مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 33
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شاگرد: مثل الان که نماز شب های ذی الحجه که بین نماز مغرب و عشاء گفته می شود بخوانند، این طور نمازی را می شود یکی از آن دو تا رکعت نافله مغرب قرار داد؟
استاد: علی القاعده مساله جواب دادن، نه.
شاگرد: بر پایه اصل، عدم تداخل اسباب است؟
استاد: بله و اختصار بر همان نماز شب می کند. غفیله هم که محل اختلاف فتوا است عده ای می گویند غفیله خودش مستقل است باید جلو خواند. حاج آقا هم خودشان هم عملا تداخل می کردند یعنی دو تا دو رکعتی بیشتر نمی خوانند و یکی اش غفیله بود، در جامع المسائل هم فرمودند که می تواند نماز غفیله با نافله نماز مغرب تداخل بکند، دو تا دو رکعتی می خواند در یکی اش آن اعمال نماز غفیله را انجام می دهد نیت هر دو می کند.
شاگرد: آن وقت در ذی الحجه که نمی شود یعنی غفلیه به خاطر دلیل قائل بودند؟
استاد: ممکن است استظهار از دلیل کرده باشند چون مثلا نقل معصومین زیاد شده که 4 رکعت بیشتر نمی خواندند، آن جا می دانیم که این غفلیه هم فضیلتش خیلی است بیش از این هم نقل نشده است، گفته این دو رکعت بخوان پس معلوم می شود خودشان هم که می خواندند با هم می خوانند. ممکن است صرف استظهار قاعده طور دیگر نباشد کما این که نقطه مقابلش هم احتمالش هست، نمی شود نسبت داد. من در ذهنم هست با این که توفیقی بوده همین خود نماز ذی حجه خواندم هیچ وقت با همدیگر با نافله نخواندم اما از نظر بحث علمی اش به ذهن می آید که خیلی خوب می شود یکی دو رکعتی هم می خواند این ها را هم در همان نافله می خواند قصد می کند هر دو را که الان جایش هست، شبه همان مساله غسل که ما به الامتثال می تواند یک بدنه ای باشد که دو تا نیت بکند که همه می گویند غسل و دلیل غسل خلاف قاعده است من عرضم این است که، چه بسا باید یک فکری در کلی قاعده اسباب و مسببات کرد، شاید خود قاعده تداخل و عدم تداخل اسباب با یک قیدی قائل هست، نه این که مطلقا بگوییم همه این ها اصل بر عدم تداخل اسباب است. مواردش فرق می کند و می شود ضابطه ای برای آن ارائه داد. اگر آن از نظر بحثش درست باشد، این جا هم مانعی ندارد که بگوییم که نافله مغرب با نماز ذی حجه تداخل بکند. آن چیزی هم که حاج آقا برای غفیله گفتند نمی شود من مطمئن نیستم که حالا کتاب الصلاة این جا هم دیدم یک وقتی استدلالش را نفرموده بودند در بهجة الفقیه نگفته بودند وجهی را که در جامع المسائل فتوایش را دادند که تداخل می کند خودشان هم عملا جمع می خواندند. وجهش آیا استظهار از یک طور دلیل است که عدول از قاعده عدم تداخل شده است ؟یا نه خود آن قاعده عدم تداخل را در مستحبات جاری نمی دانستند؟ که بیشتر اولی را می شود نسبت داد و نسبت به فتوایشان صاف است؛ دومی را نمی شود .آدم تا یک مستند قوی پیدا نکند نمی تواند به حاج آقا نسبت بدهد.
شاگرد: اگر مثلا در مسجد دو تا دو رکعتی بیشتر فرصت نیست بخواند آن وقت حالا این که بگوید حالا دو تا دورکعتی نافله بخواند با یک دو رکعتی نافله با نماز دهه ذی الحجه. کدام ترجیح دارد؟
استاد: بله این طور موارد، ترجیح به این است که نیت نافله بکند، بعد از باب قصد قرآنیت مطلقه وظیفه فعلیه رجائیه آن آیه را هم بخواند، این دیگر هیچ مشکلی ندارد، هیچ منعی برای این نیست. شما در هر نافله ای می توانید هر آیه قرآن را بخوانید، قرائت قرآن اتفاقا در فریضه اگر یا احتیاط یا بالاتر از احتیاط این است که سوره کامله بخواند، در نافله صریحا می گویند که خواندن سوره کامله شرط نیست، بلکه اصل سوره شرط نیست می تواند و لاالضالین که گفت اختیارا رکوع برود.
برو به 0:05:09
خب پس نیت نافله می کند و به قصد وظیفه واقعیه که ندب مطلق است یا ندب خصوصی برای ذی الحجه است، بعد از سوره توحید یک آیه هم به قصد وظیفه فعلیه می خواند. ظاهرا این دیگر هیچ مشکلی ندارد، فقط مشکلش این است که به طور قطع نمی تواند بگوید من آن نماز خاص را نماز ذی الحجه را خواندم، این مشکل را دارد ولی اگر این طور بخواهد از نظر مساله دیگر مشکلی ندارد.
شاگرد: در بین ادله فقط روایت قرب الاسناد بود که قابل استناد و بررسی است، بعد در اقوال فقها هم که بررسی می کردیم خب مرحوم عاملی در مفتاح الکرامه از خلاف، مبسوط، سرائر، غنیة نقل کردند منتها وقتی به متن کتاب ها نگاه می کنیم می بینیم که ظاهرا اولین کسی که این مساله را به همین سعه ای که الان دارد -یعنی عموم نوافل، نه فقط نوافل یومیه- اولین کسی که این مساله را متعرض شدند و تصریح کردند مرحوم محقق در شرایع هستند که آن جا می فرمایند. البته تعبیرشان همه نوافل دو رکعتی است منتها استثناء که می کنند مگر وتر، مستثنی منه هم معلوم میشود.
استاد: این را مطمئن هستید؟ من یک وقتی صرف این کردم خیلی طولانی نبود، هنوز گذاشتم بیشتر بگردم، من به خصوص دنبال این بودم.
