1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣۶)- بررسی اصطلاحات در افتاء، بررسی تهافت نظر اقای...

درس فقه(٣۶)- بررسی اصطلاحات در افتاء، بررسی تهافت نظر اقای خویی در وقت مغرب و عصر

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=13625
  • |
  • بازدید : 104

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٣۶: ١٣٩٢/٠٩/٠۶

 

سؤالات قبل از شروع جلسه مرتبط با بحث است اما ابتدای سؤالات ضبط نشده.

فقیه و احتیاط در فتوا

استاد: می‌گوید «و ان کان الاحوط»، احتیاط دست خودت است. مستحب است.

شاگرد: آن وقت بین این دو تا را چطور تعبیر می‌کنند؟ جایی که می‌خواهد بگوید برای من صاف نشده، و جایی که می‌خواهد بگوید صاف شده ولی … شما که می‌خواهید بگویید اگر صاف بشود حق ندارد اصلاً بگوید که احتیاط کنید.

استاد: احتیاط لزومی. یعنی مثلاً می‌گوید من فهمیدم که مولا گفته اینجا جای احتیاط نیست، حکم خدا این است. بعد می‌گوید من به شما می‌گویم واجب است احتیاط کنید. بعد از اینکه حکم خدا را فهمیدید، خلاف حکم خدا احتیاط بدهید؟

شاگرد: نه، می‌گوید روی صناعت این است، اما اگر الآن خدمت امام زمان علیه السلام برسم، می‌توانم بگویم که واقعاً این است؟ نه.

استاد: حالا من یک مثال بزنم. بگویید مشهور فتوا دادند که این کار جایز است. روایات صحیح السند هم دارد که این کار جایز است. ولی خب قطع نداریم، فتوای مشهور ظن می‌آورد. روایات صحیح السند ظن می‌آورد. هیچکدام قطعی نیست. پس من بر شما واجب می‌کنم احتیاط کنید. لزوماً احتیاط کنید. کسی این را از شما می‌پذیرد؟

شاگرد: نه.

استاد: چرا؟ به خاطر اینکه می‌گوید درست است که قطع نداریم، اما قطع داریم که این حجت است. قطع داریم که روایت صحیح است و مشهور دارند می‌گویند جایز است. شما می‌گویید در عین حال لازم است که احتیاط کنید.

شاگرد: آن وقت این لزوماً اینجا چه می‌شود؟

استاد: اوّل بحث حاج آقا هم سر همین است. می‌گویند این لزوماً با آن فتوای شما متهافت است.

شاگرد: پس این قبول است که وقتی ایشان گفتند «الاحوط لزوماً»، یعنی باید بیندازیم بعد از ذهاب. ندبی هم نیست.

استاد: بله.

شاگرد: من هم همین را عرض می‌کنم. یک وقت شما می‌گویید آقای خویی این حرف شما غلط است. یا می‌گویید آقای خویی این حرف شما خلاف مبنای خودتان  است. یا … ولی می‌خواهیم بگوییم آقای خویی شما چه گفتید؟ من می‌گویم ایشان احتیاط لزومی کرده، احتیاط وجوبی کرده.

استاد: بله، آن‌که صریح کلام ایشان است.

شاگرد: شما یک طوری گفتید انگار من حرف آقای خویی را بد معنا کردم.

استاد: شما گفتید فتوا دادند.

شاگرد: فتوا دادند دیگر، فتوای احتیاط وجوبی، نه فتوای …

استاد: به اینکه نمی‌گویند فتوا.

شاگرد: فتوا به این معنا که مقلد ایشان نمی‌تواند تخلف کند.

استاد: چرا، می‌تواند رجوع به غیر کند. سید در عروة می‌گویند «اذا لم یفتی الاعلم»[1]، نه یعنی احتیاط وجوبی کرد. وقتی اعلم فتوا نداد و احتیاط وجوبی کرد، می‌شود به فالاعلم مراجعه کرد که فتوا داده. آقای خویی اینجا حرفی ندارند، آسید احمد بودند. یک روز دیگر عرض کردم اگر تشریف داشتید. اوّلین کسی که من یادم است در این یک «إن قلت» کردند، آسید احمد خوانساری بود.

شاگرد: یعنی فرق گذاشتند که اگر دیده باشند مسأله را یا ندیده باشد؟

استاد: بله.

شاگرد: پس آقای خویی در احتیاط وجوبی مثل مشهور هستند.

استاد: بله.

شاگرد2: پس این‌که از حاج آقا گفتید که فتوا در جیبشان بوده ولی احتیاط می‌کردند …

استاد: احتیاط ندبی.

شاگرد2: ندبی بوده؟

استاد: بله دیگر، بلا ریب این است. وقتی خود مقلَّد فتوا دارد، مقلِّدین را به خلاف احتیاط نمی‌اندازد. تعبیر حاج آقا این بود. فرمودند بزرگان علما فتاوایشان در جیبشان بود، ولی حاضر نبودند مردم را به خلاف احتیاط بیندازند. به احتیاط جواب می‌دادند، این درست است، اما نه این‌که بگویند لزومِ احتیاط.

شاگرد2: لزوم احتیاط یعنی من فتوا نمی‌دهم، برو سراغ یک مجتهد دیگر. حتماً واجب نیست که …

استاد: ولی نمی‌گویند من می‌گویم که لازم است احتیاط کنی. بلکه من فتوا نمی‌دهم، برو سراغ یک  مجتهد دیگر. به فرمایش ایشان مجتهد دیگر گردن بگیرد. اما نمی‌گوید من می‌گویم لازم است احتیاط کنی، یعنی صاف نیست. بله، می‌گوید احتیاطاً، فتوایش را نمی‌گوید. این هیچ مانعی ندارد. ظرافت‌کاری‌هایی اینجا هست…

شاگرد: این که شما می‌فرمایید یک مقدار نامأنوس است که اگر یک مجتهدی از نظر استدلالی به یک جایی رسید، مجبور است به همان فتوا بدهد؟

استاد: بله، برای او حجت است. اگر فهمید مولا می‌گوید این جایز است، می‌تواند بگوید ای مقلدین، من می‌گویم واجب است احتیاط کنید؟

شاگرد: کدام فهم؟ مثل فهمی که می‌گوید نماز صبح دو رکعت است؟ اینطوری که در هیچ حکمی به این فهم نمی رسیم.

استاد: نه، حجت. حجت یعنی چه؟ یعنی خدا به او فهمانده است به نحو حجت- نه به نحو قطع- که جایز است. بعد بیاید بگوید واجب است احتیاط کنید. چطور با این‌که حجت بر جواز دارد، بگوید واجب است احتیاط کنید؟ بله، می‌تواند بگوید من می‌گویم خوب است احتیاط کنید. این هیچ گیری ندارد. هر فتوایی، کنارش احتیاط ندبی…

شاگرد: مگر نقش مرجع تقلید این نیست که به مردم می‌گوید عمل‌هایتان گردن من، شما بروید بهشت، من آنجا می‌ایستم جواب می‌دهم؟

استاد: خب.

