مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 27
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
و من لوازم الارتباط بالحكم لا بالفعل، عدم السقوط عمّن دخل وقت الفريضة عليه و هو حاضر، و إن نوى القصر حين الخروج و عمل عليه، و يمكن استظهار ذلك من الموثّق عن الإمام الصادق عليه السلام
سُئلَ عن الرجل إذا زالت الشمس و هو في منزله
ثم يخرج في السفر، فقال: يبدأ بالزّوال فيصلّيها، ثم يصلّي الاولىٰ بتقصير ركعتين. [1]
عنوان بحث این بود که «و من لوازم الارتباط بالحكم لا بالفعل، عدم السقوط عمّن دخل وقت الفريضة عليه و هو حاضر، و إن نوى القصر حين الخروج و عمل عليه» او می تواند نافله را بخواند؛ چرا؟ چون وقت فریضه بر او داخل شده در حالی که حاضر بوده است. تعبیری هم که مرحوم سید در عروه دارند ولو این اول کتاب الصلاة نیست، این اواخر صلاة مسافر است ایشان این طوری فرمودند:
1 مسألة إذا دخل عليه الوقت و هو حاضر ثمَّ سافر قبل الإتيان بالظهرين
يجوز له الإتيان بنافلتهما سفرا و إن كان يصليهما قصرا و إن تركها في الوقت يجوز له قضاؤها.
2 مسألة لا يبعد جواز الإتيان بنافلة الظهر في حال السفر
إذا دخل عليه الوقت و هو مسافر و ترك الإتيان بالظهر حتى يدخل المنزل من الوطن أو محل الإقامة و كذا إذا صلى الظهر في السفر ركعتين و ترك العصر إلى أن يدخل المنزل لا يبعد جواز الإتيان بنافلتها في حال السفر و كذا لا يبعد جواز الإتيان بالوتيرة في حال السفر إذا صلى العشاء أربعا في الحضر ثمَّ سافر فإنه إذا تمت الفريضة صلحت نافلتها [2]
خب ببینید ظهرین را ایشان باهم کردند.
در مساله یک احکام المسافر است «إذا دخل عليه الوقت و هو حاضر ثمَّ سافر قبل الإتيان بالظهرين يجوز له الإتيان بنافلتهما سفرا و إن كان يصليهما قصرا» مفاد این موثقه عمار هم همین جور می شد، چون هم نافله ظهر را اول خواند حضرت بعدش هم که دوباره ثمان رکعات؛ خب سید همه این ها را یک جا جمع کردند و به این عبارت گفتند «و إن تركها في الوقت يجوز له قضاؤها» می توانست بخواند وقتی نخوانده، قضا می کند. آن طرفش هم ایشان اضافه کردند که هیچ دلیل مستقیمی ندارد، مساله دوم فرمودند که «لا یبعد»؛ آن را با «لایبعد» گفتند؛ دلیل مستقیم نداشته است.
«اذا دخل» را «یجوز» گفتند، به روایت عمل کردند. دومی را می خواهند استظهار کنند، لازم گیری کنند،
میگویند که «لا يبعد جواز الإتيان بنافلة الظهر في حال السفر» مسافر است، اول زوال در وقت نیست، ظهر بیرون است «فی حال السفر» است، «إذا دخل عليه الوقت و هو مسافر» اول وقت مسافر است حالا می خواهد در سفر نافله زوال را بخواند اما می داند که الان یک ساعت دیگر، نیم ساعت دیگر وطنش می رسد تا نماز ظهر را کامل بخواند می تواند نافله را در سفر بخواند یا نه؟ سید می گویند «لا یبعد» چرا؟ به آن روایت ابن ابی یحیی الحناط استشهاد می کنند. «بُنیّ لو صلحت النافلة فی السفر تمّت الفریضة»[3] این جا هم می داند که فریضه را تمام می خواند پس حالا ولو ظهر هست و در سفر است می تواند تمام بخواند. این فرمایش سید در مساله 1 و 2 احکام صلاة مسافر بود که آن جا فرمودند. بعدا توضیحش دادند که «و ترك الإتيان بالظهر حتى يدخل المنزل من الوطن أو محل الإقامة و كذا إذا صلى الظهر في السفر ركعتين و ترك العصر إلى أن يدخل المنزل لا يبعد جواز الإتيان» به نافله عصر؛ ظهر را که شکسته خواند، هیچی. «و كذا لا يبعد جواز الإتيان بالوتيرة في حال السفر إذا صلى العشاء أربعا في الحضر ثمَّ سافر فإنه إذا تمت الفريضة صلحت نافلتها» ببینید به عکس «اذا صلحت»، استشهاد می کنند که عده ای از محشین در این عکس خدشه کردند گفتند این استدلال شما تام نیست ولی خب سید «لایبعد» فتوا، که دیگر فتوا را دادند.
برو به 0:05:00
حاج آقا می فرمودند یک کسی به آسید محمد کاظم گفت که خب شما در این عروه تان از کجا این طوری فتوا در می آورید؟ فتوا را از کجا می دهید؟ سید هم یک کلمه گفت «إنّا نفهم فنفتی». [4]
این برای عنوان بحث است که سید این جا هم فرمودند، در جواهر هم هست.
حالا آن روایت که برای عمار بود و بحثمان بود عبارتش را یک دور بخوانیم و بعد ببینیم از آن چه استظهار می شود؟ بعد ببینیم این فتوایی که بر طبقش دادند چه اندازه مطابقتش ممکن می شود؟ روایت این بود:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ وَ هُوَ فِي مَنْزِلِهِ- ثُمَّ يَخْرُجُ فِي سَفَرٍ فَقَالَ يَبْدَأُ بِالزَّوَالِ فَيُصَلِّيهَا- ثُمَّ يُصَلِّي الْأُولَى بِتَقْصِيرِ رَكْعَتَيْنِ- لِأَنَّهُ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ قَبْلَ أَنْ تَحْضُرَ الْأُولَى- وَ سُئِلَ فَإِنْ خَرَجَ بَعْدَ مَا حَضَرَتِ الْأُولَى- قَالَ يُصَلِّي الْأُولَى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ- ثُمَّ يُصَلِّي بَعْدُ النَّوَافِلَ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ- لِأَنَّهُ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ بَعْدَ مَا حَضَرَتِ الْأُولَى- فَإِذَا حَضَرَتِ الْعَصْرُ صَلَّى الْعَصْرَ بِتَقْصِيرٍ وَ هِيَ رَكْعَتَانِ- لِأَنَّهُ خَرَجَ فِي السَّفَرِ قَبْلَ أَنْ تَحْضُرَ الْعَصْرُ. [5]
«عن ابی عبدالله علیه السلام عن الرجل إذا زالت الشمس و هو في منزله» «زالت» چیز مبهمی نیست، «زالت» یعنی زوال، روایت هم می فرماید زوال؛ می بینید فقهایی مثل سید گفتند الوقت یعنی وقت الظهرین، ایشان هم گفتند وقت الفریضة؛ اما آیا محتمل هست که زوال با وقت الفریضة تفاوت بکند؟ روی حساب مساله ای که ما می دانیم فتاوایی مشهور شده که جا گرفته زوال با وقت الفریضة یکی است «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین لأنّ هذه قبل هذه» مشکلی ندارد اما در لسان این روایت آیا احتمال دارد که زوال با وقت ظهر دو تا بشود؟ این یک سوال.
