1. صفحه اصلی
  2. /
  3. شرح
  4. /
  5. درس فقه(٣۵)- بررسی تهافت نظر آقای خویی در وقت نماز...

درس فقه(٣۵)- بررسی تهافت نظر آقای خویی در وقت نماز مغرب و وقت نماز عصر

    |
  • لینک کوتاه : https://almabahes.bahjat.ir/?p=13622
  • |
  • بازدید : 70

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ٣۵: ١٣٩٢/٠٩/٠۵

نظر آیت الله خویی در وقت نماز مغرب

نمی‌دانم شما غیر از آن تعلیقه مرحوم آقای خویی چیزی پیدا کردید که مناسب باشد برای عبارت حاج آقا یا نه؟ من عبارت خود آقای خویی را دیدم که ایشان چه فرمودند. ایشان فقط دارند …

شاگرد: تنقیح یا …؟

استاد: موسوعه. چون تنقیح اوّل چاپ شده و در دست‌ها آمده. موسوعه بعدش آمده. و لذا هر وقت تنقیح را دیدید، اگر خواستید یک چیزی که متأخر هست را هم ببینید، موسوعة از این جهت بهتر است. که اگر هم تغییری بوده، در پاورقی و امثال اینها در موسوعه توضیح می‌دهند. لذا من فقط موسوعه را دیدم، خود تنقیح را ندیدم. در موسوعه که همان عبارات تنقیح است، می خواستم ببینم اگر تغییری بوده، آنجا گفتند یا نه. آنجا فقط می‌گویند که احتیاط لزومی هست. در موسوعه به عنوان تعلیقه  عروه آمده، عین عبارت. ولی وقت متن استدلالی را می‌بینید، ایشان فرمودند[1] «و الاحتیاط عملاً» این است که تا ذهاب حمره صبر کند «مراعاةً لقول الاشهر». همین فقط. «مراعاةً لقول الاشهر». از این هرگز لزوم در نمی‌آید.

شاگرد: ندبی می‌شود.

استاد: بله، لذا من این احتمال در ذهنم آمد که آن عبارت تعلیقه برای خودشان نباشد. گاهی می‌شود که مثلاً شاگردها، کسانی که حرف‌های ایشان را می‌بینند، خلاصه ی بحث ایشان را به عنوان عبارتی برای تعلیقه عروه بنویسند. حالا باز هم یک تحقیق بیشتری می‌خواهد از کسانی که مطلع‌اند از امر تعلیقات عروه ایشان. «و الاحوط لزوماً»[2]، این «لزوماً» با آن توضیحی که دادند جور در نمی‌آید.

شاگرد: چرا؟

استاد: به خاطر این‌که ایشان وقتی می‌آیند آخر وقت را می‌گویند، اوّلاً می‌گویند که بین پایان وقت عصر و شروع وقت مغرب هیچ فاصله‌ای نیست. از آن طرف می‌گویند اینهایی که قائل به ذهاب هستند، نمی‌شود به گردنشان بگذاریم که شما می‌گویید نماز عصر را برای بعد از غروب بگذار. می‌گویند بعد از غروب دیگر «جاء اللیل»، شب شده، نماز ظهر بخواند؟ غروب کرد، آفتاب رفت. شما هنوز می‌گویید نماز ظهر بخوان؟ چرا؟ چون ظهر و عصر با هم می‌شود ۸ دقیقه، ۸ دقیقه ظهر و عصر را با هم می‌خوانی، وقتی استتار قرص شد هنوز یک ربع مانده تا ذهاب حمره. عبارتشان یک دقتی دارد. من هم اوّل طور دیگر آمد به ذهنم، وقتی برگشتم … می‌گویند «عدم جواز»[3]. منظورشان از «عدم جواز»، عدم جواز اقامه نماز ظهر نیست. عدم جوازِ تأخیر است، یعنی عدم جواز اختیاری. حتماً این نکته باید به عبارت ضمیمه بشود. من اوّل می‌گفتم چرا می‌گویند عدم جواز؟ خب فوقش این است که نماز قضا شده. چرا بین این فاصله استتار تا ذهاب حمره، ظهر و عصر جایز نباشد؟ می‌گویند واضح است که جایز نیست. منظور ایشان این نیست که یعنی جایز نیست نماز بخوانند. منظورشان عدم جواز تأخیر اختیاری.

ببینید وقتی ظهر می‌شود، ساعت ۳ بعد از ظهر جایز است نماز بخوانید یا نه؟ جایز که هست هیچ، جایز هم هست که تأخیر بیندازیم، چون وقتش است. «یجوز تأخیر الظهرین الی غروب الشمس»، این تأخیر منظورشان است، جواز تأخیر. اما می‌گویند برای ظهر و عصر اینطور نیست، لا یجوز. یعنی بعد از اینکه استتار شد، تأخیر ظهر و عصر بعد از استتار جائز نیست. این باید به عبارتشان ضمیمه بشود. عبارت، اوّلا یک جور دیگر به ذهن می‌زند.

این را جزء مسلمات می‌گیرند. بلکه می‌گویند «مقطوع العدم». «مقطوع العدم» بیشتر از تقویت است. «مقطوع العدم» یعنی چه؟ یعنی قطع داریم به این‌که نمی‌شود، جایز نیست، نماز عصر و نماز ظهر را از استتار عقب‌تر بیندازیم. شب آمده. خب بنابراین با این توضیحات فرمودند نه، نماز ظهر و عصر محکم است، نمی‌توانید از استتار عقب بیندازید، تمام شد. بعد هم بر آن متفرع کردند که پس نماز مغرب را هم می‌توانید بخوانید. همه اینها را فرمودند.

شاگرد: بحث های استدلالی است این فرمایشی که می‌فرمایید، فرق دارد با فتوا. بحث این است که فتوای ایشان چیست؟ بله، از نظر استدلالی ایشان استتاری‌اند، خیلی واضح. ولی در منهاج هم همینطور گفتند، گفتند احوط این است که لزوما تا ذهاب صبر کنید.

شاگرد۲: بعید نیست به قول شما بحث ثبوتی نباشد، مثلا فتوای ایشان بوده.

استاد: صریحاً می‌گویند «عملاً». ما دیروز همین عبارت را از تعلیقه عروه داشتیم می‌خواندیم. حالا فرمودید شما در منهاج هم دیدید. و در رساله فارسی هم لزومی است؟

 

برو به 0:05:24

شاگرد۲: ظاهراً.