شاگرد: این است دیگر. این‌که بعضی‌ها پرهیز می‌کنند از مرجع شدن به همین جهت است. یک میلیون نفر دارند می‌روند بهشت، به ایشان می‌گویند کجا؟ می‌گویند آن آقا دارد جواب می‌دهد. ظاهرش این است دیگر، یعنی عوامانه‌اش این است. که عوام بهشت می‌روند، مرجع تقلید باید بایستد جواب بدهد. خب می‌گوید من نمی‌خواهم جواب بدهم. یک وقت شما می‌گویید پس می خواستی تصدّی مرجعیت نکنی. حالا من به آن کار ندارم. یا به منِ مقلِّد می‌گویند چرا رفتی از این آقا تقلید کردی؟ این هم باز یک اشکال دیگر. ولی اگر این دو تا درست شد …

استاد: خب من که عرض کردم، نمی‌خواهد گردن بگیرد، می‌گوید احتیاط کنید. تمام شد.

شاگرد: نه، نه احتیاطی که اگر دلَت خواست نکنی، که ندبی بشود. مثل همین مثال، من می‌بینم اختلاف بین سنی و شیعه یکی از ارکانش همین قصه ذهاب حمره است.

استاد: ببینید فتوا ندهد غیر از این است که فتوا را ابراز نکند. دو باب است. وقتی حجت ندارد حرام است که فتوا بدهد. وقتی هم حجت دارد حرام است که فتوا ندهد، دیگر حجیت دارد. اما اظهار فتوا چطور؟ اصلاً خود کلمه «فتوا» از نظر لغوی، درونش ماده اظهار خوابیده. «افتی ای اظهر نظره».[2]

 

برو به 0:06:17

جواز رجوع به غیر اعلم

شاگرد2: مسئله 14 است.

استاد: بله، «اذا لم یکن للاعلم فتوا فی مسألة من المسائل یجوز فی تلک المسألة الاخذ من غیر الاعلم و ان امکن الاحتیاط». خب این هم ببینید، آقا ضیاء فرمودند: «مع مراعاة الأعلم …». آقای خویی اصلاً حاشیه ندارند، همراه سید هستند. مرحوم آقای خوانساری یک حاشیه بلند بالا اینجا دارند. اوّلین کسی که یک تشکیکی در این کردند، فرمایش آسید احمد خوانساری است. «إذا كان عدم إفتاء الأعلم من جهة عدم المراجعة بمدرك المسألة» حرف ایشان قبول است.«أما إذا كان عدم الإفتاء من جهة الخدشة والاشكال في المدرك وعدم تمامية المدرك عنده في المسألة فلا وجه للرجوع إلى غير الأعلم» که عرض کردم عرفی‌اش این می‌شود که می‌گوید من که فرض گرفتیم اعلم هستم، این را نمی‌فهمم  شما که فالاعلم هستی می‌خواهی بفهمی؟ … «فالمتعین حینئذ الاحتیاط». همان احتیاطِ أعلم را باید مراعات کرد.

اینجا ایشان فرمایشی ندارند. پس وقتی گفتند «الاحوط لزوماً» یعنی عبارت سید که «اذا لم یکن للأعلم فتوی». وقتی مرحوم آقای خویی می‌گویند که «الاحوط لزوماً» یعنی «لم یکن لی فتوی». من فتوا ندارم. می‌گویم «احوط لزوماً». این یک چیز جا افتاده و مسلّم است. احدی نیست که در ضوابط افتاء و مسأله جواب دادن آشنا باشد و غیر این بگوید.

شاگرد2: شما می‌فرمایید این منافات دارد با این‌که ایشان به نتیجه رسیده باشد …

استاد: یک چیزی ایشان قبل از اینکه شما تشریف بیاورید گفتند. ایشان می‌فرمودند آقای خویی که فرمودند «الاحوط لزوماً»، این عملاً خودش فتوا است. من عرض می‌کنم نه، عملاً فتوا نیست، احتیاط لزومی است. یعنی به نظر ایشان، شما مجاز هستید مراجعه به غیر بکنید. ایشان هم نگفتند من بر این فتوا می‌دهم. فقط می‌گویند احتیاط واجب این است که صبر کنید.

شاگرد: و اگر کسی نخواهد به مجتهد دیگری مراجعه کند …

استاد: اگر نخواهد مراجعه کند، چاره‌ای ندارد جز اینکه احتیاط کند. نه این‌که حکم این است.  درحالی‌که مشهور خلاف این می‌گویند.  مشهور می‌گویند اصلاً حکم خدا این است.

شاگرد: وقتی کسی می‌گوید احوط، معلوم است که حکم این نیست.

استاد: بله، ولی  عبارت «لم یکن للأعلم فتوی»  شامل این فرع هم می­شود. نمی‌شود بگویند وقتی گفته «احوط لزوماً» یعنی «له فتوی». نه، قطعاً «لم یکن له فتوی».

شاگرد:  ندبی بودنش را …

استاد: ندبی نیست به هیچ وجه، چون دارند تصریح می‌کنند.

شاگرد: نه، در مغرب را می‌گویم. ندبی نیست. کسی که بخواهد به فتوای ایشان عمل بکند باید به ذهاب حمره عمل کند.

بررسی  تهافت در فتوای آقای خویی

استاد: فقط آن که مسأله ما بود این بود که چطور برای طرف مغرب احتیاط لزومی است، ولی برای تأخیر نماز ظهر و این‌که بین استتار قرص تا ذهاب حمره وقت نماز ظهر و عصر دیگر تمام شد، فتواست؟

شاگرد: معلوم است. آن اوّلی مطابق مبنای ایشان است، دومی را باید اشکال کنید.

استاد: اتفاقاً مبنای خودشان محکم … نه تنها مبنای خودشان بلکه عبارت را دیروز آقا خواندند که حتی رسانده بودند به نزدیک ادعای اجماع. به این‌که بین آخر نماز عصر و ابتدای نماز مغرب فاصله نیست.

شاگرد: این هم بر فرض بپذیریم، آن طرف می‌شود مطابق فتوایشان. ایشان مگر استتاری نیستند؟ از نظر استدلالی.

استاد: بله.

شاگرد: پس تا ظهر و عصرشان درست است. شما باید به ایشان اشکال کنید که چرا برای مغرب به ذهاب فتوا دادند؟

 

برو به 0:10:58

استاد: ما فعلاً کاری به مبنای ایشان و … نداریم. ما فعلاً داریم به ریخت خروجی فتوای ایشان نگاه می‌کنیم. می‌گوییم شما می‌گویید آخر عصر استتار است، تمام شد. اوّل مغرب احوطِ لزومی ذهاب است. می‌گویند فتوا در این عبارت تهافت است. اگر مغرب احوط لزومی است، خب اگر ظهر و عصر را هم نخوانده، بخواند. بگویید احوط این است که بخوانید. لذا آقای خویی چند صفحه قبل همین را گفتند. اینجا اینطوری شده. ببینید چند صفحه قبل سید فرمودند: «وقت الظهرین ما بین الزوال و المغرب»[3] که منظورشان از «مغرب» یعنی ذهاب حمره. آقای خویی فرمودند «الاحوط ان لم یکن اقوی، عدم جواز تأخیر الظهرین عن سقوط القرص». اما نمی‌گویند «اقوی»، می‌گویند «ان لم یکن اقوی». ولی «الاحوط» دارند. آنجا خوب است.

