مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 6
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
موسوعة الفقهیة الکویتیة را در کویت درست کردند، همه اقوال 4 تا مذهب را به ترتیب حروف الفبا جمع آوری کردند، یک وقتی خواستید در مورد مطلبی، نظر آن ها را سریع به دست بیاورید این الموسوعیة الکویتیة بد نیست.
شاگرد : نرمافزار دارد؟
استاد : نه کتابش در شامله هست، کتابش را من در خود کتابخانه تخصصی فقه در سمیه دیدم، خیلی مفصل است.یکی هم برای جامع حدیثی شان هم که خیلی کار کردند که اسم آن جوامع الکلم هست، حالا مجانی گذاشتند، یک وقتی عرض می کنم که علی ای حال داشتنش برای عالَم طلبگی خیلی خوب است چون خیلی روی آن کار علمی و زحمت کشیدند، دسته بندی کردند، سریع می شود روایات را پیدا کرد.30 سال عده ای از محققین آن ها مشغول بودند روی روایات اهل سنت کار علمی کردند، حدود شاید 1000 کتاب، خلاصه مدتی هم که آزاد نبود حالا یک کسی امتیازش خریده واین را را آزاد در اینترنت گذاشتند، اگر داشته باشید خیلی خوب است، کارشان هم در جاهای مختلف کار کردند، من یادم است همین اولی که این را دیدم اولین روایتی که در آن گشتم همین حدیث اثنی عشر بود که بخاری دارد این ها برای ائمه اثنی عشر دیدم خب همین یک کارش که بدوا هست شما می توانید هر کدام از صحابه که این را آوردند کل جاهایی که کتبی که از او نقل کردند میآورد، دوباره یک بخشی دارد به نام شواهد، بهصورت موضوعی اینها را تنظیم کردهاند، از غیر این ها هم، هر کس دیگری به عنوان شاهد برای این است میآورد، بعد کارهای باز علمی موضوعی رویش انجام دادند. حالا برای بحث خودمان میشود دید که وتیره در روایات آنها آمده است یا نه.
شاگرد : روایت در ذم خلفاء هم هست؟ مثلا گفته إنّ الرجل لیهجر آوردند یا قیچی کردند؟
استاد : آن بحث گسترده تری دارد این هایی که الان به قول ما ماسیده، دیگر ممکنشان نیست تغییر بدهند بله این ها همه آمده و یکفی. خیلی هایش را دست بردند آن ها باید برویم ثابت کنیم که بابا فلان جا این ها تغییراتی شده، ولی همین اندازه ای که الان نمی توانند دیگر یکی شان گفتم والله حالا دیگر گذشته قدرت نداری ولی اگر قدرت داشتید عوض می کردید اگر ممکنشان بود عوض می کردند ولی حالا دیگر نه، حالا دیگر هست و این ها هست خیلی هم برای جهات این بحث این کمک می کند. علی ای حال اگر دستیابی به آن خیلی دیگر آسان شده.
راجع به فقهشان این موسوعة الکویتیة ، الموسوعة الفقهیة الکویتیة فایلش برای الشاملة هست، به ترتیب حروف الفبا، کل مسائل فقهی مذاهب اربعه خودشان سریع می توانید پیدا بکنید این موسوعة الفقهیه خوب است برای این جهت، برای دستیابی سریع البته تحقیق بیشتر بخواهید بکنید باید به کتاب های فنی تر مراجعه کنید، این کتاب فقط جمع آوری کرده به عنوان یک موسوعه برای ما که معمولا اطلاع از آن ها نداریم، سختمان است، فقه الان ما این جور شده دیگر، زمان شیخ و سید و مفید و این ها مثل الآن نبود، اصل بر این بود که بر فتاوای اهلسنت مطلع باشند، به عنوان اطلاع ثانوی نبود، چون با اهلسنت، خیلی زیاد محشور بودند، اما بعد که این ها فاصله افتاده، الان دیگر یک عمر می گذرد خبر نداریم آن ها چه می گویند!
برو به 0:05:30
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث سر این بود که هر نمازی که شکسته شد، نافله اش هم ساقط است و از نمازهایی که شکسته می شود نماز عشاء است پس وتیره هم ساقط هست یا نیست؟ مشهور فرمودند ساقط است مثل خود نماز عشاء و مثل نماز ظهر و عصر. اما خب حالا آیا این دلیل تامّ هست بر آن یا نه؟ فرمودند -کتابی که محور بحث ما بود فرمایش حاج آقا این بود- که ما عموماتی داریم دالّ بر سقوط نوافلی که نمازشان شکسته می شود اما این عمومات یا انصراف دارند یا اگر هم بگوییم انصراف ندارند، به وسیله ادله خاص به وتیره تخصیص خوردند. این فرمایش ایشان بود.
من به اندازه ای که یک خرده ذهنمان لااقل با روایات باب آشنا بشود، گاهی وقت ها یک احتمال خودش احتمال بیخودی است از یک کسی که هیچی سرش نمی شود صادر می شود اما خب همین اندازه این به احتمال این که بعدا هم آبرویش می رود این اندازه می ارزد که سبب می شود آدم دور می زند می خواهد شواهد بر علیه او پیدا بشود لااقل این خوب است که می رود ادله را می بیند که اگر این(احتمال) نبود آن ها را (روایات باب را با آن دقت) ندیده بود، لذا همین اندازه این حرف های دیروز خوب است برای این اندازه که روایات باب را ببینیم.
