مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 82
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٨٢: ١۴٠٠/١٢/٠٩
گفتیم که در مورد این عبارت حاج آقا حرف میزنیم؛
و حيث إنّ ما دلّ على أنّ الاعتبار بالرؤية من أدلة الاستصحاب و لذا قوبلت الرؤية في الرواية بالتظنّي فقال: «فرض الله لا يكون بالتظنّي صُم للرؤية و أفطر للرؤيه»؛ يعني صُم لليقين و أفطر لليقين، فمع العلم بدخول الشهر اللاحق لا يبقى على الحالة السابقة و لو بسبب مُضيّ ثلاثين عن الشهر الثابت سابقًا فعدم الرؤية فعلًا مع عدم الغيم و الغبار لا عبرة به للعالم و إن كان الفرض بعيدًا يعني عدم الرؤية مع الفرض المذكور في طول هذه المسافة الطولية في طول البلاد بلا آلة أو معها للمستهلّ[1]
آیا در اینجا طول اصطلاحی –طول جغرافیایی- را میخواهند بگویند؟ یا نه، طول بلاد یعنی بلاد کثیره در طول و عرض؟ حالا این را عرض میکنم.
در آخر جلسه قبل مطلبی را عرض کردم که به روایاتی که در غیر ماه مبارک هم رؤیت را آورده بودند، مربوط میشد. امروز هم بهدنبال مطلب دیگری بودم که به روایت دیگری هم برخورد کردم. شاید جلسه قبل آن را عرض نکرده بودم. در کتاب زکات تعبیر امام علیهالسلام این بود: «حين رأى الهلال الثاني عشر وجبت عليه الزكاة[2]». حضرت دوازده ماه را که میخواهند بفرمایند، میفرمایند وقتی هلال ماه دوازدهم را رؤیت کرد، آن وقت زکات واجب میشود. منظور این که اینها برای جمعآوری خوب است.
اما راجع به عبارتی که ایشان فرمودند؛ ببینید ما بحث رؤیت را ابتدا دو بخش کردیم. گفتیم یک بحث، مرئی ما –هلال- است که در هلال تشکیک کنیم. این برای هلال. اما [بحث دیگر] تشکیک در اصل الرؤیة است. خلاصه عرض من این شد: تشکیک در رؤیت، در محدوده مقوله بودن آن، یک جور مطرح میشود. و وقتی رؤیت از مقوله بودن بیرون رفت و طریق به آن مرئی شد –چون رؤیت مقولی صرف دیدن چیزی بود. ولی در آن، اینکه چه چیزی باشد، نبود- عرض کردم، یا متکلم است که حرف میزند و دیدن را به کار میبرد، یا در مقامات مختلف –مانند موبایل و مثالهای دیگر- در آن شرایط، غیر از رؤیت مقولی، یک چیزی داریم که مرئی ما است؛ یعنی داریم آن را میبینیم؛ دیدن فلان چیز؛ شیء خاص. تا اینجا معین میشود که مرئی ما چیست.
اما همچنان صرف چیستی مرئی، مبدأ تشکیک برای مراحل بعد از مقول نیست. بلکه باید ببینیم که قصد ما نسبت به آن مرئی چیست. وقتی ما میگوییم دیدن فلان چیز، الآن چه قصدی داریم که اسم آن مرئی را میبریم؟ وقتی میگوییم آن را ببین، قصد ما چیست؟ وقتی قصد ما مطرح شد آن وقت است که مبادی تشکیک خودش را نشان میدهد. در مانحن فیه به این صورت جلو رفتیم و عرض کردیم که در مانحن فیه مرئی ما هلال است. گام بعدی این بود که قصد ما از رؤیت هلال چیست؟ چرا میگوییم هلال را ببین؟ قرار شد که قصد ما خود رؤیت هلال نباشد. در مانحن فیه تا میگوییم هلال را ببین، اصلاً منظورمان این نیست که اندازه ضخامت آن را ببین، بلکه این حرف دیگری است برای جای دیگر. وقتی هلال را دیدی ببین ضخامت آن چقدر است؛ این برای جای دیگری است. وقتی در شرع فرمودهاند «صم للرویه و افطر للرؤیة» در اینجا درست است که مرئی ما هلال است و رؤیت هم طریقیت به هلال دارد اما مقصود ما از رؤیت هلال، دخول شهر است، نه خود هلال. ما در این مقام کاری به خود هلال نداریم.
لذا عرض کردم وقتی مقصود، دخول شهر است، از نظر فقهی، بحث مشکل میشود. یعنی این مجال هست که بگویند دیگر با تلسکوپ فایده ندارد. چون دخول شهر، یک قطعه زمانی است که میتوان با تلسکوپ آن را جلو بیاندازیم. و حال اینکه مجاز نیستیم. به این دلیل مشکل شد. لذا عرض کردم، حاج آقا فرمودند «و حیث..». این تعبیر برای چیست؟ یعنی دقیقاً حاج آقا دارند قصد رؤیتی را که گفتیم، تکمیل میکنند. همان مدلول تصدیقی جدی ثانوی، ثالثه که داشتیم، است.
ایشان میفرمایند در «صم للرؤیة و افطر للرؤیة»، رؤیت مقولی به هلال تعلق گرفته و مقصود از هلال هم دخول شهر است، اما مقصود از رؤیت هلال کاشف از دخول شهر، استصحاب است؛ نه رؤیت بهمعنای موضوعیتی که خودش دخول شهر را بیاورد. این مطلب جدیدی شد و عرض هم کردم. یعنی شما دارید قصد گوینده کلام را از اینکه رؤیت و هلال را گفته، بیان میکنید. یعنی تا زمان این رؤیت، عدم دخول شهر را استصحاب کن یا بقاء شهر ماضی را استصحاب کن. پس الآن حاج آقا بحث فقهی را چطور جلو بردهاند؟ به این صورت که ایشان رؤیت را از مرحله موضوعیت درآوردهاند و گفتند که مقصود از این رؤیت –قصدی که گفتیم این قدر مهم است- استصحاب است. این یک گامی در فضای بحث فقهی است. باید روی آن تأمل کرد. شواهد آن، مبعِّدات و مقرِّبات آن را بیاوریم تا روی آن بحث کنیم. من اصل روال بحث را عرض میکنم که به چه صورت جلو آمده.
