1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٧)- بررسی مقدار دلالت «ثبوت عقوبت» و «امر به...

درس فقه(٧)- بررسی مقدار دلالت «ثبوت عقوبت» و «امر به قضا بعد از نصف» در تعیین وقت عشاء

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=13928
  • |
  • بازدید : 60

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٧: ١٣٩٣/٠۶/٣١

تقیه مهم ترین محمل بعد از قرن دهم

شاگرد : …آن زمان حل شده در شیعه یا با خود همین خبر ؛ عین همین خبر خودش یک ابزاری بوده یا حالا جاهای دیگر مثلا چیز کردند.

استاد : بله یعنی به این معنا که استقرار مذهب بر یک مطلبی صورت گرفته، این کانّه در این جور موارد، هر چه زمینه های پیش تقیه بوده، این دیگر سپری شده. ما در این زمینه ها بعد استقراء دیگر مشکل نداریم اما حالا فروعاتی که به نحو استقرار مذهب بر آن نیست، یا واقعا اختلاف است مشهور و اشهر است، یا مثلا بحث پارسال استتار قرص آخرش یک زمانی میگفتند مشهور و اشهر، حالا الان گفتند مشهور، کاملا شده بود مشهور، و حال آن که همان جا بحث تقیه، مهمترین حرف را بعد از قرن دهم می زد  قبلش اصلا صحبتش نبود؛ یعنی اینطور یک دفعه در یک فضایی می بنید بحث تقیه می آید میخواهد نقش ایفا بکند اما از نظر بحثی صاف نیست. لذا حاج آقا هم چند بار در بهجة الفقیه فرمودند اینجا جای تقیه نیست. ولی مهمترین محمل بعد از قرن دهم، قبلش اصلا صحبتی از آن نبود. بعد از قرن دهم هم مهتمرین محمل – الان هم همین طور است – حمل بر تقیه است. آیا این از آن ها هست یا نیست که فرمایش شما آن را بگیرد؟ همان هایی بود که جلوتر صحبتش شد.

عرض الحائط

5 تا ظاهرا جواب داده بودند هر کدامش حالا دو سه کلمه راجع به آن صحبت شد. جواب هایی که مرحوم صاحب حدائق به صاحب مدارک و محقق دادند. صفحه 184 بود،  ثالث هم [صفحه] 185 ،  رابع هم [صفحه] 187 بود که دیروز صحبتش شد. آن روایت مخالفت کتاب هم که شما فرمودید، همان عرض علی الحائط، ظاهرا فقط منبعش تبیان شیخ الطائفة است.

شاگرد : او هم غالبا از اهل سنت  می گیرد و …

استاد : نه ! نکته این است که آن جا ایشان میگویند که «روی عنه» ؛ روایت نبوی است و بعد میگویند «و بهذا المضمون روی عن ائمتنا» این را در مقدمه تبیان ببینید یعنی شیخ خود عرض الحائط را می آورند بعدش هم این اضافه را دارند که «روی عن ائمتننا»[1]

شاگرد : پس یعنی خودش در کتاب های اهل سنت نقل شده؟

استاد : در کتاب های اهل سنت هم …

شاگرد : من چون گشتم پیدا نکردم.

استاد : بله من هم نرم افزارهای مفصل تر که نشد ولی مثلا در تفاسیری که در حدود 100 تا کتاب تفسیر آمده، نبود از آن ها عرض الحائط به اینجور تعبیری.

شاگرد : در مورد شراب مثلا دارند اما در مورد روایت چنین چیزی … خود اضرب عرض الحائط را دارند …

استاد : عرض الحائط هم که دیروز لغت و اینها را معنا میکردیم، دیدید چیزی را که با حالت بی اعتنایی پرتاب میکنند [که] هر کجا خورد. اگر بخواهند نشانه بگیرند یعنی چیزی که محل اعتنا است، با نشانه گیری و با حساب میزنند اما چیزی که برایشان اهمیت ندارد، عرض الحائط هر کجای دیوار خورد. اینگونه از لغت بر می آمد یعنی کاشف از اینکه مهم نیست، بزن به دیوار یعنی هر کجا خورد. این دیگر حالت اعتنا به او نیست یا عُرض الحائط یا عَرض الحائط

شاگرد : نه اینکه یک گوشه بگذار تا بعدا …

استاد : بله آن کدام آقایان فرمودند؟ شما فرمودید؟

شاگرد : بله

استاد : نمیدانم آن …

شاگرد : نه همین است. درست می فرمایید ولی عبارت ایشان که «اعترضه»[2] بود من تصورم این بود.

استاد : اعترضه یعنی بزن، به پهنه دیوار بزن، اعترضه یعنی بزن او را إضربه آن عرصه دیوار، هر کجایش باشد؛ أیّ موضع منه یعنی مهم نیست اصلا کاشف از بی اهمیتی است. خلاصه ولی خب تعبیراتی که فهو زخرف، اینها را در روایت دارد، لم نقله، لم اقله، یا فهو زخرف، یا بعضی چیزهای دیگرش هم که … تعبیراتی که … ما خالف فذروه، دعوه، یا فالذی جاءکم به اولی ؛ اولی به

شاگرد : یعنی شما عمل نکن برو خودت تبین کن. این اثباتی است ؛ الذی جاءکم به اولی، آن چیزی که خودش گفته عمل بکن شما حجت ندارید.

 

برو به 0:05:23

استاد : فالذی جاءکم أولی بالروایة منکم؟ یا أولی بالروایة من المروی عنه؟ از نظر شدت عبارت خیلی تفاوت میکند. این فرمایش شما این است که خودش میداند، اما یک وقتی با توجه به تناسب حکم و موضوع، نمیگویند روایتی که نمی دانی آن چیزی که خودش میداند اولی است، میگویند آن چیزی که مخالف کتاب است، با این وصف روایتی که مخالف است فالذی جاءکم به اولی بمروی عنه ؛ مروی عنه مخالف کتاب حرف نمی زند. او که روایت مخالف را آورده، اولی به. من اینجور به ذهنم آمد که او اولی [است] به روایت از چه کسی؟ از مروی عنه یعنی مروی عنه که مخالف کتاب حرف نمی زند، لم اقله ؛ به درد خودش میخورد اینجور ! علی ای حال این هم برای آن روایت.

کُرَویّت و مسطح بودن کره زمین

اما جواب پنجمی که ایشان فرمودند حالا هر کدام از شما بزرگواران مطالعه ای کردید و در ذهن شریفتان هست بفرمایید ما استفاده بکنیم راجع به آن چهار جوابی که قبلا ایشان فرمودند. علی ای حال آن بحث های دیروز هم من در ذهنم آمد نکته را ببینید گاهی می بینید کنار هم گذاشتن ادله سوق اینها به ظاهر ممکن است وقتی کسی می بیند بگوید خوب شد اما علی ای حال خروجی نظر فتوای ایشان، می بینید یک چیزی است که من یادم افتاد همین از جلد 12 حدائق است که حالا نشد مراجعه کنم، شاید در بحث رویت هلال است ، همین ایشان میفرمایند – نمیدانم چه تعبیری دارند؟ – یک تعبیر خیلی سنگین و محکمی بر اینکه از واضحات ادله شرعیه است که کره زمین مسطح است و اگر کسی بگوید گرد است[3]، …

شاگرد 2 : الارض سطحت

استاد : آن را که مفسرین هم دارند. اگر استناد به آیه هست که تفاسیر از قدیم تا حالا بوده «وَ الْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ»[4] یا  «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا»[5] این ها بحث های تفسیری اش، آن جا سرجای خودش. «افلا ینظرون … الی الارض کیف سطحت»[6] آن ها منافاتی ندارد. اما بحث علمی اش را اصلا شما بروید بگردید در فضای علم [و] فن یک نفر پیدا کنید بگوید زمین مسطح است ! در فضای علم، بطلیموس برای قبل از میلاد است یا بعد از میلاد است؟ رئیس هیئت، 250 قبل از میلاد یا بعد از میلاد یادم نیست؟[7]

شاگرد : چون ابتدای کار به علم هیئت گیر میدهند یعنی تکیه بر علم هیئت «و احالتها علی علم الهیئة مستبعدٌ جدا»[8]

استاد : این الان شاهد همان عرض من [است] ؛ علم هیئت یعنی فن، کسی نمیگفته زمین صاف است. یعنی یک دروغی است که یک عرفی نسبت به علم میگفتند ؛ علم نمیگفتند…

 

برو به 0:12:00

شاگرد : ایشان میگویند که آنها میگویند کروی است.