شاگرد: این‌که ایراد نیست. ایراد اگر باشد در دومی است.

استاد: حاج آقا هم دومی را می‌گویند. نمی‌دانم حوصله کردید ببینید. این، ناظر به غیر تعلیقه ایشان هم می‌تواند باشد یا نه؟

الاحوط ان لم یکن اقوی

شاگرد2: «الاحوط ان لم یکن اقوی»، احوط ندبی است اینجا؟

استاد: احوط وجوبی است. فقط یکی از آقایان فرمودند «لو لم یکن اقوی» اگر باشد، نمی‌شود رجوع کرد. من این را نمی‌دانم. اینجور مرسوم نبود که اگر بگویند «الاحوط ان لم یکن اقوی»، این از آن احتیاط‌هایی است که نمی‌شود رجوع کرد؛ یعنی شبه فتواست. این را من نشنیده بودم. یکی از آقایان گفتند، دیروز پریروز گفتند. نمی‌دانم از چه کسی نقل می‌کردند. علی ای حال ظاهر عبارت این است که «الاحوط ان لم یکن اقوی»، «ان لم یکن اقوی» یعنی «اقوی»؟ نه دیگر. یعنی اقوی نشده. وقتی اقوی نشد، خلاصه فتوی نیست. وقتی هم فتوا نبود «اذا لم یکن للأعلم فتوی، یجوز الرجوع».

شاگرد۲: اگر با «لو» امتناعیه بیاید، «لو لم یکن» اگر اقوی نباشد، حداقل احوط هست. «لو» امتناعیه بگیریم.

استاد: اینجا «إن» است. ولی «لو» هم که باشد، در اصطلاح الآن نمی‌گویند این فتواست. خودشان تصریح می‌کنند «لا یبعد» و اینطور چیزها، حالت فتوا دارد؛ غیرش ندارد.

شاگرد3: غیر از آقای مختاری[4]، در معجم اصطلاحات فقهی نوشته بود در حکم فتواست و قابل رجوع به غیر نیست.[5]

استاد: مستند گفتند یا اعتباراً می‌گویند؟ گاهی یک کسی می‌گوید من می‌گویم که این عبارت، مفادش این است.

شاگرد3: آقای مختاری ظاهراً ضرب موارد در همدیگر کرده بود، نتیجه گیری کرده بود. درست و حسابی بود.

استاد: دوباره نشد. ضرب موارد به همدیگر گاهی از اعتبار است. می‌گویم ببینید اینها را خودتان، می‌فهمید که خروجی این یعنی کذا. اگر این است، باز مقصود من این نیست. مستند یعنی نه مستند به یک استدلال، به یک اعتبار. بلکه منظور من این است که مثلاً فلان مفتی، شاگردش که درسش می‌رفته، گفته وقتی من اینطوری می‌گویم، منظورم احتیاطی است که نمی‌شود رجوع کرد، یا فتواست. این منظور من است از استناد. یعنی صرفاً روی حساب اعتبارسنجی‌ها نباشد. روی حساب این باشد که خود گوینده‌ای که این عبارت را می‌گوید، خودش اخبار کرده باشد که من اینجا دارم فتوا می‌دهم. یا احتیاطی می‌کنم که رجوع را اجازه نمی‌دهم. این اگر شد خوب است. اعتباری اگر شد، خب اعتبارات را دیدید دیگر، بحث‌های علمی تا مطرح می‌شود …

حاج آقا می‌فرمودند یکی از آقایان طوری بوده که یا مریض بوده یا حال نداشته مراجعه کند به دلیل و اینها، از آن طرف هم می‌خواسته کارش آسان بشود، می‌خواسته تقلید کند. این را چند بار می‌فرمودند. می‌گفتند از معاصرین خودش، شاید هم بعضی متأخرین نزد او می‌آمدند، بحث را مطرح می‌کرده، می‌گفته نظر شریف شما در این مسأله چیست؟ فقط خواهش می‌کنم دلیلتان را نگویید، فقط نظرتان را بگویید. خودش هم می‌گفته به محض این‌که دلیلشان را می‌گویند، من خدشه در ذهنم می‌آید، دیگر خراب می‌شود. کار ندارم دلیلتان چیست، شما نظرت را بگو، من قبولت دارم. منظور اینکه بحث علمی اینطور است، تا دلیل می‌آورند، یک کسی حرف می‌زند، خدشه می‌کند. آن فرق می‌کند. غیر از این است که خود گوینده کلام، تعلیقه زننده، بگوید من این عبارت را که می‌آورم، این منظورم است، احتیاط غیر قابل رجوع یا فتوایی است که مثلاً موافق احتیاط است و امثال اینها.

شاگرد: مگر این تعبیر یک اصطلاح مستقر نیست؟ یک اصطلاح تعریف شده ی مشخصی نیست؟

استاد: اینهایی را که من عرض کردم  اصطلاح است. «لم یبعد، لا یبعد، الاقوی» ۷-8 تا الفاظی هست که می گویند فتواست. «الاظهر، الظاهر». همه اینها فتواست. اما اینکه «الاحوط ان لم یکن اقوی» هم فتواست، این را ما نشنیده بودیم. حالا اگر یک کسی بگوید من وقتی این را می‌گویم، یعنی بفهمیم که این اصطلاح هست…

شاگرد3: البته ظاهراً آقای مختاری هم ادعای فتوا نداشت.

استاد: فرمودید «احتیاط غیر قابل رجوع»؟

 

برو به 0:17:26

شاگرد3: بله.

استاد: حالا من این عبارت «عروة» را الآن خواندم. سید می‌گویند «اذا لم یکن للأعلم فتوی». الآن احتیاط کرده یا فتوی داده؟ سید می‌گویند «اذا لم یکن للأعلم فتوی فی مسألة من المسائل یجوز فی تلک المسألة الاخذ من غیر الأعلم و ان امکن الاحتیاط». مرحوم آقای خویی هم حاشیه ندارند. یک حاشیه بلند بالا برای مرحوم آقای آسید احمد است که الآن خواندم.

شاگرد3: این‌طور که شما می‌فرمایید در اینکه احتیاطِ واجبِ غیر قابل رجوع داشته باشیم دارید خدشه می‌کنید. آقای زنجانی تصریح کردند که من آنجایی که من گفتم «الاحوط ان لم یکن اقوی»، اجازه رجوع نمی‌دهم.

استاد: خب ایشان هم اینجا حاشیه بزنند. ایشان اگر عروه را تحشیه کنند، اینجا حاشیه می‌زنند. نمی‌شود رد بشوند. ممکن است که نظر ایشان آن باشد، بعد برسند به این مسأله سید و حاشیه نزنند؟ حتماً حاشیه می‌زنند.

