مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 72
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ٧٢: ١۴٠٠/١١/١٨
بیاعتباری رؤیت شاذّه و عدم اشتراط رؤیت متعارفه، مدّعای تفکیک بین تولد طبیعی هلال با تولد شرعی آن، اختلاف مرحوم خوئی و برخی کتب درباره معیار رؤیتپذیری هلال، تقویم واحد الهی
دیروز بحث خوبی در فرمایش مرحوم خوئی در مستند و بعد فرمایش ایشان در مراسلات شد. همچنین پیرامون تفاوتی که در عبارت بود هم بحث شد. چون فضای بحث در مستند فضای دفع «انما علیک مشرقک و مغربک» بود، وقتی به بحث رؤیت پذیری هلال رسیدند گفتند «بالالدلة الشرعیه» که دال بر رؤیت است. اما در مراسلات که محور بحث، طریقیت رؤیت بود، در آن جا ایشان محکم فرمودند که رؤیت، طریق است، حالا میخواستند بگویند که باید قابل رؤیت هم باشد. آن جا بود که دیدند صرف رؤیت کافی نیست. لذا به بخش خاصی از روایات استشهاد کردند. آن بخش این بود که «لو رآه واحد لرآه خمسون». تعبیر «الادلة المعتبره» را هم داشتند. تعبیر «صحیح» نیاوردند. شاید آن وقت در ذهن شریفشان حاضر نبوده. یا اینکه از حیث سندی حاضر نبودند که این تعبیر را داشته باشند. فرمودند: «لاستفادة تلك الصّفة له من النّصوص المعتبرة النّاطقة بأن لو رآه واحد لرآه خمسون[1]».
خب این اصل بحثی بود که در تفاوت عبارت ایشان شد.
در آخر مباحثه دیروز عرض کردم که روایات «لو رآه واحد لرآه الف»، اصلاً ناظر به این نیست که شارع میخواهد بگوید میزان نزد من، رؤیت متعارف است. کاری با آن ندارد. میخواهد بگوید جایی که ده نفر ایستادهاند که نه نفر هلال را نمیبینند، آن یک نفر کار را خراب میکند. یعنی روایات، برای دفع رؤیت شاذه است، نه شرطیت رؤیت متعارفه. بین این دو خیلی تفاوت هست. خب با این توضیح دیروز، جوابی که حاج آقا در ابتدای این جزوه دادند، مثل خورشید خودش را نشان میدهد. حاج آقا در وسط صفحه میفرمایند:
فمثل ما دلّ على أنّه «لو رآه واحد لرآه خمسون» يراد به مع تكافؤ الكلّ في أخذ السلاح و عدمه و في قوّة البصر و ضعفه[2]
«فمثل ما دلّ»؛ نمیخواهد بگوید باید با چشم عادی ببینید. میخواهد بگوید باید رؤیت تو شاذ نباشد؛ ده نفر یا پنجاه نفر همه در هوای صاف نگاه میکنند، اما نمیبینند، ولی تو یک نفر میبینی؟! این برای دفع آن است. لذا میفرمایند: «يراد به مع تكافؤ الكلّ في أخذ السلاح و عدمه و في قوّة البصر و ضعفه»؛ الآن شما روایات «لو رآه واحد…» را روی این فرمایشی که حاج آقا میفرمایند، در نظر بگیرید. فرمایش ایشان دقیقاً جواب فرمایش آقای خوئی در مراسلات است که در ادامه میگویند مکبِّرات کافی نیست. تصریح کردند. حاج آقا جواب میدهند: روایت «لو رآه واحد لرآه خمسون» چه میخواهد بگوید؟ فضای این روایت را بیاورید. مثلاً فرض بگیرید ده تلسکوپ بگذارید، یا عینکهایی که میتوان به چشم هر کسی گذاشت. الآن هزار نفر در اینجا ردیف میشوند و هر کسی پشت تلسکوپ میآید، میگوید من نمیبینم. یک نفر میآید و میگوید من میبینم. خب این روایت میگوید: رؤیت این یک نفر چه فایدهای دارد؟ هزار نفر نگاه کردند و شرائط همه هم مساوی است. اما وقتی تلسکوپ را که گذاشتید همه هزار نفر میگویند که ما در تلسکوپ آن را میبینیم. این روایت میگوید «لو رآه واحد لرآه الف»، یعنی لو رآه واحد بالعین العادیه، لرآه الف بالعین العادیه. حاج آقا میفرمایند روایت نمیخواهد این را بگوید. بلکه روایت میخواهد رؤیت شاذه را نفی کند. پس اگر تلسکوپ گذاشتید… ؛ تکافؤ الکل فی اخذ السلاح. الآن اگر هزار نفر همه تلسکوپ دارند، همه میگویند ما میبینیم. پس در اینجا این رؤیت محقق است.
شاگرد: حاج آقا رؤیت را قبول دارند؟ یعنی فرض این است که رؤیت است و توهم نیست.
استاد: بله، ایشان میگویند باید هلال رؤیت پذیر باشد.
شاگرد: یعنی تحلیلی که ایشان میکنند این است که رؤیت باشد و لو شاذ باشد. رؤیت شاذ را قبول نمیکنند. ولی رؤیت هست و توهم نیست؟
استاد: رؤیت، طریق است و قرار است اماره باشد.
شاگرد: یعنی فرض میکنیم که این یک نفر شاذ واقعاً دیده یا نه؟
استاد: رؤیت، شرعا طریق به آن است. شارع میگوید طریق رؤیت شاذ او را قبول ندارم. یعنی کلام ثبوتی نیست و اثباتی است. شارع میگوید در مقام طریق به موضوع است. موضوع این است که میخواهیم هلال را ببینیم. شارع میگوید در طریق به آن هلالی که میخواهیم ببینیم، اگر ده نفر هستند که نه نفر آنها نمیبیند اما یک نفر ببیند، من این یک نفر را در اماریت قبول ندارم، نه اینکه دیده یا ندیده. میخواهد ببیند یا نبیند.
شاگرد: یعنی اگر فضا را عوض بکنیم دیگر شاذ نمیشود.
استاد: مانعی ندارد. دیروز با طولیت توضیح دادم. با طولیت مشکلی ندارم.
شاگرد: همین فضا را اگر عوض کنیم و یک تلسکوپی که هشت اینچ است را عوض کنیم و چهارده اینچ بگذاریم. دیگر قول این آقای شاذ هم قبول میشود چون همه میتوانند آن را ببینند.
استاد: اگر ببینند.
شاگرد: چون فرض این است که شما نمیگویید رؤیت توهم است. فرض این است که واقعاً رؤیت است.
استاد: نه، ما میگوییم که ادعای رؤیت است. شما آن را ثبوتی میکنید اما وقتی فضای بحث، اثباتی است ولی شما ثبوتی نگاه میکنید، مغالطات پیش میآید. وقتی میگوییم رؤیت شاذ است، من کاری ندارم که دیده یا ندیده. من به واقع او کاری ندارم. من میگویم رؤیت شاذ طریقیت ندارد. احرازیت ندارد.
برو به 0:06:55
شاگرد٢: برای خودش که معتبر است.
استاد: بله، روایت هم داشتیم که اگر مطمئن شد برای خودش کافی است.
شاگرد: نمیشود برای بقیه ماه رمضان نباشد و برای او ماه رمضان باشد.
استاد: روایت داشتیم که اگر به قطع برسد برای خودش کافی است.
شاگرد٣: ظهور روایت تعارض بدوی دارد. یعنی آن روایتی که میگوید اگر یکی ببیند و نه نفر نبینند، این رؤیت حجت نیست، با آن روایتی که میگوید برای خودش کافی است، تعارض دارد.
استاد: تعارض بدوی که خیلی آسان است.
شاگرد: دیروز فرمودید که معنای «لو رآه واحد لرآه الف» به این معنا است که ما کشف میکنیم که ظاهراً ندیده. اگر میدید آن پنجاه نفر میدیدند. پس میفهمیم که این شخص هم توهم کرده که دیده.