شاگرد: من کتاب به کتاب که جلو رفتم از قدما تا یعنی خود معتبر، در جامع فقه تقریبا همه آن هایی که احتمالش بود را باز کردم، آن هایی که متعرض شده بودند مثل خلاف معلوم است که بحثشان در مورد نافله است، یعنی مثلا در خلاف که نافله یومیه را بحث می کنند بعد نقل اقوال عامه می کنند که مثلا شافعی چه گفته، ابوحنیفه چه گفت، آن ها اختلافشان این است که حالا نهاریه و لیلیه را بعضی ها تفصیل دادند نهاریه را می شود یا نمی شود بعد ادله ای که ایشان هم دارد می آورد که مثلا بله عایشه روایت کرد که پیامبر 11 رکعت می خواندند، دو رکعت دو رکعت سلام می دادند یا دو تا روایت دیگر هم که می آورند آدم قشنگ میتواند استظهار کند که منظور همان نوافل یومیه است.
و المناقشة باحتمال إرادة الرواتب و نحوها خاصة من النافلة يدفعها ظهور اللفظ أولا، و الانجبار بالفتوى ثانيا[1]
استاد: در جواهر هم بود که همان روایت قرب الاسناد را که نقل کردند و دنبال آن روایت سرائر را فرمودند «و المناقشة باحتمال ارادة الرواتب» که آن احتمال هم دور نبود ولی ایشان فرمودند که «یدفعها ظهور اللفظ اولا و الانجبار بالفتوی ثانیا» این انجبار بالفتوی خیلی مهم است این فتوا کجا منجبر شده است؟ آن اندازه ای که من گشتم برای آن قدما پیدا نکردم.
شاگرد٢: ظهور لفظ منظورش کلمه نافله است؟
استاد: بله دیگر چون روایت این بود «یصلی النافله»[2]، نافله یعنی نافله.
شاگرد: آن وقت اولش در خود روایت، سوال در ذهن نیامد، بعد دیدم که اصحاب همه بحث را روی این نوافل یومیه بردند و عامه هم که حرفی داشتند در همین مساله بوده، بعد احتمال می دادم که شاید خود این روایت هم برای آن فضاست یعنی آن فضایی که امثال شافعی و ابوحنیفه و فقهای عامه نظرات دیگری داشتند. آن وقت مگر این که گفته بشود که از این روایات مثلا ما یک نکته ای کلی در مورد مطلق یا از این بحث هایی که قدما کردند یک نکته کلی در مورد مطلق نافله برداشت می کنیم حالا نمی دانم می شود برداشتی داشت یا نه؟
یا این که مثلا خود تعلیل مرحوم شیخ طوسی در چیز هم جالب است ایشان اولش می گویند «ینبغی لمن یصلی النافله أن یتشهد فی کل رکعتین» آخرش هم می گویند «فإن خالف ذلک خالف السنة»[4]
استاد: من همین عبارتشان دیدم یعنی «خالف السنة المندوبة»؟یا «خالف السنة الواجبة»؟ السنة انواع و اقسام دارد، سنت مندوبه، سنت واجبه. سنت واجب یک چیز است، سنت مندوب یک چیز دیگری است که تقسیم بندی اش را خود ائمه فرمودند. فریضه داریم، سنت داریم، سنت دو نوع است: سنت واجبه، سنت غیر واجبه.
شاگرد: بنظر می رسد مساله به این روشنی که بعدا در مثل جواهر مطرح شده، به اصطلاح از روایت یا از اصحاب بخواهیم این طوری بگوییم مطلق نوافل این طوری باشد، شاید نباشد و شاید گفته بشود که مثلا در آن طور جاها این که اصحاب متعرض نشدند، در روایت هم چیز روشنی نگوییم شاید مثلا ناشی از این باشد که آن جا بابش باز بوده است. که شاید همانطور که اصل قضیه وجوبی ندارد در کیفیت هم وجوبی نباشد.
برو به 0:11:03
استاد: بله اصل این که شما فرمودید در کتاب دیدید، خب این خیلی خوب است، من عرض کردم دیدم ولی مطمئن نشدم که مستوعبا دیده باشم. اگر آدم مطمئن بشود که کتب تا زمان محقق اول -آن جایی که کتبی که محل انعقاد اصلی شهرت بوده، شهرت فتواییه بوده و به خصوص قبلش- اصلا مطرح نشده باشد، اصلا خیلی دید انسان به مساله تفاوت می کند، این یک واقعیتی است.[5]
عبارت اردبیلی رضوان الله تعالی علیه که در جواهر از ایشان نقل کردند را بخوانیم، ایشان می فرمایند که «جوَّزوا» کجا «جوَّزوا»؟ قبل از محقق؟ یا نه «جوّزوا» یعنی بعد از محقق و علامه، «جوزوا»؟ این هم نکته مهمی است در این که مقدس اردبیلی دارند می فرمایند «جوزوا»، کی جوزوا؟ جلوتری ها؟ آن ها این ها را مطرح کرده بودند؟ یا نه این متاخرین از محقق به بعد مطرح کردند؟ این هم نشد که چیز روشنی پیدا بکنم که نظر محقق اردبیلی به کجاست؟
شاگرد: آن اندازه ای که در کتاب در مظانش است، ممکن است حالا در کتب قدماء یک جای خاصی، یک جمله احیانا این طوری پیدا بشود، یک جمله یک جا گفتند و رد شدند، در مظانش یا متعرض نشده بودند یا همان هایی که مفتاح الکرامه نقل کرده بوده آدرس داده بودند، به همان جای آدرس معلوم بود که واقعا برای نوافل یومیه است.
استاد: حالا این قرائن جمع آوری اش خیلی خوب است، من هم در کتاب خودمان چیزهایی را که دو سه روز دیده بودم می خواستم عرض بکنم یادم می رفت. یکی راجع به آن رسالهای که مطرح شد، در ارشاد الجعفریه که شما فرمودید غریه است، من عرض کردم عزیه من دیدم، ظاهرا همان یکی العزیه، الرسالة العزیه برای محقق اول صاحب معتبر است. عزیه ای غیر از ایشان چیزی نبود لذا آن العزیه که من در ذهنم بود برای ایشان است.
شاگرد: خود جواهر هم چاپ جدید غریه گفتند.
استاد: و اما غریه، غریه هم نداریم؛ آن چیزی که این جا ما راجع به ارشاد الجعفریه و شاگردان محقق ثانی داریم الغرویه هست. ببینید در الذریعه، «الغرویه فی شرح الجعفریه» دارند که مولفش سید شرف الدین علی صاحب همان تأویل الآیات معروف چاپ شده است، می باشد. یکی هم المطالب المظفریه آن هم برای شاگرد خودشان سید محمد الاسترابادی است، آن یکی هم سید علی الاسترابادی شرف الدین علی بودند. منظور این که غریه در کلمات آن ها نبود، الغرویه فی شرح الجعفریه بود، آن خوب است خیلی مناسب است.
