1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(۴٨)- جمع بندی روایات دال بر غروب

درس فقه(۴٨)- جمع بندی روایات دال بر غروب

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=13678
  • |
  • بازدید : 91

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ۴٨: ١٣٩٢/٠٩/٢۵

بررسی روایات دال بر غروب

فانظر إلى صحيح «زرارة»؛ فإنّه يدلّ على أنّ الحكم في العشائين مثله في الظهرين، إلّا أنّ مبدأه الزوال، في الثاني؛ و غيبوبة الشمس، في الأول؛ فهل يمكن ارتكاب النقص في هذا البيان و ارتكاب التقييد بأيّ لسان كان إلى مقام آخر و لراو آخر مع عموم الابتلاء و تأكّد الحكم المتبيّن بالتسوية في كون كلّ من الزوال و الغيبوبة تمام الموضوع.[1]

صحیح زراره

فرمودند «فانظر»، از اینجاست که می‌گویند اگر می‌خواهید ببینید که جمع بین این روایات به چه صورتی است، به ترتیب به این روایات نگاه کنید. «فانظر الی صحیح زرارة» ابواب مواقیت، باب دهم، حدیث سوم.[2] «فانظر الی صحیح زرارة فانه یدل علی أنّ الحکم فی العشائین مثله فی الظهرین» یعنی «مثل الحکم فی الظهرین». در ظهرین حضرت می‌فرمایند «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاة»، وقتی زوال شد، وقت نماز ظهرین است. زوال آنجا یعنی چه؟ یعنی زوال. البته اینجا در روایت سوم آدرس دادند.

شاگرد: شبیه این روایت زراره در ۲ باب آمده.

استاد: «دخل وقت الصلاتین» ظاهراً منظور است. من قبل از این‌که به شماره‌ای که ایشان دادند مراجعه کنم، آن روایت در ذهنم آمد، «دخل وقت الصلاتین» که برای زراره بود. اینجا داریم «فإذا فاء الفي‏ء ذراعين صلى العصر و صلى المغرب حين تغيب الشمس».

شاگرد: دوروایت است یکی برای زراره که همین مطلب شما را اشاره می‌کند و یکی هم برای عبید بن زراره.

استاد: علی ای حال در حافظه من یک اطمینانی بود که روایت این بود: «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین، فاذا غربت الشمس دخل وقت الصلاتین»، یعنی به یک میزان حضرت زوال را محل دخول وقت ظهر و عصر قرار دادند…

شاگرد: حدیث ۱، باب ۱۷.

استاد: جزاکم الله خیرا. در فقیه و تهذیب آمده. «محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن زرارة عن أبي جعفر ع‏ قال: إذا زالت الشمس دخل‏ الوقتان‏ الظهر و العصر و إذا غابت الشمس دخل‏ الوقتان‏ المغرب و عشاء الآخرة».[3] این موازنه‌ای که منظور حاج آقا هست را ببینید، زوال امر عرفیِ روشن است. مقصود حاج آقا این است که مگر می‌شود که امام علیه‌السلام زوالش را به عرف ارجاع بدهند ولی در غروب بگویند صبر کنید. من «زالت» که می‌گویم یعنی «زالت»، همان که عرف می‌فهمد، قیدی هم ندارد. اما وقتی می‌گویم «اذا غابت الشمس»، اینجا منظورم ظاهرش نیست. یک قیدی دارد که بعداً می‌گویم، «من شرق الارض و غربها» یا «اذا ذهبت الحمرة من المشرق». می‌فرمایند نمی‌شود. یک وِزان است. همان‌طوری که آن زوال عرفی است و قیدی هم ندارد، «غابت الشمس» هم عرفی است و هیچ قیدی ندارد. اینجا از جاهای بسیار عالی این بخش است که همه روایات را به نحو استظهارات خیلی خوب کنار همدیگر قرار دادند. پس آدرس این روایت را باید عوض کنیم، روایت اوّل باب هفدهم.

شاگرد: صحیح است؟

استاد: «محمد بن علی بن الحسین باسناده عن زرارة». مشیخه صدوق به زراره الآن نظرم نیست، در مستدرک می‌شود سریع نگاه کنیم. مشیخه را باید ببینیم.

 

برو به 0:05:33

«فانظر إلى صحيح زرارة؛ فإنّه يدلّ على أنّ الحكم في العشائين مثل الحکم  في الظهرين، إلّا أنّ مبدأه الزوال، في الثاني؛ و غيبوبة الشمس، في الأول» یعنی اوّل و ثانی در کلام حاج آقا. ولو در روایت اوّل و ثانی جایش عوض شده.