لذا در کلمات هست که همان را به سید ایراد گرفتند که شما گفتید «اذا دخل الوقت.»
قبول است که می دانیم زوال با وقت فریضه یکی است، آن به عنوان خارج است، یک معلوماتی از خارج می دانیم، اما فقه الحدیث یک روایت با غض نظر بر خودش فقط. فعلا به اطلاعاتی بیرونی کار نداریم، خود روایت را با غض نظر بر خودش، می بینیم آیا زوال یعنی وقت الفریضة؟ یا نه احتمال دارد که بین زوال با وقت الفریضة در لسان خود روایت تفاوتی باشد؟
«اذا زالت الشمس و هو فی منزله ثم يخرج في السفر، فقال علیه السلام: …» وقتی بیرون رفت «يبدأ بالزّوال» دیروز عرض کردم زوال یعنی 8 رکعت نافله ظهر «یبدأ بالزّوال» اول نافله ظهر را می خواند «فيصلّيها، ثم يصلّي الاولى» بعد نماز ظهرش را می خواند «بتقصير ركعتين» بیرون رفته، مسافر است؛ صاحب جواهر در این جا بقیه روایت را بیشتر نیاوردند، هم حاج آقا در بهجة الفقیه بقیه روایت را نیاوردند، چون بقیه اش محل کلام است. این جا فقط به مأخذ فتوایشان اشاره ای کردند ولی خب ما که می خواهیم مباحثه طلبگی بکنیم دنباله اش تعلیلی که امام علیه السلام دارند و عمار نقل کرده که باید بخوانیم. تعلیل چیست؟ حضرت فرمودند «لأنّه خرج من منزله قبل أن تحضر الاولی» قبل از این که نماز ظهر حاضر بشود او از منزلش خارج شد «قبل أن تحضر الاولی» تمام هم شد؛ این چه تعلیلی است؟ چرا می تواند نافله را بخواند ولی بعدا نماز ظهر را شکسته می خواند؟ «خرج من منزله قبل أن تحضر الاولی» تعلیل برای کدام قسمت عبارت است؟ چند تا عنصر منطقی، فقهی، علمی قبلش بوده که حضرت تعلیل بفرمایند؟ تعلیل برای هر دو تاست؟ سه تاست؟ دو تاست؟ یکی است؟ ببینید دوباره عبارت را می خوانیم باز دقت کنیم حضرت فرمودند: «عن الرجل إذا زالت الشمس و هو في منزله ثم يخرج في السفر، فقال: يبدأ بالزّوال فيصلّيها» اول با این که مسافر است، روز هم هست اما نافله ظهر را می خواند «ثم يصلّي الاولى بتقصير ركعتين لأنّ» این «لأنّ» به «تقصیر رکعتین» می خورد؟ یا به «یبدأ بالزوال» می خورد؟
برو به 0:10:51
دومی می خورد.
شاگرد: مفهومش شاید برای اولی هم به کار می رود.
استاد: بله ظاهرش همین طور است.
شاگرد: اصلا این که متصدی شدند برای این که برای این تعلیل بیاورند می تواند نکته داشته باشد.
استاد: همین نکته اش هست که آن وقت همه را با این روایت ذبح کرده؛ همین نکته است. حالا این نکته اش چیست؟ در این تعلیل حضرت چه فرمودند؟ می گویند نماز ظهرت را شکسته بخوان؛ چرا؟
شاگرد: چون سفر است.
شاگرد2: برخلاف آن چه که در ذهن ما هست که …
استاد: این که کسی که بیرون رفته، مسافر است، نماز ظهرش را شکسته می خواند هر وقت می خواهد رفته باشد، خلاف ذهن ما نیست؟
استاد: شما که تعلیل دوم گرفتید در ذهنتان چه بود؟ چرا گفتید این «لأنّ» تعلیل برای تقصیر است ؟
شاگرد: به خاطر این که اصلا سیاق این دلیل آوردن با خواندن نافله نمی خواند دلیل بر این است که یک چیزی …
استاد: نماز را قصر کن «بتقصیر رکعتین»؛ چرا؟ «لأنّه خرج من منزله قبل أن تحضر الاولی»
شاگرد: قبل از این که نماز اول یعنی ظهر را بخواند …
استاد: من دنبال همین هستم؛ «تحضر» آیا یعنی بخواند؟ یا «تحضر» یعنی وقتش برسد؟
شاگرد: به قرینه بعد منظور وقت است.
شاگرد2: روایات دیگر هم در باب هست آن ها قرینه می شود.
شاگرد 3: قبلش فرمودند «اذا زالت الشمس و هو فی منزله» مگر این که بخواهیم بگوییم این زوال شمس یک بحث است که وقت نمازبشود به تصمیم طرف بستگی دارد که این نماز را بخواند.
استاد: نه! یا یک احتمال سومی؟ سومش این است که حالا می گویند سنی ها که می گویند در روایت ما هم مفصل داریم که اصلا زوال وقت ظهر نیست.
شاگرد: ظهر شرعی نیست.
استاد : نه! یعنی زوال وقت نافله ظهر هست ولی وقت صلاة ظهر نیست. وقت فریضه ظهر کی است؟ ذراع! دو هفتم شاخص بگذرد. وقت نافله که تمام شد حدود 35 دقیقه 40 دقیقه طول می کشد؛ ببینید همین جواهر جلد هفتم در همین کتاب هم می آید در کتاب بهجة الفقیه هم صفحه 19 بحث اوقات الفرائض می آید.
شاگرد: قائل هم در فقه شیعه داریم؟ یا فقط روایت است؟
استاد: قائل نه، برای این، یادم نمی آید.