استاد: خیلی خوب. آن که حرف حاج آقا بود این است که معنا ندارد شما فتوا به استتار بدهید، بعد برای ذهاب احتیاط وجوبی کنید. اگر فتوا می‌دهید، خب پس دیگر تأخیر ظهر و عصر از استتار جایز نیست، پس مغرب هم جایز است دیگر. چرا؟ چون خودتان استدلالاً دارید می‌گویید بین وقت ظهر و عصر با مغرب فاصه‌ای نیست.

شاگرد: منظور از خودتان، فقط آقای خویی است یا همه فقها؟

استاد: آقای خویی به دیگران هم نسبت می‌دهند. می‌گویند حتی آنهایی هم که ذهاب حمره را قائل می‌شوند، بین این دو فاصله نمی‌اندازند. لذا می‌گویند از لوازم حرفشان این است که می‌توانیم بعد از استتار هم نماز ظهر و عصر را بخوانیم. بعد می‌گویند این خیلی عجیب است که بگوییم آنها  چنین چیزی می‌گویند که یعنی ظهر و عصر را بتوانیم بعد از این بخوانیم. پس ایشان از نظر ثبوتی فتوا را محکم می‌دهند، که تأخیر ظهر و عصر از استتار جایز نیست، و خواندن نماز مغرب جایز است. در استدلال همین را می‌گویند. اگر عبارت جامع (موسوعه) را پیدا کنید، می‌گویند و لازمه این، این است که «جواز اقامة المغرب عند الاستتار».

شاگرد: مگر آقای خویی در بحث خبر واحد که جابر هست و کاسر هست، یا جابر نیست و کاسر نیست، مخالف مشهور نیستند؟ می گویند اگر خبر صحیح السندی آمد، ما به آن عمل می‌کنیم. وقتی به فقه می‌رسند به این عمل نمی‌کنند؟

استاد: خیلی مواقع عمل می کنند.

شاگرد: خیلی مواقع عمل می‌کنند، ولی بعضی مواقع هم عمل نمی‌کنند.

استاد: خب بعضی مواقع ممکن است یک چیز موردی بوده، و الا ایشان از مبنایشان …

شاگرد: مثلا من الآن در ذهنم است که در مسائل منتخبه‌ هست که در سجده سهو فقط ظاهراً شیخ طوسی گفته الله اکبر می‌خواهد، تکبیر می‌خواهد. ایشان هم می‌گویند «احوط تکبیرهما، اولی تکبیرهما».

استاد: احوطِ ندبی.

شاگرد: درست است. ولی فقط به خاطر یک حرف شیخ طوسی.

مراعات فتوای دیگران

استاد: این را من از خود مرحوم آقای خویی در تنقیح ظاهراً دیدم که از موارد جالب بود، چند بار دیگر هم عرض کردم. مرحوم سید در بحث حائل بین امام جماعت و مأموم برای زن‌ها، فتوی می‌دهند. واضح می‌گویند وقتی مأموم زن است، دیگر حالا شرط نیست که بین امام و مأموم حائل نباشد، حتی جدار. جدار یعنی در اتاق آن طرف هستند، اگر این طرف بخواند، دیوار فاصله است، خب باشد. زن‌ها پشت دیوار نماز را اقتدا می‌کنند به امامی که این طرف دیوار است و مانع است، فتوای سید است. بعد سید می‌فرمایند «لکن الاحوط» این است که اصلاً حائلی بین زن و امام جماعت نباشد. در التنقیح- اینطور که من در حافظه‌ام مانده- مرحوم آقای خویی می‌فرمایند که می‌دانید چرا آسید محمد کاظم احتیاط ندبی کردند؟ می‌گویند فقط به خاطر مراعات فتوای ابن ادریس. می‌گویند یک روایت دارد، حجیتش درست است، از صدر زمان فقه تا حالا هم مخالف ندارد. ابن ادریس هم مخالف روایت نبوده، چون مبنایش این است که به خبر واحد عمل نمی‌کند، عمل نکرده. روی مبنای اصولی عمل نکرده. خیلی قشنگ بسط می‌دهند، می‌گویند در عین حال که همه اینها بوده، سید برای مراعات حرف ابن ادریس احتیاط ندبی کرده. خب مانع ندارد خود ایشان که این را دارند برای حرف سید توضیح می‌دهند، یک جا به خاطر حرف شیخ طوسی احتیاط ندبی کنند. اما صحبت سر احتیاط لزومی است. الآن هم فرمودند «و الاحتیاط عملاً»، در متن گفتند، «احتیاط عملاً» خیلی خوب است اما باز هم ندب است. هر کس تعلیقه عروه و منهاج و اینها را نبیند، و صدر و ذیل و همه کلمات ایشان را جمع بکند، می‌بیند «الاحوط عملاً» یعنی ندباً.

شاگرد: چرا می گویند ندباً؟

استاد: می‌گویند برای این‌که علی ای حال اشهر دارند می‌گویند که تا ذهاب صبر کن.

شاگرد: ممکن است به خاطر همین، لزومی گفته باشند. به خاطر رعایت اشهر، لزومی باشد. چه اشکالی دارد؟

استاد: نه دیگر، ایشان از حیث فتوا سر رساندند. تصریح هم می‌کنند نماز مغرب را می‌توانی بخوانی.

شاگرد: از لحاظ فتوا قبول دارند که ظهر را نمی‌شود تأخیر بیندازی.

استاد: و مغرب را می‌شود بخوانی، این را می‌گویند.

شاگرد: ولی برای رعایت اشهر به مردم می‌گویند که شما لازم است به خاطر اینکه شاید در واقع حرف مشهور درست باشد … من در فتوا رسیدم به این‌که اشکال ندارد. ولی به خاطر رعایت واقع و اینکه شاید مشهور حرفشان درست باشد، به مردم فتوا که می‌خواهد بدهد، می‌فرماید احتیاط لازم است.

استاد: اتفاقاً همین که در عبارتتان زیباست این است که می‌گویید شاید حرف آنها درست باشد. ایشان می‌گویند «مقطوع العدم». این کلمه «مقطوع» ایشان برای من جالب بود.

شاگرد: مقطوع العدم ظهر یا مغرب؟

استاد: برای ظهر و عصر که مقطوع العدم است که جایز باشد تأخیر بیندازید اختیاراً. خورشید دارد می‌رود که غروب کند. می‌گویید من ظهر و عصرم را نخواندم، ولی هنوز که وقت دارم. یعنی غروب می‌کند، بکند.