شاگرد: ایشان هم حرف آقای خوانساری را تقریر می‌کنند.

استاد: بله دیگر. من همین را می‌خواهم بگویم. شما فرض بگیرید، آقای خویی می‌گویند من اگر گفتم «الاحوط ان لم یکن اقوی» یعنی احتیاط غیر قابل رجوع. درست است که اینجا چیزی نگویند؟ صحیح است؟

شاگرد3: شاید چون نادر بوده، این مورد در ذهنشان نبوده که «احوط ان لم یکن الاقوی» را بگویند. چون خیلی کم پیش می‌آید که این عبارت را به کار ببرند.

استاد: اتفاقاً بسیار زیاد است.

شاگرد: جست‌وجو کردیم خیلی زیاد است.

استاد: خیلی زیاد است. بسیار زیاد به کار می‌برند. «لو لم یکن اقوی، ان لم یکن اقوی، ان لم یکن اظهر». اینها بسیار زیاد است.

شاگرد: عبارت «الاحوط ان لم یکن اقوی» ۳۷۸ مورد به کار رفته.

شاگرد3: در این نرم افزار ۱۴۰۰-۱۵۰۰ جلد کتاب است.

استاد: علی ای حال وقتی اینقدر کثیر به کار می‌رود این اصطلاح، اینطور نیست که شما بگویید نادر است.

شاگرد3: شاید در هر کتابی یک بار آمده باشد.

شاگرد: در جواهر شاید بیش از ۱۰ بار به کار رفته.

شاگرد3: در یک دوره فقه ۱۰ بار به کار رفته.

استاد: علی ای حال من اینطوری به خیالم می‌رسد که نمی‌شود مفتی بگوید من وقتی می‌گویم «الاحوط ان لم یکن اقوی»، فتوا ندارم اما رجوع را هم جایز نمی‌دانم، اینجا هم تعلیقه نزنم.

شاگرد: آقای بهجت هم در وسیلة النجاة- حالا نمی‌دانم قلم خودشان بوده یا …- در بحث خمس یک بار به کار بردند.

استاد: سید چند تا دارند. در حاج آقا من کمتر دیدم. در کلمات حاج آقا «اقوی» هم کمتر است، بیشتر «اظهر» می‌آید.

شاگرد: «الاظهر الاحوط» هم حاج آقا دارند.

استاد: «الاظهر الاحوط» زیاد دارند. «الاظهر الاحوط» فتوای موافق احتیاط است. صاف است، گیری ندارد.

شاگرد: کتابی که می‌فرمایند این است: الاصطلاحات الفقهیة، نویسنده یاسین عیسی عاملی. تعبیرش این است: «الاحوط ان لم یکن اقوی بحکم الفتوی لا یرجع فیه الی الغیر».

استاد: خب حرفی نداریم. برداشت ایشان از عبارت این بوده یا ایشان مخبر صادقی از یک اصطلاح هستند؟

شاگرد: نه، چیزی نگفتند.

استاد: یک وقتی است برداشت خودشان است، آن حرف دیگری است.

ملازمه احتیاط در تأخیر مغرب با دو احتیاط دیگر

فالاحتياط في تأخير المغرب لاحتمال عدم دخول وقته، يلازم احتمال وجوب الظهرين، لاحتمال بقاء وقتهما؛ و عدم جواز تأخيرهما، لاحتمال خروج وقتهما بالاستتار؛ فلا يمكن الجزم بعدم بقاء وقت الظهرين بعد الاستتار و عدم الجزم بصحّة المغرب حينئذٍ قبل الذهاب، لأنّ نهاية الظهرين بداية العشائين على حسب ما هو المرتكز بين المسلمين؛[6]

حالا این بخش پایانی عبارت حاج آقا را هم بخوانیم، که خود عبارت فی الجمله نقطه ویرگول‌هایی دارد که من خیالم می‌رسد نیاز نبوده. بخوانیم که هم عبارت صاف بشود و هم این‌که دنباله بحث قبلی است.

می‌فرمایند: «فالاحتیاط فی تأخیر المغرب» که «فالاحتیاط» بگوییم «الاحوط لزوماً تأخیر المغرب الی الذهاب». «فالاحتیاط فی تأخیر المغرب لاحتمال عدم دخول وقته یلازم احتمال وجوب ظهرین»، وقتی تا ذهاب نشود، نمی‌توانید مغرب بخوانید، پس یعنی تا ذهاب نشده واجب است ظهرین را هم بخوانید، اگر نخواندید. «یلازم احتمال وجوب الظهرین لاحتمال بقاء وقتهما؛ و عدم جواز تأخیرهما»، یعنی «یلازم عدم جواز تأخیرهما». نمی‌توانید ظهرین را اختیاراً از استتار قرص عقب بیندازید. «لاحتمال خروج وقتهما بالاستتار»، این «لاحتمال» تعلیل جواز است نه عدم. به عدم نزنید. در این چند سطر عبارت، متعلق تعلیل‌ها خیلی دقیق است. «و عدم جواز تأخیرهما» که این جواز «لاحتمال خروج وقتهما بالاستتار» باشد. حالا نتیجه‌اش این است: «فلا یمکن الجزم بعدم بقاء وقت الظهرین بعد الاستتار» که ایشان فرمودند «یعرف المغرب» برای ظهر و عصر به استتار القرص. اینطوری نمی‌شود که جزم پیدا کنیم به «عدم بقاء وقت الظهرین بعد الاستتار» اما «و عدم الجزم بصحة المغرب حینئذ قبل الذهاب» که قبلاً هم فرمودند. «لأنّ نهایة الظهرین بدایة العشائین علی حسب ما هو المرتکز بین المسلمین». که خود مرحوم آقای خویی هم شاید بیشتر از یک صفحه در کتابشان همین را توضیح داده بودند که «اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل»، فاصله­ای بین این نیست. مطالب خوبی آنجا فرمودند، که حتی ادعای اجماع هم بود.

شاگرد: ابن ادریس هم صریحاً ادعای اجماع کرده.

استاد: ادعای اجماع بر این که واسطه ای بین این دو تا نیست.

شاگرد: و یک حدیث هم از پیامبر نقل کرده که «لا یخرج وقت صلاةٍ…»[7].

استاد: «ما لم یدخل وقت صلاةٍ اخری».

شاگرد: آن وقت صبح استثناء می‌شود.

استاد: بله، آن جداست. البته در پایان وقت عشاء هم یک حرفی هست. حالا می‌رسیم می‌بینید. الآن مشهور است که نصف شب قضاست، اما آیا قضاست به وقت اختیاری؟ یا نه اصلاً همان وقت طلوع فجر پایان وقت عشاست؟

شاگرد2: نه، صبح را که می‌فرمایند یعنی صبح که تمام شد و قضا شد تا نماز ظهر. یعنی از صبح تا ظهر هیچ نمازی نیست.

استاد: اول عبارت «لا یخرج» یا «لا یدخل»؟

شاگرد: باید «لا یخرج» باشد. «لا یخرج حتی یدخل».