شاگرد: روایت فضیلت است یا اصلا اصل وقت است؟
[تعيين وقت الظهر و العصر]
و كيف كان فيقع النظر في مقاديرها و أحكامها، أما الأول فما بين زوال الشمس الذي ستعرفه إلى غروبها وقت للظهر و العصر و إن كان يختص الظهر من أوله بمقدار أدائها بحيث لا يصح العصر فيه بحال من الأحوال و كذا العصر يختص من آخره بحيث لا يصح الظهر فيه بحال من الأحوال بمقدار أدائها و أما ما بينهما من الوقت ف مشترك بين الفرضين يصحان معا فيه، نعم يجب الترتيب بينهما في بعض الأحوال كما ستعرف، كل ذلك على المشهور بين الأصحاب، بل لا خلاف في كون الزوال مبدأ صلاة الظهر بين المسلمين كما عن المرتضى و غيره الاعتراف به عدا ما يحكى عن ابن عباس و الحسن و الشعبي من جواز تقديمها للمسافر عليه بقليل، و هو بعد انقراضه لا يقدح في إجماع من عداهم من المسلمين ان لم يكن ضروريا من ضروريات الدين.
فما في صحيح الفضلاء عن الباقر و الصادق (عليهما السلام) «1»- من أن «وقت الظهر بعد الزوال قدمان، و وقت العصر بعد ذلك قدمان»
و صحيح زرارة عن الباقر (عليه السلام) «ان وقت الظهر بعد ذراع من زوال الشمس، و وقت العصر ذراعين من وقت الظهر، فذاك أربعة أقدام من زوال الشمس»
بل عن ابن مسكان انه قال: «حدثني بالذراع و الذراعين سليمان بن خالد و أبو بصير المرادي و حسين صاحب القلانس و ابن أبي يعفور و من لا أحصيه منهم»
و خبر عبد الله بن سنان «انه كان حائط مسجد رسول الله (صلى الله عليه و آله) قبل أن يظلل قامة، و كان إذا كان الفيء ذراعا و هو قدر مربض عنز صلى الظهر، فإذا كان ضعف ذلك صلى العصر»
و نحوه غيره، و خبر إسماعيل الجعفي عن أبي جعفر (عليه السلام) «كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) إذا كان فيء الجدار ذراعا صلى الظهر، و إذا كان ذراعين صلى العصر، قلت: إن الجدار يختلف، بعضها قصير و بعضها طويل، فقال: كان جدار مسجد رسول الله (صلى الله عليه و آله) يومئذ قامة» [6]
استاد: حالا باید این جا بحث بشود علی ای حال ادله آن جا، ادله زیبا و خیلی قابل بحث است اگر خواستید در همین کتاب بهجة الفقیه که ببینید صفحه 19 «روایات الباب و الجمع بینها» و همچنین جواهر جلد 7 صفحه 75 شروع می شود. این چون مربوط به استظهار از این روایت است دارم عرض می کنم چون مقدمه ذهنی باشد؛ ابتدای بحث صفحه ایشان می فرمایند که وقت ظهر معلوم است از بین زوال شمس تا غروب است بعد می فرمایند که «كل ذلك على المشهور بين الأصحاب، بل لا خلاف في كون الزوال مبدأ صلاة الظهر بين المسلمين كما عن المرتضى و غيره الاعتراف به عدا ما يحكى» که این عدا هم جالب است «عدا ما یحکی عن ابن عباس و الحسن و الشعبي من جواز تقديمها» یعنی ظهر «للمسافر عليه» الزوال «بقليل» مسافر می خواهد زود برود یک کمی هنوز مانده ظهر بشود نماز را بخواند و برود. بعد می فرمایند که «بعد انقراضه» این ها رفتند، فعلا اصلا قائلی ندارد. «لا يقدح في إجماع من عداهم من المسلمين ان لم يكن ضروريا من ضروريات الدين» که حالا این جا می بینید مجمعٌ علیه و ضروری دو تا شده است. یک وقت دیگر عرض کرده بودم چون فرق مجمع علیه با ضروری خیلی است، این یکی از موارد یادداشت کردنی است که صاحب جواهر بین مجمع علیه با ضروری، اول فرق می گذارند، بعد احتمال ضروری را می دهند. مثلا در این که پسر قبل از 15 سالگی بالغ نیست و این کارهایش فایده ندارد فرمودند ضروری دین است آن جا را ضروری گفته بودند به خیالم این طوری در ذهنم است یا آن جا هم همین طور بل گفته بودند، این جا هم إن لم یکن دارند، آن جا شاید بل بود یعنی ضروری بودن را تایید کرده بودند اما این جا می گویند «ان لم یکن» یعنی ضروری بودن برایشان خیلی صاف نیست.[7]
برو به 0:16:44
بعد شروع می کنند از این جا «فما فی صحیح الفضلاء» اگر صاحب جواهر را ببینید طبق همان در بهجة الفقیه هم بخشی از آن را مختصرتر آوردند. روایات را مفصل می آورند دالّ بر این که خیلی هایش ظاهرش این است که وقتی زوال شد، هنوز وقت ظهر نیست، ذراع باید بشود. حضرت فرمودند که «وقت الظهر» بعد از زوال «قدمان» یعنی دو قدم باید بعد از زوال بشود.
شاگرد: آن وقت ذراع چه می شود؟
استاد: «إنّ وقت الظهر بعد ذراعٍ من زوال الشمس»
شاگرد: این ها یکی است؟ دو قدم و یک ذراع؟
استاد: حالا این اصطلاحات باید سر جایش بیاید، اصطلاحات متعددی در وقت است مثل: قام، ذراع، مثل که این ها با هم تفاوت هم می کنند که در ادامه می آید که ذراع هم یکی از آن هاست. منظور از ذراع چیست؟ وقتی هم که سایه می خواهد بلند بشود مثلا به مثل خود شخص می شود اگر یک ذراع بشود؛ اندازه مثل خودش بشود، مثل می شود و یک ذراع کمتر می شود؛ همان ذراع دو هفتمش سُبعی کل شاخص است که آن ها باید بحثش مفصل تر بعدا بیاید.
آن چیزی که منظور من است مربض عنز است در روایت عبدالله بن سنان «قبل أن يظلل قامة، و كان إذا كان الفيء ذراعا و هو قدر مربض عنز صلى الظهر» اندازه ای که یک بز بخوابد «مربض عنز» چقدر می شود؟ سایه دیوار وقتی اندازه ذراع بود، مربض عنز بود حضرت چه کار می کردند؟ «صلی الظهر» حضرت آن وقت نماز ظهر را می خواندند یعنی اول زوال، وقت نماز ظهر نیست، فی حد نفسه این طوری ممکن است در ذهن کسی بیاید.