حالا آن چیزی که من عرض کردم این بود که این سوال را جدی مطرح کنیم که اصل این که مشهور گفتند که در روز، کسی که مسافر است نوافل نهاریه که نافله ظهر است و عصر ساقط است؛ «تسقط» یعنی چه؟ یعنی مشروع نیست؟ اتیان به نوافل نهارا حرام است؟ عرض کردم که وقتی چند تا فرع رد شدیم می بینیم روایات تازه شروع می شوددر این مطلب که اصلا همین نوافل نهاریه را که در روز به جا نیاوردیم و شارع به ما «تسقط» فرموده است قضایش را می توانیم در شب به جا بیاوریم یا نه؟ یک روایت می فرمود قضایش را به جا نیاور، یکی دیگر می فرمود مانعی ندارد به جا بیاور. خب این یک خرده اصل حرمت نوافل در روز را زیر سوال می برد، بحث دیروز این بود. اصل زیر سوال بردنش را که من مطرح کردم خب خوب است دیگران مثل مصباح الفقیه یا خود مرحوم صاحب جواهر اگر قرار بود بگویند معلوم نبود این را می گفتند.
اما صاحب ریاض ایشان رفتند سر بحث این که این حرمت را مطرح کنند و خوب سر برسانند، این عرضی را که من کردم هم به آن اشاره کردند. ولی دلیل بر علیه آن نیاوردند فقط فرمودند که به اندازه ای که ما را به فکر بیندازد که خلاصه بیخودی حرف نزنید، این عبارتی که مربوط به حرف ما می شود، ایشان همین اندازه اکتفا کردند فرمودند که
و لكنّ المسألة مع ذلك محل إشكال، فللتوقف فيها مجال، كما هو ظاهر الفاضلين هنا و في التحرير و المحقق المقداد، و الصيمري، و غيرهم.
و الاحتياط يقتضي الترك إن كان المراد بالسقوط التحريم، كما هو ظاهر النصوص و الفتاوى، و صريح الشيخ في كتابي الحديث عدم الاستحباب، فيكون فعله بقصد القربة تشريعا محرّما.
و منه يظهر ما في الاستدلال لعدم السقوط بالتسامح في أدلّة السنن، إذ هو عند من يقول به يثبت حيث لا يحتمل التحريم، و إلّا فلا تسامح قولا واحدا.
و ليس في النصوص الدالّة على تسویغ قضاء النوافل النهارية في الليل دلالة على مشروعيتها نهارا، حتى يجعل دليلا على أنّ المراد بالسقوط حيث يطلق الرخصة في الترك و رفع تأكد الاستحباب. و لو سلّمت فهي معارضة ببعض الروايات السابقة الدالة على عدم صلاحية النافلة في السفر كعدم صلاحية الفريضة فيه، و عدم الصلاح يرادف الفساد لغة بل و عرفا مع شهادة السياق بذلك. فتأمّل جدّا.[1]
«و ليس في النصوص الدالة على تسويغ قضاء النوافل النهارية في الليل دلالة على مشروعيتها نهارا حتى تجعل دليلا، على أن المراد بالسقوط حيث يطلق الرخصة في الترك و رفع تأكد الاستحباب، و لو سلمت» فرمودند «و لیس» حالا چرا؟ فقط فرمودند نه دلالت ندارد. صاحب جواهر توضیح دادند فرمودند که ایشان(صاحب ریاض) این «لیس» را توضیح برایش ندادند. صاحب جواهر توضیح فرمودند چون ملازمه نیست حتی برای این که حرف ایشان را توضیح بیشتری هم بدهند مثال زدند به صوم حائض فرمودند صوم بر آن حرام است اما قضاء باطل است خب این جا هم نوافل نهاریه اصل خواندن مسافر در روز نوافل را حرام و غیر مشروع است اما قضایش مانعی ندارد. اما حالا یا مستحب مطلق یا مستحب به عنوان خاص قضای نوافل رواتب با آن جمع هایی که در روایاتش بوده دیروز خواندیم.
برو به 0:10:07
خب حالا آن چیزی که من می خواهم عرض کنم این است پس اصل حرف را ایشان زدند اما قبلش خیلی حرمت خواندن نوافل نهاریه را جلوه می دهند. نوافل نهاریه برای مسافر حرام است، اما در خصوص راجع به وتیره اول می آیند می گویند انصافش این است که قول خلاف مشهور ، مشهور گفتند وتیره ساقط است اول می آِیند می گویند قول خلاف مشهور که عدم سقوط است «قویٌّ» تعبیرشان این است می فرمایند «هذا القول فی غایة القوة»[2] بعد شروع می کنند تضعیفش کردن یعنی فی حد نفسه ولو قویّ هست بعد شروع می کنند آن شواهد بر خلاف را آوردن و آوردن تا آن جایی که دیگر می فرمایند «ولکنّ المسألة مع ذلک محل اشکال و للتوقف فیها مجال کما هو کذا» تا این جا که «و الاحتیاط یقتضی الترک» احتیاط مقتضی ترک وتیره است.
از این جا مطلب وارد چیز جدیدی می شود، همه محشین عروه کتاب هایی که حالا الان می بینید می گویند خب وتیره را مشهور می گویند ساقط است؛ «لامانع» یا «لابأس بإتیان رجاءً». ایشان می گویند. کجا رجاءً ؟ حرمت و رجاء؟! رجاء یک کاری را که احتمال حرمت دارد می گویند رجاءً به جا بیاور. ایشان می فرمایند «الاحتیاط یقتضی الترک»
این یک بحث نویی برای صاحب ریاض هست. احتیاط این است که وتیره را نخواند «إن کان المراد بالسقوط التحریم» اگر آن عموماتی که گفتند که نوافل نهاریه ساقط است، مراد تحریم باشد. حالا مراد تحریم هست یا نیست؟ که شما می گویید احتیاطا حالا به قصد رجاء نخوانید، شبهه عدم مشروعیة دارد، لذا بعدش هم می گویند تسامح ادله سنن برای آن جایی است که فقط احتمال ندب است، نه آن جایی که احتمال حرمت است بگوییم پس تسامح در ادله سنن. ایشان می گویند «الاحتیاطُ یقتضی الترک إن کان المراد بالسقوط التحریم» خب تحریم هست یا نیست؟ می فرمایند «کما هو ظاهر النصوص و الفتاوی» ظاهر نصوص و فتاوی چیست؟ عدم مشروعیت؛ یعنی اصلا باید نوافل را ترک کنید به نحوی که اگر انجام بدهید حرام است.