شاگرد: ارشاد الجعفریه را آوردند موارد متعددی این غریه را عطف به آن کردند.
استاد: که شاید همان منسوب مثلا مختصرشان بوده که منظور همان غرویه است آن چیزی که آورده بودند الغرویه است، لذا عزیه ظاهرا نباشد. آن هم می شود بیشتر تفحص کرد آن یکی عزیه ای که من در ذهنم بود و رساله خوبی هم هست برای صاحب معتبر محقق اول رضوان الله علیه است.
و نذر «الوتر» و «صلاة الأعرابي»، لا إشكال في صحّته؛ و النذر المطلق لا إشكال في انطباقه علىٰ كلّ منهما؛ و نذر الوتر في غير الصلاتين لا يصحّ إلّا علىٰ كفاية الرجحان الآتي من قبل النذر، كما التزموا به في نذر الإحرام قبل الميقات، و فيه تأمّل.
و عبارة المجمع لا تخلو عن إبهام مع الإشكال، و ذكر «السيّد» في حاشية «المفتاح» بعد نقلها: «كذا وجدناها».[6]
باز یکی دیگر ببینید «فیه تأمل» عبارتی که روز چهارشنبه خواندیم نقطه گذاشته است، من خیالم می رسد که این نقطه اصلا عبارت را خراب می کند، باید ویرگول باشد؛ چرا؟ به خاطر این که «و عبارة المجمع» تتمیم این است، تتمیم به معنای فرع سوم است. در عبارت چه فرمودند؟ فرمودند که «نذر الوتر و صلاة الاعرابی لا اشکال فی صحته و نذر المطلق» که گفته یک نافله ای بخوانم نمازی بخوانم «لا إشكال في انطباقه علىٰ كلّ منهما بخصوصه؛ و نذر الوتر في غير الصلاتين لا يصحّ» محکم فرمودند لا یصح، تمام. «إلّا علىٰ كفاية الرجحان الآتي من قبل النذر، كما التزموا به في نذر الإحرام قبل الميقات، و فيه تأمّل.» رجحانی که از قبل نص بیاید ما قبول نداریم آن هیچی؛ پس چه؟ «مطلقا نذر الوتر فی غیر الصلاتین لا یصح» محکم فرمودند این جاست که حتما باید این «و فیه تأمل» ویرگول باشد. «و عبارة المجمع» دنباله همین عبارت است. عبارة المجمع یعنی چه؟ یعنی همینی که آن روز خواندیم.
عبارت اول این بود، حاج آقا نظر به این عبارت دارند لذا ویرگول درست است، اگر نقطه بگذاریم اصلا از مقصودشان فاصله می گیرد.
«و عبارة المجمع» یعنی آن چیزی که محقق اردبیلی گفتند ظاهر علماء انعقاد است ایشان می گویند «لایصح» محکم دارند می گویند «لایصح» باید بگوییم مقدس اردبیلی می گویند ظاهر همه فقهاء، انعقاد نذر است چطور شما می فرمایید لا یصح؟ می فرمایند «و عبارة المجمع لا تخلو عن إبهام مع الإشكال» غیر از این که خود مطلبش اشکال دارد، خود عبارت هم خالی از ابهام نیست یعنی نسبت ظهور دادن به همه، واضح نیست که محقق اردبیلی حتما می خواهند بگویند ظاهر همه علماء انعقاد نذر یک رکعت نماز خواندن است، نذر می کنم یک رکعت بخوانم، نذر می کنم که 10 رکعت با 3 تا سلام بخوانم، نه به عنوان صلاة اعرابی بلکه همین طوری که گفتم نذر کند. پس ببینید این ویرگول باید باشد چون این نقطه مطلب را اصلا عوض می کند پس عبارة المجمع -اگر بخواهید یادداشت کنید در جلد 3 صفحه 42 مجمع الفائده- «قوله و علی الظاهر فی غیرهما» این نکته هم این جا نیاز است یعنی عبارة المجمع به خصوص ناظر به این هست؛ چرا؟ چون این عبارت مجمع مقابل لایصحی هست که خودشان فرمودند. حالا حرف محقق هم بخوانیم.
برو به 0:18:12
شاگرد: ما جایی رفته بودیم یک پیرمردی برگشت گفت که آیا می شود 12 رکعت با یک سلام خواند؟ با ضرس قاطع بنابر همین حرف ها گفتیم که نه نمی شود؛ گفت مطمئن هستی؟ گفتیم آره. مفاتیح را باز کرد -البته قبلا دیده بودم خاطرم رفته بود- در اعمال یکی از شب ها -که الان یادم نیست گفته که در بلد الامین کفعمی یا در اقبال.[7]–
12 رکعت به یک سلام به کیفیتی که آن جا هم هست می شود خواند.
و منه يعلم أن الأحوط ترك هذه الصلاة، و أولى منها في ذلك غيرها من بعض الصلوات التي ذكرها الشيخ في مصباحه و ابن طاوس فيما حكي عنه في تتمات المصباح لترك المشهور استثناءها، فما عن الموجز و شرحه من استثناء صلاة إحدى عشرة ركعة بتسليمة واحدة ليلة الجمعة، و صلاة أربع ركعات بتسليمة واحدة ليلتها أيضا محل للنظر و التأمل، خصوصا و لم نقف للأولى على مستند أصلا، و عدم صراحة دليل الثانية،إذ هو ما أرسله الشيخ في المصباح أيضا عن أمير المؤمنين (عليه السلام) عن النبي (صلى الله عليه و آله) «من صلى ليلة الجمعة أربع ركعات لا يفرق بينهن» إلى آخره.[8]
استاد: بله یکی دو تا نیست، مرحوم صاحب جواهر در جواهر جلد 7 صفحه 70 بحث ها را که تمام می کنند آخر کار می فرمایند وقتی صلاة اعرابی را بحث می کنند و توضیح می دهند، می گویند احوط ترک است نماز اعرابی را با این که همه گفتند که مانعی ندارد ایشان می گویند «و منه یعلم ان الاحوط ترک هذه الصلاة» همین نماز اعرابی هم با این همه استثناء و معروفیت احوط این است که نخوانید.