استاد: من اصلاً وارد این نشدم. چون در زمینه صدور روایت چیزی پیدا نکردم وارد آن نشدم. و الا چرا امام علیهالسلام یک دفعه میفرمایند: «صم للرویه و افطر للرویه و لیس الرویه ان یقوم عشره…»[3]؟ معلوم میشود که یک صحنهای شده بود و نزاعی پیش آمده بود. زمینه صدور دارد. و الا ابتدا به ساکن بگویند «لیس الرویه ان یقوم»؟! ببینید این ابتدا به ساکن نمیشود. لذا احتمالاتی که در جهت صدور و در خارج دارد این است: یکی این است که عدهای هستند که کارشان دغل کردن و مدیریت کردن مردم است و مدعی است که من دارم هلال را میبینم. لذا شارع میآید از انواع و اقسام راههای مختلف شذوذ را میبندد. یکی از شذوذ، دغل کردن است. میگوید من دارم میبینم، خب میبینی برای خودت! برای خودت میبینی یا به این معنا است که داری اشتباه میکنی، یا میخواهی دغل کنی و فردا را عید کنی. بعد هم میرود و میخندد. میگوید فردای همه را که ندیده بودند با دروغ عید کردم. اینها کم هستند؟!
شاگرد: در رکوردهایی که در رصد هلال ثبت میشود، در کنارش قرائنی میآورند که توهم نکرده است. یعنی همه قبول میکنند.
استاد: نه، ابدا. باید تصویر آن گرفته شود و خصوصیات آن ثبت شود.
شاگرد: ولی درعینحال رؤیت شاذ است. یعنی بقیه ندیدهاند و تنها یک نفر دیده.
استاد: یعنی اگر با همان تلسکوپ، نفر دومی ببیند، هلال را میبیند یا نمیبیند؟
شاگرد: نمیبیند.
استاد: اگر نمیبیند تمام شد.
شاگرد: ولی اولی واقعاً دیده. آقای صیاد که الآن رصد میزند، هلال را میبیند اما اگر من بروم با همان تلسکوپ نمیبینم.
استاد: اگر جایش را نشان بدهند میبینید.
شاگرد: اگر جایش را نشان دهند هم نمیبینم.
استاد: ابدا اینطور نیست. اینها چیزهای روشنی است و داریم سر واضحات بحث میکنیم. ببینید وقتی حاج آقا میفرمایند: «مع تکافؤ الکل»، یعنی چه؟ میگویید متخصص در تلسکوپ نگاه میکند و میگوید که من دارم میبینم. اما من که میروم نمیبینم. خب میگوییم یک ماه به کلاس بروید.
شاگرد: اگر بروم نمیبینم.
استاد: نمیبینید؟!
شاگرد: دراینصورت خبرویت دخالت میکند و به رؤیت اضافه شد. رؤیت یک چیزی است که در آن خبرویت به این معنای خاص نیست.
استاد: در تلسکوپ هایی که آنلاین ثبت سِروِر میکند، همه دنیا میتوانند تصویر را ببینند یا نه؟ مخصوصاً هم نشان بدهند. لذا وقتی نگاه میکنید آن را میبینید.
شاگرد٢: دور آن هم خط میکشند.
استاد: بله، کامل نشان میدهند
شاگرد: برای همین خط میکشند که خیلی ها نمیبینند.
استاد: وقتی که خط کشیدند میبینند. رؤیت شاذ نیست. «مع تکافؤ الکل فی السلاح»، یکی از سلاحها سلاح علم است.
شاگرد٢: مثل سونوگرافی است. هر کسی به آن نگاه کند، نمیبیند. اما وقتی خودش نگاه میکند، میبیند.
استاد: ببینید تکافؤ الکل فی السلاح، سلاح به چه معنا است؟ یعنی کسی که این سلاح را دارد، صد نفر که با این سلاح و با این تکافؤ میبینند، همه میگویند که راست میگویی. در سونوگرافی هم شما اگر یک ماه به کلاسش بروید، میبینید. این حرفها از یک مباحثه علمی خیلی بعید است. بگویند که شاذ است. چرا شاذ است؟ چون من نمیبینم و او به کلاسش رفته است. خب شما هم به کلاسش برو و ببین. این اسمش شاذ نیست.
برو به 0:12:32
شاگرد: در سونوگرافی یک نفر که واردتر هست، میبیند و دیگری نمیبیند.
استاد: اگر یک جایی شد که چند خبره ندیدند، یکی از آنها شاذ میشود. ما در سونوگرافی شاذ نداریم؟ داریم. یک عکسی را که ده متخصص میبینند، یکی میگوید من میبینم و بقیه میگویند نمیبینم.
شاگرد: ولی توهم نمیکند و یک چیزی در آن جا میبیند.
استاد: اگر هم ببیند از نظر محرِز یعنی امارهای که نزد عقلاء حجیت عقلائیه داشته باشد، حرف او نیست. میگویند چطور ده متخصص سونوگرافی ندیدند و یک نفر میبیند؟! لذا اگر بر طبق کار او مشی کنید و بعد صدمه ببینید عقلاء شما را مذمت میکنند، میگویند تکافؤ بود و همه متخصص بودند و آن را نگاه کردند و ندیدند، اما وقتی یک نفر آن را دید، شما به حرف او رفتید و او را کشتید؟! شما سبب کشتن او شدید. لذا میگویند که قطعاً اشتباه کردید. ما شاذ داریم. این عبارت حاج آقا عبارت خیلی خوبی است؛ مع تکافؤ الکل فی اخذ السلاح. سلاح، سلاح تلسکوپ است، سلاح خبرویت است، علم است و انس به آسمان است. تکافؤ الکل، وقتی همه برابر هستند، اگر هزار نفر هم نگاه بکنند –یا باتلسکوپ یا…- میگویند که داریم آن را میبینیم. اینجا شاذ نیست و روایت هم شامل آن است. این فرمایش حاج آقا است.
شاگرد٢: اگر بگوییم اصل رؤیت ثابت بوده ولی اعتبار آن را سلب کرده باشند، چه؟ یعنی ما به هر نحوی احراز کردیم و مطمئن شدیم که این یک نفر دیده.
استاد: این حرف شما در سراسر فقه میآید. یک نفر عادل میگوید که این نجس شده. شما در رساله مینویسید شرط نجس شدن، شهات بیّنه است. حالا یکی گفت، حرف او را قبول دارید یا ندارید؟ میگویید شرعا ثابت نیست. او هم واقعاً دیده که نجس شده. میگوییم خب دیده باشد. اصلاً شارع در اینجا کاری به این ندارد که او دیده یا ندیده. شارع به این کار دارد که در مقام احراز موضوع نجاست من به یک نفر توجه نمیکنم. بلکه باید دو تا باشد. خب به این چه جوابی میدهیم؟ الکلام الکلام.
شاگرد: اگر آن یک نفر شاخص باشد؟
استاد: شاخص و غیرشاخص نداریم. مگر اینکه موجب قطع شود یا اطمینانی که بهمنزلۀ قطع است. این حرف دیگری است. دراینصورت اطمینان است که حجت است؛ نه قول واحد بما هو واحد. چون اطمینان آورده از باب اطمینان حجت است.
شاگرد: در اینجا اگر شارع از دیدن یک نفر سلب اعتبار کرد، باید بگوییم ولو خودت هم دیدی اما معتبر نیست.
استاد: سلب حجیت از شهادت کرده، نه از علم خودش. خیلی تفاوت دارد. احراز بهعنوان شهادت، با احراز بهعنوان خبر، با احراز بهعنوان رؤیت، در شرع حکم هر سه مورد با هم فرق میکند. احکام خبر با شهادت فرق میکند. قبلاً آن را مباحثه کردیم.
علی ای حال این فرمایش حاج آقا بود که تصریح میکند، روایات «لو رآه واحد لرآه خمسون»، هیچ منافاتی با فتوای ایشان که مجزی بوده رؤیت با تلسکوپ است، ندارد. چون اگر همه پشت تلسکوپ بروند و ببینند، نظر حاج آقا این است که ثابت شده. اما اگر در همین تلسکوپ ده نفر بروند و نه نفر نبینند و تنها یک نفر ببیند، حاج آقا قبول ندارند.
شاگرد: تعبیر «لو» در روایت هست؟
استاد: نه، در تعبیر مرحوم آقای خوئی آمده است.
شاگرد: شما میخواستید از این «لو» چیزی را بگویید اما ظاهراً در روایت نیست.
استاد: «اذا رآه» است. مانعی ندارد. من سعی کردم که عین عبارات را بیاورم. اگر شما باز پیدا کردید آن جا ارسال کنید تا همه استفاده کنند.
علی ای حال این فرمایش حاج آقا نسبت به استدلال ایشان بود.