برو به 0:06:59
حالا در محدوده رؤیت هلال؛ عرض کردم که اگر ما هلال نداشته باشیم هیچکدام از این حرفها پیش نمی آمد. درست است که هلال برای دخول شهر است، اما باید هلال را ببینید تا بگویید که شهر داخل شده. همانطور که در خبر واحد میگویید باید خبری بیاید تا بگوییم خبر واحد است. لذا نمیتوان گفت اگر تنقیح مناط کنیم، هر چیزی جای خبر است. بلکه آن جای خودش است و در مقام تنقیح مناط است. نه در مقام تمسک به اطلاق «صم للرؤیة و افطر للرؤیة». وقتی سر و کار شما با اطلاق «صم للرؤیة» است، باید هلال محقق شود و قطعی باشد. اگر صدق هلال مشکوک باشد فایده ندارد. شما نمیتوانید بگویید «صم للرؤیة» شامل آن است.
خب در اینجا هلال را چه کار کنیم؟ قبل از آن من عبارت راجع به فرمایش حاج آقا که فرمودند «طول بلاد» دو نکته را عرض میکنم. یکی از فرمایش خود ایشان است و دیگری هم نزدیک به آن است. تجمیع نکات، خوب است، بهخصوص تذکر دائمی نکات. اینکه از قدیم گفته بودند «الدرس حرف و التکرار الف». یعنی اگر این تکرار نباشد اصلاً سر نمیرسد. واقعاً هم این جور است. لذا ریاضیات و تعلیمیاتی که از زمان ارسطو و بعد از او در کتابهای ابنسینا میگفتند، بهمعنای تمرین است. ریاضیات بهمعنای تمرین است. تمرینیات است. یعنی اگر ذهن شما کار نکند، نکات، فرمولها و الگوریتم ها و … در اثر تمرین حاضر نباشد، هیچ فایدهای ندارد و نمیتوانید کار را جلو ببرید. بلکه باید حاضر باشد. لذا تجمیع نکات در ذهن و حضور و فعال بودن آنها در ذهن در نتیجه گرفتن بسیار مهم است.
خب یکی از نکاتی که میخواهم عرض کنم، کاهندگی دو نقطه مکانی و زمانی است. آن چه که هم عرض میکنم بهعنوان خداع در بحث نیست. نمیخواهم مخادعه کنم. همچنین برای هو کردن بحث و صرف فرد خفی و جلی آوردن نیست. مقصودی که من دارم این است که ما و همه باحثین ارتکازیاتی داریم؛ چه آن هایی که مدافع این طرف هستند و چه کسانی که مدافع آن طرف هستند، یک ارتکازیات مشترکی دارند. گاهی بعضی مثالها و بعضی روشهای پیش رونده بحث، ارتکازیات را تحریک میکند. اگر مقصود از مثال، تحریک آن ارتکازیات باشد –به هر نحوی که جلو رفت- اسم آن دیگر مخادعه در بحث نیست و اسم آن هو کردن نیست. بلکه اسم آن جلا دادن ارتکازیاتی است که همه دارند.
حالا من میخواهم مقتبس از فرمایش حاج آقا کاری را انجام دهم. یکی در «مکان» است که ایشان فرمودند. ایشان فرمودهاند ببینید کره زمین چقدر طولانی است! بلاد طولی یعنی در وقت غروب، شرق و غرب هلال را میبینند. و بلادی که در عرض واقع هستند و از طرف نیم کره جنوبی به نیم کره شمالی میآید؛ همه اینها روی یک نصف النهار با عرض های مختلف واقع هستند. طول آنها یکی است و عرض های مختلفی دارند. این همه بلاد دارند نگاه میکنند، خب اگر ما الآن ندیدیم ولی مطمئن هستیم که اهلال شده، ایشان میفرمایند «لا عبرة به للعالم». یعنی اگر علم داریم که اهلال شده، به ندیدن فعلی، عبرتی نیست. همانی که عدهای با آن مخالف بودند. «و إن كان الفرض بعيداً»؛ یعنی اینکه شما میگویید ما علم داریم که اهلال هلال شده اما هیچ جا در بلاد آن را ندیدند. خب این نمیشود. در قم آن را نمیبینند؛ یا بهخاطر هوا است یا بهخاطر این است که در عرض زیاد است و هلال ضعیفتر است. لذا وقتی پایینتر و در عرض کمتر میروید، هلال دیده میشود. در عرض جنوبی و در شرائط مناسب عرض جنوبی دیده میشود.
برو به 0:11:32
خب آن چه که میخواهم عرض کنم چیست؟ برای اینکه در مسأله تلسکوپ، ارتکاز بیشتر تحریک شود، یک روند کاهندهای را باید اعمال کنید بین دو نقطهای روی کره زمین که یکی از آنها با تلسکوپ دیده میشود و یکی از آنها با چشم عادی. آن شلجمی را ملاحظه کردهاید. شکل مهمی است. اگر تا به حال آن را ندیدهاید روی آن تأمل کنید. وسط صفحه را که نصف النهار گرینویچ –صفر- است را در نظر بگیرید و ببینید اسکن سراسری امکانیت رؤیت هلال -با معیارهای مختلف- چطور در آن؛ سهمی درمیآید. سهمیای که یک رأس دارد و طرفین آن تا روز دوم و سوم میرود. در این نرمافزارها هست. خب وقتی شما در این سهمی نگاه کنید، غیر از یک ساعت یا دو-سه ساعت اول که تنها با تلسکوپ دیده میشود، از آن جا به بعد مرکز این سهمی است که با چشم عادی دیده میشود. یکی هم دو طرف بالا و پایین سهمی است که روی این معیار تنها با چشم مسلح دیده میشود ولی با چشم مجرد دیده نمیشود.
خب این دو نقطه را فرض بگیرید. یک نقطه در قسمتی از این سهمی است که تنها با تلسکوپ دیده میشود. یک نقطه هم در مرکز این سهمی است که با چشم مجرد، واضح دیده میشود.