«خبر إسماعيل الجعفي عن أبي جعفر (عليه السلام) «كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) إذا كان فيء الجدار ذراعا صلى الظهر»
«إنّ وقت الظهر بعد الزوال بقدم أو نحو ذلك إلا في يوم الجمعة أو في السفر، فان وقتها حين تزول الشمس» خیلی تعبیرات خوبی است وقت نماز ظهر این است که «بقدمٍ» سایه یک قدم بشود مگر مسافر که اول زوال است یا روز جمعه که اول زوال است این ظاهرش همین است، وقتش نیست. اما اگر یک روایت را نگاه بکنیم بله این طوری است اما ده ها روایت است باید جمع بشود؛ روایت دیگر هم هست، این وقتش، آن وقت است یعنی چه؟ روایات متعدد توضیح دادند؛ «أتدری لم جعل الذراع؟» «لمکان النافلة» یا «لمکان الفریضه» هر دو تایش! این ها خیلی ظریف است. اندازه مثلا 40 دقیقه نیم ساعت وقت قرار داده شده هم «لمکان النافلة» تا مردم نافله را ترک نکنند، هم «لمکان الفریضة» برای این که فریضه خیلی عقب نیفتد هر دو تا هم در روایت دارد یعنی اگر بگویند تا نافله را نخواندی فریضه را نخوانی، این نافله که حالا حالش را ندارد، می گوید فریضه هم نخوانیم، ناگهان فریضه را عقب میاندازد که دیگر خیلی دیر میشود و چه بسا قضا شود. لذا گفتم وقتی ذراع شد، حالا دیگر وقت فریضه است و الان دیگر نافله گذشت، پس هم برای مراعات نافله هم برای مراعات فریضه، ذراع و قام و … با تعبیرات مختلف قرار داده شده است مثل فضیلت و افضل و همه این ها که روایاتش مفصل است؛ بنابراین «تحضر الاولی» را برگردیم؛ پس این طور حرفی داریم که زوال وقت ظهر نباشد، کی وقت ظهر است؟ ذراع، قامة.
شاگرد: ظاهراً از ۴٠ دقیقه کمتر است.
استاد: برای ذراع؟ مربض عنز؟
شاگرد: حداکثر 20 دقیقه
استاد: برای ذراع 20 دقیقه؟
شاگرد2: الان فرمودید که خود اهل سنت این را قائل هستند؟ اگر آن چیزی که الان به آن عمل می کنند باشد که بیش از 20 دقیقه بعد از اذان معطل نمی کنند.
استاد: 20 دقیقه؟
شاگرد: بله …
استاد: آن را حالا باید نگاه کنیم،مراجعه کنیم ببینیم قامة، ذراع در تعبیرات خودشان، در فتاوای خودشان هم مختلف است یا نه؟ آن ها پس 20 دقیقه؟
شاگرد: بله همین حدودت یعنی در مکه و مدینه که …
استاد: علی ای حال اگر مربض عنز باشد، ببینید وقت زوال یک دیواری را مثل همان شاخصی که دیروز عرض کردم در صحن حضرت هست به صورت دیواری فرض بگیرید که رأس آن دیوار یا شاخص به صورت اگر مایل هم ایجاد بشود بهتر که آن طرفش سایه نیندازد؛ این به طرف کجا قرار داده بشود؟ به طرف جنوب قرار داده بشود. دیوار و طرف طولش و سر دیوار دقیقا به طرف جنوب است؛ این وقتی ظهر شد چطور می شود؟ قبلش طرف ظهر پشت دیوار به طرف مغرب سایه دارد، وقتی ظهر شد دیگر سایه ندارد. چون خورشید آمده بالای دیوار دارد می تابد. اگر آن طرف دیوار آن جا سایه دارد، خب داشته باشد مثل شاخصی که سایه دارد، با آن کار نداریم و لذا دیوار از آن شاخص میله ای بهتر است؛ چون آن طرف انعدام ظل و تنقص ظل و آن حرف ها دارد ولی همین جا دیوار خیلی راحت تر است این دیوار سایه اش تمام شد، وقتی سایه داشت، ظهر شده است، انعدام ظل به این معنا دارد.
برو به 0:22:23
وقتی خورشید آن طرف گشت، سایه برای دیوار حادث می شود، این سایه حتما حدوثی است، خرده خرده حادث می شود؛ اگر این یک ذراع بشود، مربض عنز می شود، سایه دیوار روی این احتمال این جا، مربض باشد؛ این آن وقت 20 دقیقه می شود؟ البته طول دیوار تفاوت می کند «کان ذراع قامه» دیوار به اندازه ایستادن یک انسان![8]
پس بنابراین حالا با این مقدمه فی الجمله ای که عرض کردم برگردیم که حضرت فرمودند «یبدأ بالزوال فیصلیها ثم يصلّي الاولى بتقصير ركعتين لِأَنَّهُ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ قَبْلَ أَنْ تَحْضُرَ الْأُولَى» اگر تحضر به معنای تصلی باشد،چرا تقصیر رکعتین؟ چون خب ولو وقت زوال در خانه بودی اما نخواندی. قبل این که بخوانی تحضر یعنی توجد، تحصل، تحقّق، قبل از این که حاصل بشود، حاضر بشود، قبل از آن، نخوانده بود، حالا مسافرت رفته؛ خب تقصیر رکعتین می کند. خب نافله اش را چرا می خواند؟ چون نافله اش برای آن وقتی بود که اول زوال در مسافرت باشد همان اول در وقت اول زوال مسافر باشد دیگر نافله را نخواند، اما وقتی که اول زوال در خانه بود نافله را بخواند یا این که بگوییم نه، «تحضر الاولی» یعنی وقت نماز ظهر حاضر بشود که ذراع است، قامت است، ذراعان است با آن تفصیلاتی که دارد؛ اگر این جور بگوییم آن وقت دلیل برای چه می شود؟ [9]
28:20
این بحث خیلی موسع است. اصل این که کسی که اول وقت فریضه شد در منزلش بود، بعد سفر رفت یعنی فعلیت وجوب در حق آن نماز تمام بود بعدش سفرر فت، باید چه کار کند؟ مساله الان ما جا افتاده است می گوییم وقتی سفر رفتی شکسته بخوان اما از حیث ادله این طور نیست؛ از حیث ادله بحث بسیار سنگینی است، اگر خواستید جلد 11 حدائق که ایشان مفصل بحث می کنند بعدا هم استنتاج اصحاب را حدود 5 قول خلاصه گیری می کنند، در این که در این جا 5 قول است که کسی اول ظهر مثلا در وطنش بود بعد رفت بیرون مسافر شد حالا نمازش را باید چطوری بخواند؟ و همچنین برعکسش که اول ظهر مسافر بود حالا الان وسط وقت است به وطنش رسید و نماز را نخوانده، تابع سفر است چون اول وقت برای او شکسته واجب شده حالا که آمده در خانه اش شکسته بخواند یا نه؟ حالا که آمده تمام بخواند یا مخیر است؟ این هم یک قول است؛ 5 تا قول هست. ادله اش مختلف است،طرفین روایت صحیح دارد بحث نیاز دارد.[10]
حالا عرض من این است که با این ذهنیت برگردیم روایت را دوباره نگاه کنیم؛ اولا یک پی جویی بشود؛ من فی الجمله گشتم گمان هم نمی کنم که یک مورد پیدا بشود که حضر و حضور به معنای خواندن باشد، به معنای تحقق باشد، آن چیزی که شما در ابتدا فرمودید حالا ببینید یک مورد پیدا می کنید که مثلا بگویند حضر الصلاة، حضر کذا به معنای یعنی حصل؟ گمان نمی کنم یک مورد باشد.