شاگرد: نماز را نخوانید؟
استاد: خود نماز اعرابی را به این صورت نخوانید، بحث کردند که باید بحثشان را ببینید. بعد می فرمایند «و أولی منها فی ذلک» اولی از این صلاة اعرابی که نخوانیدش این است که «غیرها من بعض الصلوات التی ذکره الشیخ فی مصباحه و ابن طاوس فیما حکی عنه فی تتمات المصباح لترک المشهور استثناءها» بعد شروع می کنند چند تا دیگر هم می گویند و باز زیادتر است. حالا این که آقا[9] می فرمایند حالا از حیث مباحثه چطور می شود که ما در ضابطه کلاس فقه، یک ضوابطی درست می کنیم، لازمه اش این می شود، این چیزهایی که با ارتکاز متدینین فاصله ندارد که بگویند این نماز را بخوان روایت آمده، «من بلغه شیءٌ من الثواب»، یک قاعده شده و در کشف الغطاء مرحوم آشیخ جعفر -چند روز پیش آن جا بنظرم دیدم – ایشان فرمودند امثال نذر را که بیان می کنند، می گویند گاهی است که یک نذری می خواهد انجام بدهیم که مخالف یک قاعده فقهی است، بعد مثال می زنند به همین نمازی که تسلیم برای آن نیاورید، بین آن سلام ندهید، نذر بکنم 4 رکعت متصلا بخوانم، این خلاف قاعده فقهی است. قاعده فقهی چیست؟ شما باید هر دو رکعت سلام بدهید؛ آن وقت حالا محقق هست یا نیست؟
این قاعده از کجا آمد؟ خب همین طوری که صحبت هم شد روایت مستطرفات که صحیح بود، آن اصلا سیاق عبارت یک تکه اش را انداختند گفتند امام فرمودند «و افصل» و حال آن که برای نوافل روز جمعه بود، قبلش، بعدش همه برای نافله روز جمعه است، این که نمی شود این قرینه هم بیندازیم و این یک تکه را بگیریم، آن «لا یصلح»، آن هم «النافلة»، سوال می کند در نوافل یصلح؟ حضرت فرمودند لا؛ این بگوییم قدر متیقن ندارد، عموم دارد. این هم فقط دو تا دلیلی که بود. بعدا هم این فرمایش آقا که خیلی مهم است که اصلا تا زمان محقق اول ببینیم اصحاب و فقها چه گفتند؟ گفتند خود شیخ این ها را در مصباحشان می آورند، در خلاف هم می گویند که به تعبیر ایشان عبارتشان برای رواتب است، پس کجا ما می گوییم که یک قاعده فقهی است که نوافل باید دو رکعت دو رکعت باشد؟ قاعده چطور پیدا شد؟ ما که منکر حرف علما نیستیم از نظر مباحثه و پی جویی که به آن مرادشان، به آن منشأ فرمایششان برسیم، بحث می کنیم.
اگر یادتان باشد در بحث قبلی از بحث قضاء، از فرع شروع کردم جلو رفتم حالا این جا هم یکی از همان موارد است که خود وتر چطوری است؟ من جواهر را مطالعه کردم دیدم واقعا این از آن بحث هایی است که باید از فرع شروع کنیم جلو برویم. مرحوم صاحب جواهر اول محکم می آیند می گویند خب نماز شفع و وتر چیست؟ معلوم است که شفع باید سلام بدهید، سلام بدهید، وتر هم دوباره الله اکبر بخوانید، سه رکعت متصل نیست که مثل نماز مغرب بخوانید.
بعد می آیند آن طرفش شروع می کنند روایات و ادله ای را می گویند که شفع و وتر به هم وصل هستند، محکم می گویند نه این ها را نمی شود، اصل او بود، آخر کار می گویند که دیگر از همه این ها عجیب تر این است که تخییر بگویید. بگویید در نماز شفع و وتر مخیر هستید، می خواهید آخر دو رکعت شفع سلام بدهید، می خواهید ندهید. هر دو نوعش را مخیر هستید لذا آن اختلافاتی که بود، محمول بر تخییر بود، بعد می گویند این هم نمی شود، جالب این است که تعبیرشان این است بعد می گویند یکی دو تا روایتی هم که هست، به خاطر این دو تا مقابل آن ادله محکم دست از آن حرف ها بر نمی داریم. آخر روایتی که در این جا به این خوبی دلالت دارد. [10]
و ربما يشهد له التتبع، إذ لم نجد فيه خلافا من أحد إلا من بعض متأخري المتأخرين، فخير بين الفصل و الوصل جمعا بين الأخبار السابقة و بين خبر كردويه الهمداني «سألت العبد الصالح (عليه السلام) عن الوتر فقال: صله» بشهادة خبر منصور عن مولى لأبي جعفر (عليه السلام) قال: «ركعتا الوتر إن شاء تكلم بينهما و بين الثالثة و إن شاء لم يفعل» و صحيحتي معاوية بن عمار و يعقوب بن شعيب «سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن التسليم في ركعتي الوتر فقال (عليه السلام): إن شئت سلمت و إن شئت لم تسلم».
و هو في غاية الضعف. [11]
استاد: «و ربما یشهد له تتبع» از کجا شروع کردند؟ فرمودند که «یشهد له التتبع» یعنی قول دیگری در بین این ها نیست، این را کسی که با جواهر آشناست می داند ایشان دارند چه کار می کنند، آن مطلب را می خواهند مثل سرب روی مقصود خودشان پیاده بکنند و به کرسی بنشانند «و ربما يشهد له التتبع، إذ لم نجد فيه خلافا من أحد إلا من بعض متأخري المتأخرين، فخير بين الفصل و الوصل جمعا » یک نفر این جا پیدا شده گفته که در شفع و وتر ما دو تا بیشتر نداشتیم خلاصه یا باید سلام بدهید یا ندهید؛ خب عده ای گفتند نده 3 رکعت بخوان، عده ای گفتند بده، ما یکی را قلع و قمع کردیم، یکی را هم ثابت کردیم، پس دیگر غیر از این دو، قول ثالثی نداریم، یک نفر این جا پیدا شده متاخر المتاخرین حرفی زده، می خواهند کم کم جلو بروند، آن یک نفر است «فخیّر بین الفصل و الوصل جمعا» حالا ببینید چرا این را گفته؟ جمع کرده بین اخبار سابقه-اخباری که عده ای ظهورش خوب بود در این که سه رکعت متصل است، عده ای اخبار ظهور خوب بود در این که بعد دو رکعت سلام بده- این آقا بین آن اخبار و بین خبر فلان
جمع کرده است.