استاد: فرق می‌کند آخر. لازمه‌اش فرق می‌کند.

شاگرد: از پیامبر نقل کردند: «لا یخرج وقت صلاةٍ حتی یدخل وقت صلاةٍ اخری». از «غنیة» خواندم. البته روایت هم عامی است. از «المبسوط» سرخسی نقل شده.

استاد: «لا یخرج وقت صلاة»، ظاهراً خود روایت به قرینه حکمی که در آن آمده، معلوم است که ناظر به وقت ظهر و عصر و مغرب است. چون آنها هستند که پشت سر همدیگر هستند. چه بسا یک نسخه دیگری از همین روایت در نقلش پیدا بشود، که ببینیم خود محدثین حذف کردند. قرینه‌ای در خود روایت هست که این روایت برای وقت ظهر و عصر و مغرب و عشاست.

شاگرد: آقای مکارم گفتند که اگر اختیاری بود، نماز عشا قضا می‌شود، ولی اگر اضطراری بود، ادا هست تا زمان نماز صبح.

 

برو به 0:26:11

استاد: حاج آقا می‌گویند احتیاط این است که به نیت ما فی الذمه بخوانند.

شاگرد: همه تقریباً همین را می گویند. آقای مکارم می‌گویند یا قضا است یا ادا.

استاد: حالا یادم نیست که قولی بود در این‌که به طور کلی مثل ظهر و عصر است؟ باید ادله را ملاحظه کنید که خود نصف شب افضل اوقات است. یک نحو افضلیت.

شاگرد: یعنی حتی عمدی.

استاد: عمدی به چه معنا؟ عمدی به این معنا که چطور برای عصر روایات دارد که اصلاً اجازه نمی‌دهند. می‌گویند وقتی مثلین گذشت، دیگر عصر رفت. الآن دیگر زوال و غروب شده. و الا روایات و ادله اینطور نیست. خب اگر نظیر هم باشد، می‌شود افضل اوقات. ولی فعلاً نه، نصف شب که شد نماز عشا قضا است، چهار رکعت به نصف شب هم می‌شود وقت اختصاصی عشا. و اگر نشد ولو مختاراً یا مضطراً، بدون قصد اداء و قضا تا صبح نماز را عقب نیندازد. نگوید حالا که نصف شب رد شد، دیگر فردا بخوانم. نه این کار را نکند. وقتی که نصف شب هم رد شده بخواند، حتی مغرب را.

فلا يمكن الاحتياط في تأخير المغرب، لاحتمال عدم دخول الوقت؛ و عدم الاحتياط في فعل الظهرين لو أخّرهما، لاحتمال عدم خروج الوقت؛ و عدم الاحتياط في تأخيرهما، لاحتمال خروج وقتهما، بل يجزم بالخروج المخالف لاستصحاب البقاء، كموافقة عدم دخول وقت المغرب لاستصحاب عدمه؛ كما أنّه مع الجزم بالانتهاء و عدم جواز التأخير للظهرين، يجزم بعدم وجوب فعلها بين الاستتار و الذهاب، و بجواز المغرب في ما بين هذين الحدّين؛ فالتفكيك بين المتلازمين بالجزم بأحدهما دون الآخر، ممّا يجزم بالخلاف. و احتمال التعبّد في خصوص المغرب بدخل‌ زمان في الموضوع، منافٍ لتصديق الكل بأنّ الموضوع هو الغروب، و الاختلاف في ما يعرف به، مع معلوميّة مورد هذا الاختلاف.

فرمودند «فلا يمكن الجزم بعدم بقاء وقت الظهرين بعد الاستتار و عدم الجزم بصحّة المغرب حينئذٍ قبل الذهاب، لأنّ نهاية الظهرين بداية العشائين على حسب ما هو المرتكز بين المسلمين؛ فلا يمكن الاحتياط في تأخير المغرب، لاحتمال عدم دخول الوقت؛» ببینید این نقطه ویرگول‌ها جایش نیست. نقطه ویرگول بین مطلب کاملاً فاصله می‌اندازد. و حال آن‌که اینها همه دنباله هم است. حتی ویرگول هم نگذاریم بهتر است. «فلا يمكن الاحتياط في تأخير المغرب، لاحتمال عدم دخول الوقت؛ و عدم الاحتياط في فعل الظهرين لو أخّرهما، لاحتمال عدم خروج الوقت؛» این «لاحتمال» تعلیل چیست؟

شاگرد: عدم احتیاط.

شاگرد2: اگر «عدم» نبود بهتر نبود؟

استاد: نه، عدم می‌خواهد. «عدم الاحتیاط فی فعل الظهرین» یعنی «لا یمکن» احتیاط بکنیم در مغرب…

شاگرد: لا یمکن عدم الاحتیاط.

استاد: بله دیگر. یعنی عدم الاحتیاطی جمع شده با احتیاط در مغرب. «لا یمکن الجمع» بین احتیاط در مغرب و «عدم الاحتیاط فی فعل الظهرین لو اخّرهما، لاحتمال عدم خروج الوقت». به خاطر این‌که وقت هنوز خارج نشده.

شاگرد: تعلیل برای «لا یمکن» است.

شاگرد2: نه، علت برای خود «الاحتیاط» بگیریم.

استاد: احسنت. این «لاحتمال» تعلیل «الاحتیاط» است، نه عدم. «و عدم الاحتیاط لاحتمال». «لاحتمال» توضیح «الاحتیاط» است، نه عدم. «لاحتمال عدم خروج الوقت». و احتیاط نکنید، که احتیاط وجه‌اش چیست؟ این وجه احتیاط است. «لاحتمال عدم خروج الوقت». چون احتمال می‌دهیم که وقت خارج نشده. پس ظهرین را باید بخواند.

شاگرد: پس ویرگول را اینجا نمی‌خواهد.

استاد: بله، چون اینها فقره‌های جدا جدا نیست، همه به هم وصل است. ببینید بعد از «عدم خروج الوقت» نقطه ویرگول گذاشتند، اینجا اصلاً جای نقطه ویرگول نیست. چون هنوز عبارت ادامه دارد.

«و عدم الاحتياط» یعنی «لا یمکن الاحتیاط فی تأخیر المغرب، و عدم الاحتیاط فی فعل الظهرین و عدم الاحتیاط فی تأخیرهما». «عدم الاحتیاط فی تأخیرهما» یعنی چه؟ قبلاً عرض کردم دو تا احتیاط با هم است. هم احتیاط این است که تا استتار عقب نیندازی، هم احتیاط این است که اگر عقب انداختی بخوانی. پس «و عدم الاحتیاط فی تأخیرهما» جمع نمی‌شود که احتیاط نکنیم. چرا؟ «لاحتمال خروج وقتهما» باز هم «لاحتمال» تعلیل احتیاط است. «و عدم الاحتیاط در تأخیر»، چرا تأخیر نیندازم و احتیاط کنم؟ «لاحتمال خروج وقت». چون احتمال می‌دهم با استتار وقت خارج شده باشد. پس این «لام»ها، همه تعلیل احتیاط است.