شاگرد: ولی مغرب مقطوع العدم نیست که شاید تا مغرب …

استاد: فرمودند خود آنها هم قبول دارند که بین آخر عصر با شروع مغرب فاصله‌ای نیست. برای عدم فاصله هم یک چیز محکمی می‌گویند: «مفروغ عنه». می‌گویند حتی نزد قول کسانی که قائل به ذهاب‌اند، «مفروغ عنه» هست. «مفروغ عنه» یعنی چه؟ یعنی ارسال مسلّم. «مفروغٌ عنه» هست که بین عصر و نماز مغرب فاصله زمانی نیست. آن لحظه ای که نماز عصر قضا می‌شود، همان آن وقت نماز مغرب شروع می‌شود.

 

برو به 0:11:10

شاگرد2: بعد می‌فرمایند «إذن فأول وقت المغرب هو آخر وقت الظهرين مقارناً مبدؤه لمنتهاه و متصلًا به من غير فترة فاصلة. و الظاهر أن هذا مما لا خلاف فيه، بل في الرياض دعوى الإجماع عليه».[4]

استاد: بله، نمی‌شود بگوییم شاید. اصلاً آدم وقتی حرفشان را ببیند، برای «شاید» جا نمی‌گذارد. فقط احتیاط عملی همین می‌شود که مراعات قول دیگران است.

شاگرد: پس دیگر اجتهاد نکنیم. راحت هر چه مشهور است برویم از اوّل تا آخر.

استاد: این عرض من برعکس فرمایش شما شد.

شاگرد: با این وضعیت که بگوییم «مقطوع العدم» است، نکنید. بعد بگوییم عیب ندارد، احتیاط واجب است بکنید.

استاد: احتیاط واجب از کجا؟

شاگرد: از جیب است دیگر.

استاد: نه، احتیاط واجب انتسابش به ایشان ثابت است؟ این را می‌خواهم عرض کنم.

شاگرد2: خودشان کلمه «عملاً» دارند.

استاد: بله، آن که به ایشان انتسابش هست- که تقریر بحث ایشان است- این است: «و الاحتیاط عملاً». خب این ظاهرش احتیاط ندبی است. یعنی شما فقط در مقامی که می‌خواهید عمل بکنید، برای مراعات قول دیگران، احتیاط ندبی این است که عقب بیندازید. احتیاط عملاً، یعنی نه احتیاط فتواً و بحث علمی ثبوتی‌اش. اصلاً ما آنجا احتیاط نداریم. خب اگر احتیاط عملاً مقابل ثبوتی است، چطور شده در مقام افتاءِ ایشان، کلمه لزوماً آمده. این را باید سؤال کنیم. اگر آمده، یک وجه دیگری بیش از اینهایی دارد که فعلاً در دست ما است.

عدم تغییر فتوای آقای بهجت در محرمات احرام به‌خاطر فتوای شیخ

شاگرد: خود مرحوم آقای بهجت در بحث حج، در محرماتش یک جایی بود که تغطیه و تظلیل و اینها را در رساله‌شان مجزا ذکر کردند. که هر کدامشان یک محرم هستند.

استاد: بله، بعد جامع‌گیری می‌کردند.

شاگرد: بعد در درس می‌فرمودند که اینها همه‌اش یکی است. یک نفر سؤال کرد که چرا اینطوری است؟ ایشان فرمود به خاطر این‌که بعضی از بزرگان- مرحوم شیخ- فتوایشان این است. یعنی آنجا احتیاط واجب هم نفرمودند، بلکه فتوا دادند. اگر اشتباه نکنم.

استاد: آن خیلی فرق می‌کند. گاهی است که فقیه می‌گوید مثلاً تروک احرام ۵ چیز است. حاج آقا در بحث می‌گویند اینها ۵تا نیست. اینها صغریات یک کلی است، دو تا بیشتر نیست. آن چهارتایش صغریات یکی است. خب بعداً به خاطر مراعات شیخ می‌گویند ۵تا. حکم که عوض نشده. احتیاطی نکردند. چون همان ۵ تا هست خلاصه. فقط ظاهرِ بیان تغییر کرده «مراعاة للشیخ».

شاگرد: کفاراتشان تغییر نمی‌کند؟

استاد: نه، همان چیزی که همه جا می‌گفتند، مراعات می‌کردند همه‌اش را. تعلیقه می‌زدند، اگر کفاره نداشت می‌گفتند. در خصوص کفاره‌اش دست می‌بردند. غیر از این است که شما بگویید به خاطر مراعات حرف شیخ، فتوا داده باشند خلاف نظر خودشان. خلاف نظرشان نبوده. شیخ می‌گویند ۵ تا تروک است. ایشان می‌گویند این ۵ تا، ۳ تا بیشتر نیست. خب حالا در رساله مناسکشان ۵ تا بیاید. آن خیلی فرق می‌کند.

شاگرد: تغطیه می‌کند، تظلیل هم می‌کند. دو تا محرم انجام داده. ولی ایشان می‌گفتند ظاهراً تغطی هم از باب تظلیل است، از یک باب هستند.

استاد: خود ایشان در فتاوایشان هست. یکی‌اش را در نظر بگیرید، اگر تکرار کند باید چه کار کند؟ گفتند باید کفاره را تکرار کند. یعنی می‌خواهم بگویم هیچ جا خلاف فتوایشان به خاطر حرف شیخ رفتار نکردند. شیخ می‌گویند تظلیل کنی و تغطیه کنی، دو تا کفاره باید بدهی. خود حاج آقا در خود تغطیه‌اش می‌گویند اگر دو بار تغطیه کردی باید دو بار کفاره بدهی. البته تفصیل می دهند که برای استظلال می گویند در احرام واحد کفاره تکرار ندارد ولی  تغطیه‌اش را مطلقا تکرار می شود[5]. شما نمی‌توانید موردی پیدا کنید که بگویید به خاطر شیخ فتوا دادند بر خلاف نظرشان.  در این مورد، ریخت بیان خارجی تغییر کرده، مانعی هم ندارد.

 

برو به 0:15:53

تأثیر شهرت در تغییر فتوا

شاگرد: اگر ما شهرت را حجت بدانیم بر خلاف آقای خویی، اینجا احتیاط واجب می‌کنیم؟ یعنی فرض بفرمایید ادله می‌گویند وقت نماز مغرب ذهاب است، ولی مشهور به غروب را فتوا دادند. اینجا فقیهی که شهرت را قبول دارد، احتیاط واجب می‌کند یا فتوا می‌دهد؟

استاد: ما نحن فیه از آن مواردی نیست که کسی که شهرت را قبول دارد، به این شهرت عمل کند. آن شهرتی که می‌گویند حجت است یا نیست، شهرت فتوایی است. شهرت فتوایی یعنی فقها فتوایی دادند، مستند ندارد. اینجا که معلوم است، طرفین روایات است، از قدیم تا حالا در دست‌ها بوده. اینجا شهرت فتوایی نیست، شهرت عملی است، عمل کردند. فقط می ماند مسأله جبر. مثلاً روایات اشهر یا مشهور که ذهاب است، روایات ضعیف در بین این روایات است. می‌توانیم بگوییم حالا که مشهور به این روایاتِ ضعیف عمل کردند،  به خاطر عمل آنها، ضعف سند جبران می‌شود. ولی خب ضعف سند که جبران می‌شود، تازه می‌شود اوّل تعارض. اگر ضعف سند جبران نشود، خب هیچ، اینها ضعیف هستند، روایات استتار صحیح اند.