برو به 0:26:36
« «سألت العبد الصالح (عليه السلام) عن الوتر فقال: صله»
بشهادة خبر منصور عن مولى لأبي جعفر (عليه السلام) قال: «ركعتا الوتر إن شاء تكلم بينهما و بين الثالثة و إن شاء لم يفعل»
و صحيحتي معاوية بن عمار ويعقوب بن شعيب «سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن التسليم في ركعتي الوتر فقال (عليه السلام): إن شئت سلمت و إن شئت لم تسلم».
و هو في غاية الضعف» و بعد شروع به رد کردن می کنند؛ خب وقتی ما اول یک قاعده بگذاریم بعدا هم همه این ها را بگوییم خب ما صاف کردیم، آخر کار اسم این روایت را ببریم بگوییم با آن ها مخالف است و حال آن که اگر این دو تا صحیحه را اول برای هر ذهن خالی الذهن مطرح کنید، اصلا خیلی از قواعدی که ما می گذاریم، قاعده طور دیگری در ذهنش می آید. وقتی روایت «إن شئتَ سلّمتَ» نماز وتر این طوری است، می خواهی شفع سلام بده، بین آن حتی برو کار بکن، غذا بخور، «أنکَح» تا این اندازه، می خواهی هم سلام نده، سه رکعت را متصل بخوان، روایت دارد که خیال می کرد که این قدر به هم وصل است حضرت فرمودند شفع را بخوان برو، منفصل است. اما متصل هم هست این به چه معنا؟ می گوییم نمی شود که بالاخره یا متصل است یا منفصل؛ تخییر مفهوم ندارد؟ یعنی در این امور این روایتی که الان دارند می گویند خیلی خلاف ضابطه است؟ کجا این روایت خلاف ضابطه است؟ حضرت می فرمایند «إن شئتَ سلّمتَ و إن شئتَ لم تسلم» دو تا روایت صحیحه هم است.
خب از این فرع شروع کنیم، این خیلی مهم است از این فرع شروع کنیم جلوتر برویم بگوییم اصلا با استظهار، روایات متعدد غیر از این دو تایی که اصحاب استثناء کردند، روایات باز هم هست. به علاوه از این تخییر اینجا، بر می آید که خود سلام دادن بین نمازهای مستحبی امر خفیف الموونه است، در اصطلاح طلبگی دارم عرض می کنم و مباحثه است که بعدا برویم فکرش بکنیم؛ امر خفیف الموونه ای است یعنی مصلی این که بین دو تا نماز سلام بدهد یا نه، این چیزی نیست که خیلی از ارکان نماز باشد، چیزی باشد که آن اساس نماز را بهم بزند مثلا حضرت می فرمایند شک می کنی می خواهی یک کاری یادت بدهم دیگر نماز اعاده نکنی؟ خب وقتی شک کردی سه رکعت یا چهار رکعت است، اگر بنا را بر 3 بگذاری یک دفعه یادت می آید 5 رکعت خواندی؛ حضرت فرمودند بنا را بر 4 بگذار، یک سلام هم بده، بعدش هم یک رکعت دیگر بخوان، اگر 4 رکعت خونده بودی، این یک رکعت نافله می شود، اگر 3 رکعت خوانده بودی، این یک رکعت اضافه به آن می شود، یعنی با این که سلام دادی، عند الشک بودی، عذر داری، خب الان می بینید خود ریخت این نماز احتیاطی که حضرت فرمودند دارد خفت امر تسلیم را به ذهن ایحاء می کند، سلام هم دادی، طوری نیست، عذر داشتی، شاکّ بودی.
ما می آییم می گوییم نه، این روایت کاملا بر خلاف ضوابط فقه است خب پس «نقتصر علی الدلیل» الان ببینید صاحب جواهر، جواب محقق را می دهند که دلیل داریم، امام علیه السلام فرمودند سلام بده اما اگر بگویی یک طور از مجموع روایت فهمیده میشود که -در غیر نافله در مواردی اصل- در خود تسلیم مخیر هستی که سلام بدهی یا ندهی؛ چرا سلام بدهیم؟ خب حِکَمی دارد مثلا احفظ است، احوط است. آن طوری نیست که بگوییم یک کسی نماز چهار رکعتی خواندن بیشترش شک در آن می آید، برای عامه مردم سخت است می گویند خب سر هر دو رکعت سلام می دهید، اسهل و اوسع و اضبط است، شک کمتر می کنی، این سلام خودش باعث می شود که دو تا دو تا جدا بشود. ادله این ها را برساند سؤال ما فقط این است -ما نمی خواهیم که با آن مطالب در بیفتیم – اگر ظهور ادله این است آن ضابطه که می فرمایند از کجا آمده؟ از استدلال آمده؟ یا نه استظهار از دلیلی آمده که داریم یا نداریم؟ این محتملات را بررسی می کنیم. خلاصه این از کجا می آید؟
تا یادم نرفته، من رفتم نگاه کردم آن احتمال هم که چهارشنبه من گفتم که عبارت مجمع الفائده «یحتمل قوله اولی و احوط» همین طوری که شما[12] فرمودید، بود. چون من آن روز که می دیدم سریع رد شده بودم در حساب این که متن مجمع الفائده چیست، به متن نگاه نکرده بودم، فقط عبارت محقق را دیده بودم الی آخِره که در مجمع بود که گفتم الی آخره چیست؟ ایشان عبارت مصنف را تغییر دادند، عبارت مصنف بود «النوافل کلها» ایشان فرمودند پس مرادش این است که «الاحوط و الاولی أن نوافل کلها الی آخره» یعنی الی آخر عبارت ماتن که شما درست فرمودید.
شاگرد: در این نمازهایی که می فرمودید دیگر بحث تشهد مطرح نمی شود.
استاد: وقتی بخواهد سلام بدهد تشهد هم می خواند.