چیزی که امروز میخواهم عرض کنم دو نکته خیلی مهمی است. ببینید بعضی از چیزها هست که فضای بحث را در کل مطالب کلاس جلو میبرد. آن خیلی مهم است. الآن اگر شما کتاب الفتاوی الواضحه و سائر کتب شاگردان مرحوم آقای خوئی، دیگران، فتاوای بزرگان قم و جاهای دیگر را ببینید، این فضا به وفور در کلماتشان میآید؛ فضای شهر شرعی، تولد هلال شرعی، تولد طبیعی. ما در چنین فضایی هستیم. مرحوم آقای صدر در الفتاوی الواضحه سؤال خیلی خوبی هم مطرح کردند. بعداً سؤال ایشان را به تفصیل بیشتر نگاه کنید. ایشان بین تولد طبیعی هلال و بین تولد شرعی هلال تمییز میدهند. اول این را توضیح میدهند و میگویند گاهی هلال تولد طبیعی پیدا کرده اما تولد شرعی پیدا نمیکند. دو-سه مثال میزنند. من سادهترین آنها را میگویم: با فاصله پنج دقیقه به غروب قم، هلال از تحتالشعاع بیرون میآید. یعنی واقعاً هلال میشود. پس هلال، تولد طبیعی خودش را در آسمان پیدا کرد. اما شما در قم نمیتوانید آن را ببینید ولو تولد طبیعی پیدا کرده باشد. لذا امشب شب اول ماه نیست. لذا میگویند تولد طبیعی آمده و تولد شرعی به این معنا که شما امشب را اول ماه حساب کنید، پیدا نکرده. چون در وقت غروب قم، قابل رؤیت نبوده. سؤالی که مطرح کردهاند این است:
برو به 0:18:57
میگویند این ماهی که تولد طبیعی پیدا کرده بود، بیست و نه میشود. ماه طبیعی بیست و نه میشود چون دم غروب طبیعیا تولد پیدا کرده. ماه متولد طبیعی بیست و نه روز است. اما ما که آن را ندیدیم برای ما میشود سی روز. ماه قبلی شرعی سی روز میشود اما ماه قبلی که تولد طبیعی داشت، بیست و نه روز میشود. حالا ما شرعا شروع میکنیم و تا آخر میرویم. حال اگر ماه طبیعی بعدی هم بیست و نه باشد، به این معنا است که این امکان هست که وقتی بیست و هشتم شرعی شب شد، ماه طبیعی که تولد پیدا کرده را ببینیم. از طرفی نمیشود که ماه طبیعی بیست و هشت روز باشد. میگویند باید این را چه کار کنیم؟! ما در کتاب الفتاوی الواضحه بین این دو –تولد طبیعی و تولد شرعی- فرق گذاشتیم. اما گاهی در تولد طبیعی، ماه بیست و نه روز میشود اما شرعی سی روز میشود. ولی در شب بیست و نهم میبینیم که ماه شرعی ما، بیست و هشت روز میشود و ما میدانیم که ماه بیست و هشت روز نمیشود. چه کار کنیم؟ میگویند اگر یک وقتی در شب بیست و هشتم دیدیم، میفهمیم که تولد شرعی نیز در آن شب جلوتر بوده.
دراینصورت تفکیک ما چه میشود؟! پس میفهمیم که آن تفکیک، تفکیک احرازی بوده. تفکیک ثبوتی نبود. همانی که آقای تهرانی در مراسلات تأکید میکنند؛ خدا اصلاً واجب نکرده بود، اما شما میگویید ما کشف میکنیم که شهر شرعی جلوتر است!
این سؤال و جواب خیلی جالب است. در کتابهای متأخر، تاریخی پیدا کرده است. در مثال آقای صدر همه بحث کردهاند که آن را چه کار کنیم. خلاصه آن را یک روز جلوتر ببریم؟ جواب های مختلفی به این دادهاند. جواب خود ایشان همینی بود که عرض کردیم. جواب های دیگری هم هست، آنها را ببینید. مثلاً ماواری فقه تعبیر میکنند که «بعض اساتذتنا[4]» به این صورت گفتهاند. بعد خودشان قبول نمیکنند و جور دیگری جواب میدهند. من چندجا دیدم که سر این مثال آقای صدر شروع به بحث کردن میکنند. خلاصه آن را چه کار کنیم؟ با فرض اینکه تولد طبیعی را از تولد شرعی جدا کردیم.
شاگرد: میتوانند بگویند که ما در احراز تولد شرعی اشتباه کردیم.
استاد: نه، آن را ثبوتا فرض گرفتند. میگویند شرعا باید قابل رؤیت باشد اما واقعاً نیست.
شاگرد: مثلاً میگویند درست ندیدیم.
استاد: نه، فرض ایشان اصلاً این نیست. فرض ایشان این است که واقعاً قابل رؤیت نبود.
شاگرد: این فرض حالت اثباتی دارد. یعنی نگاه میکنند و نمیبینند. میگویند با چشم عادی میبینیم ولی ممکن است که اشتباه کنیم. یعنی شاید راه فرار داشته باشند.
استاد: نه، روی مبنای خودشان باید راه فرار داشته باشند.
شاگرد٢: میتوان احتمال علمی داد؟
استاد: عدهای به همین صورت اشکال کردهاند که اصلاً فرض ایشان جا دارد یا ندارد. اصلاً شاید فرضی است که محقق نمیشود. چندجا از اینها بحث کردهاند. ایشان این مثال را زدهاند و سر نخی شده برای مباحثات طولانی بعد از ایشان. مقصود من این بود که جواب خود ایشان جالب است؛ میگویند کشف میکند که شهر شرعی ما جلوتر بوده.
حالا من میخواهم دو نکته عرض کنم. گفتم برخی از مباحث فضای بحث را جلو میبرد. الآن فضای بحث در الفتاوی الواضحه و مرحوم خوئی فضای تفکیک بین تولد طبیعی و تولد شرعی است. بحث در چنین فضایی است. خب حالا سؤالی که میخواهم در چنین فضایی مطرح کنم این است: در عبارت هیویات فقهیه و رؤیت هلال، تهافت بین طریقیت و موضوعیت قابلیت رؤیت را بر طرف کردند؟ فرمودند قمر به اندازهای دور شود که به منزل دیگر وارد شود. عبارات مرحوم آقای خوئی در هر دو موضع، با توجیه کتاب هیویات و کتاب رؤیت هلال، تفاوت ظریفی دارد. یعنی اصلاً دو بحث است و دو موضوع است.
من ابتدا سؤال را مطرح میکنم و بعد سراغ عبارات ایشان میرویم. وقتی شما میگویید هلال بعد از مقارنه باید به حدی برسد که قابل رؤیت باشد؛ هر رؤیتی، رؤیت مسلح یا غیرمسلح. خلاصه باید به حد قابل رؤیت برسد. زیر این کلمه «حد» خط بکشید. هلال باید به «حدی» برسد که قابل رؤیت باشد. این حد در اندرون جرم خود قرص قمر است، یا بیرون آن است؟ اگر قرص قمر با یک بشقاب فرض بگیرید، یک وقتی است که میگوییم شما اصلاً از این قرص قمر بیرون نروید. میگوییم وقتی این در آسمان پیدا شود، باید به حدی برسد که قابل رؤیت باشد. این حد به چه معنا است؟ اصلاً کاری به بیرون از آن هم نداریم. حد در اینجا بهمعنای ضخامت و نورانیت آن است که به حدی برسد تا بتوانیم آن را ببینیم. در اینجا حد از محدوده خود قمر بیرون نرفته. میگوید به خود قمر نگاه کن. باید به حدی برسد، یعنی چه؟ یعنی در اندرون خود قمر به ضخامتی برسد.
اما یک وقتی است که به آن کاری نداریم. میگوییم قمر در سیر خودش و ابتعادش از شمس به حدی برسد… این حد به چه معنا است؟ یعنی مسافت؛ یعنی فاصله گرفتن. این سؤال در اینجا مطرح است که وقتی میگوییم باید هلال رؤیتپذیر باشد و امکان رؤیت داشته باشد، منظور ما چیست؟
در جلد پنجم رؤیت هلال، مفصل در مورد هلال بحث کردهاند. به جایی میرسند که میگویند تفاوت آنها زمین تا آسمان است. چرا این را میگویند؟ بین چه چیزی این تفاوت است؟ مبنای ایشان این است که رؤیت، طریقیت دارد. بعد میگویند وقتی طریق است، چطور میگویید که تلسکوپ قبول نیست؟ میگویند ما میگوییم که هلال باید رؤیت پذیر باشد. نه اینکه رؤیت موضوعیت داشته باشد. بعد آن را چطور معنا میکنند؟ همین فاصله و زاویه را میگویند. یعنی کاری با داخل قمر و جرم قمر ندارند. میگویند خلاصه قمر باید به حدی برسد که قابل رؤیت باشد.