خب این حرف مهم شد ظاهر نصوص و فتاوی حرمت است. بعد می فرمایند «صریح الشیخ فی کتابی الحدیث عدم الاستحباب» اصلا استحباب هم ندارد «فیکون فعله بقصد القربة تشریعا محرما» تشریع محرم است «و منه یظهر ما فی الاستدلال لعدم السقوط بالتسامح فی ادلة السنن» چرا؟ چون تسامح در ادله سنن «إذ هو عند من يقول به يثبت حيث لا يحتمل التحريم، و إلّا فلا تسامح قولا واحدا.» چه قائلین به قاعده تسامح، چه عدم قائلین، وقتی احتمال حرمت است دیگر نمی گویند قاعده تسامح جاری می شود. خیلی امر مهم شد.
«و ليس في النصوص الدالّة على تسويغ قضاء النوافل النهارية في الليل دلالة على مشروعيتها نهارا» خب برخی از ادله می گوید شب قضا کن. خب مانعی ندارد که روز حرام است، شب قضاءش مستحب است. «لیس دلالة» الان «حتى يجعل دليلا على أنّ المراد بالسقوط حيث يطلق الرخصة في الترك و رفع تأكد الاستحباب. و لو سلّمت؛» سلّمت این رخصت، که باز بگوییم این رخصت است «و لو سلّمت فهي معارضة ببعض الروايات السابقة الدالة» حالا این منظور من بود که استدلال کردند ورای استظهار از نصوص و فتاوی. ولو بگوییم که رخصت است این رخصت معارض است؛
معارض است به چه؟ «معارضةٌ ببعض الروایات السابقة الدالة على عدم صلاحية النافلة في السفر كعدم صلاحية الفريضة فيه» استدلال را ببینید! حضرت می فرمودند «بُنیّ لو صلحت النافلة فی السفر تمّت الفریضه» استدلال صاحب ریاض را ببینید استدلالی که این فقیه دارند برای تقویت حرمت فرمودند که رخصت نیست، اگر هم تسلیم بشویم معارض است؛ چرا؟ «و عدم الصلاح يرادف الفساد» حالا حاشیه را ببینید حاشیه شان که نمی دانم چاپ های جدید این حاشیه ریاض آمده یا نیامده؛ فرمودند که «عدم الصلاحية بالإضافة إلى الفريضة للتحريم إجماعا، فيكون بالإضافة إلى نافلتها كذلك»[3] این استدلالی است که در لازمه این جا طلبگی صحبتش می شود؛ حضرت فرمودند که اگر بنا بود نافله صلاحیت داشته باشد فریضه هم برای تمام صلاحیت داشت. خب فریضه برای تمامیت صلاحیت دارد یا ندارد؟ فرمودند اجماعا کسی خدشه ای ندارد در این که فریضه اگر تمام بخوانید شما مسافر هستید فریضه را تمام بخوانید حرام است، حضرت هم یکی دانستند همین طوری که فریضه برای تمامیت تحریماً صلاحیت ندارد پس نافله اش هم مثل فریضه اش تحریما صلاحیت ندارد. این استدلالشان در حاشیه بود که ظاهرا هم برای خودشان باشد.
برو به 0:16:17
ایشان فرمودند که ظاهر نصوص و فتاوی حرمت است و استدلال هم آوردند که چون در روایت صلوح نافله بند به صلوح فریضه للتمام شده است و اجماعا مسافر فریضه را تمام بخواند حرام است، نافله اش هم همچنین.
شاگرد: متوجه نشدیم نافله اش همچنین یعنی چه؟ یعنی قضاءش؟
استاد: یعنی حرام است. ببینید «الفریضة لا تصلح للتمام للإتیان تماما تحریما» نه این که بگوییم خوب است افضل است متأکد است که قصر بخوانید. حالا اگر هم خواستید بیشتر عبادت کنید تمام بخوانید؛ نه! حرام است تمام بخوانید شما که مسافر هستید پس نافله اش هم همین است، این استدلال را ایشان در حاشیه فرمودند. چون این استدلال را دیدم گفتم جا دارد که فرمایش ایشان را بگویم تا تصور بکنیم.