اگر به واسطه عمل مشهور، سندِ ضعیف این طرف جبران بشود، تازه متعارضین می‌شوند. حالا اوّل الکلام. و لذا در ما نحن فیه آن حرف اصلاً نیست که کسی که شهرت را حجت می‌داند، اینجا لا محاله باید قائل به ذهاب باشد. خود حاج آقا شهرت فتوایی را قبول دارند. در اصول می‌گویند شهرت فتوایی حجت است. ولی اینجا اتفاقاً عبارتی داشتند که همه اینها زیر سر این شهرت است، این شهرت هم هیچ فایده‌ای ندارد. ذیل صفحه ۵۴ می‌فرمودند.

شاگرد: یعنی آن لمّی که شهرت فتوایی را حجت می‌کند، نمی‌تواند در شهرت عملی هم بیاید؟ همین که بالأخره مشهور یک مستندی داشتند که این فتوا را دادند، نمی‌تواند همان دلیل بیاید بگوید بالاخره مشهور یک قرائنی حتماً داشتند که این روایت را مثلاً اینطور فهمیدند. از این روایت وجوب فهمیدند ولو ظاهرش مثلاً استحباب است. طبیعیِ هر کلامی هم همین است که هر چقدر فاصله از متکلم می‌گیرد، این قرائن حالیه و مقامیه و امثالهم از بین می رود، اینکه یک مشهوری از یک روایت یک گونه خاصی فهمیدند، این نمی‌تواند حجت باشد؟

استاد: این‌که مشهور یک چیزی را فهمیدند، اگر مستندات در دست است، فقط احتمال دارد قرائن نباشد. وقتی که همان زمان قول مخالف مشهور هم هست، آیا این قرائن را او ندیده؟ این یک. حاج آقا در نوارهایشان هست، آنجایی که حتی اجماع مدرکی بود، مفصل بحث می‌کردند. اجماع مدرکی را هم نمی‌پذیرفتند. وقتی مدرک مجمعین معلوم بود، استدلال بود یا … می‌گفتند اجماع مدرکی است. شهرت که دیگر مخالف هم دارد. نکته‌ای که ایشان جواب می‌دادند این است که در شهرت فتوایی ما فقط نزد شارع حجت می‌خواهیم. هیچ مستندی از شارع نداریم. ولی، فقیه یک فتوایی داده. تعبیر ایشان این بود که می‌دانیم فقیه بدون استناد فتوا نمی‌دهد. دینش است. وقتی دینش را دارد ابراز می‌کند، من مقابل شارع می‌توانم بگویم چیزی از ناحیه ی شارع به من نرسیده، اما با واسطه رسیده. یعنی از طریق کانال فتوای او و فهم او از یک مستند شرعی، حرف شارع به من رسیده. چیزی است که عرف عقلا از یک خبره می‌پذیرند. رجوع خبره است به یک خبره دیگری که دسترسی ندارد ولی او را خبیر می‌داند. به این می توانند احتجاج  کنند.

اما وقتی نزد یک خبیری مستندات موجود است و احتمال می‌دهد یک قرائنی بوده. اینجاست که باید صبر کند. فورا نمی‌تواند با فهم آنها مخالفت کند. دیروز هم عرض کردم که حاج آقا دو بار نوشتند، هر جا می‌خواستند با مشهور مخالفت کنند طول می‌دادند. یعنی آنقدر رفت و برگشت بشود تا خود طرف، بینه و بین الله مطمئن بشود که قرائن دیگری نبوده. همین‌ها بوده. آدم می‌فهمد که آنها استظهارشان از اینها، این بوده. وقتی خود مشهور دارند می‌گویند اینها معارض‌اند. خب معلوم می‌شود دارند علاج معارضه می‌کنند. دیگر قرینه چیست؟! ضوابط معارضه را دارند اعمال می‌کنند. شما می‌گویید همین که شما می‌گویید معارضه است، با این قرائن‌، عرف عقلا ببینید معارضه نیست. تعارضی بوده که تخیل تعارض کردند، تمام شد. شما دلتان جمع می‌شود که خود اینها دارند از باب معارضه پیش می‌روند، شما می‌گویید معارضه نیست.

و لذا این فرمایش شما درست است که وقتی مشهور گفتند، به این زودی نمی‌شود مخالفتشان کرد. عده‌ای از بزرگان فقها حرفی بزنند. اما کسی که بداند منابع، اینهاست، تفحّص کند، مطمئن بشود چیز دیگری نبوده. در اجماع مدرکی هم حاج آقا همین را می‌فرمودند. اجماع بود، اما چندین روز طولش می‌دادند، به اطمینان می‌رسیدند که نه، معلوم است حرف مجمعین این است. مدرکشان این است. وقتی مدرک را بررسی می‌کردند، می‌گفتند این اجماع مدرکی برای ما حجیت ندارد. چون اجماعشان متفرّع بر این فهم است، بر این استدلال است. این استدلال مخدوش است. به خلاف اجماع غیر مدرکی. اجماع غیر مدرکی که هیچ، حاج آقا اصلاً مخالفتش نمی‌کردند. حتی شهرت فتوایی هم حجت می‌دانستند.