شاگرد: مگر داخل قمر میتواند مؤثر باشد؟
استاد: اتفاقا عرف فقط همین را میفهمد. آقای خوئی هم همین را میگویند. عرف چه کار دارد که ببیند در شبانهروز قمر فاصله میگیرد. عرف اصلاً به این فاصله نگاه نمیکند. بلکه صرفاً نگاه میکند و میگوید هلال است. میگوییم هلال دارد بر میگردد و به آسمان میآید. میگوید حالا نگاه کنیم. عرف اصلاً اینها را نمیداند. اگر تجربه کرده باشد، میگوید نیم ساعت دیگر غروب میکند. و الا اگر عرف عام هلال را ببیند میگوید مثل هواپیما که این طرف میآید، شاید دو ساعت دیگر برگردد و به وسط آسمان برود. از اینها خبر ندارد. ولی میگوییم قابل رؤیت است حتی برای این بچهای که از آسمان خبر ندارد. قابل رؤیت نبودن، برای این بچه به چه معنا است؟! یعنی وقتی نگاه میکند میتواند نور و قوس قمر را ببیند.
شاگرد: این دو درواقع با هم ملازمه دارند؟
استاد: ملازمه همانی است که بحث من است. اتفاقا سؤال را برای همین مطرح کردم تا ببینیم این تلازم چه اندازهای است.
برو به 0:27:58
عبارت مرحوم آقای خوئی این است:
ثمَّ بعدئذ يختلف المسير فينحرف الطرف المستنير الى الشرق و يستبين جزء منه و به يتكون الهلال الجديد- كما تقدم- الا ان هذا الانحراف المستتبع لتلك الاستبانة تدريجي الحصول لا محالة فلا يحدث المقدار المعتد به القابل للرؤية ابتداء بل شيئا فشيئا، إذ كلما فرضناه من النور فهو طبعا قابل للقسمة، بناء على ما هو الحق من امتناع الجزء الذي لا يتجزء[5]
«ثمَّ بعدئذ يختلف المسير فينحرف الطرف المستنير الى الشرق و يستبين جزء منه»؛ یستبین جزء منه به چه معنا است؟ یعنی جزء من القمر. «و به يتكون الهلال الجديد»؛ به این جزء مستبین هلال متکون میشود.
«الا ان هذا الانحراف»؛ از شمس منحرف شده و دارد میآید، «المستتبع لتلك الاستبانة»؛ وقتی فاصله میگیرد قمر مستبانه میشود. «تدريجي الحصول»؛ کمکم است و از ریزِ ریز شروع میشود. «فلا يحدث المقدار المعتد به القابل للرؤية»؛ مرجع یحدث چیست؟ یعنی آن انحراف؟ یا یعنی فلایحدث الهلال؟
شاگرد: صفت «القابل» برای خود هلال است.
استاد: بله، برای خود هلال است، شکی نیست. من به این دلیل میخوانم که ذهن شریف شما هم تأیید کند. برای من شکی نیست. القابل للرویه، یعنی هلال به قدری ضخیم شود و نورش زیاد شود تا قابل رؤیت شود.
شاگرد٢: «یُحدث» نیست؟
استاد: اگر «یُحدث» هم با آن فاصله بخورد، همچنان قابلیت آن منظور ما است. «فلا يُحدث المقدارَ المعتد به القابل للرؤية»؛ خلاصه شما «المقدار» را فاعل «یحدث» میگیرید یا آن را مفعول میگیرید. ولی خلاصه منظور ما «المقدار» آن است. «فلا يَحدث المقدارُ المعتد به القابل للرؤية» یا ««فلا يُحدث»؛ آن انحراف «المقدارَ المعتد به القابل للرؤية». این «المقدارَ» برای خود هلال است یا منظور از آن مقدار زاویه و درجه است؟ خود هلال است. منظور من این است.
وقتی ایشان میگویند «هلال به حدی برسد»، این حد به چه معنا است؟ یعنی در محدوده خود هلال. نه بیرون و زوایهها و سیر بیرونی.
همچنین در مراسلات فرمودند:
نعم لا بدّ أن يكون وجود الهلال على نحو يمكن رؤيته بطريق عادىّ، فلا تكفي الرّؤية بالعين الحادّة جدّا أو بعين مسلّحة بالمكبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرّصديّة على دون تلك المرتبه لاستفادة تلك الصّفة له من النّصوص المعتبرة النّاطقة بأن لو رآه واحد لرآه خمسون أو لرآه مأة أو لرآه ألف، تعبيرا عن حدّ ما ينبغي من صفة وجوده [6]
«نعم لا بدّ أن يكون وجود الهلال على نحو يمكن رؤيته بطريق عادىّ»؛ رؤیته بطریق عادی، یعنی خود هلال را ببینید. «فلا تكفي الرّؤية بالعين الحادّة جدّا أو بعين مسلّحة بالمكبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرّصديّة على دون تلك المرتبه»؛ مرتبه قابلیت رؤیت با چشم عادی. «لاستفادة تلك الصّفة له»؛ یعنی قابلیت رؤیت.
پس در عبارات مرحوم آقای خوئی این را داشته باشید که وقتی ایشان میگویند که قابل رؤیت باشد، منظورشان این است که بشود خود هلال را دید.
شاگرد: پایینتر تصریح دارد به «تعبيرا عن حدّ ما ينبغي من صفة وجوده».
استاد: بله، جزاکم الله خیرا. تصریح به این مطلب میکنند.
در کتاب رؤیت هلال جلد پنجم در بخش مقدمه، صفحه ۴٨ شروع پاسخ است.
پاسخ: ناقد پنداشتهاند كه اگر ذو الطريق را رؤيتپذيرى بدانيم با طريقيت رؤيت سازگار نيست و به معناى موضوعيت رؤيت است، و چون موضوعيت رؤيت باطل است، پس ذو الطريق بودن رؤيتپذيرى نادرست است. در حالى كه ابدا چنين نيست يعنى بين رؤيت تا رؤيتپذيرى از زمين تا آسمان تفاوت است[7]
این اندازه از تفاوت قبول است. اما ایشان که میخواهند بگویند رؤیتپذیری موضوع است، میگویند ذو الطریق رؤیت نیست، نه اینکه ما ببینیم فایده ندارد. رؤیت ما طریق است. ذو الطریق ما آن حال رؤیتپذیری است. حال رؤیت پذیری یعنی خود هلال به آن حالت برسد؟! نه، روی مبنای آنها نگاه بکنید. میگویند درجه و منزل عوض شود؛ آن فاصله زیاد شود و از منزل دیروز به منزل بعدی برود.
شاگرد: مثل حد ترخص که مسافت بود.
استاد: بله، تصریح میکنند و میگویند چون رؤیت ما ذو الطریقش آن مسافت است – عیناً هم به حد ترخص تشبیه میکنند- وقتی ما با تلسکوپ میبینیم هنوز به آن مسافت نرسیده که ما آن را دیدیم، پس موضوع نیامده.
خب این نکته، نکته مهمی است. پس ذو الطریق ما و آن چه که رؤیت به آن طریقیت دارد، چیست؟ خود هلال و قرص قمر است که رؤیتپذیر شود؟ یا بیرون او است؟ یعنی باید زاویهای ومقداری در مدار خودش برود تا بگوییم رؤیتپذیر است.
خب این سؤال که در اینجا مطرح شد، من مطلب دیگری را مطرح کنم که زمینه این کنید. من تا الآن برخورد نکردهام که در کلمات آمده باشد. در مورد تلسکوپ بحث فضای سنگینی دارد که اگر این نکتهای که الآن عرض میکنم درست باشد و شما هم روی آن فکر کنید و آن را تأیید کنید –البته در دو صفحه دیگر میآید- کل فضای بحث اجزاء رؤیت با تلسکوپ را یک قدم جلو میبرد. چگونه؟ ببینید آن چیزی که همه باحثین روی آن تأکید میکنند و میگویند اگر با تلسکوپ ببینید و بعد جای آن را پیدا کنید و بعد به همه نشان دهید و هلال را ببینند که ما با تلسکوپ مشکلی نداریم. یعنی حتی در فرض دقیق فقهی، میگویند فرض گرفتیم که محال است خودمان آن را با چشم عادی پیدا کنیم. اما فرض گرفتیم وقتی با تلسکوپ آن را پیدا کردیم و نقطه آن را دقیقاً نشان دادیم، این دفعه همه با چشم عادی میبینیم. در اینجا آقایان اتفاق دارند که کافی است. همه آنها دارند که بله، اگر با تلسکوپ جای آن را پیدا کردیم و بعد نگاه کردیم، هزار نفر میآیند و نگاه میکنند؛ مختصات دقیق آن را در آسمان نشان دادیم، دراینصورت همه میبینند.