ولی بعضی سوالات در ذهن من هم هست در این ذیل استدلال ایشان سوالی که در ذهن من هست، خدمتتان مطرح می کنم ببینیم که شما چه جوابی برایتان در ذهنتان می آید. یکی این است که خب تمامیة فریضه که حرام است خب چرا حرام است؟ اجماع است بر تحریم. یعنی چون 4 رکعت می خواند حرام است؟ یا نه علی ای حال کسی که تمام خواند وظیفه فریضه اش را درک کرده مثل نهی از ضدّ. چون می گویند تو نماز چهار رکعتی که خواندی مامور به را انجام ندادی، به خاطر این که نماز ظهرت را نخواندی عقاب می شوی، نماز ظهر تو که مسافر بودی 2 رکعتی است، یعنی می گویند معاقب هستی که 4 رکعت خواندی یا معاقب هستی بر این که این 4 رکعت تو فریضه را از دستت بیرون کرد؟ این اجماع لسان ندارد، اجماع است بر این که این حرام است؛ بسیار خوب! حرام است برای این که مفوت اصل فریضه است که نماز قصر است؟ یا نه خودش این طوری است؟ خب می بینید اگر این حیثیت ملحوظ باشد این حیثیت در نوافل نمی آید چون نوافل بدل ندارد. من نوافل را که بخوانم سبب نمی شود که یک چیز دیگری را ترک کنم اما وقتی نماز ظهر در سفر را تمام بخوانم سبب می شود مأمور به فریضه قصری را ترک کنم این یک کمی خیال می کنید تفاوت دارد. شاهد عرض من چیست؟ شاهدش این همه فتاوایی است که علما برای مسافر روشن می گویند جمع بخوان، اگر صرف 4 رکعت خواندن حرام بود، پس جمع خلاف احتیاط می شود. 4 رکعت خواندن برای مسافر حرام است، احتمال حرمت دارد این چه احتیاطی است که می گویید جمع بخوان؟ پس معلوم می شود صرف عنوان 4 رکعت خواندن این مغبوضیت را ندارد، این باعث می شود آن چیزی را که شارع دستور داده ترک کنی و لذا وقتی جمع می کنی فی حدنفسه اشکال ندارد.
بله یک سوال خوب مطرح است این است که در غیر موضع احتیاط، همین طوری جمع بخوانی، خب آن جایز نیست همین طوری مسافر هیچ احتیاطی هم در کار نیست یکی اش قصر را بخواند یکی هم نماز ظهر تمام بخواند نمی تواند چنین کاری بکند.[4]
مسافر در یک مواردی می خواهد جمع بخواند الان اگر مسافر باشد نماز تمامش حرام است یا نیست؟ ایشان می گویند اجماعا حرام است خب پس چطور با این احتمال می گویید جمع بخوان؟
شاگرد: اجماع بر بطلان است از باب ترک واجب می خواهید بگویید که حرمت هست.در واقع اصل این اجماع اصلا بر بطلان است، نه اجماع بر حرمت.
استاد: عبارتش این بود «من عدم الصلاحیة بالاضافة بالفریضة للتحریم اجماعا» فریضه که صلاحیت تمامیت ندارد عدم صلاحیتش حراما است یعنی مسافر حرام است تمام بخواند، ایشان این طوری فرمودند. حالا شما بخواهید در اجماع خدشه کنید آن حرف دیگری است.
شاگرد: اگر این باشد، نمی شود آن طوری توجیه کرد که بگوییم مثلا این بیاید بگوید حرمت، بیشتر حرمت تحریمیه است نمی شود بگوییم نهی حرمت از باب این است که باطل است بعد چون واجب را انجام نداده حرام مرتکب شده، این یک مقدار خلاف ظاهر است. بگوییم اجماعی که بر حرمت هست خلاف ظاهر است.
استاد: یعنی اجماع هست بر این که اگر تمام بخوانی کار حرام کردی؛ کار حرام کردی به خاطر خود تمام خواندن است؟
شاگرد: ظهورش در این است.
استاد: خب اگر ظهورش در این است و این اجماع هم محقق است چطور است که مفتین و ارتکاز متشرعین جمع ها را تجویز می کنند؟ آخر این نماز ۴ رکعتی احتمال حرمت دارد. چطور است که ارتکاز مشکلی در این نماز 4 رکعتی نمی بیند؟[5]
شاگرد 2: وقتی واضح است برای من که باید دو رکعتی بخوانم و دارم 4 رکعت می خوانم، بدعت است؛ بدعتِ واضح است
استاد: احکام دائر مدار علم نیستند. اگر بخواهید بگویید علم، بحث عوض می شود ولو من بعدا بخواهم عرض کنم؛ فعلا در این فضا اگر نماز تمام بر مسافر حرام است چه عالم باشد چه جاهل باشد حرام است؛ چرا؟ چون اشتراک الاحکام بین العالم و الجاهل. نمی شود بگویند بر عالم حرام است، وقتی که حالا شبهه دارد یا اصلا حرمت واقعیه رفته است، احتیاط کن.
شاگرد: اگر موضوع آن چیزی که در واقع علت حکم شده آن یک چیزی باشد که دائر مدار علم باشد …
برو به 0:26:10
استاد: خب آن حرفی است که من بعدا می خواهم بزنم.
شاگرد: آن وقت فعل اختیاری من است دائرمدار این است که …
استاد: این چیزی که من بعدا می خواهم بگویم همین است که اگر هم به مسافر می گوییم که تمام بر تو حرام است، این عنوان ثانوی است، نه به عنوان این که اصل فریضه تمام حرام باشد. به عنوان دیگری آن عنوان وقتی باشد، حرام است وقتی نیست، حرام نیست، لذا احتیاط هم موافق این هاست.
شاگرد: بحث ضدان که فرمودید این جا صاف نشد یعنی «اتیان علی اربع رکعات» این جا چیز نیست اصلا مانعی نیست.
استاد: نه ایشان ملازمه درست کردند می گویند چون این جا تحریم است، اجماعا آن جا هم پس تحریم است. من عرض می کنم ملازمه نیست؛ چرا؟ چون این اجماع بر تحریم، حیثیتی در آن هست که در او نیست. از کجا می گویید که رمز این تحریم، آن نیست؟ این جا اجماع بر تحریم است چون اگر تمام بخواند فریضه را انجام نداده است.