شاگرد: در یک طول جغرافیایی هستند؟
استاد: بله، چون میخواهم دو مکان را به هم نزدیک کنم. الآن ببینید فضا این است: روی برخی از مبانی میگویند که حتماً باید در بلد خودش به چشم عادی دیده شود. یک بلدی هست که نزدیک ما میباشد اما روی نصف النهار استوا است. غروب امروز بهراحتی دیده میشود. حتی با آن عدول از فتوا میگویند وقتی خودشان میبینند برای آنها مجزی است. اما وقتی بالای این نصف النهار بیاییم که بالای این سهمی میشود. به جاهایی میرسیم که قسم میخوریم با چشم مجرد دیده نمیشود و حتماً باید تلسکوپ باشد. روی حساب فرض ما.
شاگرد: نزدیک قطب؟
استاد: نه این قدر هم نیازی نیست. حتی بالای چهل درجه. قطب، مدار ۶٧ درجه میشود. این نرمافزارها تا شصت درجه را هم حساب میکنند. من زیر پنجاه درجه را میگویم. بین چهل درجه و پنجاه درجه را اگر به سهمی نگاه کنید در بسیاری از ماهها به این صورت است که شهرهایی که در این بین هستند تنها با تلسکوپ میبینند. و حال اینکه کسانی که در نصف النهار آنها شریک هستند بهراحتی میبینند.
شاگرد٢: چه بالا و چه پایین؟
استاد: در هر دو طرفش به این صورت است.
حالا که مطلب به این صورت است، ما آن نکته را مطرح میکنیم؛ کسانی هستند که میگویند رؤیت با تلسکوپ در بلد خودتان مجزی نیست؛ حال ما میخواهیم در این فضا جلو برویم و این دو نقطه مکانی را به هم نزدیک کنیم و ارتکازات را تحریک کنیم. یعنی وقتی بحث، دقیق شود و فرض ثبوتی شود، قسم میخوریم که در این نقطه با چشم عادی دیده میشود و قسم میخوریم که در نقطه بالا تنها با چشم مسلح دیده میشود. خب حالا شروع میکنیم این دو نقطه را به هم نزدیک میکنیم. منظور من جایی است که هنوز به هم نرسیده اند. یعنی به یک جا و یک فاصله ثبوتی میرسیم که قسم میخوریم هنوز با چشم عادی میشود دید؛ از مرکز سهمی به طرف عرض بالا میآییم. قسم میخوریم که میتوان دید. کما اینکه از بالا که تنها با تلسکوپ میتوان دید، مدام به طرف پایین میآییم و به منطقههایی که دیگر با چشم عادی میتوان دید نزدیک میشویم. تا جایی که تفاوت عرض، یک درجه میشود. مکان کمی است ولی دقیق و ثبوتی است. میخواهم واقع آن را عرض کنم.
برو به 0:16:15
در چنین فضایی مثلاً دو نقطه در قم و کاشان است. روی دو عرض جغرافیایی هستند. فرض هم گرفتیم که یک نصف النهار واحدی هم داشته باشند. فاصله خیلی کم است. اما بالدقه به جایی میرسیم که میتوان قسم خورد که در قم تنها با تلسکوپ دیده میشود اما در آن عرض جغرافیایی عند الدقه با چشم عادی دیده میشود. اینجا وقت تحریک ارتکاز است. یعنی ارتکاز متشرعه و عوام مشترعه و مفتین، میپذیرد که چون در آن جا با چشم عادی میبینند، اول ماه است، ما با بیست کیلومتر این طرف تر، پنجاه کیلومتر این طرفتر چون عرضمان شمالی است و ثبوتا تنها با تسکوپ میبینیم، پس امشب شب اول ماه ما نیست؟ من میخواهم مکانها را نزدیک کنم تا جایی که قسم میخوریم اینجا با چشم عادی دیده نمیشود اما چند متر آن طرف تر روی ثبوتش قسم میخوریم که با چشم عادی دیده میشود. روی ضوابط و هر معیاری که باشد.
بنابراین وقتی دو مکان را به هم نزدیک میکنیم، آن ابهت تعدد هلال و تفاوت حکم هلال، ضعیف میشود. البته اگر این ارتکاز و این تحلیل را بپذیرید. من نمیخواهم بگویم که حتماً به این شکل است. میخواهم بگویم علی ای حال چنین ارتکازی فعال میشود. آنهایی که آن طرف هستند ممکن است روی مبنای خودشان از این طرف دفاع کنند. ولی مقصود من از این کاهندگی همین است که به جاهایی میرسیم که نزدیک هم هستند و تفاوت رؤیت هلال پیدا میکند، لذا در آن جا باید تلسکوپ را بگذاری تا هلال را ببینید. اما نزدیکترین جا به او، شما با چشم میبینید. آیا این تفاوت در ارتکاز متشرعه مقبول است، یا نه؟
به نظرم کسانی که بلاد قریبه و اشتراک افق را مطرح میکنند، در این جور جایی اصلاً دغدغه ندارند. مثلاً ایشان که در نجف مشرف هستند بگویند که قسم میخوریم الآن در نجف تنها با تلسکوپ دیده میشود اما بیست کیلومتر آن طرفتر طبق ضوابط بسیار دقیق، با چشم عادی دیده میشود. خب یعنی میگویند آن جا اول ماه است؟ اگر به ارتکازشان مراجعه کنند چه میگویند؟ به گمانم ارتکاز میگوید که این بلاد قریبه است و حکم آن یکی است.
شاگرد: با این بیست کیلومتر این تفاوت محقق میشود؟
استاد: من بهدنبال آن نرفته ام تا بالدقه ببینم. فرض میگیرم که این دو را به هم نزدیک میکنیم. کما اینکه این معیارها، ریاضی دقیق است. یعنی وقتی شما زمین را بسط دادید و نقاط طول و عرض را روی مختصات صفحهای –نه قطبی؛ البته قطبی آن هم فرقی نمیکند- که در آن جا هستید میتوانید با چندین رقم اعشار هم جلو بروید و آنها را معین کنید، خروجی آن نرمافزار نسبت به معیاری که به آن دادهاید دقیق است. حالا میتوانید آن معیار را هم دستکاری کنید. فعلاً فرض ما این است که چنین معیاری درست باشد و ثبوتی باشد. من نمیخواهم بگویم که این معیارها درست است.