«و عدم الاحتیاط فی تأخیرها» که وجه احتیاط چیست؟ «لاحتمال خروج وقتهما بالاستتار». باید احتیاط بکنی دیگر. جای احتیاط است.

«بل»، «بل» دنباله عبارت است. «بل» یعنی چه؟ یعنی آن طرف اگر چنین کاری بکند «لا یمکن». این «بل» هنوز دنباله «لا یمکن» است. «لا یمکن الاحتیاط فی المغرب، و عدم الاحتیاط» آن دو احتیاط. بلکه که «لا یمکن» که احتیاط در مغرب بکنیم و «بل یجزم بالخروج» یعنی احتیاط نکرده که هیچ، جزم هم پیدا کرده. «بل يجزم بالخروج» می‌گوید جزما وقت عصر خارج شد. «بل یجزم بالخروج» که این جزم «المخالف لاستصحاب البقاء» شما احتمال می‌دهید که هنوز خارج نشده. مشکوک است. یعنی استصحاب بقا می‌گوید برای خروج وقت عصر هم احتیاط کن. «بل یجزم» برای کوبیدنش است. «لا یمکن الاحتیاط فی المغرب و الجزم». «بل یجزم» یعنی بلکه جزم هم پیدا کند. نه تنها احتیاط نکرده، جزم هم پیدا کند بالخروج.

پس می‌فرمایند «بل یجزم» یعنی نه اینکه ما جازمیم، بلکه این شخص. «لا یمکن» که این شخص احتیاط کند در مغرب. دو تا احتیاط را رها کند، جزم هم پیدا بکند به خروج. «المخالف لاستصحاب»، این خروج مخالف استصحاب است، شما باید احتیاط کنی، نه این‌که جزم به خروج پیدا کنی. روی فرض این‌که در مغرب داری احتیاط می‌کنی.

 

برو به 0:33:42

«بل يجزم بالخروج المخالف لاستصحاب البقاء، كموافقة عدم دخول وقت المغرب لاستصحاب عدمه؛» که شما احتیاط کردید. چطور می‌گویید وقت مغرب هنوز داخل نشده، احوط لزوماً این است که صبر کنید؟ استصحاب عدم دخول وقت دارید. خب این طرف هم استصحاب بقاء وقت دارید برای ظهرین. چطور شد این طرف را «یجزم»، آن طرف را «یحتاط لزوماً»؟ اینها با همدیگر جمع نمی‌شود. «کموافقة عدم دخول وقت المغرب لاستصحاب عدمه؛». اینجا نقطه ویرگول بد نیست، اینجا خوب است. اما قبلی‌هایش اصلاً به عبارت مُخِل بود. «كما أنّه مع الجزم بالانتهاء و عدم جواز التأخير للظهرين، يُجزم بعدم وجوب فعلها بين الاستتار و الذهاب»، می‌فرمایند جزم پیدا کنیم به انتهاء وقت عصر و عدم جواز تأخیر للظهرین. با این جزم، جزم پیدا می‌شود «بعدم وجوب فعلها» یعنی فعل ظهرین یا فعلهما «بین الاستتار و الذهاب». جزم پیدا می‌کنیم به عدم وجوب، یعنی اگر قضا شده، جوازش مانعی ندارد اما به عدم وجوب. جزم داریم به عدم وجوب. و جزم داریم به جواز، بدون این‌که احتیاط لزومی کنیم. «و بجواز المغرب في ما بين هذين الحدّين؛ فالتفكيك بين المتلازمين بالجزم بأحدهما» که خروج وقت مغرب است. «دون الآخر» که دخول وقت مغرب است «ممّا يجزم بالخلاف.» یعنی آن، این نمی‌شود.

حالا شروع می‌کنند احتمالات دیگری را برای دفاع از این. «و احتمال التعبد».

شاگرد: خوب بود که برود سر پاراگراف.

استاد: بله، مثلاً اگر اوّل پاراگراف بود خوب بود. ما چند روز سر شما درد آوردیم، محفل انس طلبگی است دیگر. احتمالاتی برای این‌که جمع کنیم بین این دو تا در این ۲-3 روز مطرح شد. آن احتمالات را حاج آقا نمی‌فرمایند. ایشان تنها احتمالی را که می‌دهند این است که ایشان بگویند که قبول است که به خروج ظهر جزم داریم اما برای مغرب یک امر تعبدی است که ما نمی‌دانیم. مولا به خاطر یک امر تعبدی که ما خبر نداریم، جزء اسرار شرع است، فرموده ولو نماز عصر وقتش خارج شده، اما مغرب را نخوانید. این احتمال را می‌دهند. می‌فرمایند: «و احتمال التعبّد في خصوص المغرب بدخل زمان فی الموضوع» که باید حتماً خورشید یک قدر خاصی برود زیر افق تا ذهاب حمره بشود. اینها را قبلاً فرمودند. این دخل را چند بار قبلاً گفته بودند. یعنی قید می‌شود ذهاب حمره و این گذشتِ فاصله حدودا یک ربع برای موضوع. موضوع دیگر غروب نیست، غروب به اضافه یک مقدار بیشتر، تعبدا. می‌فرمایند: «منافٍ لتصديق الكل بأنّ الموضوع هو الغروب» همه قبول دارند که موضوع غروب است، نه غروب به اضافه یک چیز دیگر. پس نمی‌شود تعبدی را در اینجا قائل بشویم. «و الاختلاف في ما يعرف به» اختلاف در آن علامتش است. خب اگر علامتش «و ما یعرف ذهاب» است، برای خروج عصر هم فرقی نمی‌کند. کما این‌که ظاهر عبارت عروه هم همین بود. سید فرمودند «وقت الظهرین مابین الزوال و المغرب». تمام. یعنی می‌توانید بعد از غروب هم بخوانید. در کلمات علما، تصریحات متعدد بود از عده‌ای از آنهایی که طرفدار مشهورند، به این‌که بعد از استتار قرص، بعد از غروب هم می‌توانید ظهر و عصر را بخواند.

فقط حاج شیخ عبد الکریم نمی‌دانم احتیاط وجوبی داشتند یا ندبی بود؟

شاگرد: مغرب در لسان آقایان به معنای ذهاب به کار می‌رود؟

استاد: بله، ذهاب حمره.

شاگرد: به زمان استتار مغرب نمی‌گویند؟

استاد: نه، آنهایی که استتاری‌اند حاضر نیستند بگویند مغرب. صلاة مغرب می‌گویند. الآن هم یک جور اصطلاحی بعد از مثل عروة شده. قبل از عروه ببینید بین مغرب با غروب فرق نمی‌گذارند به عنوان یک اصطلاح. اما چون سید اینطور گفتند و در کتاب‌های بعدی دیگر جا گرفته، کأنّه جا گرفته که مغرب با غروب دوتاست.