شاگرد: طریق صحیح است. «و ما كان فيه عن زرارة بن أعين فقد رويته عن‏ أبي‏- رضي‏ الله‏ عنه‏- عن‏ عبد الله ابن جعفر الحميري، عن محمد بن عيسى بن عبيد؛ و الحسن بن ظريف؛ و علي بن إسماعيل بن عيسى كلهم عن حماد بن عيسى، عن حريز بن عبد الله، عن زرارة بن أعين‏».[4]

استاد: سند روشن و خوب است. پس تعبیر صحیحه هم درست است. «فهل يمكن ارتكاب النقص في هذا البيان» می‌فرمایند شما نگاه کنید، ممکن است بگوییم این بیان امام در این صحیح زراره قید می‌خواهد؟! ظاهرش یک اطلاقی است که هنوز کار باقی است و نقصی در این است؟ می‌فرمایند ممکن نیست. «فهل يمكن ارتكاب النقص في البيان و ارتكاب التقييد بأيّ لسان كان» در واژه ارتکاب معنای ارجاع را اشراب و تضمین کردند. و ارتکاب التقیید یعنی ارجاع التقیید. از کجا می‌فهمیم این ارجاع را تضمین کردند؟ از کلمه «الی». «هل يمكن ارتكاب النقص … و ارتكاب التقييد بأيّ لسان كان إلى مقام آخر و لراو آخر مع عموم الابتلاء» به این راوی نفرمایند، به راوی دیگر بگویند. ممکن است اینطور چیزی؟! «و تأكّد الحكم المتبيّن بالتسوية في كون كلّ من الزوال و الغيبوبة تمام الموضوع»، «و تأکّد حکم» یعنی حکم در اینجا واضح و متأکد است که «متبیّن بالتسویة» یعنی هر دو یک جورند. همان طوری که زوال موضوع حکم است، همان طور غروب موضوع حکم است. آیا در زوال باید یک مقدار صبر کنند؟ نه، مقید نیست به چیزی. پس غروب هم مقید نیست.

و مثله ما أرسله «الصدوق» من قوله عليه السلام‌ إذا غابت الشمس، فقد حلّ الإفطار و وجبت الصلاة. و مثلهما «مرسلة داود بن فرقد»، و مثل الأوّل في قوة الدلالة صحيح «عبد اللّٰه بن سنان» حيث إنّ فيه إذا غربت الشمس، فغاب قرصها.

مرسله صدوق و داود بن فرقد

«و مثله ما أرسله الصدوق من قوله عليه السلام» روایت مرسله حسابش کردند. فرمودند باب ۱۶ حدیث ۱۹: «قال الصادق ع‏ إذا غابت الشمس فقد حل الإفطار و وجبت الصلاة و إذا صليت المغرب فقد دخل وقت العشاء الآخرة إلى انتصاف الليل»[5] این هم حدیث مرسل. ببینید «إذا غابت الشمس فقد حل الإفطار و وجبت الصلاة» کجای این بیان ناقص است. روشن  و واضح است. « و مثلهما مرسلة داود بن فرقد».

شاگرد: اینجا مثلیت در چیست؟ مثلیت در واضح بودن غیبوبت شمس است؟

استاد: مثلیت در این‌که بیان ناقص نیست و محتاج تقیید نیست. جای این نیست که بگوییم کمبود دارد و باید یکی دیگر بیاید…

شاگرد2: خوب است که بگوییم نص است؟

استاد: نمی‌خواهند بگویند نص است. بعداً هم می‌فرمایند ظهوری قوی.

شاگرد: در اوّلی «تسویة» قرینه خوبی است، در دومی چطور؟

شاگرد۲: دو تا بیان بود. قبل از «تسویة» یک بیان دیگر هم داشتیم.

استاد: بله، که غیبوبت شمس متناظر به عرف هست.

شاگرد: چرا؟ چون زوال معروف است. چون زوال آشکار است، پس غیبوبت هم آشکار است.

استاد: صرف آشکاری نبود. زوال آشکار است، غیبوبت هم آشکار. و زوال قیدی ندارد، پس غروب هم در یک سیاقِ عبارت قیدی ندارد. حضرت هر دو را دارند کنار هم می‌گویند. دو تا وجه بود. این وجه دومش برای روایت مرسل صدوق نمی‌آید. اصل آن وضوح می‌آید، که حضرت فرمودند «اذا غابت الشمس» عرف دیگر منتظر نیستند که این هنوز یک قیدی دارد. یعنی کاملاً معنا را می‌گیرند، حالت منتظره در این نیست، چیزی باشد که مهمل یا مجمل باشد و مبیّنی خواسته باشد. «و مثلهما مرسلة داود بن فرقد»…

 

برو به 0:11:12

شاگرد: حدیث ۲۵ منظورشان است؟[6]

استاد: که مرسل است.

شاگرد: در ذیلش دارد در مجالس صدوق…

استاد: بله درست است. «رواه الصدوق» که آنجا هم سند در مجالس، صحیح است. من از قبل اینجا با مداد یادداشت دارم.

«رواه الصدوق … عن داود بن فرقد قال: سمعت أبي يسأل أبا عبد الله ع‏ متى يدخل وقت المغرب» تا آخر روایت.

شاگرد: فرمودید صحیحه است؟

استاد: بله، اینجا مرسله است. مرسله‌اش که صحیح نیست. چون خودشان دارند می‌فرمایند مرسل. اما در مجالس سند صحیح است. تهذیب و استبصار مرسل آوردند. «عمن حدثه» نگفتند کیست که از امام علیه السلام نقل کرده. اما در مجالس صدوق، «عمن حدثه» شده داود. آن وقت تعبیری که ایشان فرمودند «مرسلة داود بن فرقد»، آنجایی که مرسَل است، مرسِل داود نیست. آنجایی که ذکر داود هست، مرسَل نیست.