برو به 0:35:04
ببینید پس اختلاف در کجا است؟ در آن جایی نیست که با تلسکوپ آن را پیدا کنیم و بعد با چشم عادی ببینیم. اختلاف و فرض در آن جایی است که اگر با تلسکوپ آن را پیدا کردیم و از تلسکوپ این طرف آمدیم، قسم میخوریم که نمیتوانیم آن را ببینیم. فرض دقیقاً این است. آنهایی که مخالف هستند و میگویند تلسکوپ مجزی نیست، اینجا را میگویند. و لذا بحث سنگین میشود.
شاگرد: اگر با تلسکوپ دیده شود و یک جوری باشد که موانعی هست که با چشم دیده نمیشود… .
استاد: نه، موانعی نیست. یعنی با دقیقترین ابزار آناتومی چشم، نور و … میگوییم چشم ما اصلاً قابل نیست که ببیند میبیند. یعنی در پرده شبکیه ما و عدسیه ما چنین تصویری تشکیل نمیشود و حتماً باید تکنیک تلسکوپ باشد که نورها را جمع کند تا از طریق این وسیله بتواند هلال روی پرده شبکیه شکل بگیرد.
شاگرد: یعنی بهخاطر مانع نیست.
استاد: بله، دقیقاً بحث این است و چند بار هم تکرار شده. حالا که موضوع نزاع دقیقاً روشن است و نزد باحثین معلوم است، اصلاً مبهم نیست. همه کسانی که میگویند رؤیت با تلسکوپ مجزی نیست، فرضشان این است که ما قاطع هستیم که اگر جای آن را با تلسکوپ هم پیدا کنیم آن را نمیتوانیم ببینیم بلکه فقط باید آن را با تلسکوپ دید. میگویند که در اینجا تلسکوپ مجزی نیست.
حالا عرض من این است: در چنین فضایی که اهل فن قسم میخورند ـ به این معنا که قطعی است ـ که در قم نمیتوان با چشم عادی دید اما با تلسکوپ میتوان دید. هزار نفر میآیند و با تلسکوپ میبینند. آنهایی که میگویند مجزی نیست، میگویند که فایده ندارد، شما نمیتوانید ببینید. دامنه این خیلی گسترده میشود. یعنی موارد بسیاری هست که هلال در شهرها و بلاد با تلسکوپ دیده میشود اما با چشم عادی دیده نمیشود که این فتاوا آنها را میگیرد. اما اگر با این نکتهای که الآن عرض میکنم، نگاه جدیدی کنیم، به گونه دیگری میشود.
نرمافزارهای رؤیت هلال یک بخشی دارد که به نظرم خیلی کم کسی باشد تا به حال ندیده باشد. صدها تصویر آن در اینترنت موجود است. در هر نرمافزاری هر بار بزنید برای شما میآورد. به نام « GlobalScan» است؛ اسکنی برای تعیین موقعیتهای نقاط روی زمین بهطور عمومی است که کجا میتوانند هلال را ببینند و کجا نمیتوانند ببینند. به شکل سهمی است. اگر در اینترنت بزنید، زیاد هست. اسکن سراسری؛ یعنی بخواهد روی کل کره نشان دهد که کجاها با چشم عادی میتوانند ببینند و با دوربین کجا دیده میشود و سن هلال چقدر است و… . اینها را دقیق نشان میدهد. معیار یالوپ که خیلی معروف است در نرمافزار منذر احمد مدام میآمد. الآن هم صدها تصویر آن موجود است. اگر نرمافزار را داشته باشید میتوانید مرتب این بخش را بزنید و با تاریخ هر ماهی به شما روز اول و دوم را نشان میدهد. دو روز هم دارد. ابتدا تاریخ را ثبت میکنید و جلو میروید. مرحله آخر میگوید روز اول را میخواهید یا روز دوم را. به شما میگوید. وقتی یک را بزنید گلوبال اسکن روز اول را میآورد. دو را بزنید روز دوم را برای شما میآورد. این تصویر خیلی قابل تأمل است. اگر هم قبلاً گفتهاند خوشحال میشوم که ببینم این نکته را تذکر دادهاند. اما من این به ذهنم هست و فضای بحث را تغییر میدهد.
هر کسی این تصویر سهمی را نگاه کند میبیند که مثل ماهی یک دماغه دارد. یک تصویر سهمی و شلجمی[8] یک دماغه دارد که رأس آن خمیده است و بعد هم در کل کره پخش میشود. وقتی به این شلجمی نگاه میکنید، نقاطی که تنها با تلسکوپ دیده میشود و نقاطی که تنها با دوربین دیده میشود و نقاطی که تنها درصورتیکه شرائط خوب باشد، دیده میشود و نقاطی که به قدری واضح است که در شرائط غبار هم دیده میشود، همه اینها را از هم جدا کرده است. اگر ندیدید حتماً مراجعه کنید.
نکتهای که میخواهم عرض کنم این است: اولی که قمر از تحتالشعاع بیرون میآید که شما میگویید فقط میتوان با تلسکوپ آن را دید، تا آن وقتی که با چشم عادی هم میتوان آن را دید، تنها سه ساعت است. در این سه ساعت درست است.، فقط تلسکوپ است که چشم عادی نمیتواند ببیند. با همان دقت. بعداً به این سه ساعت میرسیم. خب چرا این سه ساعت فضای کل بحث را گرفته؟ شما که از این سه ساعت رد میشوید، با یک فضای فقهی خیلی واضحی مواجه میشوید. مگر مرحوم آقای خوئی و دیگران نمیگویند که ما هلال قابل رؤیت میخواهیم؟! خب وقتی به این سهمی نگاه میکنیم، دقیق نشان داده است. طبق این فن جلو میرویم. مثلاً ما در قم هستیم، قسم میخوریم که هلال با چشم عادی دیده نمیشود. خب برای قم اول ماه هست یا نیست؟ هر کسی که میگوید تلسکوپ مجزی نیست، میگوید اول ماه نیست. درحالیکه این شک چه میگوید؟ میگوید در غروب همین روز، در بندر عباس که پایینتر از ما است، بدون تلسکوپ دیده میشود. دارم مثال میزنم. یعنی بلادی هستند که نصف النهار آنها با ما مشترک است، ظهرشان با ما مشترک است و میتوان فرض بگیریم که غروب آن با اندک تفاوتی نزدیک هم میباشد، در آن جا با چشم عادی میبینند. ما که بالاتر هستیم با تلسکوپ میبینیم. این سهمی میگوید این بالاها باید با تلسکوپ ببینند. در مغز سهمی ـ غیر از آن سه ساعت اول ـ و در مرکز این سهمی همه با چشم عادی میبینند.
برو به 0:41:21
حالا سؤال واضح این است: وقتی ما در قم تنها با تلسکوپ میبینیم و دیدن آن با چشم عادی محال است، اما میدانیم که همین الآن هلال را با چشم عادی میبینند، شما میگویید شرعا این هلال رؤیتپذیر هست یا نیست؟ روی مبنای خودتان.
شاگرد: وقتی بلاد شرط باشد، میگوییم نیست.
استاد: وقتی بلاد شرط باشد در نص آمده؟ یا مشهور قید زدهاند؟ در مسأله اشتراک افق، یک قیدی است که مشهور زدهاند و همه هم میگویند. خود فقها هم میگویند. در نصوص نیست و بلکه نصوص را تاویل میبرند. نصوص خلاف آن است و از مطلقات نصوص دست بر میدارند. در مراسلات مرحوم آقای تهرانی چقدر زحمت کشیدهاند که این اطلاق روایات را یک جوری خراب کنند و بگویند که این اطلاق نیست. خب الآن ما هیچ چیزی روی حرف شارع نداریم. لذا این دو سؤال من را به هم ضمیمه کنید. سؤال اول: خود هلال باید رؤیتپذیر باشد یا فاصله بگیرد؟ چه اندازه فاصله بگیرد؟ این یک سؤال. من عرض میکنم که ادله شرعیه میگوید رؤیت هلال. چه کار دارد که منزل آن کجا رفت. اینها را ما در کلاس روی آن میگذاریم. بلکه باید هلال رؤیتپذیر باشد. دلیل شرعی روشن است که «صم للرؤیه»، رؤیت هلال. چرا ما در کلاس از جیب خودمان روی آن بگذاریم؟! هلال باید رؤیتپذیر باشد. باید بتوانیم هلال را ببینیم. قبل از اینکه رؤیتپذیر باشد، فایده ندارد. هلال در آسمان رؤیتپذیر باشد، دلیل روشن و مدلول هم روشن.