 

برو به 0:21:49

شاگرد: اگر آن اطمینانی که می‌فرمایید حاصل نشود چطور؟

استاد: اگر حاصل نمی‌شد، احتیاط وجوبی می‌کردند. این همه احتیاط‌هایی که داریم برای همین است. آن احتیاط وجوبی یعنی همین. یعنی گاهی است شهرت نمی‌گذارد که بتواند فتوا بدهد. قرائن طوری است که او را به شک می‌اندازد، به یقین نمی‌رسد، یا اطمینانی که بتواند فتوا بدهد. این همه احتیاط وجوبی در مباحث فقه، برای همین است. یکی‌اش همان دیروز بود که تنجیس متنجس بود. البته من یادم نیست که در فقه استدلالی برای تنجیس متنجس چه فرمودند. ولی این یکی از مواردش بود که حسابی شهرت است، که حاج آقا رضا فرمودند که «مخالفة المشهور مشکل و مخالفة الدلیل اشکل».[6]

تهافت در کلام آیت الله خویی

شاگرد: مرحوم آقای خویی در حاشیه عروه، اوّل مسأله، قبل از این‌که به این بحث کیفیت شناخت غروب برسند، آنجایی که سید می‌فرمایند «وقت الظهرین مابین الزوال و المغرب»، ایشان حاشیه زدند «الاحوط ان لم یکن اقوی عدم جواز تاخیر الظهرین».[7]

استاد: بله، دیروز این را عرض کردم. که یک نحو فی الجمله ظاهرش تهافت است و مؤید اشکال حاج آقاست. آنجا فتوا می‌دهند به این‌که «لا یجوز»، اینجا می‌گویند «احوط». استدلال شما اگر قطعی است، پس چرا آنجا فرمودید «الاحوط لو لم یکن الاقوی»؟ «لو لم یکن الاقوی» هم در استدلالشان معلوم شد از کجا در آمده. از این‌که می‌گویند معلوم است که خلاف احتیاط است که کسی اختیاراً نماز ظهر و عصر را از غروب آفتاب عقب بیندازد. بعد از اینکه کلمه احتیاط را می‌گویند، می‌فرمایند «مقطوع العدم». «مقطوع العدم» یعنی عدم جواز.

می فرمایند: «و على الجملة: لازم القول الأشهر بعد ملاحظة الاتصال المزبور المفروغ عنه بينهم كما عرفت، جواز إيقاع الظهرين بعد الغروب، و هو مخالف للاحتياط جدّاً لو لم يكن مقطوع العدم».[8] «لو لم یکن الاقوی» همین است. می‌گویند «و هو مخالفٌ للاحتیاط جداً»، یعنی کجا جایز است که به خاطر مراعات وقت مغرب و احتیاط طرف مغرب، شما این طرف به مصلّی اجازه بدهید تا نماز ظهر را نخواند و آفتاب غروب کند. «مخالفٌ للاحتیاط جداً» یعنی این. یعنی جواز ایقاع ظهر و عصر بعد از استتار اختیاراً.

شاگرد: پس تعارضی که حاج آقا می‌گویند واضح است؟

استاد: بله، یعنی نمی‌دانم چطور شده. تعلیقه اینجا با آن قبلی و با آن استدلالاتی که در کتاب دارند، باید از یک کسی که مأنوس بوده با مثلاً بیت ایشان، کارهای علمی ایشان، سؤال شود تعلیقات عروه به قلم خودشان است یا مثلاً دیگری از عباراتشان استفاده کرده، خلاصه کرده و نوشته؟

اختلاف فتاوای آیت‌الله بهجت

شاگرد: تعلیقه‌ای که حاج آقا برای وجه و کفین دارند، چطور است که ایشان لازم ندانستند ولی در پاورقی گفتند که احوط لزومی این است که بپوشانند یا نگاه نکنند؟

استاد: پاورقی را بعداً دیگران نوشتند. دستخط حاج آقا نیست. در جامع المسائل، جلد سوم را ببینید.

شاگرد: یعنی پاورقی‌ها را آقایان اضافه کردند؟

استاد: چون حاج آقا اینطور فرموده بودند، وقتی جامع المسائل می‌خواست چاپ بشود، مشورت شد بین آنهایی که متصدی بودند. آنها نظرشان این بود که خب حاج آقا فتوایشان عوض شده، و چون عوض شده، متن را تغییر بدهیم. آن اندازه‌ای که فهم قاصر من بود، همانطور هم شد، خیلی هم خوب شد. گفتم به نظرم فتوا عوض نشده. اندازه‌ای که من طلبه می‌فهمم، فتوای ایشان عوض نشده. الآن می‌خواهند در مقام احتیاط، جواب بدهند.

 

برو به 0:27:39

شاگرد: در رساله هم نوشتند لازم نیست. واضح است که فتوا عوض نشده. در چاپ‌های اخیر رساله هم همین است. نظر می‌توانید بکنید، پوشاندنش هم لازم نیست. بعد گفتند احتیاطِ مطلق است.

استاد: جامع المسائل، جلد 3، صفحه ۵۱۵. «و الاظهر جواز النظر الی الوجه و الکفین من الاجنبیات بلا تلذذٍ و ریبة». اینجا می‌خواستند «و الاظهر» را بکنند «و الاحوط عدم جواز». من عرض کردم این الآن نظرشان است، شما در پاورقی بنویسید. این «بل الاحوط وجوباً ترکه»…

شاگرد: مگر حاج آقا تشریف نداشتند که بپرسید؟

استاد: بودند. زمان خودشان بوده. هر وقت می‌پرسیدند، همین جواب می‌دادند. صد بار پرسیدند.

شاگرد: خب می پرسیدند در جامع المسائل بنویسیم «احوط» یا بنویسیم «اظهر».

استاد: آن وقتی که می‌خواستند چاپ کنند دیگر نشد. ولی اصل این سؤال را خیلی جواب دادند.

شاگرد: نوشتن فرق دارد با یک استفتاء. می گفتید آقا ما می‌خواهیم جامع المسائل را چاپش کنیم.

استاد: به خاطر همین بود که می‌گفتند: با این سؤالات، می‌فهمیم که «اظهر» حاج آقا تغییر کرده. من عرضم این بود که شما اگر این را می‌فهمید لااقل در پاورقی بنویسید که هم خط حاج آقا دست نخورده باشد، هم این احتیاطی که شفاهی جواب می‌دهند بیاید. الآن هم به ذهن قاصر من خیلی خوب شده.

شاگرد: این آقایانی که جامع المسائل را دست کاری کردند، چرا رساله را دست نزدند؟ پس چرا حاج آقا امر نکردند در چاپ جدید رساله، فتوایشان را تغییر بدهند اگر فتوایشان عوض شده بود؟

استاد: آن را هم اگر می خواستند تصحیح اینطوری بکنند … شاید شده باشد، من خبر ندارم.

شاگرد: چاپ ۸۷ را هم دوباره گرفتیم. آخرین چاپی که هنوز هم موجود است. یعنی هنوز چاپش تمام نشده.

استاد: می‌گویند رسماً جایز است و هیچ احتیاطی هم نیست؟

شاگرد: بله، جایز است. آنطور که من نگاه کردم جایز است. باز هم دوباره نگاه می کنیم.

استاد: بله، باید دیده بشود. این حافظه‌ها گاهی می‌بینید که …

شاگرد: حالا اگر فرموده بودند، چرا این آقایان اجتهاد مقابل نص می‌کنند؟ اگر حاج آقا می‌خواست تغییر بدهد، می‌گفت در رساله تغییر بدهید.

