قوه تغییر داشت که «لو کان له لونٌ لغیّر» این اصلا مرز مغشوش نیست، همین هم هست که عرض می‎کنم دوتاست، این جاست که مقصودیه است ولذا خود شبهه حل می‎شود، اگر شما وسائل را باز کردید یک روایتی توضیح داد که مقصود ما آن هست، خود این شبهه دارد حل می‎شود، نه این که این شبهه حل نشده و حالا که چاره‎ای نداریم، از یک چیزی به چیز دیگری پل می‎زنیم.

شاگرد: آن طوری که شما می‎فرمایید در واقع آن شبهه در حکم بوده؟

استاد: بله در محدوده انشاء بوده.

شاگرد: منظورم این است شبهه‎ای که می‎فرمایید حل می‎شود، نه این که معنای تغییر حل می‎شود، به شما می‎گوید مناط من این است.

استاد: بله! شبهه حکمیه یعنی چه؟ یعنی «شبهةٌ فی نطاق  انشاء الشارع» من در خودِ انشای او شک دارم لذا گفتیم مقصودیه است. شارع هم که حل می‎فرماید یعنی همان انشای خودش را در یک شبهه‎ای برای ما توضیح می‎دهد و الا اگر این شبهه را برای ما حل نکند و به یک چیز دیگری ارجاعمان بدهد باز این شبهه حل نشد.

شاگرد: می‎فرماید هر مقصودیه‎ای حکمیه است، نه این که هر حکمیه‎ای مقصودیه باشد.

استاد: بله درست است، خیلی از شبهات حکمیه داریم مقصودیه نیست. شرب تتن حلال است یا حرام؟ شبهه حکمیه است یا موضوعیه؟ حکمیه است. مقصودیه است؟ نه. اجمال نص فقط از مواردی است که مقصودیه می‎شود و الا در تمام مواردی که فقدان نص و تعارض نص باشد شبهه حکمیه است، حالا تعارض نص هم ممکن است به یک نحوی به مقصودیه برگردد.

 انواع شبهه موضوعیه

علی ای حال مقصودیه یکی از صغریات شبهه حکمیه است ولی بقیه شبهات موضوعیه را می‎توانیم تحت جامعی قرار بدهیم، موضوعی را معنا کنیم یعنی خارج من نطاق الانشاء. آن وقت اگر انواع شبهه موضوعیه که از نطاق انشای شارع خارج است، یک تقسیم‎بندی علمی که این تقسیم بندی ثمره علمی دارد، بتوانیم انجام بدهیم.  اگر بشود ما همراه هستیم می‎گوییم یکی صدقیه است، یکی مفهومیه است، یکی هم مصداقیه که مربوط به جهل ما راجع به خود شیء فیزیکی خارجی است، اگر این آثار دارد ما هم حرفی نداریم تقسیم بندی خوبی هم هست بلکه شاید انواع دیگری هم باشد. شما کتاب‎های استفتاء را ببینید مردم خیلی سوال‎ها می‎پرسند که می‎بینید با هیچ کدام این‎ها جور درنمی‎آید یعنی باز با یک نحو ظرافت‎کاری‎ها از شبهات مواجه می‎شویم که می‎تواند یک بخش دیگری باشد ولی علی ای حال این تقسیم ثنایی است، «شبهةٌ فی نطاق الانشاء»  یک بار خود انشاء برای من توضیح داده شود یک بار مشکل از خارج نطاق انشاء است.

خب این برای شبهه صدقیه بود که مرحوم شیخ اشاره‎ای فرمودند و اولین نفر هم مرحوم آقای آقا شیخ حسین حلی بودند، آقا شیخ حسین تا شیخ خیلی فاصله دارند، اگر کلمات شیخ بوده ممکن است از شاگردان خود شیخ مثلا مطرح شده باشد.

شاگرد:از مشاهیر  فقط ایشان این را مطرح کرده بودند.

استاد: شاید ایشان به همین نکته توجه کردند که مصبّ شک بسیار مهم است، مصبّ شک نفس انشاء است، مصب شک خصوصیات امر خارجی، موضوع جزئی خارجی است، مصبّ شک مفهوم، مصبّ شک هیچ کدام از آن سه تای قبلی نباشد بلکه مصبّ شک نفس انطباقِ مفهوم بر مصداق باشد که این آخر کاری همان مباحث ابهامی است که منطقیین جدید هم برای آن سرگشته هستند. این مصبّ درست انطباق است، انطباق این مفهوم بر مصداق در آن محدوده مرز مغشوش.

شاگرد: جمله‎ای که فرمودید حصیله آن مباحثه رساله ابهام شده، چه بوده؟

استاد: واقعا ابهام ناشی از متن تکوین است، خارج طوری است که این تشکیک در آن هست و این ابهام را برای ذهن ما رقم می‎زند. خیلی‎ها تلاش کردند که صرفا ذهنی‎اش کنند،  در حالی واقعا این شبهه قوی است و حلی نیاز دارد و حلش هم چطوری برطرف بشود آن چیزهای خاص خودش را دارد. حلش هم به یک کلمه گفتن نبود. تشکیک در ماهیت با آن حرف‎هایی که زده شد ثابت است.

 

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

 

پایان

 

 


 

[1] . المعالم الزلفى في شرح العروة الوثقى؛ ص: 404 كما أحسنه بعض الأساتيد قسم ثالث من الشبهة و سمتها بالشبهة الصدقية كالماء الصافي في الكأس يصب فيه من التراب حتى يشك في انه ماء أو وحل حتى لو كان الواضع الألفاظ حاضرا و سئل عنه منها ليكون شاكا و كيف كان حكمها حكم الشبهة الحكمية.

 

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است