شاگرد: نه به آن صورتی که در دو رکعت باشد، یا در 4 رکعتی یا 3 رکعتی که تشهد دارد، آن وقت بحث تشهد اصلا مطرح نمی شود؟
استاد: ببینید الان در آن صلاة اعرابی که بزنگاه بحث است که حضرت فرمودند چهار رکعت بخوان،حضرت فرمودند که «فصلّ رکعتین و إقرأ فی الثانیة کذا فاذا سلّمتَ … ثم قم فصل ثمانی رکعات بتسلیمتین»[13] بیش از این نیست، دو تا سلام بدهد. خب پس یعنی چهار رکعت اول که خواندی سلام بده، سلام هم تشهد قبلش است این معلوم است، اما دو رکعت هم که خواندی از آن چهار رکعت، تشهد بخوان ولی سلام نده.
شاگرد: می گویند اطلاقات تشهد می گیرد که در هر دو رکعتی تشهد میخواهد.
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ يَسْبِقُنِي الْإِمَامُ بِالرَّكْعَةِ فَتَكُونُ لِي وَاحِدَةٌ وَ لَهُ ثِنْتَانِ فَأَتَشَهَّدُ كُلَّمَا قَعَدْتُ فَقَالَ نَعَمْ فَإِنَّمَا التَّشَهُّدُ بَرَكَةٌ. [14]
استاد: بله از آن باب و ارتکازاتی که می دانیم که حتی نماز چهار رکعتی هم بعد از رکعت دومش تشهد دارد و الا در خود این عبارت نیست که بین دو رکعتش هم یک تشهد بخوانیم. یسهل الختم که در آن روایت بود حضرت فرمودند که «التشهد برکة» تشهد برکت است. «التشهد برکة» چون خیلی وقت قبل دیدم الان یادم نیست که در چه موردی، مورد شک بود. «التشهد برکة» یعنی منظور تشهد مضمون خوبی دارد در هر مناسبتی وقتی تشهد تکرار کنی مناسب است.
برو به 0:34:14
شاگرد: دارد که «يَسْبِقُنِي الْإِمَامُ بِالرَّكْعَةِ فَتَكُونُ لِي وَاحِدَةٌ وَ لَهُ ثِنْتَانِ فَأَتَشَهَّدُ كُلَّمَا قَعَدْتُ فَقَالَ نَعَمْ فَإِنَّمَا التَّشَهُّدُ بَرَكَةٌ»
استاد: بنشین همراه امام تشهد بخوان لذا چیز اضافه ای نمی شود. تشهد برکت است همراه امام بنشین متابعةً للامام بخوان.
شاگرد : مرحوم علامه در کتاب هایشان هم در تذکره هم، در منتهی، هم در نهایة الإحکام هر سه تا تعبیر دارند «الافضل فی النوافل أن یصلی کلها رکعتین رکعتین»[15]
استاد: شاهد این فرمایش ایشان که شیخ که آن طور در خلاف گفتند، خود محقق و علامه هم، علامه که شروع کردند این طور گفتند، فقط در مجمع الفائده محقق اردبیلی می گویند که ولو مصنف در منتهی دارد که الافضل ولی دلیلی که می آورند افضل نیست دلالت بر لزوم دارد. منتهی چه دلیلی آوردند؟
شاگرد: دلیل منتهی چند تا از روایات را آوردند که ظاهرا همان روایت است.
استاد: روایات دال بر لزوم است؟ خیلی بعید است که مجمع الفائده بگویند که من اصلا دلیلی پیدا نکردم.
لنا: انّها عبادة شرعيّة متلقّاة عن الشّرع، و الّذي ثبت فعله من النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله، انّه كان يصلّي مثنى مثنى، فيجب اتّباعه فيه. [16]
شاگرد: نه همین «صلاة اللیل و النهار مثنی مثنی» مثلا این طور روایت دارند. ادامه هم دارند «لنا أنّها عبادة شرعیة متلقاة عن الشرع و الذی ثبت فعله من النبی صلی الله علیه و آله و سلّم أنّه کان یصلی مثنی مثنی فیجب اتباعها فیه»
استاد: «و یجب اتباعه» که چون آن طوری هست یجب با این که اولش فرموده بودند «الافضل.»
شاگرد: آن وقت عبارتشان در نهایه این است که می فرمایند «و الافضل فی النوافل کلّها أن یصلی رکعتین کالرواتب»[17] که تعبیر این جا بود که مثلا متقدمین بیشتر همه رواتب را گفتند ایشان هم همچین تعبیری دارند.
استاد: صریحا جدا کردند.
من قبل از این که می خواستم آن مباحثه صاحب جواهر با محقق اردبیلی را بخوانم یک نکته عرض بکنم، حتما در این مطلب فکر بکنید و آن این است که استدلال مهمی که حاج آقا[18] این جا در اصل مطلب داشتند که نمازها دو رکعتی هستند، نه یک رکعت و نه مفصول بدون تسلیم، به ارتکاز بوده است.
و يدلّ عليه ارتكاز ذلك في أذهان المتشرعة، بحيث إنّ المحتاج إلى البيان، خلاف ذلك؛ و لذا لم يذكر ذلك أعني الفصل بين النوافل بالتسليم بعد الركعتين في كثير من النوافل المذكورة في الأخبار؛ و هذا الارتكاز يكفي في تنزيل الإطلاقات علىٰ ما يوافقه، بعد فهم أنّه ليس بمحدث بعد زمان صدور الإطلاقات؛ و علىٰ تقدير عدمه، فمقتضىٰ الإطلاقات هو عدم اعتبار تعدّد الركعة، فضلًا عن أزيد من التسليمة الواحدة في مثل ثمان ركعات. [19]
فرمودند که «و یدلّ علیه» دلیل گرفتند «ارتکاز ذلک فی اذهان المتشرعه بحیث إنّ المحتاج الی البیان خلاف ذلک.» این ارتکاز بر چیست؟ بر این است که نماز مستحبی دو رکعتی است، یک رکعتی نیست، چهار رکعتی و این ها هم نیست، باید سلام بدهید. خب! سوال این است که این ارتکاز دالّ بر این است که این طوری است، ارتکاز بر دو رکعت بودن است اما چه اندازه مفاد این ارتکاز است؟ یعنی ارتکاز می گوید دو رکعت بودن نوافل، الزامی است و نبودن این بدعت است؟ حرام است؟ یا نه ارتکاز بر این است که این، این طوری است؟ ارتکاز هم لسان ندارد، می فهمیم که قاعده اولیه در نوافل این است، برای ارتکاز کافی است. ارتکاز بر این است یعنی اگر جایی هیچ دلیلی ندارید، بیان خاصی ندارید، محمول بر این است که دو رکعت است و سلام هم می دهید و یک رکعتی هم نیست.