استاد : هیئت أحسنت ! از چه زمانی ؟ از مَجَسطیِ بطلیموس ؛ بطلیموسی که خودش، زمین مرکزی و همه این فضاهای هیئت مردوده را میگویند آن پایه گذارش هست، در کُرویت ارض مشکل ندارد ؛ میگوید زمین گرد است. 25 تا دلیل – آن آقا در درس هیئت میگفتند – در مقدمه مجسطی آورده دلیل برای اینکه زمین گرد است که یکی را که ایشان یادش بود، میگفتند دکل کشتی، کنار ساحل [که] بایستید، کشتی تا نزدیک آمده [ولی] آنرا نمی بینید. اگر زمین صاف بود باید آن را از دور ببینید اما چون آب قوس دارد، تا نزدیک که می آید ندیدنش بعدش هم اول دکلش [را می بیند] کانّه کشتی از زیر آب دارد بیرون می آید. این استدلال میکند برای او که زمین گرد است. 25 تا اینطور که ایشان میگفتند. حالا من خودم مجسطی را رفتم یک وقتی کتابخانه بگیرم، نشد بگیرم. حالا شما ببینید علی ای حال 25 تا دلیل ایشان نقل میکردند. المجسطی یعنی الکبیر ؛ بزرگترین کتاب هَیَوی که مبنای همین زمین مرکزی بود ولی این که زمین کروی هست مشکل نداشتند. همان تشریح الافلاک، هیئت قوشچی، تمام کتب فن را ببینید. از قبل از میلاد همه قائل بودند ….. میفهمیدند اهل فن که زمین گرد است. مرحوم شیخ در تشریح الافلاک هم همان اولش فرمودند «یتفرع علی کرویة الارض» اینکه میتواند روز واحد برای سه نفر، سه روز باشد. سه نفر کنار هم ایستادند، روز واحد برای یکی چهارشنبه است، یکی پنجشنبه، یکی جمعه. که این «یتفرع علی علی کرویة الارض» هنوز ماژلان نرفته بود که ببینید تقویم عوض شد، قبل از او همین را شیخ در مقدمه تشریح الافلاک آوردند. این خیلی است یعنی از نظر فنی صاف بوده، درست شد؟

شاگرد : حاج آقا در فقها هم الان از فخر المحققین …

استاد : فخر المحققین در ایضاح، ایشان هم که این را آمدند میدانش، کرویت ارض را مطرح کردند.

شاگرد : مرحوم نراقی هم آن وقت مدعی شدند که اکثر علمای شریعت قائل به کرویت هستند.

استاد : ملا مهدی یا ملا احمد؟

شاگرد : ملا احمد در مستند. بعد حالا اینجا تحقیقی که در پاورقی کرده، آدرس به تذکرة و حبل المتین شیخ بهایی …

استاد : شیخ بهایی میگویند این کانّه از واضحات میشود. آن هایی که در فن میگویند که خب اینهایی که اینها میگویند «لا یجدی ظنا فضلا عن القطع» چون آنها ادعای وضوح و قطع میکنند …

شاگرد : کانّه در فقهای معروف مخالفین، یکی صاحب حدائق شمرده شده یکی هم صاحب جواهر.

استاد : بله پس اینجا صاحب جواهر هم  …

شاگرد : در خود حدائق جلد 13 است صفحه 263

استاد : عبارتشان چیست؟ ظاهر ادله یا باز میگویند جزء قطعیات است؟

شاگرد : این را در بحث رویت هلال مطرح میکردند، «قد صرح جملة من الأصحاب- بل الظاهر انه المشهور- بان حكم البلاد المتقاربة كبغداد و الكوفة واحد در این مطرح می کنند بعد می فرمایند … و هذا الفرق عندهم مبنى على كرؤية الأرض.قال المحقق الشيخ فخر الدين في شرح القواعد: و مبنى هذه المسألة على ان‌ الأرض هل هي كرؤية أو مسطحة؟ و الأقرب الأول بعد استدلال ایشان را می آورند …و نقل العلامة في التذكرة عن بعض علمائنا قولا…»[9] بعد صحبتی راجع به کرویت نمی کنند.

استاد : چرا دارند …

شاگرد 2 : نه اینجا در این پاراگراف، «و بالجملة فبطلان هذا القول بالنظر الى الأدلة السمعية و الاخبار النبوية أظهر من ان يخفى»[10]

استاد : «أظهر من أن یخفی» این جمله ای بود که یادم بود آقا فرمودند. میخواهم بگویم اینگونه است که ایشان یک استظهاری از ادله دارند، میگویند «اظهر من أن یخفی»، اینقدر واضح است که اینهاست. هرکس هم بخواهد آن جا برود، دارد از این چیز واضح فاصله میگیرد. ما چند تا «فرشناها» اینهایی که مضامینش روشن است، آن هم مقابل چه؟ مقابل اینکه حالا یک وقتی میگوییم یک حرفی بود، الان مرکزیت خورشید … مرکزیتش از اول بوده – اینها را سرجایش عرض کردم – خود قرن چندم بود که آن، خورشید مرکزی را اعلام کرد؟. اصلا خودش حرف یکی از معاصرین بطلیموس را احیا کرد. گفت همان زمان دو تا قول بوده؛ یکی میگفته خورشید وسط، یکی میگفت زمین وسط؛

 

احتیاط در فتوا دادن

یعنی اینجور اقوال در فضای علمی موجود بوده ولی ما بیاییم بگوییم ادله شرعی این هست و این هم هر کس خلافش بگوید دارد با شرع مقابله می کند. ادله شرعیه باید همه را با هم دید، اینکه نمیشود که یک چیز را در نظر بگیریم و کنار هم بگذاریم و اینها، بگوییم این شد مخالف کتاب یا مخالف دین یا مخالف ادله شرعیه. خیلی این جزم یا بلکه اطمینان به اینکه یک چیزی مخالف ظهورات کتاب و ادله سمعیه [هست]، سخت است. چرا؟ چون ما داریم به شارع نسبت میدهیم! داریم میگوییم شارع این را میگوید. آن وقت فردا از ما بپرسند که ما این [را] گفتیم، کجایش معنایش این بود؟ مقابل آن کجایش این بود ! همان حرف مرحوم آسید محمد فشارکی که خدمتتان عرض کردم.