شاگرد: هر ماه این اتفاق میافتد؟
استاد: بله، ولی جای آن عوض میشود. هر ماه یک سهمی تشکیل میشود ولی جای رأس سهمی که شروع رؤیت هلال با تلسکوپ است، عوض میشود. پنج-شش ساعت عقب تر و به طرف غرب جابجا میشود.
خب حالا به زمان برگردیم. همینطور می خواهم کاهندگی در مکان که ارتکاز را تحریک میکند، آن را در زمان هم عرض کنم. زمان به چه نحوی؟ بزنگاه عرض من کجا بود؟ فرض بگیرید اگر دقیق شویم رأس سهمی دو ساعت و پنج دقیقه و شش ثانیه است. یعنی آن فاصلهای که شما فقط با تلسکوپ میبینید این مقدار است. ممکن نیست با چشم عادی ببینید. اما از آن جا به بعد –بعد از این دو ساعت- میتوانید با چشم عادی ببینید. رأس این سهمی یک رأس رأس دارد که دو ساعت قبل از آن را میتوان با تلسکوپ دید. یک رأس مرکزی هم دارد که میتوان با چشم عادی دید. فاصله زمانی بین این دو نقطه –رأس سهمی و رأس مرکز سهمی- چقدر است؟ فرض گرفتیم دو ساعت و پنج دقیقه… است. الآن برای مقصود من، دو کار میکنیم. یکی واحد زمانی را کم میکنیم و یکی هم تلسکوپ را به کف آن میآوریم؛ سادهترین تلسکوپ های ممکن را میآوریم. یعنی به آن هایی که خیلی قوی است، فعلاً کاری نداریم ولی علی ای حال چشم مسلح است.
شاگرد: در اینجا فرض گرفتید که عرض واحد است اما طول تغییر میکند؟
برو به 0:22:17
استاد: بله، الآن ما بیشتر با این رأس سهمی کار داریم که محل اختلاف آقایان است. آن هایی که میگویند با تلسکوپ نمیتوان دید مهمترین محل نزاعشان همین رأس سهمی است. چرا؟ چون هیچ کجای کره زمین رؤیت با چشم عادی ممکن نیست. در این دو ساعت و نیم در هیچ کجای کره زمین رؤیت ممکن نیست. این دو ساعت تنها با تلسکوپ است. وقتی در این دو ساعت تنها با تلسکوپ دیده میشود، یک وقتی است که میگوییم ساعت ده صبح با تلسکوپ میبینیم و با چشم عادی ساعت دوازده و نیم میبینیم؛ خب این خوب است، داریم آن را بسط میدهیم. اما یک وقتی است که این زمان را کاهنده میکنیم و تلسکوپ را هم کاهنده میکنیم. یعنی میگوییم نگو که ساعت ده با تلسکوپ میبینی و دوازده ونیم با چشم عادی میبینی. بلکه بگو ساعت دوازده و بیست و پنج دقیقه بالدقه ممکن نیست در هیچ کجای کره زمین هلال را با چشم عادی بیینی. پنج دقیقه بعد از آن، طبق این معیار ثبوتی و دقیق، در وسط و مغز سهمی با چشم عادی میتوانی ببینی. یعنی فاصله زمانی پنج دقیقه است. چرا این را میگویم؟ برای تحریک ارتکاز است. یعنی شما زمانی را در نظر بگیرید که تفاوت دو نقطه زمانی به پنج دقیقه برسد. شما الآن در یک جایی قرار گرفتهاید که دوازده و بیست و پنج دقیقه تنها با تلسکوپ میبینید. پنج دقیقه بعد از آن، با چشم عادی هم میتوانید هلال را ببینید. آن پنج دقیقه قبل هم با تلسکوپ های قوی رؤیت نشده. بلکه کف تلسکوپ است؛ تلسکوپهایی است که معمولی است. یعنی از نظر تسلیح، تسلیح هست اما تسلیحی است که نزدیک به متعارف است.
این را برای چه عرض میکنم؟ برای اینکه در اینجا ارتکاز را نگاه کنید. شما میگویید دوازده و بیست وپنج دقیقه با تلسکوپ معمولی هلال دیده میشود اما قسم میخورید که با چشم عادی دیده نمیشود. پنج دقیقه بعد قسم میخوریم که طبق این ضوابط با چشم عادی دیده میشود. این هلال واحدی که در این پنج دقیقه به این صورت بود که قبل از آن با تلسکوپ دیده میشد و مطمئناً هم با چشم دیده نمیشد اما وقتی پنج دقیقه صبر میکنیم حالا دیگر با چشم عادی میبینیم؛ آیا این پنج دقیقه تفاوت در ارتکاز شما، در رؤیت هلال، در ثبوت شهر تفاوت میکند یا نمیکند؟ منظور من ارتکاز شما در جایی است که زمان را کوتاه کردهایم. من نمیخواهم بحث را سر برسانم. کسانی که در آن طرف هستند بهشدت از خودشان دفاع میکنند و حرفهای خودشان را میزنند و در این جهت هم مشکلی ندارند. تنها میخواهم به زمانیکه بر آن، اثر بار میشود مراجعه کنند.
شاگرد: این کاهندگی در مکان ارتکاز را تحریک میکند اما در زمان چون صرفاً بحث دخول شهر است و دخول شهر هم ثبوتا یک آن واحد دارد، ارتکاز تحریک نمیشود. اما در کاهندگی مکانی تحریک میشود.