استاد: آن که من در جریانش بودم این بود. بیشترش را که نمی‌دانم.

شاگرد: به ما می‌گویند «وسیله» را مراجعه کنید. بعد می گویند مثلاً حاج آقا از فلان مبحث «وسیله» را نگاه کردند. می گویند به استفتائات مراجعه کنید. بعد می گویند بعضی از آنها برای خود حاج آقا بوده. می‌گوییم رساله، می‌گویند رساله‌ها … واقعاً معلوم نیست.

استاد: همه اینهایی که گفته می‌شود معلوم است. خصوصیاتش معلوم است. برای هر کس که دل بدهد معلوم است. اگر بخواهد تند تند رد بکند، نه. اگر دل بدهد آن هم معلوم می‌شود. مثلاً از حاج آقا می‌پرسند «جامع المسائل» میزان است، یا «وسیله»؟ یک جواب کوتاه می دادند. هر جا بین «جامع المسائل» با «وسیله» اختلاف در نظر باشد، «وسیله» مقدم است. این کجایش مبهم است؟ شما هر کجا در جامع المسائل یک چیزی را دیدید، در «وسیله» هم یک چیزی را دیدید. دیدید که دو تا نظر فقهی است. گاهی به ویراستاری و فهم و درج و اینها برمی‌گردد که هیچ. اگر دو تا نظر است، فرمودند متأخر. «وسیله» را بعداً تحشیه کردند. جامع المسائل را قبلاً نوشته بودند. می‌گویند اگر دو نظر است، حجیت برای بعدی است. کجایش مبهم می‌شود؟

شاگرد: قبلاً شما به گمانم فرمودید که از مضاربه به بعد «وسیله» را حاج آقا نگاه کردند.

استاد: اگر من عرض کردم، همه‌اش را توضیح دادم. از صلاة طبق جامع المسائل درج شده. بعد سؤالاتی بوده که در «وسیله» بوده، در جامع المسائل نبوده. چون جامع المسائل طبق جواهر است، «وسیله» طبق فروعات دیگری هم بوده که در جواهر نبوده. اینها را یا هر کجا که یک حالت ابهام داشته، اینها را می‌نوشتند می‌دادند محضر خود حاج آقا که این فرع را ببینند. الآن خط‌هایش هست، کنار «وسیله» غیر از آن که دیگران درج کردند، خودشان نظر را یا تغییر دادند یا تکمیل کردند. خب این الآن حرف خودشان می‌شود. می‌گویند آن جایی که اختلاف نظر فقهی می‌بینید، حجیت برای متاخر است.

شاگرد: پس وسیله را عمل کنیم باید خیالمان راحت باشد.

استاد: بله، خودشان همینطور فرمودند. یک جا آدم به شک می‌افتد، جامع المسائل و «وسیله» را هم که می‌بیند، می‌بیند دو مبنای فقهی نیست، بلکه به یک مسامحه‌ای در عبارت برمی‌گردد. خب آن مانعی ندارد. وقتی مدرِج خود حاج آقا نبودند. هیچ کس نگفته که حاج آقا درج کردند. حاج آقا نظرشان را در جامع المسائل نوشته بودند، دیگری نگاه کرده، نظر سید را دیده، نظر ایشان را هم دیده، عبارت سید را طبق نظر ایشان تغییر داده که می‌گوییم «ادراج». خب این ممکن است. اینجا دیگر نمی‌گویند تغییر فتوا. اینجا کسی نمی‌گوید «وسیله» متأخر است. اینجا می‌گویند اصل جامع المسائل بوده، طرف می‌خواسته مطلب جامع المسائل را در بین عبارت سید درج کند. اینجا مسامحه کرده.

 

برو به 0:33:26

شاگرد: یعنی بر ما لازم است که وسیله را دیدیم، جامع المسائل را هم ببینیم؟

استاد: نه، لازم نیست. اگر جایی به شک افتادید، آنجا مراجعه کنید.

شاگرد: چون خیلی وقت ها عبارت سید را نگاه کردم، حاج آقا عین عبارت سید را وارد کردند. هیچ تغییری ندادند.

استاد: همانطور است. آنجایی که عبارت تغییر نکرده، موافق بودند که تغییر ندادند. منظور اینکه اگر دل بدهید، چیزی نیست که ضوابط کلی‌اش مبهم باشد. موردی هم اگر شکی پیش آمد، حرفی نیست. خود من هر مورد که پیش می‌آمد، سریع چند تا کار را اوّل انجام می‌دادم. «وسیله» آسید ابوالحسن را می‌دیدم قبل از درج. عبارت را می‌دیدم بعد از درج. جواهر را هم می‌دیدم، جامع المسائل را هم می‌دیدم، همه اینها را می‌گذاشتم کنار هم. فوراً معلوم می‌شد برای ما که شک کرده بودیم- نه قبل از شک- که اینجا مسامحه مستند به آن عبارتی است که می‌خواسته تغییر پیدا کند، یا اینکه نظر تغییر پیدا کرده.

شاگرد: اگر اختلافی افتاد بین «وسیله» و رساله چطور؟

استاد: آن هم همینطور است.

شاگرد: باز هم وسیله حاکم است؟

استاد: بله. «وسیله» ارجحیت دارد.

شاگرد2: در رساله اصلاً متعرض این نشدند.

استاد: من اینطور در حافظه‌ام است که در رساله فارسی اصلاً مسأله وجه و کفین نیامده.

شاگرد3: مسأله‌اش به این شکل است، نگاه کردن مرد به بدن زنان نامحرم و همچنین نگاه کردن به موی آنان چه با قصد لذت و چه بدون آن حرام است. و نگاه کردن به صورت و دست‌های آنها اگر به قصد لذت باشد، حرام است؛ و اما بدون قصد لذت نگاه به آنها بنا بر اظهر جایز است.[9]

استاد: این همان متن جامع المسائل است.

شاگرد: اگر مسأله ای در این ها نبود ولی در استفتائات بود چطور؟

استاد: استفائات ۴ جلدی منظورتان است؟

شاگرد: بله.