شاگرد: قبل از سید منظورشان از مغرب، ذهاب حمره بوده؟

استاد: نه، قبلاً مفصل عبارات را خواندیم. همه اجماع داشتند، اجماع کلمات بود، که وقت نماز مغرب غروب شمس است. اصلاً مشکلی نداشتند. الآن هم همین است، حاج آقا هم فرمودند. فقط می‌گفتند «صلاة المغرب»، یا اگر هم مغرب گفته می‌شد به عنایت وقت صلاة بود. و در این‌که غروب است، تا حالا هم کسی اختلاف ندارد. هر کسی با بحث آشنا باشد، می‌داند این مسأله متفقٌ علیه است. صاحب جواهر فرمودند، همه مشهوری‌ها گفته اند. خودشان می‌گویند ما گیری نداریم که موضوع وقت نماز مغرب، غروب شمس است. فقط می‌گویند غروب چه زمانی است؟ استتاری‌ها که می‌گویند وقتی رفت زیر افق. آنها می‌گویند این غروب نیست. شما خیالتان می‌رسد. غروب آن وقتی است که یک حدی برود که ذهاب بالا برود. وقتی آن رفت، غروب واقعی دارد صورت می‌گیرد. ولی اصل این‌که غروب است گیری نداشت.

 

برو به 0:39:52

مرحوم حاج شیخ یک حاشیه دارند. فرمودند «و الاحوط اتیان ظهر و العصر قبل سقوط القرص» احتیاط ندبی است، «و ان کان الاقوی ما فی المتن».[8] احتیاط ندبی می‌شود.

شاگرد: از آقای خویی در «صراط النجاة»[9] سؤال کردند: «قولكم في الرسالة- فالأحوط إن لم يكن أقوى، هل هو احتياط وجوبي كما يظهر أم هو فتوى؟ و هل التعبير بالأحوط الأقوى فتوى كما نتصور؟». آقای خویی ظاهرا گفتند «كلاهما فتوى.» آقای تبریزی گفتند: «الثاني فتوى، و الأول كالفتوى في عدم جواز الرجوع إلى الغير.».

استاد: این خوب شد. این مستند شد. چیز خوبی پیدا کردید. این مستندی بود که منظور من بود. یعنی خود کسی که صاحب فتواست، آقای خویی دارند می‌گویند من که این را می‌گویم منظورم فتواست. مرحوم آقای تبریزی می‌گویند من که این را می‌گویم منظورم احتیاط است، اما احتیاطی که اجازه رجوع نمی‌دهم. خب این خوب است.

شاگرد: این استدراک را باید در حاشیه عروه می‌کردند.

استاد: بله، باید اینها توضیح داده می‌شده.

شاگرد2: من دقت کردم مراجع آنطوری که خودشان نوشتند فرق دارد با آنطوری که حاشیه زدند. متعدد دیدم، به حاشیه‌ها نمی‌شود اعتماد کرد. خیلی جاها نظری داشتند ولی ظاهراً دقت نکرده در عبارت متن، حرفشان جا مانده. بعداً می‌روی جای دیگر می‌بینی نظرش چیز دیگری است، ولی اینجا هیچ حاشیه‌ای نزده. شاید در «وسیله» خود آقای بهجت هم دیده باشم. یک جایی هیچ دستی به عبارت آسید ابو الحسن نزدند، ولی جای دیگر نگاه می‌کنیم می‌بینیم که حرف چیز دیگری است.

استاد: یعنی جای این بوده که تعلیق بیاید ولی نیامده؟

شاگرد: بله آدم باید در حواشی خیلی دقت کند.

استاد: شما ( یکی از شاگردان) فرمودید در کجا این مطلب را دیدید؟

شاگرد٢: یکی در صراط النجاه و دیگری در منیه السائل.

شاگرد: حاشیه عروه آقایان که دیگر دست نمی خورد، که این اصطلاح «الاحوط ان لم یکن  اقوی» نشان می‌دهد که این فتوای ایشان است

استاد: خیلی خلاف ظاهر است. و لذا هم آقای تبریزی خوب گفتند، گفتند آن احتیاط است. «الاحوط ان لم یکن اقوی» شد فتوی؟!

شاگرد: شاید آقای خویی هم به لحاظ این‌که نمی‌شود رجوع کرد، فرمودند. چون داشتند جواب استفتاء می‌دادند این‌طور فرمودند.

استاد: یعنی منظور شما  این است که یعنی در مقام عمل. می‌خواستند بگویند در مقام عمل و فتوی یک نتیجه دارد، مثل نتیجة الفتوی. وقتی نمی‌توانی رجوع کنی علماً پس درواقع مثل فتواست. شاید آقای تبریزی هم همان حرف ایشان را گفتند، با تصریح به این‌که احتیاط است ولی غیر قابل رجوع.

«و الاختلاف في ما يعرف به، مع معلوميّة مورد هذا الاختلاف.» پس مورد این اختلاف معلوم است که در علامت است و در غروب نیست. پس یک احتمال تعبدی در خصوص مغرب دون العصر، مقطوع بالخلاف است.

و بالجملة: فحمل أخبار الاستتار على التقيّة، من أعجب الأمور؛ و تقييد إطلاقاتها الموافقة للعمل في بعضها مع عموم البلوىٰ بالمطلقات الموافقة للمرتكزات، أيضاً عجيب.[10]

تقیه در وقت نماز مغرب

«و بالجملة: فحمل أخبار الاستتار على التقيّة، من أعجب الأمور؛» این دفعه دوم است. یک دفعه دیگر هم تعبیر «أعجب» داشتند. حالا این را حاج آقا می‌گویند، که خیلی جالب است. با این‌که ایشان آن سیر تاریخی را که خب این نرم افزارها به زودی می‌شود همه را سریع دید، اینطور نفرمودند. ما در مباحثه که شما بزرگوارها لطف کرده بودید، عده‌ای دیده بودید و به ما گفتید، اصلاً تا قرن دهم یازدهم، اسمی از احتمال تقیه در کلمات احدی نبوده. این را حاج آقا تذکر ندادند تا آنجایی که من یادم است. ولی خب این خودش مطلب خیلی مهمی است. لذا هم یک چیزی است که ایشان هم می‌گویند «مِن اعجب»، یعنی بعد از قرن یازدهم  هم به خاطر بحث‌ها  این احتمال در آمده. چطور این احتمال را این همه بزرگانی که احتمالات می‌دادند، نفرمودند. «من اعجب الامور». این برای تقیه. و من چند بار عرض کردم که حتی از نظر مبناییِ فقهی، بین حمل بر تقیه با جمع، تهافت مبنایی است. یعنی شما یا باید قائل به تقیه بشوید یا حمل مطلق بر مقید بکنید. و لذا گفتم تاریخ حمل مطلق بر مقید سبقت دارد بر تقیه. یعنی در کلمات شیخ الطائفه که نگاه می‌کنید اصلاً جمع نیست. ایشان فقط  همان به‌خاطر همان احتیاط  در وضوحی که دارد، می‌گویند و هو احوط.[11] می‌آید تا استدلالات مرحوم علامه. در استدلالات مرحوم علامه به نظرم حمل مطلق بر مقید پیدا می‌شود. اینطور که من یادم است.