شاگرد: یک مرسله دیگر هم داریم، منتها این صراحت را ندارد. باب ۱۷، روایت ۴: «داود بن أبي يزيد و هو داود بن فرقد عن بعض أصحابنا عن أبي عبد الله ع قال: إذا غابت الشمس فقد دخل وقت المغرب»[7] منتها آن صراحت را ندارد.

استاد: نه، آن هم خوب است. همین اندازه که الآن مقصود حاج آقاست، چون عین روایت بالایی مرسله صدوق است.

شاگرد: کدامش شد بالأخره؟

استاد: فرمایش ایشان مناسب‌تر است، چون حاج آقا می‌فرمایند مرسل است. «باسناده عن سعد عن بعض اصحابنا». مرسِل هم خودش است. این دیگر معلوم است که منظور است.

خود حاج آقا وقتی می‌نویسند، در دستخطشان آدرس وسائل را می‌دهند. گاهی «ئل» می‌گذارند، گاهی «ئل» را هم نمی‌گذارند. الآن اینجا نوشتند «و مثلهما مرسلة داود بن فرقد ۱۷/۴». ۴ ممیز ۱۷. در دستخط خودشان همین را آدرس دادند، آن وقت در تصحیح کتاب نیاوردند. خط حاج آقا افتاده.

شاگرد: استاد چون یک ادامه‌ای دارد این صریح است. روایت را ملاحظه بفرمایید، حتی یک مقدار ثلاث رکعات بعدش دارد.

استاد: روایت چهارم: «إذا غابت الشمس فقد دخل وقت المغرب حتى يمضي مقدار ما يصلي المصلي ثلاث ركعات فإذا مضى ذلك فقد دخل وقت المغرب و العشاء الآخرة» این از روایات وقت اختصاصی بود. جلوتر هم راجع به وقت اختصاصی ظهر و اینها، صحبت همین روایت شده بود. مثلاً صحیح زراره را فرمودند 17/1. آن وقت با این‌که حاج آقا 17/1 گذاشتند، اینجا در پاورقی گفتند باب ۱۶، حدیث ۳.

صحیح عبد الله بن سنان

«و مثل الأوّل في قوة الدلالة» یعنی آن اوّلی که صحیح زراره بود، از همه اینها قوت دلالتش بیشتر بود. و لذا می‌گویند «مثل الاول فی قوة الدلالة» یعنی آنها مثل این نبود. «صحيح عبد اللّٰه بن سنان» خودشان فرمودند ۱۶/۱۶. «عن أبي عبد الله ع قال سمعته يقول‏ وقت المغرب إذا غربت الشمس فغاب قرصها».[8] توضیحی و تأکیدی بالاتر از این نمی‌شود، که اصلاً دیگر قابل تقیید  نیست. «غربت الشمس فغاب قرصها» قرص خورشید غائب شد. نه اینکه حالا صبر کنیم تا مقداری برود زیر افق و ذهاب حمره بشود. این خلاف توضیح خود امام است. به عبارت دیگر گاهی مطلقات در خود اطلاق، مؤکد می‌شود. یعنی گاهی مطلق، مطلق است و مقیِّد می‌آید تقییدش می‌کند. گاهی مطلق در ظهورش در اطلاق، مؤکد است. تا جایی می‌رسد که نص در اطلاق است. البته اگر نص در اطلاق شد، بین مقیِّد با ناص در اطلاق، تعارض می‌شود و متباینین می شوند. آنجا باید جمع دیگری بکنیم. اما اگر نص در اطلاق نیست، مطلقِ ظاهر است، خب مقیِّد می‌آید تقیید می‌زند. گاهی است مطلق ظهورش در اطلاق از مطلقات عادی اقوی است. این را حاج آقا می‌فرمایند که «فغاب قرصها»، خود این توضیحِ امام علیه‌السلام، ظهور روایت را در اطلاقش- که قیدی به عنوان ذهاب حمره و رفتن زیر افق ندارد- تقویت می‌کند. لذا فرمودند «مثل الاوّل فی قوة الدلالة».

 

برو به 0:18:14

شاگرد: اینجا نمی‌گویند مطلق آبی از تقیید است؟

استاد: نه، این اندازه را حاج آقا قبول ندارند. در این‌که مطلق، قوی در اطلاق است، اظهر در اطلاق است را می‌پذیرند، اما إبا از تقیید را نمی گویند. ببینید إبا از تقیید برای آنجایی است که مفاسدی دارد. صرف بیانِ کلامی نیست. اگر قرائنی در کلام باشد، این إبا از تقیید ندارد. ظهورش در اطلاق، اقوی است. إبا از تقیید برای آنجایی است که مثلاً تقییدی بیاید بر خلاف مورد خود مقیِّد. یا امثال چیزهایی که اشکالی دارد ورای صرف خود دلالت کلام بر اطلاق. در اینجا ایشان نمی‌پذیرند که إبا داشته باشد. قبول می‌کنند که تقیید ممکن است.

شاگرد: روایت داود بن فرقد به این قوت نبود؟ باب 16،حدیث 25.[9]

استاد: الآن حاج آقا اسم آن را نبردند. بعدا می‌گویند. این را من دیدم ظاهراً، صبر کنید.