استاد: اگر هیچ کجا نبود ولی آنجا بود، آن حجیت دارد. حتی اگر نگاه کنید و به شک نیفتید، استفتائات حجیت دارد. اگر یک جایی یک چیزی در حافظه‌تان هست و به شک افتادید، مراجعه کردید و یک عدم توافقی دیدید، آن وقت دیگر باید تفحص بشود. در این‌که این استفتاء از کجا آمده؟ آیا سؤال بعدی شده؟ خیلی از استفتائات بر طبق همان جامع المسائل است. بعضی‌هایش نه، سؤال خصوصی بعداً شده. استفتائات متأخر است در کتاب‌های فارسی. علی ای حال اگر یک جایی یک کسی می‌شناسید که با سابقه تعلیقات مرحوم آقای خویی آشنا هست و اطلاعاتی دارد، این سؤال بشود خیلی خوب است که ببینیم اینطور تعلیقات چطوری آمده. آیا خودشان به قلم خودشان نوشتند، یا نه مثلاً دیگری استفاده کرده از مجموع نظر ایشان و بعد پیاده کرده. ظاهر عبارات ایشان در تنقیح، احتیاط ندبی است نه لزومی.

بررسی تهافت نظر آقای خویی در وقت عصر و مغرب

شاگرد: این تهافتی که به نظر می‌آمد در صدر و ذیل حاشیه ایشان بود- در همین حاشیه اخیرشان-، دیروز فرمودید که یک جواب این است که- یعنی یک راه فرار برای این تهافت این بود که- بر خلاف نظر ایشان قائل به فاصله بین وقت ظهرین با وقت عشائین بشویم. آن بحث مدیریت امتثال هم می‌تواند این را حل بکند؟ چون اگر ما بگوییم با استتار وقت مغرب شروع می‌شود ولی به جهت مدیریت گفتند صبر کنید. در ظهرین هم همین را می‌شود گفت؟

استاد: من دیروز عرض کردم ثبوتاً بله. ثبوتاً به چند جور می‌شود. یکی این‌که احتیاط لزومی را به خاطر این بدهیم که ولو شارع ثبوتاً موضوع نماز مغرب را غروب قرار داده، اما احتمالی بیاید در ذهن فقیهی مثل مرحوم آقای خویی به این‌که چه بسا شارع برای خصوص مغرب مدیریت امتثال کرده.

شاگرد: برای ظهر و عصر چطور؟ چون همان احتمال در آن طرف هم هست، که شاید خیال می‌کنی استتار شده. فعلاً بخوان تا وقت ذهاب، ولو ما فی الذمه.

استاد: ذهاب قطعاً دیگر گذشته. حضرت بگویند وقتی ذهاب شد دیگر عصر را نخوان. روی مبانی ای که خود ایشان بپذیرند، دارند می‌گویند ذهاب، خیلی از وقت عصر گذشته. حضرت باید بگویند همین‌که آن حمره پایین افق است، دیگر وقت عصر تمام است. اگر علامت بخواهند بگذارند، نه این‌که ذهاب علامت است. ما این طرف غروب می‌خواهیم، باید برود. اما این طرف قرب به غروب می‌خواهیم. می‌خواهیم غروب نکرده باشد. برای غروب نکردن باید حضرت بفرمایند هنوز حمره باشد.

 

برو به 0:39:39

شاگرد: می‌خواهیم بگوییم آن جهتی که این احتمالی که شاید هنوز غروب نشده باشد، این احتمال را ما فوت نکنیم، طرف می‌گوید که استتار شده و پس نماز عصر قضا شد. حالا بگیرم بخوابم، دو ساعت دیگر همراه نماز مغرب، قضایش را می‌خوانم. اینطوری بگوییم بهتر است یا بگوییم نه، حالا بلند شو سریع ما فی الذمه ظهر و عصرت را بخوان، بلکه شاید هنوز خورشید واقعاً غروب نکرده.

استاد: منظورتان همان مدیریت است که نمازش قضا نشود.

شاگرد: بله. اگر اینطور باشد، پس نمی‌شود گفت که اگر استتار شد قطعاً قضا است.

استاد: موضوعاً که اینطور است. ثبوتاً می‌خواهید بگویید دوباره یا مدیریت امتثال؟

شاگرد: نه، از جهت مدیریت امتثال. بگوییم با استتار قضا می‌شود، ولی شما اگر خواستی نماز بخوانی، تا ذهاب حمره بخوان و با نیت ما فی الذمه بخوان. که اگر ادا بوده هنوز، مصلحت خواندن ظهرین در وقت را شما فوت نکرده باشید. ولو قطع هم داری که استتار شده.

استاد: این فرمایش شما که اگر احتیاط باشد، مؤید فرمایش حاج آقا می‌شود. نه مؤید تعلیقه ایشان. حاج آقا فرمودند اگر می‌خواهید احتیاط کنید، گردن شماست دو تا احتیاط دیگر.

شاگرد2: ایشان ممکن است بگوید مدیریت امتثال را من از روایات می‌فهمم. در سمت مغرب من از روایات دیدم که در روایات یک شکلی هست که انسان به سمت چنین احتمالی می‌رود. اما در سمت ظهرین که یک جا هم بحث از حمره نیست و اصلاً صحبت نشده، آنجا چنین احتمالی مسدود است.

استاد: خود طرف مغرب هم باز دو تا فرض دارد. یعنی مدیریت امتثالش دو جور است. یکی این‌که آقای خویی دارند می‌فرمایند منِ فقیه وقتی ادله شرعی را دیدم، برایم واضح نشده که آیا شارع در طرف مغرب مدیریت امتثال کرده به نحو جزمی که بگوید تا ذهاب صبر کنید یا نه؟ ولی احتمالش برای من قوی است. لذا من می‌گویم احتیاط لزومی این است که صبر کنید، به خاطر قوت احتمال این‌که شارع در صدد مدیریت بر آمده. این یکی است.

یکی هم می‌گویند نه، اصلاً برای من ثابت شده که جزماً شارع مدیریت امتثال کرده، اما به نحو احتیاطی. این احتیاط خود شارع است. «و الاحوط لزوماً» یعنی جزماً ثابت است که خود شارع احتیاط لزومی کرده.

شاگرد3: خب اینکه فتوا می شود. احتیاط واجب نمی شود.

استاد: می‌گویم که دو جور است. عبارت تاب هر دو را دارد. ایشان که می‌فرمایند «و الاحوط لزوماً» یعنی برای من ثابت نیست که اصلاً شارع در مقام مدیریت امتثال بر آمده یا نه، یا نه برای من ثابت است که آمده و احتیاط را کرده و من فقط دارم احتیاط شارع را به شما نقل می‌دهم.

شاگرد2: به عنوان فتوا در رساله، احتیاط شارع را که نمی‌آورند. در رساله احتیاطِ مناسب فقیه است که بیاید. احتیاط شارع مناسبت با رساله ندارد.

استاد: آن وقت چه بگویند مثلاً؟

شاگرد2: بگویند این کار را بکنید، اما اگر لمّ را خواستید بدانید که ثبوت در نفس الامر نیست.