شاگرد: از شهید بود یا از علامه؟

استاد: به نظرم در فرمایش علامه هم دیدم. شهید هم دیگر روشن‌تر. ولی در عبارت محقق، در معتبر، اینطوری که یادم مانده، جمع نبود. ایشان فرمودند ۲ دسته روایات است، اینها مقدمند. بدون این‌که جمع کنند. یک نحو تعارض می‌بینند و مقدم می گیرند. پس تاریخچه جمع از زمان علامه است و شهید اوّل و ثانی و اینها، حدود ۲۰۰ ،٣٠٠ سال بعد از ایشان، مسأله احتمال تقیه تازه می‌آید. معلوم می‌شود که نمود کار شیعه،‌کم‌کم نمودش معلوم می­شده. شیعه‌ها اینطور رفتار می‌کردند، به مرور محکم می‌شده که اینها شیعه‌اند، نماز را نمی‌خوانند. آنها سنی‌اند به محض غروب می‌خوانند. هر چه این استقرار عمل بیشتر می‌شده، احتمال این‌که زمان ائمه هم همینطور تقیه می‌کردند هم مدام بیشتر مطرح می‌شده. ولی در فضای علمی اصلاً اسمی از تقیه نبود. نکته مهمی است.

«و تقييد إطلاقاتها» که مبنایش با مبنای قبلی فرق دارد. و تاریخچه‌اش هم از زمان علامه به بعد است. «و تقييد إطلاقاتها» اطلاقات ادله استتار. «الموافقة للعمل في بعضها مع عموم البلوىٰ بالمطلقات الموافقة للمرتكزات، أيضاً عجيب.». تقیید اطلاقات یعنی اخبار الاستتار. «الموافقة للعمل في بعضها» این عمل نه یعنی فتوای مفتیین، بلکه یعنی عمل امام معصوم. یعنی در بعضی روایاتش فقط اطلاق لفظی نبود، خود امام نماز می‌خواندند. عمل امام است. «و تقييد إطلاقاتها الموافقة للعمل» امام علیه السلام «في بعض» این اطلاقات «مع عموم البلوىٰ» این هم چیزی است که هر روز باید بخوانند. اگر یک ذره قیدی داشت، صدایش می‌پیچید. باید می‌گفتند مبادا بخوانید آن وقت. مع عموم ابتلا به این مطلقات. می‌گویند مطلق وقتی بلوی در آن هست، تقییدش ضعیف می‌شود. تقییدش حالت افضلیت پیدا می‌کند. وقتی یک مطلقی که محل ابتلاست، در یک جایی تقیید می‌شود، این دال بر این است که مقید افضل است. و الا نمی‌شود که تقیید با عموم بلوی را رها کنند، همه اشتباه بکنند، بعداً  برای آن تقیید بیاید.

شاگرد: ولی محال نیست. لذا می‌گویند عجیب.

 

برو به 0:48:40

استاد: بله. «مع عموم البلوىٰ بالمطلقات الموافقة للمرتكزات» یعنی خود آن مطلقاتی که عموم بلوی دارد، موافق مرتکزات هم هست. مرتکزاتی که امام رضا سلام الله علیه فرمودند: «یعرفها الجاهل و العالم».[12] یعنی اینقدر مرتکز و واضح است که غروب را همه می‌دانند. «أيضاً عجيب.».

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

تگ:

احتیاط، الاحوط لزوماً، الاحوط ان لم یکن اقوی، تأخیر نماز مغرب، تقیه، جمع عرفی، حمل مطلق بر مقید، ابوالقاسم خویی، فتوا شناسی،

 


 

[1]  العروة الوثقى – جماعة المدرسین،ج1،ص19،مسأله14: إذا لم يكن للأعلم فتوى في مسألة من المسائل يجوز في تلك المسألة الأخذ من غير الأعلم[3]، وإن أمكن الاحتياط.

[3] إذا كان عدم إفتاء الأعلم من جهة عدم المراجعة بمدرك المسألة، وأما إذا كان عدم الإفتاء من جهة الخدشة والاشكال في المدرك وعدم تمامية المدرك عنده في المسألة فلا وجه للرجوع إلى غير الأعلم، لأن مدرك فتواه في المسألة مخدوش في نظر الأعلم، فالمتعين حينئذ الاحتياط.(الخوانساری).

[2] معجم مقائيس اللغة؛ج‌4،ص473: فتى: الفاء و التاء و الحرف المعتل أصلانِ: أحدهما يدلُّ على طَرَاوة و جِدّة، و الآخر على تبيين حكم.

الفَتّى: الطَّرِىّ من الإبل، و الفَتَى من الناس: واحد الفِتْيان. و الفَتاء: الشباب.

و الأصل الآخر الفُتْيا. يقال: أفتى الفقيه فى المسألةِ، إذا بيَّن حكمَها.

تاج العروس من جواهر القاموس؛ج‌20،ص38: و أَفْتاهُ الفَقِيهُ في الأمْرِ الذي يشكلُ: أَبَانَهُ له.

[3] العروة الوثقى مع التعليقات؛ ج‌1، ص: 421

[4] نقد و بررسی پاره ای از مسائل رساله های عملیه‌.

[5] الاصطلاحات الفقهية في الرسائل العملية؛ص157: «الأحوط ان لم يكن أقوى» بحكم الفتوى لا يرجع فيه إلى الغير.

[6] بهجة الفقيه؛ ص: 56

[7] السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى؛ج1،ص198: و أيضا ما روي عنه صلّى اللّٰه عليه و آله، و عن الأئمة عليهم السلام، من قولهم: لا يخرج وقت صلاة، ما لم يدخل وقت صلاة أخرى و هذا يدل على أنّه، إذا لم يدخل وقت صلاة أخرى، و هي المغرب، فإنّه لا يخرج وقت العصر.

[8] العروة الوثقى (المحشى)؛ ج‌2، ص: 252

[9] صراط النجاة (المحشى للخوئي)؛ج‌1،ص18.

[10] بهجة الفقيه؛ ص: 57

[11] . المبسوط في فقه الإمامية؛ ج‌1، ص: 74و ٧۵ و وقت المغرب غيبوبة الشمس و آخره غيبوبة الشفق و هو الحمرة من ناحية المغرب و علامة غيبوبة الشمس هو أنه إذا رأى الآفاق و السماء مصحية و لا حائل بينه و بينها و رآها قد غابت عن العين علم غروبها، و في أصحابنا من يراعى زوال الحمرة من ناحية المشرق «1» و هو الأحوط. فأما على القول الأول إذا غابت الشمس عن البصر و رأى ضوئها على جبل يقابلها أو مكان عال مثل منارة إسكندرية أو شبهها فإنه يصلى و لا يلزمه حكم طلوعها بحيث طلعت، و على الرواية الأخرى لا يجوز ذلك حتى تغيب في كل‌ موضع تراه، و هو الأحوط.

 

 

[12] وسائل الشيعة؛ج‏4؛ص159،حدیث11.

درج پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

The maximum upload file size: 10 مگابایت. You can upload: image, audio, video, document, text, archive. Drop files here

هیچ فایلی انتخاب نشده است