گام دوم؛ رؤیتپذیر شدن آن، یعنی آن را ببینیم. اما کجای این سهمی آن را ببینیم؟ اگر ما در قم نمیتوانیم ببینیم اما آن شخص پشت تلسکوپ هلال را دید و بعد هم سوار هواپیما شد و به دبی یا پایینتر به یمن رفت و آن جا همین هلال را با چشم عادی دید. مگر چند هلال داریم؟! یکی. همین هلالی را که در قم با چشم عادی محال است ببیند ولی با تلسکوپ میبیند، شخص همین هلال را میتواند هواپیما سوار شود و با چشم عادی در پایینتر ببیند. از نظر ادله شرعیه چه میگویید؟ میگویید این هلال رؤیتپذیر هست یا نیست؟ میگویید در شهر خودش که نیست! خب شهر خودش را از کجا آوردید؟ بیش از این بود که شارع میگوید باید هلال رؤیتپذیر داشته باشید؟! اگر چیزی روی ادله نگذاریم، دقیقاً و مبانی را دخالت ندهیم و روی طبع مسأله جلو برویم، چگونه میشود؟!
شاگرد: تقویم منطقهای است. یعنی چون تقویم منطقهای است باید یک منطقه را لحاظ بکنیم.
استاد: وقتی شما در تهران بودید و اول ماه ذی الجحه در عربستان رؤیت هلال کردند اما شما رؤیت نکردید، وقتی به عربستان میروید در منطقه شما نهم عرفه هست یا نیست؟ شما میگویید تقویم. حج یکی از چیزهایی است که به مواقیت و تقویم مربوط است.
شاگرد: خب حج براساس تقویم منطقه عربستان است، نه براساس منطقه ایران.
استاد: خب شما که ایران هستید باید چه زمانی حرکت کنید؟
شاگرد: یک جوری حرکت میکنیم که به تقویم عربستان برسیم.
استاد: خب در نتیجه تقویم باید واحد باشد، نه متعدد.
شاگرد: همین که تفاوت آنها معلوم باشد کافی است. من باید یک جور راه بیافتم که به تقویم عربستان بتوانم حج را انجام دهم. چون حج برای تقویم عربستان است. و ذی الحجه و رمضان، اسم تقویم است. اسم موقعیت ماه که نیست. طبق تقویم عربها به این صورت است ولی ممکن است تقویم چینیها چیز دیگری باشد.
استاد: شما یک شاهد بیاورید که شارع بگوید دو تقویم داریم. میگویند روز عرفه خدای متعال ابتدا به زوار الحسین علیهالسلام نگاه میکند و بعد به عرفات نگاه میکند. یعنی اول نگاه میکند که عراق عرفه هست یا نیست؟
شاگرد: اینها بحثهای واقعی است.
استاد: بحثهایی است که جواب ندارد! بحثهایی است که بهخاطر ضوابط کلاس شما به تقویم متعدد انس گرفتید. شما با فطرت بچه بیایید… .
شاگرد: اینها اصلاً فطری نیست. اینها سیره عقلاء است. عقلاء برای مناطق مختلف تقویمی را درست میکنند. این ادله هم ما را به همان سیره عقلاء رهنمون میکنند.
استاد: من عرض میکنم که شما یک مورد تقویم متعدد بیاورید که عقلاء درست کرده باشند و این شهر با آن شهر فرق داشته باشد.
شاگرد: شهر نه، ولی تقویم ایران با تقویم جای دیگر فرق میکند.
استاد: همه آنها هم منضبط است.
شاگرد: معلوم است که منضبط است اما با هم تفاوت دارد و روزهای آنها یکی نیست.
استاد: این شهر با آن شهر که تفاوت مکانی ندارد.
شاگرد: یعنی من در تقویم خودم عرفه را امروز نوشتم و آن عربستانی روز دیگری نوشته است.
استاد: این تقویم نشد.
شاگرد: چرا تقویم نیست؟ من به منطقه خودم و آن هم با منطقه خودش.
شاگرد٢: در فرمایش شما بعد از آن سه ساعت ممکن است در نصف النهار واحد مختلف شود اما در همان سه ساعت بالأخره همین تقویم دچار اشکال میشود.
استاد: نه، آن سه ساعت بحث خودش را دارد، به آن میرسیم. من فعلاً میخواهم آن ابّهتی را که مدام میگویند تلسکوپ مجزی نیست، بشکنم. ببینید صحبت سر این است که فضای اجزاء با تلسکوپ، مبتنی بر رؤیتپذیری میشود. وقتی ناظرین شکل سهمی را جلوی خود بگذارند، میبیند که من با تلسکوپ میبینم و فتوا میآید و میگوید که مجزی نیست. اما اگر همین الآن پایینتر بروم، رؤیتپذیر است. به شک میافتد. یعنی وجدانش کاملاً او را به شک میاندازد؛ که شارع فرموده هلال رؤیتپذیر. خب در آن جا که با چشم عادی میبینند، من در عرض جغرافیای بالاتری هستم که آن را نمیبینم. هلال رؤیتپذیر هست یا نیست؟ میگوید برای من هست و برای آنها نیست. اینجا خلاف ارتکاز و فطرت است.
برو به 0:48:32
تقویم میلادی، تقویم رومی، و تقویم های دیگر با محاسبههای دیگر، دو تقویم با دو معیار هستند. اما روزهای همه آنها معین است. این غیر از این است که در یک تقویم در دو مکان دو روز بگذاریم. اینها واضح و آشکار است. شما میگویید اربعین چه زمانی است؟ میگویند اگر آن جا باشی، اربعین امروز است. اگر آن جا نباشی فردا است. در یک تقویم دو روز در کنار هم بیاید، شما یک جا این را پیدا کنید.
شاگرد: تقویم پیشرفته به این صورت است. اما ممکن است در تقویم غیرپیشرفته ممکن است این اتفاق بیافتد.
استاد: ببینید ادعای منِ طلبه این است که شارع مقدس در ادله شرعیه پربارترین منابع را برای دقیقترین و پیشرفتهترین تقویم گذاشته است ودر کنار آن ادلهای آورده که بر متشرعه آسان گرفته. ما آنها را کنار گذاشتهایم و میگوییم اعراض شده و این ادلهای را که برای تسهیل امر بر مکلفین بوده گرفتهایم، بعد هم میگوییم تقویم ناپیشرفته! این حرف است؟! این همه روایات را نگاه کنید. من اینها را میخوانم و میگویم شارع فرموده رؤیت! خب شما رؤیت آن را میبینید اما دهها روایت در کنار آن را نمیبینید. ما باید اینها را جمع کنیم و کنار هم بگذاریم. خب اینها را هم شارع فرموده. اما ما میگوییم اعراض کردیم! چرا اعراض کردیم؟! شما به ادلهای که برای احراز و تسهیل امر بوده؛ شما به ادلهای که مسهّله بر مکلفین موضوعیت دادید و آمدید ادلهای که منظمترین تقویم را برای بشر میگوید را رها کردید؛ شرعیت ختمیهای که بهترین حرفها را دارد، شما آنها را کنار گذاشتید. دراینصورت درست است که بگوییم ما انس گرفتیم؟! ما هیچ مشکلی نداریم که بگوییم عرفه در آن جا دیروز بود و در اینجا هم امروز است؟! خب این انس گرفتن شما از کلاس است؛ از استظهاراتی است که از فتاوا آمده، نه از روایاتی که وقتی آنها را در کنار میگذارید، روایات خیلی روشن است. ثبوت و اثباتش را میگوید.
ببینید ادعای منِ طلبه این است که شارع مقدس در ادله شرعیه پربارترین منابع را برای دقیقترین و پیشرفتهترین تقویم گذاشته است ودر کنار آن ادلهای آورده که بر متشرعه آسان گرفته. ما آنها را کنار گذاشتهایم و میگوییم اعراض شده و این ادلهای را که برای تسهیل امر بر مکلفین بوده گرفتهایم، بعد هم میگوییم تقویم ناپیشرفته!