شاگرد: اینجا جایش بود. مفادش تقریباً با «فغاب قرصها» مطابق است. اینجا که دارند در قوت دلالت صحبت می‌کنند، این دو تا روایت ظاهراً در یک قوت هستند.

استاد: «علي بن الحكم عمن حدثه … سئل عن وقت المغرب فقال إذا غاب كرسيها قلت و ما كرسيها» با اینجا فرقش چیست؟ اینجا خود امام، بدون سؤال راوی دارند جواب می‌دهند: «سمعته یقول وقت المغرب اذا غربت الشمس فغاب قرصها». یعنی کأنّه می‌خواهند بگویند یک عبارت مطلقی از امام صادر شده، توضیحش هم در خودش است، بدون این‌که نیازی به سؤال باشد.

شاگرد: وقتی سؤال و جواب شد و روشن‌تر شد، دلالت قوی‌تر نمی‌شود؟

استاد: روشنی‌اش را که حاج آقا قبول دارند. از همین مرسله علی بن حکم با تعبیر خیلی بالایی یاد کردند. اما اینکه چرا الآن آن را ذکر نکردند، من چیزی به ذهنم نمی‌آید.

شاگرد: نه، این‌که چرا ذکر نکردند یک بحث است. بحث دیگر این است که ما می‌توانیم بگوییم این هم در همان قوت دلالت است؟ چون اینجا ما بحثمان اطلاق که نیست. بحث ما این است که می‌خواهیم استتار را سر برسانیم.

استاد: مخالفین می‌گویند این سؤال و جوابِ مکرر اتفاقاً دارد تضعیف می‌کند و تقیه را تقویت می‌کنند. قطع نظر از حرف آنها، فی حد نفسه خیال می‌کنیم اظهر روایات باب همین است. با آن سندی که در مجالس از داود بن فرقد بود و صحیح بود، سؤال این است که: «سئل عن وقت المغرب فقال إذا غاب كرسيها قلت و ما كرسيها قال قرصها فقلت متى يغيب قرصها» این دیگر از واضحات سؤال می‌کند. «قال إذا نظرت إليه فلم تره» قرص را دیگر نبینید. این خیلی دلالتش خوب است، کار را تمام می‌کند. لذا آن کسانی که ذهابی‌اند می‌گویند معلوم می‌شود او می خواسته از امام خلاف تقیه را بشنود، حضرت هم صلاح ندیدند.

شاگرد: به نظر می‌رسد هم این روایت و هم صحیحه عبد الله بن سنان، ظاهراً دلالتشان اقوا از صحیحه زراره باشد. که فرمودند «اذا غابت الشمس دخل الوقتان»، اگر منظورشان از «مثل الاوّل» همان صحیحه زراره باشد.

شاگرد2: ولی قبل از «فانظر»، فرمودند «فإنّ تأخير بيان مكمّلات الفرائض … لا بأس به» حاج آقا از اطلاق استفاده می‌کنند. بعد می‌فرمایند: «فالتصدّي لبيانه تقريراً لما هو المرتكز في الأذهان … في قوّة التنصيص على جواز العمل على المعهود» در این روایت سؤال می‌کند، از حضرت تصریح می‌گیرد.

استاد: خودشان مطلق نگفتند. عرض کردم که ما دنبال یک کلام هستیم که خود امام فرموده باشند، فلذا «فغاب قرصها» توضیح خود امام بود. بدون این‌که سؤال کند مطلق را می‌آورند، اطلاق را به توضیح «فغاب قرصها» تأکید می‌کنند. این اندازه‌اش مراد حاج آقا است. ایشان می‌گویند در آن روایت، مجموع سؤال و جواب آیا اقوی می‌شود یا نه؟ دارم دنبال عبارت حاج آقا می‌گردم که درباره مرسل علی بن حکم داشتند.

شاگرد: صفحه ۶۹ خیلی خوب می‌گویند. می‌گویند صریح در اکتفاء هست «بحيث لا يمكن حمله على إرادة الزوال».

استاد: یعنی مثلاً اینجا نشده که نیامده، نه این‌که عنایت به ترک داشتند. شما می‌گویید چرا نیاوردند، صفحه ۶۹ می‌گویند من آنجا هم عنایت نداشتم که نیاورم.

 

برو به 0:25:08

صفحه 42، سطر آخر، فرمودند «مع ظهوره في الاحتياط الموضوعي لا الحكمي؛ فيحمل ما لم ينصّ فيه على العلامتيّة، على المنصوص و يدلّ علىٰ تبيّن الغروب مفهوماً ما فيه أنّه‌ إذا نظرت إليه فلم تره، و لا أصرح من ذلك في أنّه لا وقع للسؤال عن الواضحات»، حضرت می‌گویند «غاب» یعنی «اذا نظرت الیه فلم تره». «و لا أصرح من ذلك في أنّه لا وقع للسؤال عن الواضحات»، وقتی من دارم می‌گویم «اذا غابت»، این مبهم نیست که دوباره می‌گویی «متی یغیب قرصها». حضرت می‌فرمایند این‌که دیگر سؤال ندارد، «اذا نظرت الیه فلم تره». حاج آقا در این عبارت خیلی از مفاد این روایت تجلیل می کنند.