شاگرد: این روایت هم ظاهرا هیچ کس این تفسیر را نکرده اند.
استاد: بله به معنای خواندن هیچ کدام نگرفتند، یعنی با عنایت به آن روایات دیگر این، این طوری ظهور ثانوی پیدا می کند. ظهور بدوی اش یک چیز است با انسی که ما به فتاوای الان داریم یک چیز است، ظهور دومی اش که مجموع روایت را آدم ببیند یک چیز دیگری است. خب حالا بنابراین اگر می دانیم که آن جا چنین بحث سنگینی هست و اخبار در آن هست حالا برگردیم «عَنِ الرَّجُلِ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ وَ هُوَ فِي مَنْزِلِهِ ثُمَّ يَخْرُجُ فِي سَفَرٍ قَالَ يَبْدَأُ بِالزَّوَالِ» یعنی نافله ظهر را می خواند
«فَيُصَلِّيهَا ثُمَّ يُصَلِّي الْأُولَى» نماز ظهر را می خواند «بِتَقْصِيرِ رَكْعَتَيْنِ» شکسته می خواند، حضرت تعلیل شکسته خواندن را می آورند که چرا شکسته می خواند؟ بر مبنای این که کسی که وقت بر او داخل بشود در وطنش فعلیت وجوب بتمامه آمده است می گویند اگر وقت ظهر شده بود باید ظهر را هم تمام بخواند؛ چرا من می گویم که ظهر را شکسته بخواند؟ چون «لم تحضر الاولی» هنوز وقت ظهر که ذراع باشد نرسیده؛ زوال شده بود، اما ذراع نشده بود. این یک استظهاری است که کاملا نو هست همین جوری به ذهن کسی که بدواً اطلاع از آن ها نداشته باشد نمی آید.
برو به 0:33:44
«لِأَنَّهُ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ قَبْلَ أَنْ تَحْضُرَ الْأُولَى» یعنی وقت نماز ظهر نشده بود. حالا این که آیا با ضوابط منطبق است؟ بحث این را بعدا می کنیم اما فعلا بحث ما استظهار از خود روایت است. «وَ سُئِلَ» بعد از حضرت سوال شد «فَإِنْ خَرَجَ بَعْدَ مَا حَضَرَتِ الْأُولَى» که اگر «حَضَرَت» را به معنای «حَصَلت» بخوانیم یعنی بعد این که نماز ظهر را خواند، از شهر خارج شد حضرت می گویند که «قَالَ علیه السلام يُصَلِّي الْأُولَى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ» چرا «یصلی»؟ یعنی می خواهند بگویند که «یصلی» یعنی می خواند؛ این طوری شما باید معنا کنید. در آن «حَضَرَت»، «یصلی» یعنی معلوم است که می خواند، اگر به معنای حصلت باشد، این طوری می شود ولو این که بعید است حتی یک مورد پیدا بشود. لذا برگردیم روی این استظهاری که بود «فإن خرج بعد ما حضرت الاولی» یعنی بعد از قامة، بعد از مثل، بعد از ذراع، وقت ظهر شد به هر کدام که علی المبنا بگوییم که حالا ما ذراعش قدر متیقن است. «قال علیه السلام یصلی الاولی اربع رکعات» چرا؟ طبق همان مبنایی که وقتی ظهر شده بود یعنی بعد از زوال، یک ذراع گذشته بود و حالا هنوز در وطن بود، پس نماز ظهر چطور بر او بالفعل واجب شد؟ تماما واجب شد. در سفر هم که رفت تمام می خواند. اما هنوز وقت عصر نشده بود، عصر را چطور می خواند؟ قصراً می خواند. وقت عصر نشده بود یعنی چه؟ یعنی هنوز سایه مثل و مثلین نبود، وقت فضیلت عصر نشده بود همان وقتی که سنی ها می گویند که وقت اصلی دخول وقت است؛ چون نشده بود عصر را تقصیر بخوانیم. یک مباحثه ای قبلا اوائل سال شد که من از قضاء شروع کردم آمدم گفتم به جای این که راجع به نوافل و سقوطش صحبت کنیم از قضا شروع می کنیم بر می گردیم این جا هم بعضی مسائل راجع به کلیات صلاة مسافر است که اگر کسی از این جاها شروع بکند یک بحث های دقیقی را انجام بدهد، استظهار خودش بینه و بین الله از کل مباحث صلاة مسافر تغییر می کند یعنی اول یک طوری، بعد یک طور دیگر استظهار می کند.
این ها مطالب مهمی است. الان این فرمایشات صحاح ائمه در آن هست، بگوییم تقیه است؟ خب این یک طور حمل است اما اگر بخواهیم سریعا حمل بر تقیه نکنیم و واقعیت مطلب را خودمان به آن نزدیک بکنیم چه بسا خیلی مطالب ظریف و لطیف از این در می آید.