 

رویای آسیدمحمد فشارکی

اینطور معروف است میگویند آسید محمد دیدند حالشان طوری است – رضوان الله تعالی علیه، خب خودشان از بزرگان علما بودند-  گفته بودند خوابی دیده بودم، خیلی پریشانم کرده. خواب دیدم صحنه قیامت است بعد نگاه کردم دیدم یک سقفی همه علما [در] ردیف طولانی هستند. گفتم این صف چیست؟ این همه مجتهدین و علما؟ گفتند این صف مجتهدین طول تاریخ است. اینها دارند جواب پس میدهند. نگاه کردم دیدم سر صف امام صادق سلام الله علیه تشریف دارند، دانه دانه دارند میپرسند چرا اینطوری فتوا دادی؟ دارند استنطاقش میکنند که اینطور گفتی ! آسید محمد در خواب گفتند من خیلی ناراحت شدم. گفتم ای وای! من اگر با اینجا با هرکس میتوانستم بحث کنم با امام صادق دیگر نمی توانم بحث کنم. حضرت غالب هستند، چکار کنم خدایا؟! گفتند در خواب دیدم که مثلا گروه گروه جمیعت به سویی میروند، نگاه کردم دیدم این طرف سید الشهدا سلام الله علیه بالای منبر هستند و من در همان خواب به خودم گفتم که من بهتر است این طرف بروم. این صف [مجتهدین] برای من سخت است. اینگونه نقل کردند، حالا مکتوبش هم در کتاب هایی باشد، من چند جا شنیدم. اول بار آن [را] محضر آشیخ عباس تواری – از علما بودند – [در] ‌یزد بودم، ایشان گفتند. خلاصه منظور چه کار داریم میکنیم؟ از حیث استظهار داریم میگوییم شارع این را فرموده. بعدا هم ما به عنوان کسی که استظهار کردیم و جا انداختیم، عموم مردم هم میگویند اینها خبره [اند]، دارد میگوید شرع این را گفته! او باید جوابگو باشد که شرع گفته یا نگفته؟

 

برو به 0:19:40

 

احتیاط مقدس اردبیلی در دادن فتوا

این را حاج آقا مکرر میفرمودند ؛ میفرمودند مقدس اردبیلی که محقق اردبیلی، میگفتند ایشان همین طوری که میخواهد نسبت بدهد به شارع که یک کاری واجب است یا جایز است، خب مقدس [اردبیلی]، فضای مقدس، آن روحیه تقدس خودش را همین جور تقدس به خرج میدهد در اینکه به شارع چیزی نسبت بدهد که حرام است؛ به این زودی ها حاضر نیست بگوید شارع گفته حرام است یا موافقت احتیاط است. اینجا چرا معطلی؟ نمیشود، من دارم به شارع نسبت میدهم که او فرموده حرام است. میگفتند در اسناد حرمت، تقدس به خرج میداده. به این زودی حاضر نیست بگوید چیزی حرام است، نجس است، یا امثال اینها که فتاوای ایشان هم، جناب محقق اردبیلی، معروف است.

بررسی دلیل چهارم صاحب حدائق

«(الرابع)- الأخبار الدالة على ذم النائم عن صلاة العتمة إلى الانتصاف و امره بالقضاء بعد الانتصاف و امره بصيام ذلك اليوم عقوبة و امره بالاستغفار، فمن ذلك الخبر المتقدم نقله عن العياشي في الوجه الأول، و منها ‌ما رواه الصدوق مرسلا عن ابي جعفر (عليه السلام) قال: «ملك موكل يقول من بات عن العشاء الآخرة الى نصف الليل فلا أنام الله عينه».و رواه في كتاب العلل مسندا في الصحيح عندي عن صفوان ابن يحيى عن موسى بن بكر عن زرارة عن ابي جعفر (عليه السلام) إلا ان فيه «من نام عن العشاء».و هو أظهر.و روى الشيخ بسنده الى ابي بصير عن ابي عبد الله (عليه السلام) في حديث قال: «و أنت في رخصة الى نصف الليل و هو غسق الليل فإذا مضى الغسق نادى ملكان: من رقد عن صلاة المكتوبة بعد نصف الليل و هو غسق الليل فإذا مضى الغسق نادى ملكان: من رقد عن صلاة المكتوبة بعد نصف الليل و هو غسق الليل فإذا مضى الغسق نادى ملكان: من رقد عن صلاة المكتوبة بعد نصف الليل فلا رقدت عيناه».و نحوه في كتاب المجالس و كتاب المحاسن.و في الموثق عن الحلبي عن ابي عبد الله (عليه السلام) قال: «العتمة إلى ثلث الليل أو الى نصف الليل و ذلك التضييع».»[11]

«(الرابع)- الأخبار الدالة على ذم النائم عن صلاة العتمة إلى الانتصاف و امره بالقضاء بعد الانتصاف و امره بصيام ذلك اليوم عقوبة و امره بالاستغفار میگویند دلیل اینکه بعد از اینکه از نیمه گذشت، دیگر وقت نماز عشا نیست، روایاتی است که کسی که خواب رفته تا بعد از نصف مذمتش کردند. امرش میکنند که نمازت را قضا بکن و امرش میکنند آن روز را عقوبة روزه بگیر و استغفار هم بکن. فمن ذلك الخبر المتقدم نقله عن العياشي في الوجه الأول، و منها ‌ما رواه الصدوق مرسلا …»

در وجه اول این بود روایت؛ حضرت فرمودند که باید… تعبیر قضا هم داشتند، قضا بکن آن را …

روایت هم چند تا هست که وقتی که از انتصاف رد شد، این تعابیر می آید که استغفار بکن. در وسائل هم شاید من قبلا مرور کردم، آنجا هم یک باب آخر وقت نماز عشا بود. حالا این موردی که اینجا الان فرمودند: «ما رواه الصدوق مرسلا عن ابي جعفر (عليه السلام) قال: «ملك موكل يقول من بات عن العشاء الآخرة الى نصف الليل فلا أنام الله عينه» ، «من بات عن العشاء الآخرة الى نصف الليل فلا أنام الله عينه»

خب الان این روایت معنایش این است که نصف شب که گذشت، وقت تمام شد؟ غیر از این است که یک نحو مواخذه هست که خلاف تکلیف عمل کرده؟ خلاف خواست مولا عمل کرده؟ قضاست یا اداء؟ بله یکی از آنهاست که تعبیر قضا دارد. تعبیر قضا هم در جای دیگر صحبت شده بود، قضا به معنای اتیان هم به کار میرود، قضاها یعنی أتاها بها، به جا بیاور.

شاگرد : اذا قضیت الصلاة

استاد : اذ قضیت الصلاة، یعنی تمام شد. اینجا هم اقضها میشود قضا، مقابل اداء نیست؛ بلکه در مواردی تاکید بر امر آن وقتی است که قبلا باید بشود وگناهی که متفرع بر تاخیر انداختن است.

شاگرد : کلمه فلیقض در روایات معمول جاهایی که آمده، قضا است.

استاد : من یک موردش فقط دیدم. من یادم است اینها را من مرور کردم.

شاگرد : یک مورد اگر داشته باشد که در همان … ، 30 مورد است فکر کنم شاید یک موردش موهِم خلاف هم است و اگر نه بقیه اش همه شفاف [به معنای] قضاست که طرف ازش فوت شده، [باید] قضا بکند.

استاد : این طور؟ من گمانم یک مورد فقط بود که تصریح به کلمه قضا بود. اما بقیه اش این بود که فَلیُصَلِّها، اینطور بود. فلیصلها اتفاقا بعضی روشن تر بود. خود همین ولیُصلِّها موید این طرف است نه موید صاحب حدائق، چرا ؟

شاگرد : چون قائل به مواسعه باشند وقت زیاد نمی آید.