استاد: درست است. اما اگر قرار شد که رؤیت هلال حتماً موضوعیت نداشته باشد که اگر امام معصوم هم میدانند بگوییم که شهر هنوز داخل نشده. روی مبنای آنها درست است. میگویند حتی اگر امام معصوم هم بدانند پنج دقیقه دیگر با چشم عادی دیده میشود، هنوز شهر داخل نشده است. روی مبنای رؤیت هلال به نحو طریقیت هم اگر بگوییم رؤیت هلال، محدث شهر است، استظهار الی النهایه نیست، ولی چه بسا ظاهر جمله صحیفه سجادیه باشد که حضرت فرمودند «جعلك مفتاح شهر حادث لأمر حادث[3]»؛ هلال مفتاح شهر جدید است. البته منافاتی با مبانی دیگر ندارد. کما اینکه در دعای دیگر که منسوب به امیرالمؤمنین سلام الله علیه است، حضرت میفرمایند: «جعلك الله هلال شهر حادث[4]»؛ یعنی به جای مفتاح، هلال آمده است. مقصودم این است که اینها یکی است و بعداً میتوان اینها را با مبانی دیگر هم هماهنگ کرد. ولی به ذهن خوب میزند که برای حدوث باشد.
اما اگر در چنین فضای گفتیم که محمل رؤیت میتواند استصحاب باشد، میتواند –نه اینکه حتماً اینگونه باشد- یکی از گزینههای مانحن فیه این باشد که هلال و رؤیت هلال با این خصوصیت و اهلال هلال، اماره بر حدوث شهر یا مضی شهر باشد. نه دقیقاً حدوث در لحظه. اگر به این صورت گفتیم روی این مبنا ببینید ارتکاز چه میشود. ولو روی مبانی علمی دیگر کما اینکه شما فرمودید هم هست.
شاگرد: این پنج دقیقه را در یک مکان فرض کردید یا در دو مکان نزدیک به هم؟
استاد: ببینید این سهمی لحظات غروب را نشان میدهد. هر نقطه آن، غروب آن زمان است. پس وقتی نزدیک مرکز سهمی میشوید که هلال را میتوان با چشم دید، وقتی پنج دقیقه قبل از او میروید آن جا غروب یک بلدی است. وقتی روی نقطه بعدی دست میگذارید، آن غروب آن بلد است. برای تحقق این، فرضهای مختلفی هم هست. معلوم باشد که غروبها است. دو لحظه غروب است برای اینکه در اینجا غروبش تنها با تلسکوپ دیده میشود و اینجا غروبش با چشم عادی هم دیده میشود. ولی نزدیک به هم هستند. غروبها پنج دقیقه تفاوت دارند. حالا که پنج دقیقه تفاوتها دارند، چند فرض دارد. یکی اینکه دو نفر هستند که یکی از آنها در آن جا در غروب با تلسکوپ دید و همان شخص یا دیگری به اینجا میآید و با چشم عادی میبیند. در ارتکاز دو هلال دیدند؟ دو خصوصیات دارد؟ دوئیت و تعدد احکام هلال در اینجا میآید یا نمیآید؟ یا در خود همان بلد قرار گرفته اما بهگونهای است که با یک وسیلهای هلال پنج دقیقه بعد را برای او منعکس میکند. خب در اینجا خودش از پشت تلسکوپ پنج دقیقه قبل دید. الآن هم با چشم خودش به وسیله موبایلی که انتقال میدهد آن را میبیند. در ارتکاز آنها اینها یک هلال است یا دو هلال است؟ برای آنها چند حکم بار میشود یا نه؟
برو به 0:30:34
علی ای حال من عرض کردم این ترفندی است برای تحریک ارتکازات در فضای بحث. ما مدام نرویم بگوییم دو ساعت فاصله است. بلکه اینها را به هم نزدیک میکنیم که زمان بسیار کم شود. با فرض ثبوتیای که این طرفش مقطوع است و آن طرفش هم مقطوع باشد.
شاگرد: در یک نقطه مکانی هم فرض متصور است. یعنی در این مکان تا دو دقیقه قبل تنها با تلسکوپ میدیدم، اما مقداری بعد در همین نقطه با چشم غیر مسلح میبینم.
استاد: فرمایش ایشان این است که گاهی اگر ارتفاع هلال زیاد باشد و غروب آن دیر باشد، این سهمی دارد لحظه غروب یک بلد را نشان میدهد حالا ایشان میگویند وقتی قرار شد غروب را نیم ساعت فرض بگیریم، در لحظه غروب تنها با تلسکوپ دیده میشود اما همین نیم ساعتی که از غروب من میگذرد و ماه هنوز مجال دارد به زیر افق برود، من میتوانم با چشم عادی ببینم. در اینکه کسی مشکلی ندارد.
شاگرد: منظور این است که آنها قائل میشوند که پنج دقیقه قبل ماه رمضان نبوده؟
استاد: بله، یعنی هلال نشده بود.
شاگرد٢: این فرض خیلی امکان علمی ندارد.
استاد: ثبوتا فرض دارد. ببینید لحظه به لحظه ماه در حرکت است. بستههای نور که بهصورت انعکاس از ماه میآید و هلال تشکیل میشود، لحظه به لحظه دارد افزوده میشود. لحظهای است. مردمک چشم ما برای ورود نور محدودهای دارد. برای ورود نور تا به عدسی پشت مردمک بتابد محدودهای دارد. همین کار را به نحو دیگری دیافراگم تلسکوپ انجام میدهد. ورودیهای عدسی تلسکوپ به نحو دیگری انجام میدهد. عدسی چشمی داشتیم و عدسی شیئی. چشم ما نوری که از ماه میآید را جمع میکند. هنوز نور به اندازهای که چشم ما بتواند آن را جمع کند نیست. در فاصله بیست دقیقه همان تلسکوپ این نور را جمع میکند وتشکیل میدهد. بیست دقیقه بعد چشم ما به اندازهای میرسد که آن را جمع کند. از نظر علمی نمیتوانید بگویید که نیست. لحظهای است. لذا فرمایش ایشان از نظر زمانی آن ارتکاز را روشنتر تحریک میکند. یعنی در یک افق فرض بگیریم که کسی نیم ساعت قبل نمیتوانست ببیند و لازم هم نباشد به جای دیگری برویم. البته فرمایش شما در شهر واحد هم میشود. مثلاً به شرق قم میرود و وقت غروب تنها با تلسکوپ میبیند. صبر میکند تا ماه پایینتر برود و نزدیک غروب به غرب میرود. چون همین فاصله هم تأثیرگذار است. در غرب قم با چشم عادی میبیند. آیا در اینجا ارتکاز این است که در شرق قم هنوز ماه نبوده و غرب آن هست؟! ولی فرمایش شما از بحث آنها خارج میشود. چون آنها میگویند خلاصه ما ماه را دیدیم. وقتی دیدیم کافی است.