شاگرد: این سؤال از واضحات نشان نمی‌دهد که یک مسئله‌ای خلاصه بوده که او داشته سؤال می‌کرده، یا این‌که مرتکز شیعه یک چیز دیگری بوده، یا تقیه بوده. برای چه از واضحات سؤال می‌کرده؟

استاد: همان‌جا که به آن روایت رسیده بودیم، به نظرم صحبت شد. نمی‌دانم راجع به «کرسی» و اینکه چرا به معنای خود قرص است عرض کردم یا نه. که اصلاً چرا به قرص خورشید، کرسی گفته می‌شود.

شاگرد: فکر کنم راجع به «حاجب» صحبت فرمودید.

استاد: علی ای حال اگر نشده، جا دارد در صفحه 69 بحث کنیم.

احتمال تقیه و نقد آن

اما فرمایش شما که چرا اینطوری سؤال می‌کند؟ این معلوم می‌شود یک چیزی بوده. آن کسانی که طرفدار ذهاب حمره‌اند، می‌گویند خب معلوم است چه بوده. روایات استتار تقیه بود، خلافش را شنیده بود، می‌خواست آن چیزی را که خلاف تقیه است و حکم اصلی است را از امام بگیرد، حضرت هم صلاح ندیدند، اصرار کرد، آخرش حضرت فرمودند «اذا نظرت الیه فلم تره». یعنی تا آخر به تقیه جواب دادند. آنهایی که طرفدار ذهاب حمره اینطور می‌گویند. اما آنطور که سابقا عرض کردم، گفتم که رمز تکوینی مسأله تقیه نیست. چرا؟ به ضمیمه آنهایی که مکرر صحبت شد. هر چه ما خواستیم شواهدی در خصوص ما نحن فیه بر تقیه پیدا کنیم، پیدا نشد. که شیعه طوری بودند که عملاً نسبت به وقت مغرب در تقیه باشند. اینها بحثش مفصل شد.

احتمال تقیه هم اصلاً در کلمات علمای شیعه نبوده. خلاف شیخ الطائفة، مختلف علامه، مختلف الشیعه است. اختلاف را گفتند بین خود شیعه است، به عنوان دو تا فتوا. خلاف شیخ، اختلاف شیعه است با عامه، اصلاً اسمی از این نبردند. اوّلین زمانی که احتمال تقیه پیدا شده بود آقایان فرمودند که پسر صاحب معالم بودند. در منتقی هم من عرض کردم که دیدیم. اوّلین زمانی که در کتاب‌ها احتمال تقیه آمده، برای صاحب معالم است که قرن دهم است. قرن دهم تازه احتمال تقیه در کتاب‌های فقهی آمده. شهید اوّل، علامه، هیچ‌کس احتمال تقیه نداده. تهذیب و استبصار اینقدر احتمال تقیه درونش هست، اینجا احتمال تقیه ندادند. به عنوان دو تا محمل اینها را جمع کردند.

با این توضیح حالا به روایت نگاه می‌کنیم. چرا سؤال می‌کند؟ من عرضم این است که علی ای حال مثل داود بن فرقد، روایات حمره را شنیده بود. کسی که روایت حمره را می‌شنود، این دغدغه را دارد که من خلاصه یک زوال حمره هم شنیدم. می‌خواهد تأکید بگیرد از امام علیه السلام که ذهاب قید است یا نیست. می‌برد تا آنجا که حضرت تصریح کنند که «اذا نظرت الیه». آن که میزان حکم شرع است، همین نظر تو هست. وقتی رفت زیر افق، بس است. آنها هم اگر هست، علامت است، برای قطع استصحاب است. برای تیقّن موضوع است، نه برای موضوع. موضوع همین است.

معنای غروب شرعی

شاگرد: یک احتمال بعید دیگر هم شاید بشود داد، آن هم این‌که بحث این مطرح بوده که همانطور برای زوال، وسط خورشید باید بالای سر قرار می‌گرفته، در غروب هم مثلاً بگوییم همین‌که وسطش رفت زیر افق، وقت نماز مغرب شده.

استاد: به عبارت دیگر غروب نجومی، که جلوتر صحبتش شد. اهل هیئت وقتی می‌خواهند یک چیزی را در محاسبات تعیین کنند، مرکز شمس را در نظر می‌گیرند. مثلاً می‌گویند شمس زوال پیدا کرد، یعنی نقطه مرکز شمس روی خط دایره نصف النهار رسید. آن مرکز شمس، برای محاسبات میزان است، که دقیقه و ثانیه را بگویند. در شرع مرکز شمس میزان نیست، قرص میزان است.

شاگرد: برای زوال چطور؟ برای زوال ظاهراً مرکز میزان است.

استاد: برای زوال هم همانجا صحبت کردیم. این قرص خورشید است. لبه اوّل که رسید به نصف النهار که هنوز زوال نشده. وقتی آمد و مرکز خورشید رسید روی نصف النهار، دیگر الآن وقتی است که به نصف النهار رسیده. اما تا آن لبه نهایی قرص خورشید از نصف النهار رد نشده، زوال شرعی هنوز صورت نگرفته و نمی‌شود گفت «زالت الشمس». اما بالدقة از نظر محاسبات هیوی، زوال همان وقتی است که مرکز خورشید به نصف النهار برسد.