بنابراین تأکید من این است که به جای اینکه در فضای روایات اول بگوییم که این روایت را کنار بگذار، میگوییم همه روایات را بیاور و همه آنها را در کنار هم بگذار. فعلاً هم اسمی از کنار گذاشتن نبر. خب اگر همه آنها را کنار هم گذاشتی، میبینی خروجی آن یک تقویم بسیار پیشرفته میشود. بعد بگوییم اربعین اینجا با اربعین آن جا فرق میکند؟! اصلاً خلاف ارتکاز نوع بشر است. الآن بگویید خدای متعال در روز عرفه به زوار الحسین نظر میکند. یا ثوابی که اربعین برای خودش تکوینا داشته. لیلة القدر که مهمتر است. در مراسلات مردد گفتهاند. وقتی من اسئلة را میدیدم اصلاً تعجب بود! ما بگوییم لیلة القدر در میان متشرعه شب نوعی است. اصلاً خلاف ارتکاز کل است. چرا باید بحث کلاسی ما به اینجا برسد؟! بگوییم روی کره زمین لیلة القدر چه زمانی است؟ خب لیلة القدر قم امروز است و لیلة القدر آن جا آن روز است.
شاگرد: لیلة القدر تقویم نیست.
استاد: تکوین است. و همچنین شخص است، نه نوع. اما همین بحث ما را به نوعیت میرساند. ان شاءالله میخوانیم. ارتکاز شما میپذیرد که بگوییم لیلة القدر نوعی است؟ یعنی ما که هلال را ندیدیم، شب قدر ما امشب است. آنهایی که ندیدهاند، شب قدرشان دیشب است. ارتکاز همه این را میپذیرد یا نمیپذیرد؟!
شاگرد: با بحث ما فرق دارد. فرقش این است که این موضوعی که اخذ شده مثل قمر در عقرب است. در قمر در عقرب اصلاً تقویم اخذ نشده است.
استاد: مشکل را دو تا کردید.
شاگرد: در آن جا اسم شوال، محرم، رمضان نیامده. موقعیت این جرم سماوی در موضوع حکم شرعی اخذ شده. اما در برخی از جاها واقعاً تقویم اخذ شده و محرم را گفته.
استاد: شب بیست و سوم رمضان، قمر در عقرب است؟
شاگرد: نه. لیلة القدر را که شما میگویید واحد است را میگوییم.
استاد: این یک شب در کره زمین دو تا است؟ یا دو شب است؟
برو به 0:53:28
شاگرد٢: ممکن است برای یک منطقهای شب بیست و سوم باشد و برای منطقه دیگر بیست و دوم باشد.
استاد: نه، این جور نمیشود.
شاگرد٢: ممکن است کسی که بخواهد توجیه کند، بگوید روایات متعدده برای مناطق است.
استاد: نه. در روایت وقتی به حضرت گفتند که نمیدانیم چه زمانی است، حضرت فرمودند احتیاط کن. اگر اینگونه بود که باید شب خودش را میگرفت، به او میگفتند که تو شب خودت را بگیر. تو طبق رؤیت هلال خودت جلو برو.
شاگرد٢: فرض بگیریم یقینا میداند از فلان روز شروع میشود، لذا شب بیست و سومش میشود. اما منطقه بعدی شب بیست و چهارمش میشود.
استاد: این جور چیزی نمیشود. اگر مبدأ شهر را بهعنوان یک بازه زمانی تعیین کردید، شروع شب اول که برای کل کره معلوم است،… .
شاگرد: بله، برای کل کره درست است.
استاد: احسنت ما همین را میخواهیم بگوییم. بهترین نظم در روایات ما موجود است. وقتی نظم موجود است، کل کره روز اول و شب اول و بیست و سوم آن دقیق روشن است. برای همه بلاد هم مشترک است. با یک شبانهروز طولانی همه را سامان میدهد. هیچ مشکلی هم ندارد. وقتی شما در روایات چنین بیانی دارید و همه اینها را به این خوبی سامان میدهد، بعد بگوییم که نوعی است؟! بگوییم لیلة القدر شما همانی است که دیدید.
در هیویات فقیه در مراسلاتی که با حاج آقای سیستانی داشتند، اشکال خوبی دارند. میگویند لازمه فتوای شما این است؛ حالا شما میگویید چه اشکالی دارد! اینکه بگوییم چه اشکالی دارد که حرف نشد. ایشان میگویند طبق فتوای شما مثلاً ایران و تهران امشب رؤیت میکنند و فردا عید است. همین شب در نیویورک رؤیت میکنند و فردا عید است. ولی طبق فتوای شما بالدقه در لندن رؤیت نمیشود. یعنی دو شهری که جلو و عقب لندن هستند، همه عید کردند، اما چون در لندن نمی دیدند، بگذارند فردا. اشکال خوبی است. حالا بگوییم چه اشکالی دارد؟!
شاگرد: اگر تقویم جدیدی بنویسیم خوب است.
استاد: اشکال در این است که وقتی مباحث صاف شد –من که میگویم بحث جلو میرود، برای این است- بعداً میبینید که صد ذهن، حرف شما را تأیید میکنند؟ یا وقتی صاف شد اذهان بر آن توافق میکنند؟
شاگرد: اگر فرض رؤیت را کنار بگذاریم و بخواهیم تولد واقعی هلال را ملاک بگیریم، یک زمانی را فرض میگیریم که در زمان غروب در قم هلال متولد نشده، ده دقیقه بعد متولد میشود. اما در ایلام متولد شده. آیا ممکن است بگوییم شروع ماه قم امروز نیست؟
استاد: اگر ما برای کل کره ضابطه دادیم دیگر این حرف شما که قم میبینند یا نمیبینند، حل میشود.
شاگرد: بحث دیدن نیست. بحث این است که ماه در یک زمانی شروع میشود. آنِ قبلی ماه نیست و آنِ بعدی ماه هست. درصورتیکه فاصله بین این دو شهر هم خیلی کم است.
استاد: این هنوز خلأ بحث است که ما هنوز نرسیدهایم. ما باید این را توضیح دهیم با توجه به این مشکلاتی که برای آفاق پیش میآید، اول باید برای کل کره ضابطه بدهیم. تا شما برای کره بهعنوان یک کره، ضابطه ندهید و برای آن حرف نزنید و ورود و خروج ماه را تعیین نکنید، اما قبل از اینها سراغ آفاق بیایید همین میشود. لذا ابتدا باید ضابطه کل کره منقح بشود و وقتی برای ذهن شما صاف شد که کره، ماه دارد یا ندارد؟ شروع ماه آن چه زمانی است؟ وقتی این را دیدید حالا دیگر تطبیق حرکت وضعی زمین با شبانهروز است. در این تطبیق چند گزینه داریم؟ باید گزینهها را بررسی کنید. هنوز اینها مانده است.
شاگرد: ما به شبانهروز کاری نداریم. مثلاً در ظهر دیده میشود.
استاد: ظهرِ کجا؟ وقتی ماه از تحتالشعاع بیرون میآید ظهر داریم، غروب داریم، صبح داریم، نیمه شب داریم، در همان لحظه ٢۴ ساعت داریم، کجای آن را میگویید؟ جالبتر اینکه ما دو روز داریم. خط زمان را باید در نظر بگیریم. لحظهای که قمر میآید و قابل رؤیت میشود ما یک شب و یک روز داریم، حالا باید چه کار کنیم؟
شاگرد: آن جا میگوییم که ماه شروع شده. اگر بخواهیم بین ماه و احکام ماه تفکیک کنیم. مثلاً میخواهیم از فردا روزه بگیریم. ماه در ساعت ١٢ ظهر اینجا شروع شده، در دوازده شب جای دیگر شروع شده، هر ساعتی. ولی اگر میخواهیم تقویم درست کنیم، این ممکن است که فردا اول ماه قم باشد و امروز اول ماه ایلام باشد ولو ممکن است برخی استیحاش کنند.
استاد: این مشکلی ندارد. اتفاقا آقای زمانی زوال را که گفتند، مدت مدیدی در ذهن من بود و روی آن فکر کردم که «اذا رئی قبل الزوال» را «ال» عهد نگیریم، یعنی دقیقاً نگاه کن ظهرت هست یا نیست. نصف روز ایلام نشده، بقیه اش احکام خودش را دارد. در اینجا شده، احکام خودش را دارد. این یک وجه است. علی ای حال این غیر از این است که سراغ آفاق برویم. اگر این تقویم شد، تقویمی میشود که با مبنای رؤیتپذیری منافات ندارد. یعنی ما میگوییم خط نصف النهار، زوال و تمام. نه اینکه مثل فتوای ایشان بگوییم چون در لندن ندیدند و رؤیتپذیر نبوده، پس فردا عید آنها نیست، ولو قبل و بعد آن ببینند.