شاگرد: بحث ایشان در تطبیق شبانهروز با ماه میشود.
استاد: در اسئلة حول رؤیة الهلال تصریح میکنند و میگویند که شروع ماه از لحظه غروب است. حتی اگر ساعت سه هم ببینید هنوز ماه نیست. میگویند اتفاق مسلمانان است، عرب است، قبل از اسلام بوده، تأیید شرع شده. در آن جا تعلیقه مفصلی هم دارند. ان شاء الله بحث میکنیم. یعنی لحظه شروع ماه از لحظه غروب است. بر خلاف آن مطالبی که عرض میکردم در احکام تفاوت بگذاریم.
شاگرد: فرض کاهندگی زمان، این است که در رأس سهمی بشیند تا قبل از غروب با تلسکوپ ببیند و در زمان غروب با چشم یا فرض شما چیز دیگری بود؟
برو به 0:35:51
استاد: فرض من این بود که در سه ساعت، با تلسکوپ میتوان دید و با چشم عادی نتوان دید. من عرض کردم این فضا، فضای تحریک کننده ارتکازات نیست. شما از همین سه ساعت استفاده کنید تا نقاط قابل رؤیت با چشم عادی و نقاط قابل رؤیت با تلسکوپ را –آن هم با تلسکوپ ضعیف که نزدیک به تسلیح است- از نظر زمانی کم کنید. زمان این دو نقطه وقتی کم میشود نقاطی میشود که وقتی غروب آنها نزدیک به هم است، یکی از آنها با چشم مسلح دیده میشود و یکی از آنها با چشم عادی.
شاگرد: من ابتدا به این صورت به ذهنم آمد که نقطه واحدی را فرض میگیرید که در پنج دقیقه قبل با تلسکوپ دیده می شده اما در زمان غروب با چشم عادی دیده میشود.
استاد: این فرمایش شما لازمه عرض من است. آن چه که من روی سهمی پیاده کردم، دقیقاً این نبود. بلکه دو نقطه جدا است. چون زمان غروب این دو نقطه متفاوت است، خواستم این دو نقطه را از نظر زمانی به هم نزدیک کنم. بهنحویکه زمانهای غروب خیلی نزدیک هم میشوند.
شاگرد: این ارتکاز نسبت به برخی دیگر از ارتکازات حالت سببی ـ مسببی دارد. در فضای ذهن مشهور ارتکاز دیگری هست که بهعنوان سبب به حساب میآید. مثالهایی که شما الآن زدید برای این زمان بود که با تلسکوپ میبینید. اما همین ارتکاز را به زمان حضرت رسول ببریم، مشهور میگوید ارتکاز قبلی میگوید برای حفظ میقاتیت نباید با تلسکوپ نگاه کرد.
شاگرد٢: اتفاقا بر عکس است. معلوم نیست آن سبب هم واقعاً سبب باشد. اگر معصومین در این زمان بودند، نسبت به این فاصله چه حکمی میکردند؟
شاگرد: کسی که به میقاتیت استدلال میکند به این شکل نمیگوید. بلکه میگوید نمیشود میقاتیت در آن زمان باطل باشد.
استاد: من میخواستم در مورد تشکیک در هلال بگویم. از چیزهایی که امروز هم خواستم عرض کنم همین میقاتیت بود. ان شاء الله برای شنبه مراسلات صفحه ١٣١ را نگاه کنید.
در این چند لحظهای که مانده من این را عرض کنم. مسألهای که ایشان در صفحه ١٣١ میفرمایند را عرض کنم. همچنین مسأله میقاتیت را هم عرض میکنم که در زمان شارع مقدس میان عرف به چه صورت مطرح بوده. البته در آن زمان هم مسافرها از طرف غرب میآمدند. اصلاً گمان نمیکنم مسافری که از غرب مدینه میآمد و هلال را در بیابان دیده بود، از او سؤال نمی کردند از شرق میآیی یا از غرب. اگر شرق میآمد و هلال را میدید، میگفتند که خوب است. اما اگر از غرب میآمد میگفتند چه بسا ما در مدینه نمی دیدیم و برای اینها واضح بود. یعنی ما در مدینه هلال را نداشتیم اما شما که از غرب میآیی، در همین فاصله –مثلاً ساعت دوازده شب به مدینه رسیدی- و در این پنج، شش ساعتی که میآمدی، در آن نقطهای که در غروب بودی، هلال بوده. روی حساب همان زمان هم سؤال نمی کردند.
برو به 0:41:01
شاگرد: روایت اندلس خیلی خوب است که بحث شود.
استاد: بله، آن جوابی که امام علیهالسلام دادند. در مورد هلال جدید هم مطلبی را میخواستم عرض کنم که وقت نشد. ان شاء الله شنبه.
من میخواستم روی این تأکید کنم که مراجعه کنید. قبلاً هم گفته بودم. میخواهم فهرستوار سه خصوصیت را بگویم که برای این خط زمان آنها را در نظر داشته باشید. اگر شما میخواهید میقات را بگویید، درست است که برای کار در رفتن، میقات کار را در میبرد. اما وقتی برای شرعی که الی یوم القیامه است، حاجتی بالفعل شد نمیتوانید بگویید در آن جا شرع برای حاجت بالفعل فکری نکرده است. مخصوصاً وقتی ادله روشنی هست. ادله ای که بهوضوح میگوید وقتی گیر افتادید، وقتی محل نیاز شما شد، چه چیزی محل نیاز شما شد؟ یک تقویم برای کل کره. همانی که چندبار عرض کردم.