نحوه جمع اخبار : جمع خواندن ظهرین
شاگرد: با این همه اختلافاتی که در روایت وقت هست من یک بار مراجعه کردم اصلا گیج کننده است، با این اختلاف فتوایی که قدیم بوده چطور الان عموم فتواها با هم این قدر نزدیک است؟
استاد: خیلی حرف خوبی زدید! به خاطر این که زحمتش را دیگران کشیدند؛ الان شما اگر بیاید همه این ها را ببینید، خوب روی این ها فکر کردند، آدم بعدا در جمع بندی مطمئن می شود. من یادم است همین جا بحث حاج آقا می رفتیم یک معنایی را برای روایت می گفتند به ذهن ما خیلی سنگین می آمد، این جا یک چیزی روی روایت می گذارند اصلا روایت این نیست. چرا حاج آقا این را روی روایت می گذاشتند؟ -ما می گفتیم می گذارند- اول آدم سر گردان می شود اما بعد این که همه را دید می بیند از روایات دیگر دارند می گذارند یعنی تفسیرش در مجموع پیدا می شود.
اما حالا چرا آن ها را به آن بیانات می گفتند، لطافت دیگر خاص خودش را دارد، آن هایی که می خواستند برشرع محافظت بکنند کارها کردند. واجباتش یک طور، مندوبات و مستحباتش یک طور، قوام و حفظش برای بعد یک طور، کارها و مسائلی بوده که ریز به ریزش را انجام می دادند. حتی آن قدر عظیم و عجیب بوده که می بینید اگر شما الان مدینه مشرف بشوید، مکه مشرف بشوید یک چیز عجیبی با فاصله کم و راه طولانی می بینید. من از نزدیک می دیدم. از ده و نیم راه می افتند که از یک فاصله دوری بیایند نماز برسند، دیر هم برسند جا نیست. مثلا مسجد النبی مشرف می شوید از ده و نیم صبح دارند می آیند همین طور صف ها جمعیت می بینید از فاصله های زیاد می آیند برای نماز که اول وقت حاضر باشند بخوانند، نماز ظهر را که خواندند متفرق می شوند سریعا می روند، هنوز دو ساعت و نیم سه ساعت نشده می خواهند نماز بخوانند یعنی می روند منزل یک نهار بخورند دوباره باید برگردند همان راه طولانی را دوباره بر می گردند، مغرب دوباره می ؛آیند، عصر را خواندند می روند طولی نمی کشد مخصوصا روزهای زمستان دوباره باید بروند نماز مغرب بیایند دوباره بر می گردند دوباره باید همین راه طولانی را نماز عشاء بیایند.
برو به 0:39:15
شاگرد: کار و زندگی را چه کار می کنند؟
استاد: یکی از این آقایان بود می گفت با یکی از این خود همین علمای سنی که خودشان بعضی ها می دانند می گویند این طور نیست، صحیح مسلم دارد که «أن لا یحرج علی أمة»[11] حضرت جمع کردند، این ها را دارد اما آن ها نه، اصلا می گویند وقت داخل نشده، نماز از کار و زندگی هم واجب تر است. واقعا هم مقید هستند چون شما ببینید که چطور و با چه تشکیلاتی می آیند! یعنی اصلا این برایشان جا افتاده است، جا افتاده که اصلا وقت نشده است به همین خاطر این که حضرت زین العابدین سلام الله علیه قبل از وقت، نماز خواندند گفتند: «رکعات متشابهات»[12]. اصلا باور نمی کرد سوال کرد آقا چه نمازی بود خواندید؟ باورش نمی شد که می شود قبل از مثل نماز عصر بخوانند. حضرت هم که نماز عصرشان را خوانده بودند فرمودند «رکعات متشابهات» یعنی یک جوابی که یعنی دیگر سوال نکن، بعد قانع شد.
حالا این بیانات طوری بوده که این محافظه کاری ها را داشته تا این جا که اصلا عامه می گویند اصلا وقت نشده است.خیلی عجیب است. اما بعد که می آیید نگاه می کنید می بینید خودشان می گویند وقت شده، مسافر باشید، جمعه باشد، همه این ها شواهد روشن دارد، همان خود عالم سنی بینه و بین الله اگر ادله وقت را جمع کند می فهمد که وقت عصر شده است، اصلا واضح و آشکار است. اما خب کاری کردند که همین اهمیت نماز برای جامعه اسلامی و برای همه این ها بماند. خب اگر این کارها را کردند پس چرا شیعه این طوری لج می کنند؟ در چشم آن ها همان اول ظهر دو تا نمازها را با هم اول مغرب می خوانند. چرا؟ با این که ائمه هم این جور نبوده سفارشات هم دارند؛ وجهش چیست؟ البته من نمی دانم از کی باب شده، یک تحقیق تاریخی خوبی اگر کسی بکند یا کسی کرده بعدا شما مطلع شدید بعدا به من هم بگویید که این رسم شده از کی شده؟ مثلا در بدایة ابن کثیر در البدایة و النهایة این ها خیلی زیباست، برای بعضی حرف هایی که این ها می زنند البدایة و النهایة را همه شان قبول دارند و بالای سرشان می گذارند یک پی جویی کنید ببینید از آن وقتی که ابن کثیر دارد آدرس می دهد خب در بغداد شیعه ها عید غدیر را چطور جشن می گرفتند! می گوید توضیح می دهد و از آن طرف عاشوراء را چطور عزاداری می کردند این ها می گویند حالا شیعه ها در آوردند، صفوی چه کردند، ابن کثیر خودش چقدر قبل از صفویه بوده از 300 سال 400 سال 500 سال قبل از خودش آدرس می دهد می گوید در عاشورای امسال رفضه چه کار کردند! می گوید این ها بدعت است و چه و چه. برای عید غدیر می گوید چه کار کردند! می گوید این ها بدعت است، دارد آدرس می دهد این ها خیلی جالب است این ها را ابن کثیر دارد می گوید. حالا این که این نماز را با هم دیگر جمع می کنند رسم شیعه شده از کی بوده؟ این اعلامش از کی بوده؟
علی ای حال فعلا در زمان ما که این جمع شدن خوب است از باب این که وقتی آن ها خلاف شرع مسلم می گویند اصلا وقت نشده خب شیعه باید این جا من باب اعلان این که حکم این است جمع بخوانند اولویت دارد این که جمع بخوانند؛ چرا؟ ما برای ابراز حکم شرعی، جمع می خوانیم که بدانید که این ها بیخود می گویند، حرف پیامبر این نبوده، بروید ببینید. وقتی یک طائفه مهمی از مسلمین که شیعه ها هستند جمع می خوانند سائر مسلمان ها مرتب فشار می آورد به پشت گردن ایشان برو ببین چه خبر است چرا این ها جمع می خوانند؟
وقتی می رود دنبالش می بیند در بین خود سنی ها هم این هست، این جمع خواند و همه این ها ثابت است برایش واضح می شود که وقت هست لذا وقتی طوری شد که همه مسلمان ها پذیرفتند که نه شرع پیامبر خدا، آن چیزی که پیامبر خدا فرموده این است که عصر وقتش زودتر هست، اگر همه سنی ها پذیرفتند آن وقت شیعه بر میگردند علمای شیعه بر می گردند می گویند حالا آن طوری که ائمه می خواندند منافاتی ندارد الان تا مادامی که آن ها این بدعت را گذاشتند این جور کاری را می کنند. خیالم میرسد اولویت با این است؛ من ندیدم حالا کسی بگوید یا نگوید خودم هم برخورد نکردم.