در غروب چطوری است؟ همین‌که مرکز خورشید برسد روی دایره افق، بس است؟ یا نه، برای نماز باید کل قرص برود؟ یک تعبیری شاید شیخ مفید داشتند یا …، الآن یادم آمد که همینجا از یک کتابی خواندیم که فرمودند وسط را حساب نکنید، برای توضیح «حاجبها» در «حیث یغیب حاجبها» می‌گفتند، نه این‌که همین‌که رفت در افق، بگویید «غابت الشمس».

 

برو به 0:32:49

شاگرد:یک تکه‌اش هم که زیر افق برود، مسمی غیبوبت محقق می‌شود.

استاد: بله، احسنت. می‌گوییم خورشید غایب شد، یعنی دارد می‌رود زیر افق. می‌گویند نه، «حیث یغیب حاجبها»، یعنی باید کل قرص برود، ابروی بالای خورشید هم که یک ذره پیداست برود زیر افق. و لذاست که با این توضیحات، این روایت می‌تواند اینطور محملی پیدا بکند.

شاگرد: یا آن هاله نورانی …

استاد: یا مثلاً آن شعاع تندی که بعد از خورشید پیداست، این هم باید غایب بشود یا نه؟ امام فرمودند نه، «قرصها اذا نظرت الیه فلم تره». یعنی دقیقاً «لم تر» قرص را. گاهی عرف می‌گوید هنوز دارم خورشید را می‌بینم، منظورش مسامحه است. یعنی یک نور تابش شدیدی از خورشید، کأنّ خورشید هنوز نرفته. حضرت می‌فرمایند نه، «لم تره» و نه «لم ترها»، خود آن قرص. خود قرص را وقتی ندیدی دیگر غروب محقق شده.

شاگرد:ممکن است این سؤال راوی ناظر به شبهات خطابیه هم باشد.

استاد: بله، «عن احدهما علیهما السلام». البته خطابیه برای زمان امام صادق سلام الله علیه بود. «احدهما» امام باقر سلام الله علیه را هم شامل می‌شود. اگر از حضرت باقر باشد هنوز فتنه خطابیه نبوده. اگر از امام صادق باشد، می‌شود که کار آنها باشد. علی ای حال خطابیه روایتی را پخش کرده بودند. بین شیعه انداخته بودند که امام به ما گفتند که صبر کنید. وقتی غروب شد «مسّوا»، یک مقدار صبر کنید. او هم در این شبهه‌ها قرار گرفته بود، می‌خواست موضوع قطعی را از امام علیه السلام به دست بیاورد. فرمودند «اذا نظرت الیه فلم تره».

شاگرد: احتمالات الآن ۴ تا شد، یعنی ۳ تا غیر از تقیه. پس قائل به تقیه باید بگوید چرا تقیه در بین این احتمالات، متعین است.

استاد: به خصوص که شاهدی از تقیه داشته باشد. ملاحظه می‌کنید که شاهد نداشت. با آن عرضی هم که من کردم که روایتی را امام علیه السلام از کار جدشان بگویند، سر سوزن احتمال تقیه ندارد کار خود حضرت را می فرمایند. بعداً هم تذکر ندهند که این نسخ شده. صاحب وسائل بیایند بگویند که گفتند «کان رسول الله»، «کان» یعنی بعداً نسخ شده. خیلی احتمال دوری بود. یعنی مجبور بودند در فضای تأیید مشهور، این تأویلات را نسبت به لسان روایت انجام بدهند.

«و مثل الأوّل في قوة الدلالة صحيح عبد اللّٰه بن سنان حيث إنّ فيه إذا غربت الشمس، فغاب قرصها»، که فرمودند ۱۶/۱۶.

و مثله صحيح زرارة‌ وقت المغرب إذا غاب القرص. و ما أرسله الصدوق‌ وقت المغرب إذا غاب القرص، و مثله ما أسنده إلى جابر عن أبي جعفر عليه السلام.

صحیح زراره

«و مثله صحيح زرارة» ۱۷/۱۶. یعنی باب شانزدهم، حدیث هفدهم.[10] باز هم می‌فرمایند «صحیح زرارة». «وقت المغرب إذا غاب القرص فإن رأيت بعد ذلك و قد صليت أعدت‏ الصلاة و مضى صومك و تكف عن الطعام إن كنت أصبت منه شيئا». اگر چیزی خوردی، بعد دیدی خورشید هنوز غروب نکرده، بعدش دیگر حق نداری بخوری. ولی آن که خوردی مانعی ندارد. ولی  اگر نمازت قبل از وقت بوده  باید اعاده کنی.«وقت المغرب إذا غاب القرص». چقدر جالب است که حضرت می‌فرمایند «إن رأیت بعد ذلک»، اگر زوال حمره بود دیگر اصلاً فرض ندارد که بعد از زوال حمره باز ببینی. غیبوبت قرص می‌شود، گاهی تپه است، مسامحه است. اما اگر حمره در آسمان بالا بیاید، دیگر ممکن نیست بفرمایند «فإن رأیت بعد ذلک».