ببینید الآن در مشهد پدیده سماوی حلول شمس به برج حمل، یک لحظه است و ثانیه آن را هم میگویند؛ تحویل سال. این تحویل سال کار سماوی است که برای کل کره یک لحظه است. این جور نیست که بگویید چون آمریکا شب است تحویل سال فرق میکند. تحویل سال فرقی نمیکند. تحویل سال یک لحظه است. صبح ما باشد، شب آنها باشد، هر کجا باشد این تحویل یک لحظه است. برای کل کره. حالا میخواهید نظم بدهید که اول فروردین چه زمانی باشد؛ الآن مشهد چه زمانی است؟ ساعت نیم زوال آنها است. منظور من از ساعت یعنی زوال. یعنی الآن زوال آنها شده است. از نصف النهار رد شده. تهران و قم هنوز زوال نشده. بعد از زوال مشهد و قبل از زوال ما در قم، تحویل سال شده است. خب قانون چه میگوید؟ اول فروردین مشهد چه زمانی است؟ لحظه تحویل مشهد بعد از زوال است. امروز اول فروردین آنها هست یا نیست؟ نیست. چون برای آنها بعد از زوال تحویل سال شده.
شاگرد: اگر به نیمه شب مثال بزنید واضحتر است. الآن که با نیمهشب حساب میشود… .
استاد: با نیمه شب حساب نمیکنیم. تحویل سال با ظهر است. مثلاً اگر ساعت یازده و نیم به وقت ما تحویل شود، امروز اول فروردین است. اگر یک و نیم بعد از ظهر شود، فردا است. خب الآن در مشهد که تحویل سال بعد از زوالشان بود، فردا میشود اول فروردینشان؛ دوشنبه اول فروردین آنها میشود. اما یکشنبه برای ما اول ماه است. در اینجا است که نیاز پیدا میکنیم که تقویم واحدی داشته باشیم. و الا به این شکل بگوییم که اول ماه فروردین در مشهد فردا است و برای ما دوم ماه باشد؟!
در تاریخ هم گفته اند اول زمانیکه به این ساعتها نیاز پیدا کردند برای شبکه قطار بود. وقتی قطارها آمدند شروع حرکت قطار ساعت میخورد و پایان آن هم معلوم میشد. لذا ساعتهای محلی به هم خورده بود. در تاریخ آن آمده که گستردگی شبکه قطار باعث شد ساعتهای محلی وسیعتر بشوند. بعد از آن هم سراغ ساعت گرینویچ رفتند. این خیلی سبب شد.
شاگرد: قبل تر از آن فرموده بودید برای ماژلان بود.
استاد: این را میخواهم در صفحه ١٣١ عرض کنم. ببینید در این کره زمین قاچ درست کردهاند؛ ساعت محلی. گفتیم که ایران یک ساعت است. یک نصف النهار مفروض فرض میگیریم که بین گرمسار و تهران است. گفتند این میزان باشد. پس اگر قبل از زوال این نصف النهار تحویل سال بود، برای کل ایران اول فروردین است. بگوییم خب اینجا بعد از زوال مشهد است، اما در اینجا قبل از زوالش است، میگویند برای مشهد هم اول فروردین امروز است. یعنی مشهد باید از زوال خودشان گذشت کنند. چرا؟ برای اینکه نیاز داریم که در کل ایران اول فروردین یک روز باشد. نه اینکه اول فروردین در آن جا فردا باشد و برای ما امروز اول فروردین باشد. لذا نیاز پیدا شد که این کار را بکنند.
خب همینطور جلو میرویم و الآن میخواهم خط زمان را عرض کنم. یک زمانی سازمان ملل میخواهد برای کل کره زمین یک وقتی را اعلام کند. یعنی با تقویم خودش برای ایران حرف بزند. یعنی بگوید در کره زمین در تمام بلاد بیستم فروردین این کالا را ارسال میکنیم. ببینید وقتی برای کل کره بیستم فروردین نیاز شد، حالا باید چه کار کنیم؟ باید ایران از زوال خودش بگذرد. از نصف النهار گرمسار بگذرد. خلاصه باید یک چیزی را فرض بگیریم.
برو به 0:46:40
اگر مثل نصف النهار گرینویچ فرض بگیریم، میگوییم اگر لحظه تحویل، قبل از زوال گرینویچ است –ولو بعد از زوال ما است- مثلاً ساعت دو بعد از ظهر ما تحویل سال شده، قبلاً میگفتیم فردا اول ماه فروردین است. اما وقتی میخواهیم برای کل کره تعیین کنیم، میگوییم چون لحظه تحویل نسبت به نصف النهار جهانی قبل از زوال آن جا است، لذا برای ما فردا اول فروردین نیست، امروز اول فروردین است. چرا؟ چون برای آن نصف النهار از امروز شروع میشود. یعنی ما باید از زوال خودمان صرفنظر کنیم. برای چه؟ بهخاطر نیاز به یک تقویم واحد و یک روز اول فروردین برای کل کره.
در صفحه ١٣١ مراسلات ایشان به مازلان اعراب کردهاند. مرحوم شیخ بهائی در مقدمه تشریح الافلاک[5] فرمودهاند، چون زمین کره است، یک روز واحد میشود برای یکی شنبه باشد، برای دیگری یکشنبه و برای نفر سوم دوشنبه باشد. ولی خب ماجلان صد سال قبل از وفات شیخ بهائی رضواناللهعلیه، کارش تمام شده بود. یعنی شیخ بهائی ١٠٣٠ هستند. ماژلان –البته خودش در مسیر برگشت فوت کرد- وقتی به اسپانیا برگشتند ٩٣٠ بود. یعنی بین کشف عملی آن با وفات شیخ بهائی صد سال فاصله است. آیا این اطلاعات بود؟ یا علی القاعده این برای قبل از اینها است؟ یعنی شیخ بهائی از کتب هیئت پیشین دارند. ولی فعلاً من از کتب پیشین خبر ندارم. کتاب خواجه و شرح چغمینی را خودتان نگاه کنید. علی ای حال مرحوم شیخ صد سال بعد از این بودند که دور کره زمین زده شده بود و این عملاً معلوم شده بود.
در المنجد بخش اعلام «ماجلّان» دارد. ما هم میگوییم «ماژلان». در کلاس اینطور میگویند. خلاصه این ماژلان این دور را زده بود. معلوم شده بود. آن جا بود که احساس شد خط زمان نیاز بشر است. ایشان هم این را توضیح خوبی دادهاند. میفرمایند از آن جا این مشکل پیدا شد که این را چه کار کنیم. حالا من سه خصوصیت را عرض میکنم.