استاد : بله، چون حضرت میگویند باید بخواند، این چاره ای ندارد، الان هم که نخوانده، باید بخواند. اما خب استغفار هم بکند به خاطر اینکه اختیارا عقب انداخته است از وقتی که وظیفه اش بوده.

 

برو به 0:26:24

شاگرد : استاد مقید نکرده که چه زمانی؟

استاد : چرا ! حتما قبل از فجر ؛ همین را میخواهم بگویم. سه چهار تا روایت بود، بعضی جاها را یادداشت میکنم. این را نمیدانم در این کتاب دیدم یا جواهر یا وسائل؟ که اینها ردیف هست، فقط من در حافظه ام یکی اش هست.

شاگرد : مثلا روایت هست «عن زرارة قال قلت له رجل فاتته صلاة السفر فذكرها في الحضر فقال يقضي ما فاته كما فاته إن كانت صلاة السفر أداها في الحضر مثلها و إن كانت صلاة الحضر فليقض في السفر صلاة الحضر»[12]

استاد : نه خصوص نصف شب را دارم عرض میکنم.

شاگرد : آهان در اینجا نمیگوید. من خود عبارت را در جاهای مختلف عرض کردم.

استاد : نه، من در خصوص ما نحن فیه دارم عرض میکنم. چند تا روایت هست که حضرت فرمودند که حالا همین جا هم شاید در حدائق باشد. بله، آن بعد از آن بحثی است که ما الان داریم میخوانیم. حالا ایشان فرمودند … پایان وقت عشاء.

علی ای حال این موردی که اینجا میفرمایند را بخوانیم حالا. الان ببینید در این روایتی که در این صفحه فرمودند، ملکی میگوید کسی که تا نصف نخواند، «فلا انام الله عینه» اولا تکلیف است، ظهوری در وضع ندارد. دوم اصلا چیزی که ذهن من طلبه این روایت را خواندم، به ذهنم آمد این است که خود روایت از نفرینش، معلوم میشود که خواب ماند دیگر تا آخر، «فلا انام الله عینه» ای کسی که تا نصف شب خواب ماندی و رفتی، خدا چشمت را بی خواب کند. ملاحظه میکنید؟! نه این که یعنی الان تا نصف خوابیدی، یا الآن بیدار شدی، از اینجا دیگر «فلا انام الله عینه» یک اشارٌ مّایی در آن هست به ادامه خواب، به اینکه از خواب بازمانده از نماز

شاگرد : الی را متعلق به بات نمیگیرید؟  یعنی بات الی … ظاهرا بات اینجا به معنای أخّر است؟ درست است؟

استاد : بیتوته، شب را به صبح آوردن [است].

شاگرد : نه اینکه با الی متعدی شده، متضمن معنی تأخر ظاهرا باشد !

استاد: بله دیگر

شاگرد: پس از حدیث در نمی آید که تا نصف شب خواب مانده، یعنی تا نصف شب خواب مانده یعنی بعدش بیداراست؛ میفرمایید که کلا خواب مانده، شاید از آن الی نصف اللیل استخراج بشود که این نصف شب بیدار شده.

استاد : بله، آخر در روایت بعدی دارد: «من رقد» ؛ رقود، خواب است. آن بیتوته هم در آن نبوده که حتما بیدار باشد. بیتوته، من بات فی هذا المنزل یعنی بیدار باشد تا صبح؟

اقام الیل، قیام اللیل یعنی بیدار باشد، احیاء اللیل. اما بیتوته که نیست در آن که نخوابد ؛ من بات؛ بیتوته طی زمان است در حین شب.

شاگرد : چون مطلق است، گاهی به حسب مورد نه به حسب معنا ؛ به حسب مورد در همان خواب استعمال میشود. شاید آن «فلا انام الله عینه» که عقوبت ذکر شده، قرینه باشد که مراد از بات، همان نام است .

استاد : بیبنید روایت ابوبصیر که بعد این است: « عن ابي عبد الله (عليه السلام) في حديث قال: «و أنت في رخصة الى نصف الليل و هو غسق الليل فإذا مضى الغسق نادى ملكان: من رقد عن صلاة المكتوبة بعد نصف الليل … فلا رقدت عيناه».[13] ببینید چقدر روشن است که این تا صبح نخوانده، «من رقد» خواب بماند، خواب برود، «الصلاة مکتوبه بعد نصف لیل» یعنی الی الفجر خواب برود تا تمام بشود، «فلا رقدت عیناه».

شاگرد : اینکه بیشتر ظهور در خلاف فرمایش ایشان دارد.

استاد : من همین را دارم عرض میکنم. آن وقت اولی را قبل از اینکه این یکی [که] روشن است را ببینم، آن هم همین [را] به ذهن زد که تناسب حکم و موضوع را دارم عرض میکنم، چه زمانی نفرین میکنند کسی را که خواب به چشمش نیاید؟ که خواب رفته باشد، از خواب رفتن، از خواب کردن، نماز نخوانده باشد. میگویند تو خواب میروی و نماز نمیخوانی؟ خدا خواب را از چشمت بگیرد. و الا کسی که خواب نرفته، بگویند با اینکه خواب نرفتی [و] نماز نخواندی، خدا خواب را از چشمت بگیرد؟

شاگرد : در استظهار شما نصف اللیل چه میشود؟

استاد : یعنی وقت اختیاری که تا آن وقت باید بخوانی، اگر نخوانی گناه کردی. همانی که نصف اللیل را که ما منکر نیستیم، این همه روایات، اینها را که آنقدر بوده مضمونش، که مشهور این  فتوا را دادند. پایان وقت این گرفتند، حرفی نیست؛ اما صحبت سر این است که مشهور که طبق این روایت، نصف را پایان وقت گرفتند، آیا واقعا پایان وقت است؟ به این معنا که برای مضطر، برای معذور هم وقت تمام شد؟ به نحوی که طبق نظر مشهور یعنی بعدش دیگر مضطر هیچی؟ یا نه طبق نظر مشهور وقت اختیاری که کتک میخورد، «اثم» به تعبیر مرحوم مجلسی در بحار، علامه رضوان الله تعالی علیه چه فرمودند؟ فرمودند اگر بعد از … اثم گناه کرده، ولی ادائاً نماز را میخواند ولی اداء وقت باقی است. این از روایات نصف است، حرفی نیست اما صحبت سر آن نحوی از روایات نصف است که نافی ادامه وقت اضطراری بعد از نصف است. از روایاتِ نصف است، حرفی نیست اما نافی ادامه وقت اضطراری به نحوی که حرف محقق و صاحب مدارک رد کند نیست.

 

برو به 0:33:04

روایت دیگر: حلبی عن ابی عبدالله علیه السلام «العتمة إلى ثلث الليل أو الى نصف الليل و ذلك التضييع»[14].