شاگرد: این که تمام بخواند این طور نیست فریضه را انجام نداده، ترک آن می کند. ببینید دو تا حیث است یکی این که من اتیان می کنم «علی اربع رکعات»، یک بار ترک می کنم آن دو رکعتی را، خب ممکن است من این را اتیان بکنم، آن هم اتیان بکنم مثل کسی که همین طور الکی بخواهد بگوید من هر دو را می خواهم بخوانم اصلا چند بار هم بخوانم.
استاد: خب حالا یک کسی جمع بخواند حرام است اجماعا؟ نه این اجماع، این نشد
شاگرد: گفتند اجماع بر ترک است حرمت ترک است فرمودند اجماع …
استاد: می دانم! ایشان اجماع را بردند روی اتیان 4 رکعتی من می خواهم عرض کنم رمز …
شاگرد: اتیان این مساوق با ترک آن نیست
استاد: اجماع ایشان احتمال این دارد که رمزش این است. من که نمی گویم قطعا این است. ولی می گویم ملازمه را می خواهم بردارم، با این احتمال ایشان می گویند چون در اتیان این تحریم است اجماعا، پس آن هم تحریم است اجماعا.
من عرض می کنم؛ نه محتمل است در اجماع یک حیثی باشد که می بینیم این حیث در او نیست، پس ملازمه علی ای تقدیر ثابت نیست؛ یعنی یمکن که مسافر فریضه را تمام بخواند حرام است اجماعا اما لازمه اش این نباشد که نوافل نهاریه را اگر انجام بدهد آن هم حرام باشد اجماعا. چون آن حیثی دارد که این ندارد، این عرض من است.
شاگرد: مواردی که در فقه مثلا فقها می گویند که زن بین حائض و مستحاضه جمع می کند، آن یک نقدی برای این مطلب نمی شود؟ شما مثال زدید به جمع که نماز بر حائض حرام است منتها در مواردی فتوا می دهند به جمع بین نماز و مثلا ترک دخول در مسجد، این با فرمایش شما چطور قابل جمع است؟
استاد: اگر دوران بین استحاضه و حیض هست، می گویند بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع کند.
شاگرد: اعمالش فی حدنفسه حرام است منتها در مقام احتیاط باید بخواند
استاد: همان جا هم مستمسک نگاه بکنید اصل این که دلیل بر این که عبادت حائض عنوان تحریمی ابتدایی دارد محلّ کلام است. از ادله ای که همان جا خدشه بر بحث می کنند همین هاست؛ چرا؟ حالا من بعدا عرض می کنم که تحریم ها چند طور در ذهن ها جلوه می کند، همان جا خودش اول الکلام است. حرمت عبادت بر حائض گیری ندارد، اما چه نوع حرمتی است؟ حرمتی که عنوان اولی است -که آن از آن باب اشتراک الاحکام بین العالم و الجاهل- باید مراعات واقعیتش بشود یا نه؟ آن حرمت یک طور دیگر حرمت است؟ حرمت مگر چند نوع داریم؟ بله چند نوع هست ما اگر در مجموع همین طوری همه را یکی گرفتیم واقعیت که عوض نمی شود، باید در موارد نگاه بکنیم چه بسا تفاوتی بین این ها باشد که من حالا چند موردش را می خواهم عرض کنم.
خلاصه این جا من الان این سوالی هم که گفتم رویش پافشاری ندارم به عنوان یک سوالی که فعلا باشد ولی اصل فرمایش ایشان صاحب ریاض را گفتم. صاحب ریاض که دیگر بزرگواریشان برای ما ثابت است، به فرمایش حاج آقا ایشان از اصولیین بالا بالا هستند ولو به خاطر ریاض به فقاهت معروف شدند اما اصل تخصص ایشان که از علمای کربلا بوده اند، اصول بوده است.[6]
بعضی مسائل است که این جا ذهن قاصر طلبگی من این است که باید خیلی روی آنها کار بشود؛ راجع به فروعاتش هم مفصل صحبت شد هنوز هم جا دارد گفتم باید رساله نوشته بشود؛ اگر یادتان باشد راجع به حیثیات متعددی که بر یک کار می آید نسبت به طبیعت کار و حکم الطبیعة با شروطی که الان مکلف دارد یا شروطی که بستر خارجی فراهم کرده است. فروضاتش را هم عرض کردم شما تشریف نداشتید. دوباره هم سر جایش این ها را من تکرار می کنم چون آن طوری که من خیالم میرسد این خیلی پرفایده است.
یک مساله دیگری که آن هم زیاد تکرار کردم این است که غالبا در اذهان همه فعلیت را دفعی می گیرند، در مورد حکم شرعی، آیا مولا پَسِ کَله مکلف می زند به او می گوید رو یا نمی زند؟ این هم یکی از چیزهایی است که در بحث بسیار مضرات و مشکلات دارد. فعلیت احکام و شوونات هر کدام از اجزاء، تدریجی است، اصلا فعلیت پیدا می کند اما تدریجا. شواهد خیلی زیادی هم دارد مثال هایش را هم آن هایی که نبودند، دوباره عرض می کنم. آن مثال هایی که آدم مسافر است بین راه «بدا له»، قصد اقامه کرده، دو رکعتی بخواند یا نه و مثال های متعدد دیگر دوباره عرض می کنم. لذا این ها به همه این بحث ها مربوط می شود.