شاگرد: بیش از آن نیاز به بیان دارد.
استاد: بیش از این نیاز است. این ارتکاز همین است لذا هم خودشان فرمودند «بحیث إنّ المحتاج الی البیان خلاف ذلک» خلاف این دو رکعت بودن احتیاج به بیان دارد، پس اگر بیان آمد تسلیم هستیم، خب این بیان چه بیانی می تواند باشد؟ اگر بگوییم این ارتکاز بدعت است، خب وقتی در مصباح شیخ و در مفاتیح و این ها وقتی نشان می دهند، می گویند بدعت است، با بدعت نمی شود که با یک روایت در افتاد. با یک روایت میدان بدعت برویم؟ اما اگر بگوییم نه ارتکازی که اصل این است، قاعده اولیه، آن پایه این است، خلافش محتاج به بیان است یعنی متشرعه ابایی ندارند که یک روایت دیدند که سلام نده، بگویند نه نه، این بدعت است ما قبول نمی کنیم.
نکته دوم این است که در ذیل صفحه هم یکی دیگر ارتکاز می گیرند. این ارتکاز همان ارتکاز بالاست؟ یا یک ارتکاز دومی است که باید فرمایش ایشان را باید نسبت به این دو ارتکاز با هم جمعش کنیم؟ عرض من این است این دو ارتکاز است، نه یک ارتکاز. ارتکازی که پایین می گویند اشاره به همان ارتکاز بالا نیست، دو ارتکاز است که اتفاقا این دو ارتکاز یک طوری بر علیه همدیگر هستند که باید جمعش کنیم، پس هر دو ارتکاز را حاج آقا فرمودند. ارتکاز پایین چه بود؟ ارتکاز پایین «علی تقدیر عدمه» بود، فرمودند «و علی تقدیر عدمه» ارتکاز داریم که پایه بر دو رکعت است، فرض بگیریم این ارتکاز نبود، آن وقت اطلاقات کافی بود برای اینکه یک رکعت نماز باشد، چهار رکعت بدون تسلیم هم نماز باشد.
و الفرق بينهما بعدم إحراز الصلاتيّة في ركعة واحدة غير فارق، لعدم الطريق إلىٰ الإحراز إلّا ثبوت النظير؛ و إلّا فكيف تحرز صلاتيّة الثمان؟ مع أنّها مبنيّة في الروايات بما ليس فيه تعدّد الركعة؛ و في ما يحتمل اعتباره في جميع الصلوات، كيف تحرز صلاتيّة الفاقد على القول بالصحيح؟ بل معنى الصلاة عند المتشرعة غير مختفية، فغيرها مبتدعة عندهم بحسب ارتكازاتهم. و دعوىٰ عدم إحراز البيان في المطلقات، مدفوعة بالمنع من عدم البيان الأعمّ ممّا في مجلس واحد جامع بين المطلق و القيود؛ و كفاية عدم الأعمّ في التمسّك بالإطلاق، مع كفاية الأصل لنفي اعتبار الشرطيّة، لولا الإطلاق في الموردين المذكورين بلا فرق فيهما؛ فما أفاده في «المصباح»، قابل للمناقشة بما مرّ؛ و قد بيّنّا اتجاه التمسّك بالإطلاق المقامي على القول بالصحيح، إن رجع فيه الشك في الاشتراط إلى الشكّ في تحقّق الصلاة بدون المشكوك شرطيّته. [20]
برو به 0:41:38
بعد برای تاکیدش فرمودند «و الفرق بعدم احراز الصلاة غیر فارق» که دارند محکم جواب حاج آقا رضا را می دهند، بعد در جواب ایشان این ارتکاز را مطرح می کنند، ارتکازی که با ارتکاز بالا فرق دارد. چه می گویند؟ می فرمایند که «و فیما یحتمل اعتباره فی جمیع الصلوات کیف تحرز صلاتیة الفاقد علی القول بالصحیح بل معنی الصلاة عند المتشرعه غیر مختفیه و غیرها مبتدئة عندهم بحسب الارتکازاتهم» این را مقابل چه کسی دارند می گویند؟ مقابل حاج آقا رضا که گفتند نماز واحد نمی شود، تسلیم هم نمی گیردش، ایشان می خواهند بگیرد. می گویند که معنای نماز که نزد متشرعه مخفی نیست، معنایش برای آنها روشن است و غیر این را بدعت می دانند. خب شما که بالا فرمودید ارتکاز این است که باید فصل بین نماز شود. خب دوباره دو تا ارتکاز که نمی شود، شما می فرمایید دوباره ارتکاز این است که معنایش روشن است یک رکعت را هم نماز می دانم، بدعت نمی دانم پس معلوم می شود این دو تا ارتکاز است، ارتکاز بالا آن ارتکاز بر اصل است که نوافل اصل بر این است که فصل بین تسلیمین در نماز و اینکه نماز یک رکعت هم نیست، ارتکاز پایین که در مناظره با حاج آقا رضا می گویند این است که متشرعه معنای نماز برایشان مبهم نیست، ارتکاز از نماز دارند، تا بگویند این نماز یک رکعت ابا ندارند، می گویند نماز یک رکعتی است، معنایش روشن، صدق این معنای روشن را به حسب ارتکازات خودشان بر یک رکعت، بر صلاة اربعه هم می بینند، پس دو تا ارتکاز است، این دو تا ارتکاز خیلی مهم است یعنی باید بین این ها جمع کنیم.