اگر یادتان باشد در روایت قبلی  هم، در عصر و ظهر هم همین بود. یک وقتی بود که حضرت می گفتند این تضییع است یعنی تضییع یک معنای تشکیکی بود – که چند روزی تضییع را بحث کردیم – که تضییع یعنی قضا شده یک جور تضییع بود، «خلف من بعدهم خلفٌ اضاعو الصلاة»[15] پارسال یادتان است بحثش بود. «اضاعوا الصلاة» تضییع مراتب دارد. یکی این که همان وقت فضیلت را هم به جا نیاورد، تضییع است. از نصف، از ثلث رد شد و رفت برای نصف ، تضییع است ولو هنوز وقت باقی است. مانعی ندارد. خب اینکه برای مختار تضییع است اما حالا این دارد میگوید که وقتی هم از نصف رد شد برای مضطر، برای ذوی الاعذار، نه دیگر وقت نیست. کجا این در می آید؟ کجا این لسان دارد برای آن روایتی که دارد میگوید شما اگر خواب ماندید باید بخوانید؟ چرا؟ چون هنوز وقت هست. چیزهایی که دیروز عرض کردم برای همین بحث از بحار آدرس دادم. این که ایشان مدام روایت نصف اللیل را میگوید، من دیروز عرضم این بود که اصل خود نصف لیلی که این همه خطابات برای آن هست، اگر خطابات عزیمتی جزمی و این آثار برایش بار بود، خود نصف روایت، سماحت شریعت مقتضی این است که یک امر عرفی باشد، با نبود ساعت و نبود آن امکاناتی که آن زمان برای متشرعه نبوده، فوری میتواند بفهمد نصف اللیل چه زمانی است؟ یعنی برای عموم مردم اینگونه آسان نبوده، برای خواصش هم سخت است.

شاگرد : نمی توان استدلال کرد اینکه نماز کسی بخواهد آن موقع بیفتد، در صورت عادی خیلی ابتلایش کم بوده مثل سائر اشتغالات نیست، بالاخره اشتغالی وجود ندارد، کسی خواب نمی ماند. این ابتلایی نبوده که شارع حالا بخواهد اینقدر محدّدش بکند. کسی میتواند اینطور استدلال بکند؟

استاد : استدلال بکند برای اینکه وقت تمام میشود یا برای استظهار از روایت نصف؟

شاگرد : میفرمایید که سماحت شریعت اقتضا میکند که یک مبنای محدّدی بگذارند.

استاد : چیزی که عرف خودشان میفهمند. اینجا دیگر وقت نماز [است] … الان شارع میفرماید طلوع فجر را دیدی، دیگر نماز عشا نخوان؛ آن روایت صحیح بود دیگر.

شاگرد : اینکه شارع اینجا خیلی روشنش نکرده و خیلی برای این قضیه طبل دستش نگرفته، به خاطر اینکه خروجش از محل ابتلای عمومی بوده، این قضیه عام البلوی نبوده که بخواهد آخر وقت بیفتد. حالا ببینیم اندازه بگیریم [که آیا] شده، نشده؟ کسی میتواند اینطور استدلال کند؟

شاگرد 2 : نماز نخواندن شاید فرد نادری نبوده که …

استاد : غالب مسافرت ها شب بوده. میرفتند از طرف عصر برای اینکه چه کار کنند؟ خود عرفات چگونه بود؟ با اینکه مغرب باید زود خوانده شود، میگوید این، اجماع همه است. حضرت وقتی میخواستند افاضه بشود، جمیعت مانع نشود، مغرب را اصلا در عرفات نمی خواندند. می رفتند برای اینکه در مشعر برسند ، در مزدلفه بین مغرب و عشا جمع کنند. آن جا حالا راه کم است، مسافرت های طولانی تر مجبور بودند بروند. اینطور نیست بگوییم که نصف، همه خوابند مثلاً؛ بله متعارف نساء و صبیان، «نامت النساء و صبیان»[16] که خلیفه با حالت داد زدن آمد که حضرت هم فرمودند این چطور حرف زدن است؟! معروف است دیگر.

شاگرد : یک ابهامی نمیدانم قبلا مطرح شد یا نه که بین روایات، یک روایت داود بن فرقد هست که میفرماید شما وقت داری تا چهار رکعت مانده به نصف لیل. سائر روایات راحت تر است…

استاد : حرف خوبی است. در روایت همین جا، حضرت فرمودند – که ما هم خواندیم – که وقتی به نصف رسید، اگر 5 رکعت به نصف مانده، شما اول مغرب را بخوان بعد عشا را، اما اگر چهار رکعت مانده به نصف، دیگر مغرب را نخوان. این هم محملش برای اینکه وقت ادامه داشته باشد، میتواند این باشد که وقتی وقت اختیاری تا نصف است، الان وقت اختصاصی اختیاری برای عشا است و شما نسبت به اتیانِ فعلا با این شرایط، ذو العسر هستید، نسبت به اتیان ترتیبی. در این وقت ترتیب، در خصوص این وقت … اما حالا اگر از نصف رد شد، بخوانم یا نخوانم؟ در روایت دیگر میفرماید که اگر از نصف رد شد، باید بخوانی [و] باید هم اول مغرب را بخوانی؛ یعنی طوری است که به عبارت دیگر عشا به خاطر این که وقت اختیاری اش نصف وقت اضطراری اش طلوع فجر است، به نوعی دو جور وقت اختصاصی دارد: یکی وقت اختصاصی پایان اختیاری و یکی وقت اختصاصی پایان اضطرای. در آن روایتِ پایان وقت اختیاری، حضرت فرمودند اگر می بینی چهار رکعت است، دیگر مغرب نخوان؛ این برای عشا است. عین همین بیان را در صحیحه ای که صاحب مدارک آوردند، حضرت فرمودند برای پایان وقت اضطراری، فرمودند اگر وقت نماز صبح میشود چهار رکعت به طلوع فجر مانده، دیگر مغرب را نخوان – دیدید که – میگفتند عشا را بخوان، بعدا نماز صبح را، بعد مغرب را بخوان؛

شاگرد : بعد دوباره این اشکال وارد نمی شود که کجا نصف شب را تشخیص میدهند ؟

شاگرد 2 : چهار رکعت به نصف شب  نصف شب خاصی منظور است دیگر

استاد : وقت روشنی است برای کسی که تشخیص بدهد دیگر.

شاگرد 2 : 4 رکعت عصر مثلا سه چهار دقیقه ؟

شاگرد  : فرمایش شما که با سماحت نمی خواند ارجاع به نصف لیل، می بینیم در یک جاهایی نصف لیل بیان شده.

استاد : آن دارند فرض میگیرند وضوحش را، میگویند وقتی نصف لیل 4 رکعت مانده، حالا ما چطور تشخیص بدهیم، جای دیگر است. فعلا مسئله این است که وقتی چهار رکعت به نصف مانده حالا دیگر وقت تمام شد.

شاگرد : وقتی عرف عام نمی تواند تشخیص بدهد، برای یک عرف خاصِ دقیقِ اینطوری روایت را گفتند؟

استاد : اولا وقت اختصاصی میزانش خوف است یا نیست؟ علم هست یا نیست؟ آن ها یک چیزی هست در خودش. وقتی رسیدی خوف فوت عشا داری، هر دفعه اینطور است. جایی رسیده چهار رکعت به این معنا که خوف داریم که اگر بیایم مغرب را بخوانم، آن دیگر فوت میشود. همین کافی است برای عرف عام هم قابل عرضه است.