خط زمان کجا است؟ یک نصف النهار را فرض بفرمایید. تاریخ آن هم خوب است. گفته اند که قرار نبود این گرینویچ اصل شود، بلکه قبلاً در فصلی از کار هواپیماها و قطارهای آمریکا با آن تنظیم کردهاند و بعد که خواستند آن را جهانی ترسیم کنند، زور آنها غلبه پیدا کرد و این را جهانی کردند. این جور گفتهاند. خلاصه ما باید یک نصف النهاری را برای نظم کره فرض بگیریم. نقطه مقابل این نصف النهار که ظهر را تعیین میکند، طرف دیگر آن، که شب را تعیین میکند خط زمان میشود. خط تاریخ. امروز آن را به «خط روزگردان» ثبت کردهاند. روزگردان یعنی آن جا که میروید شنبه و یکشنبه آن با هم تفاوت میکند. خط تقویم، خط تاریخ.
سه خصوصیت آن چیست؟ خطی است که این طرف آن یک شنبه است و آن طرفش دو شنبه. خصوصیت مهم دیگر آن این است که وقتی در خط زمان میروید دست راست و چپ عوض میشود.خصوصیت سوم آن این است که نسبت تاریخ و نسبت زمان شبانهروز هم برعکس میشود. این سه خصوصیت مهم خط زمان است. وقتی ما این تجربه را داریم که بشر در نظم دادن به تقویم کره، به این خط نیاز دارد و باید این خط را بهخوبی درک کند؛ ببینید از اینکه روی نیاز تأکید میکنم خیلی مقصود دارم؛ وقتی نیاز حتمی به این را درک کردیم، از سر نیاز، عینک جدیدی پیدا میکنیم به فرمایش کسانی که اولیاء خدا بودند و احکامی را برای شرعی که هیچ کجا کم نمیآورد بیان کردهاند. تا شما نیازی را احساس نکردید، بحثها راحت جلو میرود. اما وقتی احساس شد آن وقت عینک جدید میشود که میتوان چیزهایی را از اینجا به دست آورد. اگر زنده بودیم ان شاء الله این سه خصوصیت و مسأله تشکیک در هلال را شنبه عرض میکنیم.
شاگرد: این ارتکاز درجاییکه تنها با چشم مسلح دیده میشود هم میآید.
استاد: بله.
شاگرد: یعنی این ایراد به افرادی که رؤیت را با چشم مسلح میدانند هم وارد میشود. یعنی کسی میگوید پنج دقیقه قبل با هیچ تلسکوپی دیده نمیشود. اما پنج دقیقه دیگر با چشم مسلح دیده میشود.
برو به 0:53:06
استاد: این فرمایش شما درست است و تنها یک تفصیلی دارد که تا کجا میخواهیم جلو برویم؟ تا آن جایی که قاطع شویم اصلاً هلالی نیست. خب اگر اهلال هلال است، وقتی نیست ارتکاز چه میگوید؟!
شاگرد: یعنی مردم میگویند که ده کیلومتر این طرفتر ماه هست اما ده کیلومتر آن طرفتر ماه نیست؟!
استاد: بله، مثل تحویل سال. یعنی لحظه قبل نیست و این لحظه هست. مشکل دارند؟! اما چطور به یک لحظه است؟! خب به یک لحظه است. اگر ثبوت اهلال هلال را پذیرفتیم، خب عرف میگوید که در لحظه قبلی، اهلال نیست. و اگر مقارنه سطحی یا مرکزی را ببینیم، آن جا هم همینطور است. یک لحظه قبل از آن مقارنه نبود. اما لحظه بعد آن هلال هست.
شاگرد: خب کسانی هم که اهلال را با چشم غیرمسلح معیار میدانند، میگویند که قبل از آن نبود و بعد از آن هست.
استاد: بخش دوم عرض من همین بود. من میخواهم بگویم وقتی با تلسکوپ میبیند، نمیگوید که دو هلال شد. عرض کردم که تحریک ارتکازات برای این است که در ارتکاز چند چیز با هم در نظر گرفته میشود. یکی از چیزهای مهم آن این است که ما چند هلال داریم؟! این ارتکاز میگوید همان هلال است با فاصله زمانی. تنها آن را بزرگ میکردم و با این تلسکوپ میدیدم اما حالا همان را با چشم خودم میبینم. لذا فرمایش شما درست است، یعنی تا یک جایی میرود ولی به یک جایی میرسد که وقتی دقیق شد خود ارتکاز هم میپذیرد که ما باید برای قبل و بعد زمانی آن حرف بزنیم.
شاگرد٢: میخواستم بگویم این بحث حدبندی و مرزبندی در همه جا هست. یک جایی باید مرز باشد. مثلاً در بلوغ یک ساعت قبل از پانزده سالگی و یک ساعت بعد آن مطرح میشود. یا در بحث مکان هم مطرح میشود. مثلاً ده سانتیمتر این طرفتر حرم است اما ده سانتیمتر آن طرفتر حرم نیست.
استاد: فرمایش خوبی است. اتفاقا میخواستم در بخش بعدی که وارد آن نشدم، مطرح کنم. یعنی اهلال هلال را چطور ضابطهمند کنیم. ثبوتی بودن آن مطرح شود. یکی از آقایان هم به من برگهای دادند که شبهه خرمن در اهلال هلال آمده یا نه. یعنی ایشان میگویند شبهه خرمن در اهلال هلال میآید. پس چطور شما میخواهید آن را لحظهای کنید؟
والحمد لله رب العالمین
[1] https://almabahes.bahjat.ir/10932/
[2] الكافي (ط – الإسلامية)، ج3، ص: 525
[3] الصحيفة السجادية، ص: 184
[4] من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 101
[5] تحفة الأحباب (شرح فارسی بر تشريح الافلاك شیخ بهائی)،ص١۶؛ و يتفرّع على كرويّتها صحّة كون يوم معين خميسا و جمعه و سبتا عند ثلاثة و هذه صورة كرة العالم. شكل