شاگرد: ذهابی‌ها اینجا هم می‌گویند تقیه؟

استاد: نه، صاحب وسائل فرمودند: «أقول: قد عرفت أنه محمول على المغيب الذي » یعنی طوری غایب بشود که «يعلم بذهاب الحمرة المشرقية و كذا أمثاله». خب اگر آنطور غیبوبتی منظور است، دنبالش حضرت می‌فرمایند «فإن رأیت بعد ذلک»؟!

شاگرد: شاید منظورشان این بوده که دوباره حمره را دیدی.

استاد: فردا بعد از ظهر مثلاً.(خنده حضار)

شاگرد: نه همان موقع حمره را دوباره ببینیم. مثلاً ندیده … یک مقدار بعید است.

استاد: «فإن رأیت بعد ذلک» یعنی ببینی هنوز زوال حمره نشده.

شاگرد: شاید هوا خیلی ابری باشد.

شاگرد2: ابر رفت کنار، دوباره مثلا قرمزی را دیدیم.

استاد: «وقت المغرب اذا غاب القرص» ایشان می‌فرمایند یعنی «وقت المغرب اذا ذهبت الحمرة». یعنی «غاب القرص الذی یعلم بذهاب الحمرة». «فإن رأیت بعد ذلک و قد صلّیت اعدت الصلاة».

شاگرد: چنان تاریک شد که گفتیم ذهاب حمره شد، نماز را خواندیم و بعد ابرها رفت کنار دیدیم ذهاب نشده.

استاد: ایشان می‌گویند همان وقت حمره را ببینید دیگر بس است، که مشهور هم همین را می‌گویند. اگر شما دیدید ذهاب حمره نشده، نماز ظهر و عصر را می‌توانید بخوانید. در عروه فرمودند…

شاگرد: عروه می‌گوید. و الا مشهور جرأت نمی‌کنند بگویند. می‌گویند احتیاط کنید.

استاد: شاید منظورتان از مشهور، قدیمی‌های از آن‌هاست.

شاگرد: الآن هم خیلی‌ از آقایان احتیاط می‌کنند.

 

برو به 0:39:02

استاد: برای ذهن مثل من طلبه یک نحو اطمینان دارم که همان مشهوری که الآن ما می‌گوییم قائل به این بودند، برای طرف غروبش اصلاً حاضر نیستند بگویند صبر کن نماز ظهر و عصر را اختیاراً نخوان، تا خورشید زیر افق برود و تا حمره زائل نشده- 15-20 دقیقه- وقت داری.  خواندن ظهر و عصر حدود 8 دقیقه طول می کشد. بگویند اختیاراً وقت داری. اصلاً نسبت دادن این مطلب به آن فحول ابتداییِ مشهور، که شیخ مفید بودند، ابو الصلاح بودند، ابن برّاج بودند…

شاگرد: خودشان تصریح ندارند؟

استاد: نه، می‌گویند «اول وقت المغرب اذا غربت الشمس»[11]، در مقنعه بود. ما می‌گوییم خب وقتی می‌گویند غروب این است، پس فاصله‌ای هم که بین دو تا وقت نیست. این از شواهد قوی است برای این‌که آنها هم منظورشان علامت بوده.

شاگرد: مثل مرحوم شیخ که دو تا قول دارد، بعضی قول‌هایش این طرفی است، بعضی‌هایش آن طرفی است…

استاد: خود مرحوم شیخ می‌فرمایند وقت استتار، ذهاب حمره احوط است. احوط است یعنی ظهر و عصر را می‌توانی بخوانی تا آن وقت؟ اصلاً چنین دلالتی در کلامشان نیست. عبارت مقنعه را ببینید، آخر وقت عصر را که ایشان می‌فرمایند، می‌فرمایند «و هو ممتد إلى أن يتغير لون الشمس باصفرارها للغروب و للمضطر و الناسي إلى مغيبها بسقوط القرص عما تبلغه أبصارنا من السماء».[12] این عبارت را من جلوتر هم خوانده بودم. این عبارت مقنعه است. برای آخر وقت ظهر و عصر عبارتشان این است: «و وقت العصر من بعد الفراغ من الظهر إذا صليت في أول أوقاتها و هو بعد زوال الشمس بلا فصل و هو ممتد إلى أن يتغير لون الشمس باصفرارها للغروب» و ممتد «للمضطر و الناسي إلى مغيبها بسقوط القرص عما تبلغه أبصارنا من السماء». بعد وقتی «وقت المغرب» را می‌گویند، باز می‌گویند «مغیب»، ولی ممزوجش می‌کنند با روایت «مطلٌّ علی المشرق». یعنی آن را برای خصوص مغرب می‌گویند. نه این‌که بگوییم شیخ مفید می‌فرمایند نماز عصر را می‌توان تا ذهاب حمره خواند.

ادامه‌اش این است: «و أول وقت المغرب مغيب الشمس و علامة مغيبها عدم الحمرة من المشرق المقابل للمغرب في السماء و ذلك أن المشرق مطل على المغرب فما دامت الشمس ظاهرة فوق أرضنا هذه فهي تلقى ضوءها على المشرق في السماء فترى حمرتها فيه فإذا ذهبت الحمرة منه علم أن القرص قد سقط و غاب» الآن با این تعلیل چه گفتند؟ مغیب قبلی را عوضش کردند؟

شاگرد: بی سروصدا عوضش کردند.