 

برو به 0:40:27

شاگرد : چه زمانی خوف پیدا میکند؟ وقتی بدانی نصف شب چه زمانی است؟ آن وقت یک زمانی یقینی میشود، یک زمانی خوفی میشود؟  این اشکال هنوز جواب داده نشده که اگر ما بالاخره در بعضی جاها نصف لیل را قرار دادیم، آن جاها را باید بفهمیم. اگر قرار باشد در آن جا بیاییم بگوییم نه این مثلا گفتند چیزی اگر نشد استصحاب میکنیم یا اینجا خوف اماره است. اگر اینها را بگوییم خب آن ها هم بر می گردند همین جواب ها را به ما میدهند. این جواب داده نشد که شما بگویید به آن ها اشکال میکنید که چرا مناط قرار نمی دهید؟ بعد خودتان بعضی جاها مناط قرارش میدهید؟

استاد : ببنید مناط قرار دادن یک چیز به عنوان موضوع کبرای کلی که میخواهد انشای حکم شرعی بشود، این فرق دارد با اینکه این موضوع را عرف چطور تشخیصش بدهد؛ مثلا پایان وقت نماز ظهر، زوال شمس است. میگوییم این خیلی سخت است، چطور تشخیص بدهیم شمس چه زمانی زایل شد؟ خب تشخیص عرف یک چیز است اما اینکه شارع موضوع انشای شرعی خودش زوال شمس است، این هم یک چیز دیگری است. تشخیص موضوع یک چیز دیگری است. خب الان زوال تشخیصش سخت است؟ برای عرف عام، تشخیص مضی آن سخت نیست، لحظه ای اش سخت است. مضی آن سخت نیست. نصف شب هم همین طور است، لحظه ای آن سخت است. اما… حدیث لا و نعم چه بود؟ حضرت جبرائیل – اینطوری که نسبت داده اند – [از] جبرائیل سوال کردند[17]: هل زالت الشمس؟ گفت لا نعم گفتند این چه جوابی شد؟ گفت وقتی گفتم لا هنوز زوال نشده بود اما همین فاصله ای که من لا را گفتم چقدر سِیر شمس بود و آن برنامه ای که نسبت به زوال دقیق باید صورت بگیرد، لذا گفتم لا . بعد دیدم خب شده، گفتم نعم. یعنی اصل زوال اینقدر دقیق است. خب این موضوع دقیق که جبرئیل میگوید لا نعم ، این عرف میفهمد؟ این را جبرئیل میفهمد. عرف که نمیفهمند اما اینکه عرف نمی فهمند، مانع از این نیست که خلاصه موضوع حکم زوال است.

شاگرد : این جواب بر اشکال شما هم می شود

استاد : نه دیگر. وقتی شارع میخواهد وقت توزیعی عزیمتی مختار را بیان کند، میفرماید اول غروب وقت داخل شد، وقت مختار نصف لیل تمام شد. میگویید نصف لیل چه زمانی است؟ میگوییم نصف لیل دیگر، وقتی شب نصفه شد. چطور بفهمیم؟ خب علاماتی دارد، مضی اش را می فهمیم یا قربش را می فهیمم اما غیر از این است که وقت انشای حکم هم بگوییم که ما مشکل داریم.

شاگرد : مگر همین جا شما اشکال نمیفرمایید که این با {سماحت} شریعت سازگار نیست؟

شاگرد 2 : عزیمتی است؟ با آن جلو آمدید. بیان اخیرتان این هم شد عزیمتی دیگر یعنی برای وقت اختیاری باز هم یک جور عزیمت است.

استاد : برای وقت اختیاری عزیمت است اما وقت اختیاری هم که حالا بعدا هم آیا وقت اختیاری که میخواهد برایش چوب بزند، به نحوی که فرض گرفتیم بیرون او گناه کرده، گناهی هم که نه مراتبی از گناه که عقوبتش ترک حرام نداشته باشد، بلکه مرتبه ای است که دقیقا ترک حرام است. خود این محتملات هست دیگر، حتی نمی دانم هیچ قولی نقل کرده بودند که خود نصف فضیلتی باشد، از نصف تا او اجزا باشد؟ یک تقسیم بندی اینجوری نمی دانم بود یا نبود؟

شاگرد  : سنی ها فکر کنم دارند.

استاد : آن ها دارند؟ علی ای حال ولی اصل اینکه این عقوبت هست. خب حالا کسی که میخواهد این عقوبت بر او [اجرا] بشود، مانعی دارد که در مقام انشای حکم کلی، میگویند نصف؛ اما برای چوب زدنش استصحاب جاری میکنیم. میگویند تو میروی تا وقتی که عقب انداختی، تا وقتی که تا استصحاب که مطمئنی حالا دیگر نصف گذشت ولی مادامی که مطمئن نیستی تو را چوب نمی زنند.

شاگرد : چه مانعی دارد همین بیان را برای مضطر بگوییم. بگوییم فرقی ندارد، آخرش شد آن، یعنی مثلا بیانی که آقایان دارند. بگوییم وقت اختیاری ثلث باشد، آن ها هم که گفتند مضطر تا نصف [است]، یا نه بگوییم هر دو تا نصف [است]. علی ای حال تفاوتی نمی کند.

استاد : تفاوت در اصل توقیت که میکند یعنی آن فرمایشی که حضرت امام رضا علیه السلام داشتند فرمودند اصل توقیت شرعی به اوقات معروفه است الا العصر. البته آن راجع به بدو الوقت بود، ابتدای وقت را حضرت فرمودند 5 تا نماز است، ابتدای همه شان معروفٌ مشهورٌ عند الناس الا نماز عصر پایانش هست یا نیست؟ من میخواهم عرض کنم همان روایت که بدو را میگوید، اگر این طور طبق نظر محقق و صاحب مدارک جلو برویم، پایانش هم روایت میگیرد یعنی شارع مقدس امر نمازی را برای عرف گفته، شروعش معلوم [است]، پایانش هم برای ذهن همه معلوم [است] الا العصر که پایانش روشن است [ولی] شروعش معلوم نیست یعنی الا العصر فقط برای شروعش است که حضرت هم اسمش را آورده ولی اگر پایان را در نظر بگیرید، پایان ظهر و عصر غروب است غروب؛ همه میفهمند. شروع مغرب و عشا، غروب است؛ همه میفهمند و پایان مغرب و عشا، طلوع فجر است؛ همه میدانند، یتبین لکم. از همان جا هم وقت نماز بعدی شروع میشود. فترةمیانش نیست به خلاف طلوع شمس تا زوال، که آن میانش اصلا نمازی نیست، این طوری. پس بنابراین به عبارت دیگر اینطور میخواهم عرض کنم، آن توقیت اولیه انشایی حکم شرعی برای نماز، «إن الصلاة کانت علی المومنین کتابا موقوتا»[18] در وقتی که به معنای توقیتی میگیرند، نه خلاف آن روایت.

 

برو به 0:46:58

شاگرد : میخواهید برای ذوی الاعذار بفرمایید؟ حضرت فرمودند برای آن هایی که اضعف هستند و عسر دارند، برای آنها وضع شده. می خواهید بفرمایید برای آن هایی که این اوقات وضع شده، به نحوی است که هم ابتدایش [و] هم انتهایش روشن است الا العصر.

استاد : بله این هم موید آن است. پس بنابراین آن توقیت اولیه به عبارتی که میخواهم عرض کنم، الان هم نصف، صبغه اش – به فرمایشی که مرحوم مجلسی فرمودند، که فرمودند لعله الاقوی – نصف لیل فقط صبغه اش تکلیفی است و مانعی ندارد وقتی صبغه تکلیفی است، به همین چیزهایی که نزد عرف مشکل است اکتفا بشود، چون مستصعب است اما آنی که وضع است، تفاوت میکند، آثار دارد. حکم وضعی یک موضوع نفس الامری میخواهد، آن هم دقیق باشد برای حکم وضعی است دیگر، مانعی ندارد که او تشخیص بدهد یا ندهد. شارع چه کار کرده؟ در آن حکم وضعیِ توقیتیِ ابتدایی، چیزهای واضح عند الکل را در نظر گرفته. نصف چیست؟ نصف صبغه اش ، صبغه تکلیف است نه وضع، تکلیف است، نمازت قضا نشده باید هم بخوانی. از این به بعد هم نخوانی، باز گناه کردی. نمازت اداء است، تو مکلف هستی اما یک تکلیفی روی آن توقیت و حکم وضعی توقیت اولیه هم داریم که باید از نصف عقب نیندازیم. این طور ؛ مخلوط نشدن حکم وضعی با تکلیفی در این جا هم مهم است.