برو به 1:00:06
شاگرد: شما احتجاج کردید که عرف این را نمیپذیرد، شاید آن را هم نپذیرد. مثلاً بگوییم اول ماه شرق تهران فردا است. اگر این را به کسی بگویید واقعاً نمیپذیرد.
استاد: این هنوز به مقدماتی نیاز دارد. ببینید اگر یادتان باشد در آن جلسه گفتم. وقتی میگوییم حلول شمس به اول برج حَمَل، تحویل سال است، خب ساوه با قم را بررسی کردیم. در آن جا چه گفتم؟ گفتم معلوم است که عرف نمیپذیرد. چه کار کرده بودند؟ آمدند یک قاچ جغرافیای را قرار داده بودند. حال اگر سازمان ملل بخواهد برای کل کره بگوید امروز اول فروردین سال شمسی است، باید چه کار کند؟
شاگرد: باید یک نقطه را مشخص کند.
استاد: احسنت، ببینید در مشکلات کار فکر کنید. دیدیم تحویل سال نمیشود، آمدیم قاچ گذاشتیم. لذا کارمان درست شد و ایرانیها راحت هستند. میگویند در تقویم ما در ایران فردا اول ماه است. اما فرض گرفتیم که سازمان ملل برای کل دنیا میخواهد بگوید که امروز اول روز، تقویم شمسی فُرسها است که لغزنده از شرق شروع میشود و تا غرب تمام میشود. آن را چه زمانی قرار دهد؟
شاگرد: دراینصورت «ال» عهد میشود.
استاد: بله. اینها مشکلات کار است.
شاگرد: اینها طی هزار سال پیش آمده.
استاد: روایات در اینجا کنار گذاشته شده است. من بعد عرض میکنم.
شاگرد٢: شما میخواهید به اینجا برسانید که شاخص، مکه است که اگر در آن جا قابل رؤیت بود، در همه جا هست.
استاد: من میگویم مکه، دحو الارض است. یعنی «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ[9]». شارع یک ضابطهای دارد برای آن نقطهای که دحو الارض از آن جا بوده. میتواند نصف النهار آن جا میزان باشد برای آن چیزی که «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» ثبوتاً ماه اول شروع شده. آن را در نظر بگیرید، آن یوم، فی علم الله تعالی لحظه شروع دارد. آن لحظه هم تا حالا به نظم خودش جلو میآید. ما میخواهیم آن را احراز کنیم.
شاگرد: در روایت در مورد زوال دارد که «وقت الله الاول[10]».
استاد: آن فرق میکند. قوام آن به افق است. این بحث قوامش به افق نیست.
لذا من الآن مشکلات کار را عرض میکنم. ولذا ذهن شما روی این تمرکز کند که تقویم عند اللهی و ثبوتی را فکر کنید. یعنی ببینیم شروع ماه مبارک از اولی که خدای متعال قرار داده، فی علم الله چگونه میتواند باشد؟ بعد بیاییم احرازات و تکلیف های صوری آن و احرازهای موضوع آن را ببینیم. موضوعی که در آیه «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُم» مطرح شده؛ اینکه چهار ماه بوده؛ ماه مبارک با آن خصوصیاتش؛ لیلة القدری که حساب خاص خودش را داشته، به چه نحوی بوده. اگر به این صورت در نظر بگیرید میتوانید بگویید فی علم الله یک نقطه است که آن، میزان شروع این قطعه زمانی است.
شاگرد: خلاف آن محال نیست.
استاد: اصلاً صحبت سر محال بودن آن نیست.
شاگرد: یعنی در زمان که میآید پخش میشود و مبدأ آن برای هر کسی جدا است. میتوان این را فرض گرفت.
استاد: ببینید اگر ثبوت آن را در علم الله بگوییم و ببینیم جور است، به این نیاز نداریم.
شاگرد٢: تقویم برای چیست؟
استاد: تقویم برای نظم است.
شاگرد٢: نظم برای اجتماع است. ما اصلاً به ثبوت نیاز نداریم. لذا نیاز نداریم که ببینیم عند الله ثبوت چه بوده. لیلة القدر یک نکته تکوینی دارد که بحث دیگری است. ولی در مورد ماه رمضان و رجب یک چیز دیگری است. اینها یک امور اجتماعی است. طبق تقویمی که داشتند خداوند میفرماید طبق این تقویم در این چهار ماه جنگ نکنید، دیه هم دوبرابر میشود و … . در اینجا همین تقویم عرفی کافی است.
استاد: سؤال سادهای در مقابل فرمایش شما هست. شما میگویید عرف برای خودشان تقویم دارند. عرف قرارداد کردند یا تکوین را دیدند؟
شاگرد: یک تکوین و قراردادهایی با هم تقویم شده. قطعاً تکوین صرف نیست و قطعاً قرارداد صرف هم نیست. این دو با هم تقویم شدهاند.
استاد: من الآن میگویم شکی نیست که در دیدن ماه قراردادی نیست. شما میگویید هست، قرارداد را نشان دهید.
برو به 1:05:55
شاگرد: قرارداد عمل مردم است.
استاد: عمل بر طبق تکوین است، نه قراردادی کنار تکوین.
شاگرد: آنها میخواستند واقع نگاری کنند که براساس مشاهداتشان بوده.
استاد: آنها آثار تقویم است. شما آثار را جای خودش میگذارید و آن را مقومش قرار میدهید؟! یعنی وقتی شما میگویید کسی به این شکل نگاه میکند و اعمال خود را بر طبق آن تنظیم میکند، اعمال او هم جزء تقویم میشود؟!
شاگرد: نه، معیارشان این بوده که هلال را با چشم ببینند.
استاد: تمام شد. با چشم تکوین را میبینند و میگویند این قطعه منظمی است که من اعمالم را طبق آن قرار میدهم. شما میگویید اعمال من هم قرارداد است. اعمال من قرارداد نیست. من تکوین را دیدم که تقویم الهی است. «قل هی مواقیت للناس»؛ در آسمان با چشم خودم میبینم. همان توضیحات خوبی که آقای طباطبائی و دیگران دادهاند. پس در ماه قمری قرارداد اصلاً مقوم تقویم نبوده.تقویم، مطلبی تکوینی است. همان تکوینی که قبل از خلقت بشر هم بوده. بشر تنها آن را دیده. آن نظم سماوی را دیده و از نظم استفاده کرده. اعمال خودش را طبق نظم سماوی که تقویمی تکوینی بوده، انجام داده است. پس تنظیم اعمال، مقوم تقویم نیست. تقویم آن است، از آثار تقویم و نظم سماوی این است که به اعمال ما هم نظم میدهد و یک ما به الاشتراکی بین ما میآید.
والحمد لله رب العالمین
[1] رسالة حول مسألة رؤية الهلال، ص: 82
[2] https://almabahes.bahjat.ir/10932/
[3] الکافی (ط – الإسلامیة)، ج4، ص77: أَحْمَدُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا رَأَيْتُمُ الْهِلَالَ فَصُومُوا وَ إِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا وَ لَيْسَ بِالرَّأْيِ وَ لَا بِالتَّظَنِّي وَ لَيْسَ الرُّؤْيَةَ أَنْ يَقُومَ عَشَرَةُ نَفَرٍ فَيَقُولَ وَاحِدٌ هُوَ ذَا وَ يَنْظُرُ تِسْعَةٌ فَلَا يَرَوْنَهُ لَكِنْ إِذَا رَآهُ وَاحِدٌ رَآهُ أَلْفٌ.
[4] ما وراء الفقه، ج2، ص: 138؛ الجهة السادسة: في تحليل بعض ما قاله بعض أساتذتنا حيث اعتبر أن ولادة الهلال تشكل بداية الشهر الطبيعي أو الفلكي و لكنها لا تشكل بداية الشهر القمري الشرعي ما لم يحصل الهلال القابل للرؤية عند الغروب….
[5] المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم2، ص: 123
[6] رسالة حول مسألة رؤية الهلال، ص: 82
[7] رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 48
[8] فرهنگ معین: اگر دو قوس از دایره بر سطحی محیط شود که هر دو از نصف دایره طولشان بیشتر باشد و انحداب یا کوژی آن دو در دو جانب باشد آن شکل را شلجمی گویند.
[9] التوبه ٣۶
[10] من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 217