استاد: مثل این‌که می‌گویند اگر علم اجمالی دارید، همه را بریزید، «یهریقهما». نمی‌گویند احتیاطاً بریزید. آن حرف خوب است. یعنی وقتی فقیه دارد فتوا می‌گوید، وقتی او می‌گوید احوط، نمی‌خواهد مرآتی باشد برای احتیاط خود شارع. اگر احتیاط ثابت بود دیگر جزمی می‌گفت.

شاگرد: ممکن است یک احتمال هم این باشد که صاحب جواهر می‌فرمایند که شعاری شده برای شیعه. آقای خویی برای با اینکه مبنایشان این نیست که …

استاد: اوّل بحث هم این شعار را می گویند. می‌گویند که قبول است…

شاگرد: نخواستند که از طرف شیعه چنین فتوایی داده شود. شاید از این جهت باشد. یعنی فتوایشان  را ابراز نکردند.

استاد: من اوائل هم که این را دیدم اصلاً همین به ذهنم آمد. چون آن زمان ایشان هم، اگر ایشان می‌گفتند  تک می‌شدند. من یادم است تازه طلبه شده بودیم، عروه مباحثه می‌کردیم، عروه من ده تا حاشیه داشت. خب قبلش هم چقدر حاشیه بود. ایشان می‌دانستند که اگر این به صورت فتوا باشد، تک هستند. یک فتوای خلاف مشهور. اما خب بعدا می‌دیدم که بعید است که بگوییم به خاطر این مثلاً ابراز نکردند. دور است از ذهن که بگوییم این احتیاط لزومی برای عدم ابراز فتوا بود.

ولی این‌که شما می‌فرمایید، اصل این مانعی ندارد که حالا دو احتمال ولو به فرمایش ایشان هم هست، ولی این اصل خود این دو احتمال در طرف مدیریتش هست. که ایشان می‌خواهند بگویند قطعاً منِ فقیه می‌دانم شارع خودش مدیریت کرده، یا نه، ادله طوری است که احتمال قوی می‌دهم در مقام مدیریت شارع برآمده ولی برایم صاف نیست. یا من احتیاط لزومی می‌کنم به خاطر آن احتمال قوی، یا نه می‌دانم آمده و من دارم فقط احتیاط شارع را برای شما انتقال می‌دهم. این دو احتمال هست.

 

برو به 0:45:10

جواز دو اعتبار متنافی در دو معتبَر

شاگرد: می‌فرمایید ثبوتاً هم تفصیل بین این دو تا معقول است. در این طرف شارع احتیاط بکند، در آن طرف احتیاط نکند.

استاد: من اینطوری خیالم می‌رسد. لذا آن وقتی هم که حاج آقا می‌فرمودند «احتیاطٌ من الشارع ندباً» آنجا هم عرض کردم که ثبوتاً معقول است. یک چیزی نیست که بگوییم نمی‌شود. شارع دست از حرفش برداشته. نه، منافاتی با همدیگر ندارد. حیثیات در طول هم‌اند، و حیثیات فرق می‌کنند، آن غایت حکیمانه‌ای که برای او در نظر گرفته شده، و لذا …

حتی در بعضی موارد ثبوتی هم امکان دارد، من  سابقا مکاسب نگاه می‌کردم، حاصلش این بود – کبرای کلی خیلی خوبی است- از معتبَر واحد، دو تا اعتبار متنافی محال است. اما دو اعتبار برای دو معتبَر متنافی محال نیست. این خیلی فوائد دارد، ولو مشهور نیست.  دو اعتبار متنافی از معتبَر واحد محال است. اما خیلی موارد است که این چیزی که محال است، لطیف می‌رود در موردی جاری می‌شود که آن صغرای این کبری نیست. دو معتبَر متنافی از دو اعتباری که دو اعتبارش تنافی ندارد، اما معتبَرها متنافی‌اند. این محال است؟ نه. یکی‌اش در بیع فضولی برای این‌که اجازه ناقل است یا کاشف.  بسیاری اصلاً در این اشکال ثبوتی دارند. اگر این عرض من را آنجا پیاده کنید، می‌بینید همه حل شد.

شاگرد: بعضی‌ها می‌گویند اجتماع نقیضین در عالم اعتبار دیگر نیست. در حالی که دقیقش همین است.

استاد: اجتماع نقیضین هست. دو اعتبار متنافی محال است، نمی‌شود. اما دو اعتبار در دو زمان به دو حیث برای دو معتبَر متنافی تابع حکم و مقتضیات است. اگر حکمت عقلائیه اقتضا کند، شما دو اعتبار بکنید، دو اعتبار شما متنافی نیست، اما معتبرهای شما متنافی است، لغرضٍ که با همدیگر قابل جمع و اشکالند. این هم نکته خوبی برای اینجا است.

و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علیه محمد و آله الطیبین الطاهرین

پایان

 

 


 

[1] موسوعة الإمام الخوئي؛ج‌11،ص185: و على الجملة: لازم القول الأشهر بعد ملاحظة الاتصال المزبور المفروغ عنه بينهم كما عرفت، جواز إيقاع الظهرين بعد الغروب، و هو مخالف للاحتياط جدّاً لو لم يكن مقطوع العدم، فيكف يدعى أنه موافق له. و هذا بخلاف ما لو فسّرناه بسقوط القرص، فإنه لا بشاعة في الالتزام بلازمه من جواز الإتيان بصلاة المغرب حينئذ مباشرة، بل قد نطقت به جملة من النصوص كما سمعت. نعم، الأحوط عملًا التأخير حذراً عن مخالفة القول الأشهر و هو أمر آخر.

[2] العروة الوثقى مع التعليقات؛ج‌1،ص422: بل بسقوط القرص بالنسبة إلى الظهرين و إن كان الأحوط لزوماً مراعاة زوال الحُمرة بالنسبة إلى صلاة المغرب.‌

[3] العروة الوثقى مع التعليقات؛ج‌1،ص421: الأحوط إن لم يكن أقوى، عدم جواز تأخير الظهرين عن سقوط القرص‌.

[4] موسوعة الإمام الخوئي؛ج‌11،ص185

[5] . جامع المسائل (بهجت)؛ ج‌2، ص: 292

اظهر جواز اكتفاء به يك كفّاره است بعد از مُحِلّ شدن در هر يك از احرام حجّ و عمره.‌

 

[6] مصباح الفقيه؛ج‌8،ص35: إنّ مخالفة المشهور مشكل، و موافقتهم من غير دليل أشكل.

[7] ر.ک: پاورقی 3

[8] ر.ک: پاورقی 1

[9] رساله توضيح المسائل(بهجت)؛ص384، مسئله 1931.