و لذاست که این نکته ای بود در عبارت می خواستم عرض کنم دو تا ارتکاز، نگوییم که ایشان تمسک به ارتکاز کردند و تمام شد، یعنی می گویند مقابلش بدعت می شود. خب دارند در مقابلش هم می گویند مبتدع نیست، متشرعه معنای صلاة را می دانند نماز یک رکعتی و صلاة برایشان مبتدعه نیست ؛ چرا؟ چون «غیر مختفیه فغیرها»، غیر آن چیست؟ غیر آن، این است که یک نمازی بخوانند اصلا سجده نداشته باشد مثلا یک چیزی که اصلا از معنای متشرعه نمازی که نزد متشرعه است فاصله داشته باشد، آن بدعت است اما نه آن چیزی که این روایات می گویند این بحث ماست یک رکعت باشد، یا فصل به تسلیم بین رکعتین نشود. ببینید این چیزی که من عرض کردم درست با عبارت ایشان درمی آید؟ من گمانم این است که همین درست در می آید همین مقصود شریف ایشان این است یک ارتکاز این است که بگوییم بابا آن ارتکازی که بالا گفتند همین است که اصلا بهم جور نیست، این ارتکاز تایید این است که یک رکعت هم نماز است، آن بالا فرمودند که نه آن ارتکاز بر این است که فصل باید بشود، پس این دو ارتکاز هر دو حق است و باید هم جمع بشود، جمعش به چیست؟ به این است که عرض کردم خودشان هم بالا فرمودند، اصل بر این است یعنی اگر تصریحی از خود روایت نیاید حمل می کنیم بر این که سلام بدهد یک رکعت هم نباشد. اگر دلیلی هم بیاید بر اینکه نمازی را یک رکعت بخوان اشکال ندارد و ارتکازا نماز است. و لذا در خلاف هم ادله حتی ضعیف هم باشد مانعی ندارد، چون این اصلی است، نه به عنوان این که خلافش بدعت است، بلکه خلافش هم نماز است. خب حالا این نکته را تامل بکنید آن مناظره مرحوم صاحب جواهر هم با محقق اردبیلی رضوان الله علیهما در صفحه 54 جواهر نگاه بکنید چون بحث خوبی است مقدمه می شود و از همه این ها بالاتر -در همین کتاب ها هم هست یعنی می خواهیم از فردا بر گردیم جلو بیایم -خودشان می فرمایند «لزوم التسلیم بین الشفع و الوتر» آیا بین شفع و وتر باید سلام داده بشود یا نه؟ یا مخیری؟ چه بسا این بحث فرعی کمک می کند برای این بحث الان ما و چیزهایی که صاحب جواهر مقابل محقق اردبیلی در رد ایشان می فرمایند.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پایان
[1] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 53
[2] عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي النَّافِلَةَ- أَ يَصْلُحُ لَهُ أَنْ يُصَلِّيَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ لَا يُسَلِّمُ بَيْنَهُنَّ- قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يُسَلِّمَ بَيْنَ كُلِّ رَكْعَتَيْنِ. (وسائل الشيعة، ج4، ص: 63)
[4] الخلاف، ج1، ص: 527 ينبغي لمن يصلي النافلة أن يتشهد في كل ركعتين و يسلم بعده، و لا يصلي ثلاثا و لا أربعا و لا ما زاد على ذلك بتشهد واحد، و لا بتسليم واحد. و أن يتشهد في كل ركعتين و يسلم، سواء كان ليلا أو نهارا، فان خالف ذلك خالف السنة.
[5] . استاد: مطمئن هستید همه را مستوعبا دیده باشید؟
شاگرد: من خودم شخصا دیدم شاید حضرتعالی ملاحظه بفرمایید، بفرمایید مثلا این جا استظهار چیز دیگری است البته بعضی ها که اصلا وارد نشدند.
استاد: پس بنا بر این بود که همه را دیدید؟
شاگرد: بله بله
استاد: همین خوب است
شاگرد: طبیعتا اول تا آخر صلاتشان را نخواندم آن قسمتی که محل بحث بود را دیدم.
[6] بهجة الفقيه، ص: 11
[7] استاد: در جواهر هم هست.
[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 70-71.
[9] یکی از حضار جلسه
[10] شاگرد: چرا این عبارت را می آورند که ظاهرا نزد عامه مردم غلط انداز باشد همین می فرمایند مثل نماز سلمان 12 رکعت به یک سلام یا تعبیر روایت است؟ یا مسامحه است مثلا سهوی صورت گرفته است؟ یا به این صورت عبارت را در مفاتیح و جاهای دیگر می آورند؟
استاد: نه در مصباح شیخ که آمده خود روایت است، امام علیه السلام گفتند، ما می گوییم طبق ضوابط فقه این روایت صاف نیست، خلاف قاعده است، باید مسلم ثابت بشود، احتمال بدعت است، تشریع است، پس کنار می رود.
[11] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 62-63
[12] یکی از حضار جلسه
[13] وَ عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ مِنَ الْأَعْرَابِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص- فَقَالَ إِنَّا نَكُونُ فِي هَذِهِ الْبَادِيَةِ- بَعِيداً مِنَ الْمَدِينَةِ- وَ لَا نَقْدِرُ أَنْ نَأْتِيَكَ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ- فَدُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ- فِيهِ فَضْلُ صَلَاةِ الْجُمُعَةِ- إِذَا رَجَعْتُ إِلَى أَهْلِي أَخْبَرْتُهُمْ بِهِ- فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا كَانَ ارْتِفَاعُ النَّهَارِ- فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ- تَقْرَأُ فِي أَوَّلِ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً- وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ سَبْعَ مَرَّاتٍ- وَ اقْرَأْ فِي الثَّانِيَةِ الْحَمْدَ مَرَّةً وَاحِدَةً- وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ سَبْعَ مَرَّاتٍ- فَإِذَا سَلَّمْتَ فَاقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ سَبْعَ مَرَّاتٍ- ثُمَّ قُمْ فَصَلِّ ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ وَ تَسْلِيمَتَيْنِ – وَ اقْرَأْ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ مِنْهَا الْحَمْدَ مَرَّةً- وَ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ مَرَّةً- وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً- فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلَاتِكَ- فَقُلْ سُبْحَانَ رَبِّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ- وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ سَبْعِينَ مَرَّةً- فَوَ الَّذِي اصْطَفَانِي بِالنُّبُوَّةِ- مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ يُصَلِّي هَذِهِ الصَّلَاةَ- يَوْمَ الْجُمُعَةِ كَمَا أَقُولُ:- إِلَّا وَ أَنَا ضَامِنٌ لَهُ الْجَنَّةَ- وَ لَا يَقُومُ مِنْ مَقَامِهِ حَتَّى يُغْفَرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ لِأَبَوَيْهِ ذُنُوبُهُمَا الْحَدِيثَ.( وسائل الشيعة، ج7، ص: 369)
[14] الكافي (ط – الإسلامية)، ج3، ص: 381
[15] تذكرة الفقهاء (ط – الحديثة)، ج2، ص: 274
[16] منتهى المطلب في تحقيق المذهب، ج4، ص: 28
[17] نهاية الإحكام في معرفة الأحكام، ج2، ص: 107
[18] مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمه الله
[19] بهجة الفقیه، ص10
[20] بهجة الفقیه، ص10-11