شاگرد : در احادیث بسیار از زمان پیامبر ساعت 24 ساعته تقسیم شده بوده، بعد همین ثلث و ربع و نصف و اینها برای هر ساعتی هم احکام و آداب و ادعیه مخصوصی آمده. احتمال بسیار قوی است که حتی عرف عوام واقعا نصف شب را تقریبی تشخیص میدادند ولی دقیقه ای نه. ولی اینطور نبوده که واقعاً یک چیز مجهولی بوده باشد، ندانند چه زمانی است؟ حالا در آن 5 دقیقه، 10 دقیقه  و یک ربع یعنی ممکن است مثلا چند روز که بودند می دانستند که الان پاییز است، اوایل پاییز است، تقریبا چه زمانی غروب میشود و چه زمانی طلوع فجر است؟ تقریبا نصفش به دست می آمد. همین کاری که ما با ساعت میکنیم، آنها با تجربه اینها را به دست می آوردند. اینقدر مجهول نیست که بخواهیم …

استاد : این فرمایش بالجمله که نیست و لذا من عرف عموم مردم را گفتم. اما فی الجمله ای که نسبتا توسعه هم دارد، حتما حرف درستی است. این را ، من چون الان کلامم سر آن مطلب عرف عامش بود گفتم و الا چند نکته اینجا هست. یکی همان«انحدار النجوم»[19] که  بسیاری از عرف خودشان این را میفهمند یعنی آنهایی که قدیم انس با آسمان داشتند، فوری از ستاره ای که کجا رسیده، [می فهمیدند] ‌ساعت چند است. خود من یادم است پیرزنی بود، قشنگ در آفتاب منزلش، ساعت را دقیق میگفت، [مثلاً] الان ده و ده دقیقه است، نگاه میکردی میدید راست میگوید. حساب هر فصل سال، چه زمانی است و آفتاب کجای خانه اش می افتد، روی آفتاب میگفت. همین طوری برای آن هایی که ستاره ها را نشان داشتند، فوری میفهمید باید دو سه تا خصوصیت را در نظر بگیرد، یکی چه فصلی از سال است؟ یکی آن ستاره ای که او رصد میکند، کدامش است؟ اینها را با همدیگر ترکیب میکنند، میگوید الان نصف شب است.

یکی دیگر که باز آن خیلی مهم است، اگر نمی دانم بعضی موارد پیش بیاید برخورد کرده باشید. ساعتی که، مغزی که خدا برای انسان ها گذاشته. مغز را، دماغ را، خدا برایش ساعت گذاشته. از عجائب امر این است که آنهایی که این دماغشان سالم، معتدل، متعارف کار بکند، خودش تقسیم بندی زمان را حس میکند. ملاحظه میکنید؟ یعنی مثلا شما یک جایی میخواهید بروید یک ساعت باشید، آنی که مواظب باشد، میفهمد نصف ساعت گذشت. لذا محسوس میشود که عرف سالم، همان حتی در بیابان تاریک زندگی کند، میفهمد الان نصف شب است یعنی حدود بازه زمانی شب تا صبح را، آن فطرتش میفهمد الان حالا نصف شده ولو حتی مراجعه به ستاره هم نکند. این ها حرف های درستی است، من قبلش هم در ذهنم بود اما در عین حال، شریعت برای همه است. این است که حضرت فرمودند وقتی به همه ارجاع میدهیم، نمیشود بگوییم که عده ای هستند دقیق هستند، ظریف هستند، به دیگران هم خبر میدهند.

قضیه بلال و توقیت صلاه

چه کسی بود که بلال آمد گفت که وقت اذان شده، خلیفه دوم گفت که هنوز اذان نشده تو چه کسی هستی؟ بلال یک جواب تندی به خلیفه داد، گفت که «أنت تجهل»، بعضی ها هم روایت را بد فهمیدند – اگر برخورد کردید – بعدا بلال نمیخواهد بگوید که تو الان اینجوری هستی، واو حالیه است. دیدم بعضی ها آمدند بر علیه خلیفه واو عطف گرفتند، بلال اینجور جراتی نداشت بگوید الان تو، أنت اضلّ من حُمُر از خرهای چه؟ أنت اضل کذا و بلال در [بحث] وقت [نماز] جوابش داد. [بلال] آمد گفت وقت شده، او [خلیفه دوم] گفت نه تو وقت یاد ما میدهی، هنوز نشده. [بلال] ‌گفت من وقت را میدانستم – موذن بود دیگر -گفت من وقت را میدانستم «و أنت» واو عطف نیست که تو [یعنی خلیفه دوم] الان از خر اضل هستی. اینجوری معلوم است نمی گفت، جرات نمیکرد بگوید. بلال میخواست بگوید من مسلمان قبل از تو هستم، آن وقتی که ما در مکه زیر سنگ بودیم و «أحد أحد» میگفتم و اینها، تو جزء رئیس المشرکین علیه مسلمان ها بودی. خودشان [اهل تسنن] ‌گفتند هیچ کس بیشتر از خلیفه [دوم]، پیامبر را اذیت نکرد، قبل از اینکه مسلمان بشود، در نقل های خودشان. این میگوید آن وقت، میگوید آن وقتی که تو حُمُر بودی، این دیگر ابا هم نداشت دیگر، چون اسلام و کفر… می گوید آن وقتی که آن طور بودی «و أنت»، من وقت، نماز را می فهمیدم.

و اتفاقا این روایت کاشف بر این است که همان زمان، قشنگ نماز میخواندند و توقیت شده بود. این روایت از آن هایی است که قبل از اسلامِ خلیفه دوم هم، توقیت شده بود. بلال میگوید من همان وقت ها، وقت [نماز را] می شناختم. من قبل از اسلام تو، وقت را می شناختم. الان تو میگویی که، تو میخواهی وقت به من یاد بدهی؟! حالا این روایت هم اگر دیدید یادتان آمد، من تقریبا ظهور نزدیک به اطمینان از این روایت «أنت اضل» بلال به ذهنم می آید که واو حالیه باشد ولو دیدم بعضی ها واو عطف گرفتند. این می گوید الان تو اینطوری هستی ؟؟؟

 

برو به 0:54:08
شاگرد : واقعش عطف است ولی حالا….

استاد : بله آن حرف دیگری است، ولی آن طور نبود که وقتی بر مسند قدرت سوار بود، خیلی از این کار ها داشت که حاج آقا میفرمودند در زیرِ زمین هم نزدش رفت، دید دارد نان و سرکه میخورد، جو و سرکه و ضمیمه، گفت آخر دیگر اینجا هم؟! گفت «لیعلم الجنّ أنّی خلیفة رسول الله» اگر انس اینجا نیستند، جن ها که هستند. جن باید بداند من خلیفه هستم، در بیت خودم هم اینجوری. حالا از این رقم چیزها خیلی در نقلیات شان هست اما وقتی که کسی میخواست بیاید و اصل کار را یک تکانی به آن بدهد، آن وقت ببینید چه برخورد هایی می کردند؟!. اینها همه جمع آوری بشود کنار هم ببینید چه میشود؟

والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین[20]

کلید:

– احتیاط در فتوا_نصف اللیل-  وقت اضطراری- وقت اختیاری-امر به قضا بعد از نصف الیل- مسطح بودن زمین – کرویت زمین

 


 

[1] وروى عنه (عليه السلام) انه قال: (اذا جاءكم عني حديث، فاعرضوه على كتاب الله، فما وافق كتاب الله فاقبلوه، وما خالفه فاضربوا به عرض الحائط) وروي مثل ذلك عن أئمتنا (عليهم السلام)التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، ج 1 ص 5

[2] لسان العرب؛ ج‌7، ص: 177

[3] شاگرد : خود صاحب جواهر این را دارند ؛ این را در جواهر تصریح میکنند ؛

استاد : من کرویت را یادم هست در جواهر دیدم  …

شاگرد : در بحار که اصلا مجلسی، مسطح بودن را تصریح میکند.