برو به 0:43:41
شاگرد: فتوا و فلان و فتوای خود آقا
استاد: نه! فتوای اولویت چون آن برای شخصی همین طور است بار دیگر هم گفتم دیگر وقت گذشت توضیحش ان شاء الله … برای خود کسی که تنفل کرد، بله اما برای اعلانی که نوع از تنفل از آن ها فوت نشود.
شاگرد: کی نافله میخواند کی دنبال اصلا نافله می رود که حالا به خاطر آن بخواهد این ها را از همدیگر جدا بخواند.
استاد: پس این روایت لغو است؟ این هایی که گفتند به خاطر این است، ما این کار را برای همین کردیم؟
شاگرد: گفتم نافله را می خواند یا بعدا.
استاد: یکی از چیزهایی که بد القاء می شود، همین است. ما نماز را با هم جمع کردیم علمایی که بودند من گفتم مرحوم آقای صدوقی می گفتند مرحوم آشیخ جعفر کاشف الغطاء می گفته پیش نمازی که نافله نخواند به او اقتداء نکنید، اگر هم جمع کردند این جور جمع کردند. من در این همه سال هایی که گذشت علمای جا افتاده ای ندیدم نافله نخوانند، همه میخواندند. خب ما بیایم همین کاری را که سیره علماء بر جمع بوده است، صورت عمل را بگیریم نافله اش را بیندازیم، رسم شیعه بشود که تا گفت السلام علیکم پا بشود بگوید الله اکبر! این طوری مطلوب است؟ معلوم نیست.
شاگرد: آن که نافله خوان است وقتی جمع هم باشد نافله را می خواند آن که نافله خوان نیست جدا هم باشد باز نمی خواند.
استاد: نه، منظور من این است وقتی ما بگوییم که فاصله شد، مجالی برای عرف عام فراهم کردیم که نافله را بخوانند. الان شما بروید نگاه کنید یک مسجدی که پیشنمازش نافله می خواند مردم هم شروع می کنند نافله خواندن، اما آن پیشنمازی که سریع می بندد آن ها می روند خانه دیگر تمام شد، تمام شد قبلش بستند بعدش هم نمی رسد بعدش هم دیگر تمام شد به خلاف این که خود پیشنماز هم وقتی بخواند دیگر را ترغیب می کند بخوانید.
شاگرد: بخواند جمع بخواند.
استاد: بله!
شاگرد: این نباشد که بعدا هم حالا خب چون حالا سنی ها فهمیدند که وقت نماز الان هم می شود، ما الان برگردیم بگوییم خب عصر را با وقت عصر بخوانیم، ظهر هم با وقت ظهر.
استاد: شما خودتان یک دور الان بروید منزل همین بهجة الفقیه بخش وقتش روایات را نگاه کنید؛ لسان، لسانی است که می بیند که این تأکید برای این بوده که یکی از نافله های ظهر و عصرش را سریع می خواند، نماز عصر را می بندد آن یکی نمی رسد بخواند دیدید غالبا هم آن کسی که بطیئ اللسان است دو تا نافله خوانده آن یکی نماز را می بندد، دو تایش رفت.
شاگرد: آن هم زیاد می شود این ها را پشت سر هم بخواهند بخوانند نماز ظهر و نافله ظهر و ….
استاد: بله خسته می شوند
شاگرد: معممین و روحانیون وقت ظهر می شود ظهر را می خوانند، عصر را نمی خوانند، سر عصر هم که می شود نافله هم نمی خوانند.
استاد: خب پس این همه سفارشات شارع در روایات شیعه چیست؟
شاگرد: آن برای مقدسین و متعبدین آن موقع هاست که بخوانند .
استاد: یعنی این 50 روایت، 40 روایت که خیلی می شود این ها برای مقدسین آن زمان بوده؟ برای عوامشان نبوده؟
شاگرد: خب عوام آن موقع، مقدسین الان بودند.
استاد: اتفاقا برای این که برای مقدسین نبوده که غیر مقدس ها هم گوش به حرف بدهند گاهی طوری حرف می زدند که نشده، این قدر محکم می گفتند نشده مقدس ها که فضیلت هم دنبالش هستند طوری حرف می زدند که آن غیر مقدس ها هم به خیالشان که نشده، صبر کنند.
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین
تگ: جواهر الکلام، نافله، جمع خواندن ظهرین، بهجة الفقیه، وقت زوال، شاخص، وقت عصر، وقت فضیلت، وقت مشترک
[1] بهجة الفقيه، ص: 9.
[2] العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 160.
[3] وسائل الشيعة، ج4، ص: 82.
[4] . شاگرد : روایت مختص نافله ظهر است،ولی ایشان فرمودند در آن -مساله اول- بنافلتهما.
استاد: خب در روایت دارد که حضرت می فرمودند اول زوال را بخوان، این 4 تا نماز نافله را بخوان، بعدش هم فرمودند «ثم یصلی بعدها ثمانی رکعات النوافل»، هشت رکعت هم، بعدش می گویند که سید این ها را یکپارچه کردند به یک عبارت گفتند.
شاگرد: آن جایی بود که «وَ سُئِلَ فَإِنْ خَرَجَ بَعْدَ مَا حَضَرَتِ الْأُولَى» ظاهرا این طور بود.
استاد: حالا اشکالات دیگر هم هست و هنوز یک ظرافت کاری هایی در روایت هست. سید خلاصه این کار را کردند مجموع روایات را یک کاسه این جور بر طبقش فتوا دادند که هر دو را می تواند بخواند.
تعبیر ایشان «وقت الفریضة» بود، تعبیر سید هم در مساله اول «اذا دخل علیه الوقت و هو حاضر» بود. وقت یعنی چه؟ یعنی زوال، یعنی «وقت الفریضة ثم سافر قبل الاتیان بالظهر»
[5] وسائل الشيعة، ج4، ص: 85.