استاد: پس چطور قبلش گفتند «عن ابصارنا». برای آنجا که نصی نداریم، برای مغرب نص «مطلٌّ» داریم. برای آنجا طبق نص فرمودند «مغيبها بسقوط القرص عما تبلغه أبصارنا». برای مغرب کلمه ابصار نبود، «و أول وقت المغرب مغيب الشمس … عدم الحمرة … ظاهرة فوق أرضنا» نمی‌گویند «لابصارنا». یعنی کار را هیوی می‌کنند. می‌گویند هنوز از افق منطقه ما پایین نرفته. نمی‌گویند «ابصارنا». برای عصر صریحاً گفتند «ابصارنا». اما وقتی مغرب را می‌خواهند بگویند، چون می‌خواهند با «مطلٌّ» جمعش کنند کلمه ابصار را نمی‌آورند. به خلاف شیخ در مبسوط که صریحاً کلمه ابصار را آوردند. اینها خودش قابل تأمل است.

حالا باز هم عبارات مقنعه جای تأمل دارد. خیلی بعید است، برای ذهن قاصر من قابل قبول نیست. یعنی سخت است به مفید نسبت بدهند که می‌گویند مضطر و ناسی وقتی خورشید دارد می‌رود زیر افق، لازم نیست عجله کنند. چون وقتی می‌رود زیر افق و تو دیگر نمی‌بینی، هنوز یک ربع برای دو تا نماز، هم نماز ظهر و هم عصر فرصت داری. به این عبارت نسبت بدهیم با کلمه «ابصارنا» سخت است. حالا اگر حوصله کنید در این نرم‌افزارها، جمع آوری کنید همه عبارات آخر وقت عصر را که دیگر خیلی خوب است.

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 

 


 

[1]. بهجة الفقيه؛ ص: 64

[2]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص156،ح3: و بإسناده عن الحسين بن سعيد عن النضر عن موسى بن‏ بكر عن زرارة قال سمعت أبا جعفر ع يقول‏ كان رسول الله ص لا يصلي من النهار شيئا حتى تزول الشمس فإذا زالت قدر نصف إصبع صلى ثماني ركعات فإذا فاء الفي‏ء ذراعا صلى الظهر ثم صلى بعد الظهر ركعتين و يصلي قبل وقت العصر ركعتين فإذا فاء الفي‏ء ذراعين صلى العصر و صلى المغرب حين تغيب الشمس فإذا غاب الشفق دخل وقت العشاء و آخر وقت المغرب إياب الشفق فإذا آب الشفق دخل وقت العشاء و آخر وقت العشاء ثلث الليل و كان لا يصلي بعد العشاء حتى ينتصف الليل ثم يصلي ثلاث عشرة ركعة منها الوتر و منها ركعتا الفجر قبل الغداة فإذا طلع الفجر و أضاء صلى الغداة.

[3]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص183،ح1.

[4]. من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏4 ؛ ص425.

[5]. وسائل الشيعة ؛ ج‏4 ؛ ص179،ح19.

[6]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص181،ح25: و عنه عن علي بن الحكم عمن حدثه عن أحدهما ع‏ أنه سئل عن وقت المغرب فقال إذا غاب كرسيها قلت و ما كرسيها قال قرصها فقلت متى يغيب قرصها قال إذا نظرت إليه فلم تره.

أقول: هذا مع احتماله للتقية يحتمل أن يراد نفي رؤية القرص و رؤية أثره و هو الشعاع و الحمرة المشرقية لما تقدم‏ و رواه الصدوق في المجالس عن محمد بن الحسن عن الصفار عن العباس بن معروف عن علي بن مهزيار عن الحسين بن سعيد عن علي بن النعمان عن داود بن فرقد قال: سمعت أبي يسأل أبا عبد الله ع‏ متى يدخل وقت المغرب و ذكر الحديث‏ و رواه في العلل عن أحمد بن محمد بن يحيى عن أبيه عن محمد بن أحمد عن محمد بن السندي عن علي بن الحكم‏ مثله‏.

[7]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص184،ح4: محمد بن الحسن بإسناده عن سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى و موسى بن جعفر عن أبي جعفر عن أبي طالب عبد الله بن الصلت عن الحسن بن علي بن فضال عن داود بن أبي يزيد و هو داود بن فرقد عن بعض أصحابنا عن أبي عبد الله ع قال: إذا غابت الشمس فقد دخل وقت المغرب حتى يمضي مقدار ما يصلي المصلي ثلاث ركعات فإذا مضى ذلك فقد دخل وقت المغرب و العشاء الآخرة حتى يبقى من انتصاف الليل مقدار ما يصلي المصلي أربع ركعات و إذا بقي مقدار ذلك فقد خرج وقت المغرب و بقي وقت العشاء الآخرة إلى انتصاف الليل.

[8]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص178،ح16.

[9]. ر.ک: پاورقی6.

[10]. وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص178،ح17.

[11] .  مقرر: شاید منظور استاد این عبارت باشد المقنعة (للشيخ المفيد)؛ ص: 93 و أول وقت المغرب مغيب الشمس و علامة مغيبها عدم الحمرة من المشرق المقابل للمغرب في السماء.

[12]. المقنعة (للشيخ المفيد)؛ص93.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است