استاد : کجای بحار ؟

شاگرد : نگاه میکنم برایتان می آورم، مفصل بحث میکند.

استاد : آخه صاحب حدائق را یادم است.

شاگرد : خب معاصر هم بودند، طبعا اگر صاحب حدائق دارد میگوید کرویت خلاف قرآن است …

استاد : شاید کلمه قرآن آن جا ندارند، میگویند ادله شرعیه. آن هایی که …

شاگرد : در جواهر که به این آیه استناد کرده بودند در خاطرم هست.

[4] الذاریات – آیه 48

[5] النازعات – آیه 30

[6] الغاشیه – آیه 17 تا 20

[7] شاگرد : حاج آقا آن «والی الارض کیف سطحت» درخود جواهر دارند جلد 7 صفحه 343 «و غیر ذلک مما للفقه ؟؟؟ إما هو معلوم المخالفة لما اجمع مما لفقه أتباع المقدس المزبور مما هو معلوم المخالفة لما أجمع عليه الأصحاب قديما و حديثا قولا و عملا منهم و من مقلدتهم‌ في سائر الأعصار و الأمصار، و لما هو المستفاد من الكتاب و السنة، بل الضرورة من الدين من استقبال الكعبة للقريب و البعيد»

استاد : خب حالا زمین کجاست؟

شاگرد : پس این آیه نبود حاج آقا اشتباه کردم این آیه مطرح نکرده ؛ قبلش حاج آقا ظاهرا

استاد : «و زاد فی الحدائق مما یوید ذلک أوضح» آن هم باز از حدائق خب «شده التوسعة فی امر القبلة» … این برای این است که «القبلة البعیدة الجهة دون العین»

شاگرد : همان «الذی جعل لکم الارض فراشا» دو خط بالاترش «بأنها مبنية على كروية الأرض، و ما ذكروه في إثبات ذلك لا يثمر ظنا فضلا عن القطع، خصوصا بعد عدم موافقة الفقهاء لهم على ذلك، بل ظاهر الكتاب العزيز بخلافهم، قال تعالى «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرٰاشاً» و قال تعالى «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهٰاداً» و قال تعالى: «وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ»»

شاگرد 2 : چون این حرف هایی که زدند مبنیة علی کرویة الارض اما ظاهر کتاب به خلاف این حرف است یعنی در آن دو خط بالای آیه الم نجعل الارض مهادا دارد که اینها همه اش …

استاد : اینهایی که گفتند فخرالمحققین و علامه و اینها بودند علامه بودند که این احتمال را مطرح کرده بودند ایشان الان کلام علامه را دارند قبلش میگویند؟ فرمودید… بله اینها را بیشتر نگاه میکنیم بعدا

[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌7، ص: 343

[9] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌13، ص: 263 و 264

[10] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌13، ص: 267

[11] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌6، ص: 187

[12] الوافي؛ ج‌8، ص: 1009

[13] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: 187

[14] الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج‌6، ص: 187

[15] خاتمة المستدرك؛ ج‌2، ص: 61 – مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى) – در بحار الانوار و برخی منابع دیگر عبارت «اضاعوا حقه» آمده: عنوان: جستجو – بحار الأنوار؛ ج‌106، ص: 4

[16] بحار الأنوار؛ ج‌80، ص: 67

[17] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ ج‌12، ص: 36؛ الحديث 6

[18] النساء – آیه 103

[19] ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌2، ص: 368 – بحار الأنوار؛ ج‌80، ص: 139

[20] شاگرد : بحث «فلا انام الله عینک» که میفرمایید، حالا فرض بگیریم تصورم قبلا از روایت این بود که تا صبح خوابیده، من خودم این را میفهیدم از خلافش. …. ولی کلا فرض بگیریم بعدش بیدار شد، در همین مدت خواب بوده دیگر، فلا انام الله عین، مناسب «من نام عن العشاء الآخرة الی نصف اللیل»، نام؛ پس فلا انام الله عینه

استاد : در ذهنم بود مباحثه شروع کنم آن حرف شما هم بگویم، حالا الان دارد یادم می آید.

شاگرد : غسق اللیل که بحث اصل ریشه اش که ظلمت است یا انسباق، که این را مطرح کردم. یکی هم در غسق اللیل

استاد : شاید اول مباحثه بود یادم می آمد

شاگرد : همین بود؟

استاد : یک چیزی بعد مباحثه گفتید الان که یادم نیست.

شاگرد : من دو تا مطلب گفتم یکی بحث غسق اللیل بود ریشه اش بود که فرمودید مقاییس چه میگوید؟ مقاییس هم ظلمت میگیرد، به معنای ظلمت ولی خب شواهدی که لسان نشان میدهد، خیلی به نظر می آید انسباق. یک سری مطالب لسان میگوید که آن ها خیلی ذهن را به سمت انسباق می برد.

یک مطلب دیگر بود درباره این که غسق اللیل به معنای سعه خودش یعنی یک امر تشکیکی تا پایان وقت در نظر میگیرد. بر اساس اینکه غسق را به معنای ظلمت بود…

استاد : در خصوص بحث لغوی در ذهنم نبود، شاید همین بود ! چیز دیگری گفتید گفتم فردا بحثش مطرح بشود.

شاگرد : اینها را میخواستم یک جور دیگری تقریرش بکنم، مقصودم این بود غسق اللیل خودش به معنای ظلمت است، درست؟ خب یک معنای شفافی هم در عرف دارد که غسق اللیل را به معنای ذهاب شفق گرفتند، آن را بحث نداریم. حالا ائمه که در روایت آمدند توسعه دادند گفتند «غسق اللیل نصفها»، اگر بگوییم که نه، غسق اللیل واقعا خود واژه غسق را نمی خواستند دست کاری کنند، یک توسعه معنایی است. غسق ثلث است، ما چون وقت را توسعه دادیم، مجازا غسق را هم نصف میگوییم، نه اینکه واقعا خود … اگر این را نگوییم، بگوییم حقیقتا نصف را گفتند، چه مانعی دارد که بگوییم غسق اللیل، آخر اللیل [است]؟ اگر سعه دادن تا نصف را میتواند در بربگیرد، چه مانعی هست که از لحاظ خود معنای لغتش، غسق اللیل، آخر اللیل نشود؟ یعنی اگر سعه مجوز نصف است، مجوز آخر اللیل هم هست.

استاد : اصل احتمالش که در ذهن من بوده، ذهن من مشغول می کرد که غسق، قشنگ میتواند تا غلس…

شاگرد : مرادف غلس باشد

استاد : بله و به خصوص برای نماز پیامبر خدا، در روایت بود که «لإن النبی کان یغلس»[20] که این در ذهن من هم بود که اینها دور نیست که … فلذا روز اولی که عرض کردم، گفتم «و قرآن الفجر» را چطور باید تفسیر کنیم، گفتیم که یعنی توضیح آن است یا نه – اگر یادتان باشد – حالا این چه اندازه سر برسد .

 

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است