آن چیزی که من می خواهم عرض کنم غیر از استدلال حرمتی که ایشان داشتند- فرض هم به تحریم می گیریم، ما همراه صاحب ریاض هستیم، فهم برای آن بزرگوارها هست که فقیه هستند، ما فعلا از باب این که خودشان اجازه دادند که طلبگی بحث بکنیم ما از این باب این احتمالات را مطرح می کنیم، ما همراه ایشان هستیم- سوال این بود آیا نوافلی که در روز شرعا حرام بود بخوانیم، وقتی شب شد می توانیم قضا کنیم یا نه؟ صاحب جواهر فرمودند فی حدنفسه ملازمه نیست، گفتند مانعی ندارد در روز اتیان نوافل نهاریه حرام، اما قضائش جایز است؛ چرا؟ چون قضا به امرٍ جدید فرمودند، حائض هم صومش حرام است اما قضائش واجب است.
شاگرد: این که می گویند شب، یعنی وقتش گذشته باشد یعنی مثلا بشود قضای نافله ظهر را بعد از نماز عصر آدم بخواند ولو این که خورشید غروب نکرده باشد یا این که خود شب هم خصوصیت دارد؟
استاد: باید شب بشود لذا هم در روایت بود که وقتی مغرب شد «نزلنا بین المغرب و العشاء»[7] آن جا قضای نوافل روز را می خواندیم، آن وقت انجام می دادیم، باید شب بشود. روز باشد که نهار است باز حرمتش آن را می گیرد ولو هنوز خورشید غروب نکرده است؛ بله این تفاوت نمی کند.
خب حالا بحث سر این بود که وقتی شب شد قضا هست یا نیست؟ فرمودند فی حدنفسه ملازمه نیست یعنی مرحوم صاحب جواهر مساله حکم قضا ر از حرمت نوافل در نهار جدا کردند این اول کار بعد فرمودند حالا چه بگوییم؟
برو به 0:35:42
فرمودند دو دسته روایت هست؛ یکی می گوید مشروع نیست حتی در شب قضا کنید، عده ای می گویند مشروع هست. چطور جمع کنیم؟ ببینید من این ها را گفتم که اول بیاوریم برای اینکه خود این فضای بحث را ببینیم که آیا قضایش چیست؟ یکی دلیل می گویند مشروع نیست، یکی می گوید مانعی ندارد.
من می خواهم عرض کنم آخر چرا ما مدام می گوییم دلیل می گوید مشروع نیست، بعد تعارض درست می کنیم، مکرر بارهای دیگر هم عرض می کردم، چرا فضای سبک کلاس فقه باید طوری باشد مدام سریع التعارض باشد، فوری بگویند این با این معارض است، ببین معارض است. معلوم می شود ما یک فضایی درست کردیم فوری می گوییم معارض، معارض، معارض.
اگر برگردیم یک بازبینی صحیحی بشود که همه عرف عقلا بپسندند چه بسا ببینیم از ده تا تعارض، 9 تاش کنار رفت. فوری می گوییم تعارض است، الان یکی می گوید قضا مشروع نیست، یکی می گوید قضاء مانعی ندارد، پس تعارض است، حالا واقعا می گوید مشروع نیست؟ بعضی در این فضا فورا حکم به تعارض می کنند. آیا این روش درست است؟ حالا ادله چیست؟ من دوباره روایت را بخوانم. فوری می گوید مشروع نیست، حرام است، اما این طور حرام؟ صریحا به گردن شارع می گذارد بعدا هم می گوید این دلیل حرمت با آن دلیل معارض شد، دو تا دلیلی که معارض چیست؟
نعم ظاهر خبر سيف التمار عن الصادق (عليه السلام) سقوطه أيضا كالأداء، قال: «قال بعض أصحابنا: إنا كنا نقضي صلاة النهار إذا نزلنا بين المغرب و العشاء الآخرة، فقال: لا، الله أعلم بعباده حين رخص لهم، انما فرض الله على المسافر ركعتين لا قبلهما و لا بعدهما شيء إلا صلاة الليل على بعيرك حيث توجه بك» کخبر العامري عن أبي جعفر (عليه السلام) «و ليس عليك قضاء صلاة النهار، و صل صلاة الليل و اقضه» و نحوه خبر أبي بصير عن الصادق (عليه السلام) و غيره. [8]
اول دلیلی که فرمودند «نعم ظاهر خبر سيف التمار عن الصادق (عليه السلام) سقوطه أيضا كالأداء» مشروع نیست نمی توانی قضا بکنی. چه چیزی را؟ نوافل نهار را در شب. روایت این است «قال: «قال بعض أصحابنا: إنا كنا نقضي صلاة النهار إذا نزلنا بين المغرب و العشاء الآخرة» از حضرت سوال می کند این کار را بکنیم یا نه؟ «فقال علیه السلام: لا» قضا نکنید نهی است. ببینید «الله أعلم بعباده حين رخص لهم» خدا فرموده در روز نخوانید دوباره می خواهی قضاءش کنید؟ بعد چه؟ «انما فرض الله على المسافر ركعتين لا قبلهما و لا بعدهما شيء إلا صلاة الليل على بعيرك حيث توجه بك» تمام شد از این روایت عدم مشروعیت قضای نوافل را استفاده کردند؛ خب همین یکی است؟ نه باز هم هست. «کخبر العامري عن أبي جعفر (عليه السلام) «و ليس عليك قضاء صلاة النهار» قضای صلات نهار بر تو نیست «و صل صلاة الليل و اقضه» این را بخوان اگر هم قضا شد، قضاءش کن اما نهار را نه. «و خبر ابی بصیر» هم که همین بود.