[6] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 74-76
[7] . شاگرد: چند تا بزرگواری که اسم آوردند تقدیم عام، تقدیم بر زوال است؟ یا ممکن است قدمین باشد
استاد: بر زوال است! بله! آن حرف هایش مفصل است
[8] . معتدل القامة با آن جدار هم به اندازه قامه بوده است؛ یک دیواری که به اندازه انسان معتدل القامة هست می بینید که یک ذراعش چقدر می شود؟ یک ذراع مثلا چقدر است؟ قدر یک انسان است؟ شاید!
شاگرد: ذراع نیم متر است؟
استاد: ذراع از نیم متر کمتر می شود ؛ لذا فرسخ شرعی که با ذراع محاسبه می شود شش کیلومتر کامل نیست، 5 کیلومتر و خرده است.
شاگرد: چیزی حدود 45 سانت
استاد: یک وقتی هم من محاسبه کردم و نوشتم ولی نمی دانم باشد یا نباشد که ذراع را اگر 45 سانتی متر بگیریم، با 46 سانتی بگیریم تفاوت می کند.
شاگرد: قامة حدود 4 ذراع نمی شود؟
استاد: 4 ذراع؟ یک وقتی حساب کردم و نوشتم.
شاگرد: معتدل القامة را 160 سانت بگیریم می شود نزدیک 4 ذراع یا یک مقدار بیشتر بگیرم که 5 ذراع بشود.
شاگرد 2: 160 سانت، سه و نیم ذراع می شود.
استاد: یک جایی ظاهرا یادداشت داشتم برای این که اگر 45 سانتی بگیریم دقیق چقدر می شود، اگر 46 بگیریم چقدر می شود اما علی ای حال 47 اگر بگیریم دیگر خیلی بیشتر می شود خیلی تفاوتش می شود. شاید 46 خوب باشد و استصحاب موید 46 و 47 است، استصحاب این که آن مقداری که موجب قصر قطعی باشد و بگوییم حتما باید نماز را شکسته بخوانیم، در 45 سانتی متر، آدم متیقن نمی شود.
شاگرد: هر فرسخی را چند ذراع گفتند؟
استاد: 4000 ذراع؟ فرمودند( جامع المسائل ج ١ ص ۵٧٨) که 8 فرسخ، هر فرسخ 3 میل، دور نیست مقدار تقریبی هر میل 4000 ذراع. این جوری واسطه خورده؛ هر فرسخ سه میل است، سه، چهار تا 12000 ذراع می شود. 4000 ذراع از مستوی الخلقة از مرفق تا آخر وُسطی، از سر آرنج تا وسطی 24 عرض انگشت است. آن وقت یا مدّ الارض.
[9] . شاگرد: اگر بخواهیم برای دوم بگیریم مشکل پیش می آید.
استاد: چرا مشکل پیش می آید؟
شاگرد: به خاطر این که ما با آن چیزهایی که مرتکزاتمان است مشکل دارد، چون یک مقداری هم با صدر روایت نمی خواند چون آن جا گفتند «هو فی منزله ثم یخرج»،ثم یخرج چه مدت بعدش خارج شده؟ اولا این که ممکن است بعد از آن زمان خارج شده باشد. دوم این که حالا حضرت فرمودند «لأنّه خرج قبل أن …» اگر واقعا تحضر، میشد نماز را تمام خواند؟ قصر نخواند؟
استاد : بله روایات صحیحه دارد
شاگرد: ادامه همین روایت هم می گویند اصلا تمام بخواند.
شاگرد 2: نه، اگر «حَضَرَت» را به همین معنا بگیریم که وقت داخل شد
[10] شاگرد: در این بحث حدائق نوع طرح بحثشان نسبت به جواهر امتیازی دارد؟
استاد: نه، من چون آن را نگاه نکردم بعد از ظهری دیدم داشتم نگاه می کردم درفهرستش دیدم عرض کردم به خاطر این که تازه دیدم می گویم نه به خاطر مقایسه و مفصل بودن. آن چون جایش هم این جا نبود ولی من دنبال چیز دیگری می گشتم این جا این را دیدم حالا خدمت شما می گویم که اگر خواستید …
شاگرد: خروجی اش این است که اصلا نخواند.
استاد: شاید!
خدا رحمت کند حاج آقا کازرونی یزد از علمای بزرگ بودند از این شوخی های شما را وقتی جدی می شد یک طوری می گفتند که من نمی توانم بگویم یک حالت مسخره گونه به لحنشان می دادند که من نمی توانم اداءشان را در بیاورم می گفتند دیگر قرن بیستم است و قرن بیستم همه طور چیز بهم ریخته است؛ زمان ایشان قرن بیستم علامت این بود که دیگر بله قرن بیستم همه چیز بهم ریخته ایشان هم شوخی می کردند می گفتند حالا بله این ششمی اش هم در قرن بیستم برای ما که نماز را نخوان.
شاگرد: حالا که اختلاف افتاده پس نخوان.
استاد: بله دیگر راحت باش.
شاگرد: برای ما که الان قرن 14-15 هستیم
استاد: نه! قرن بیستم که حاج آقا می گفتند منظورشان اصطلاحی بود که برای آن غرب زده ها و امثال این ها رایج شده بود.
ایشان که می گفتند منظور داشتند نه این که می خواستند خودشان از ناحیه خودشان قرن بیستم را بگویند، داشتند حکایت می کردند
[11] . صحيح مسلم، ج ٢، مسلم النيسابوري، ص ١٥٢عن ابن عباس قال جمع رسول الله صلى الله عليه وسلم بين الظهر والعصر والمغرب والعشاء بالمدينة في غير خوف ولا مطر ( في حديث وكيع ) قال قلت لابن عباس لك فعل ذلك قال كي لا يحرج أمته وفى حديث أبي معاوية قيل لابن عباس ما أراد إلى ذلك قال أراد ان لا يحرج أمته.
[12] . الکافی ( ط – الاسلامیه) ج ٣ ص٣٧۴ ح 6- علي بن إبراهيم عن أبيه عن حماد عن حريز عن زرارة قال: قلت لأبي جعفر ع إن أناسا رووا عن أمير المؤمنين ص أنه صلى أربع ركعات بعد الجمعة لم يفصل بينهن بتسليم فقال يا زرارة إن أمير المؤمنين ع صلى خلف فاسق فلما سلم و انصرف قام أمير المؤمنين ص فصلى أربع ركعات لم يفصل بينهن بتسليم فقال له رجل إلى جنبه يا أبا الحسن صليت أربع ركعات لم تفصل بينهن فقال إنها أربع ركعات مشبهات و سكت فو الله ما عقل ما قال له.