خب! این چند تا روایت گفتند قضا مشروع نیست، فوری ما گردن این روایات می گذاریم که مشروع نیست. خب سه تا روایت دارد طرف مقابل می گوید قضا مشروع هست سه تا روایت چیست؟ یکی عمربن حنظله که دیروز هم عرض کردم سند هایش خوب است، حتی چیز جالبی دیدم- بعضی چیزها یادداشت کردنی است حالا من هم یادم باشد یادداشت کنم –این روایت که صاحب جواهر گفتند «خبر فضل» و حاج آقا فرمودند «لاتخلو من اعتبار» گفتند که سندش چیست؟ «و اعتبار سنده اذ لیس فیه الا عبد الواحد و علی بن محمد و هما کما قیل شیخا اجازة»[9] صاحب جواهر بعد اشکال می کنند وقتی می خواهند رد کنند می گویند «و منها القصور فی السند بعبدالواحد و علی الذَین لم ینص علی توثیقهما»[10] نگفتند که ثقةٌ! گفتند شیخ الاجازة. مرحوم حاج آقا رضا در مصباح الفقیه همین جا خیلی جالب است -این ها یادداشت کردنی است. واقعا این حرف موافق فطرت است؛ این چقدر موافق فطرت است- فرمودند آخر ما می گوییم در کتاب نگفتند ثقةٌ؛ دارند می گویند این به دیگران اجازه نقل حدیث می داد؛ شیخ الاجازه عملا همه در خانه اش می رفتند ما می گوییم که در کتاب ننوشته که ثقةٌ. این را اول می گویند بعد این را می گویند «جَرت سیرتی» این قشنگ است -این را گفتم یادداشت کردنی است، نه خصوص این مورد- می گویند من که «جرت سیرتی» از اول تا حالا به این که در این بحث ها نمی روم تفحص کنم که این چه بوده؟ رجالیین راجع به این شخص چه می گویند؟ «اکتفی به» آن چه که از مشایخ شنیدم یا می شنوم که این روایت صحیح است یا نیست، کفایت می کنم. این ها را نگاه کنید یادداشت کردنی است. در ذیل همین جا حاج آقا رضا سیره عملی خودشان را می گویند این یادداشت کردنی است، سیره ایشان در این که رجال را می گویند من مراجعه اصلا نمی کنم «جرت سیرتی» بر این که مراجعه نمی کنم. ج9 صفحه 60 عبارتشان را بخوانید خیلی خوب است.
شاگرد: «و لأجل ما تقدّمت الإشارة إليه جرت سيرتي على ترك الفحص عن حال الرجال، و الاكتفاء في توصيف الرواية بالصحّة كونها موصوفة بها في ألسنة مشايخنا المتقدّمين الذين تفحّصوا عن حالهم.»[11]
برو به 0:41:15
استاد: بله آن ها رفتند دیدند که بگویند کافی است. این هم عبارت ایشان است. حالا عرض کنم که سند روایت هم علی ای حال خوب است طرف مقابل حالا چیست؟ یکی این بود که ابن حنظله می گوید که «قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): جعلت فداك إني سألتك عن قضاء صلاة النهار بالليل في السفر» حالا آن روایتش را فهمیدیم که مشروع نیست حرام است آن ادله آن طرف بود؛ این طرف چیست؟ می گوید «سألتُک عن قضاء صلاة النهار باللیل فی السفر فقلتَ: لا تقضها» قضا نکن، «لا» هم که نهی است غیر مشروع می شود، «و سألك أصحابنا فقلت: اقضوا» آن جا غیر مشروع است، این جا دستور دادید که غیر مشروع انجام بدهید «فقال: أ فأقول لهم:لا تصلوا؟» من به آن ها بگویم نماز نخوانید؟ می خواهند نماز قضا کنند «و إني أكره أن أقول لهم: لا تصلوا، و الله ما ذاك عليهم» من گفتم بخوانم اما «و الله ما ذاک علیهم.» می خواهند از ایشان گله بکنند. آخر لسان گلایه این است که من کراهت دارم از این که به آن ها بگویم کار حرام انجام ندهید «أکره لهم أن لا تفعلوا الحرام» خوشم نمی آید بگویم حرام را انجام ندهید. آخر این ممکن است این احتمالات را در این روایت بدهیم؟!
پس معلوم می شود آن که به خود ابن حنظله فرمودند «لا تقضها»؛ این «لا تقضها» نه یعنی غیر مشروع است! ما باید فهممان را برگردیم بازبینی کنیم. «لاتقضها» لسان دارد، این هم این همه روایت که حالا شواهدش را باز عرض می کنم.
خب حضرت فرمودند که نماز دارند می خوانند «أکره أقول لهم لا تصلوا و الله ما ذالک علیهم» اگر حرام بود باید بگویند «ما ذاک لهم» اصلاً باید بفرمایند «لیس لهم أن یصلوا»؛ «و الله ما ذاک علیهم» دیروز توضیحش را عرض کردم از این روایات به خوبی بر می آید -با آن عرفی که بعدا هم میگویم- اصلا با این روایات معامله واجب می کردند، معلوم است؛ بر قضاءش چه محافظتی داشتند! چون «جرت السنة» بر این که نوافل در نهار را مسافر ترک کند این مثل این که کمبود داشتند می خواستند در شب که شد قضاءش کنند، خب کسانی که این طوری معامله می کنند حضرت میفرمایند: منِ شارع منی که مروج شرع هستم، آن همه سفارشی که برای رواتب در حضور آن کردم، این جا نیست. «و الله ما ذاک علیهم» یعنی آن سفارش این جا نیست. دیگر مسافر هستی لازم نیست به خودت سختی بدهی، اما خب نماز است خب حالا ببینید چطور جمع میکنند. [12]
دو تا روایت دیگر هم هست که دالّ بر مشروعیت قضا گرفتن است لذا بعدا می خواهند جمع کنند؛ دومی اش چیست؟ حنان می گوید که «قال: «قال أبو عبد الله (عليه السلام): كان أبي يقضي في السفر نوافل النهار بالليل، و لا يتم صلاة فريضة»» می گویند پدرم نوافل را قضا می کردند. خب این دیگر بهتر است که اگر ظاهرش باشد کار غیر مشروعی که آن روایت می گفت مشروع نیست، امام معصوم علیه السلام فعل را اسناد میدهند به پدر بزرگوارشان، که دلالتش بالاتر است. لذاست آن هایی هم که خواستند بعد جمع کنند گفتند این خبر حنان انکار است یعنی کان أبی یقضی؟ اصلا ممکن است پدر من چنین کاری بکند؟ که مرحوم حاج آقا رضا می گویند این چطور حملی بود؟! ببینید وقتی می گوییم آن جا غیر مشروع است مجبور هستیم این ها را بگوییم، مجبور می شویم.[13]
روایت سوم هم بخوانم چون این عبارت دیروز مانده بود جمعش را می گویم این جا خیلی مباحث خوبی است یعنی واقعا فکر کردن، رفتن، برگشتن چندین روایت دیگر هم هست که حالا من اشاره می کنم حتما مراجعه کنید. سومین روایت این است :
«معاوية بن عمار «قلت لأبي عبد الله (عليه السلام): أقضي صلاة النهار بالليل في السفر فقال: نعم» این دیگر دلالتش از آن ها بهتر است. نعم، قضا بکن. در همان مجلس «قال إسماعيل بن جابر: أقضي صلاة النهار بالليل في السفر فقال: لا» بین بدعت و غیرش جمع شد این طوری که ما می خواهیم بگوییم. «فقال إنك قلت: نعم» شما که به او گفتید قضا کند چرا به من می گویید قضا نکن؟ «فقال: إن ذلك يطيق و أنت لا تطيق». خب او مسافرت هم رفته قوه اش را دارد، همین طور برای تو تکلف است، عبادت برای او حلوا خوردن است اما تو نه. این مضامین به این حکیمانه، بلند، روشن. ما بیایم آن مقابلش را بگوییم «و الله ما ذالک علیهم» یعنی بدعت است مشروع نیست.
حالا من چند تا روایت را سریع اشاره می کنم این ها را نگاه کنید چون برای مباحثه ادامه می خواهم. صفحه 17 همین جلد است دو تا روایت خیلی زیبا است. اصلا کأنه خورشید حکمت دارد از این ها برای بحث ها ما می بارد.
«عمرو بن حریث الذي سأل فيه الصادق (عليه السلام) «عن صلاة رسول الله (صلى الله عليه و آله) فذكرها له بإسقاط الوتيرة، فقال له: جعلت فداك» خیلی این روایت قشنگ است! «فان كنت أقوى على أكثر من هذا» مثلا مجموع فریضه و نافله 51 رکعت می شود، خب من حال دارم می خواهم بیشتر بخوانم «یا بن رسول الله جعلتُ فداک فإن کت أقوی علی اکثر من هذا يعذبني الله على كثرة الصلاة؟» می خواهم از سنت بیشتر بخوانم خدا بر نماز، من را عذاب می کند؟ خب حضرت چه فرمودند؟ بگویند برای نماز عذابت می کند؟! فرمودند که «فقال علیه السلام:لا» تفاوت طبیعت با حیثیات دیگر که الان عرض کردم «فقال علیه السلام لا، و لكن يعذب على ترك السنة» حیثیات چقدر جداست! از عذاب نمی توانی فرار کنی! عذابت به خاطر نماز نیست اما مگر همه اش به نماز نگاه می شود؟ می گویند مگر مکلف که دارد اتیان یک کاری می کند فقط نفس طبیعت کار او را خدا نگاه می کند؟ نفس الطبیعة یکی از شوونات است، یکی از ما ینظر فیه است، اما شرایط مکلف، خصوصیاتش، هزار چیز دیگر هم نگاه می شود برآیندش ببینیم چه می شود؟ پس به خاطر طبیعت نمازی که خواندی، نماز عذاب کردنی نیست اما «یعذبک علی ترک السنة» این هم مضامینی است.
دومی اش آن هم قشنگ است حضرت فرمودند پشتوانه این است «عن الصادق (عليه السلام) «اني لأمقت الرجل» واقعا یک مرد پیشم می آید غضب می کنم، از دستش ناراحت می شوم چطوری؟ «يأتيني فيسألني عن عمل رسول الله (صلى الله عليه و آله) فيقول أزيد» این کم است یک کمی بیشتر. «كأنه يرى أن رسول الله (صلى الله عليه و آله) قصر في شيء» این را ببینید. حِکَم روحیات مخاطبین را دارند بیان می کنند می گویند او می خواهد کاسه گرمتر از آش شود، وقتی خود شارع یک جایی ترخیص می کند دوباره بیایی آن طرف این هم سان بدهی حضرت می گویند وحی هم نازل شده که عدول کن، آیه شریفه برای عدول از افراط از حج به عمره این است که «فمن تمتع بالعمرة إلی الحج فما استیسر من الهدی»[14] که تبدیل به تمتع بشود او می گوید که نمی شود. حج از عمره مهم تر است، این چطور میشود که ما این جا در این شرایط «تقدر رؤوسنا» از این حرف ها که مقابل حرف پیامبر است. «إنّک لن تؤمن و هذا أبدا الی یوم القیامة»[15] خب این طوری هاست این هاست «أمقت الرجل» اینها را با این جا در نظر بگیریم.
خب حالا جمع چند تا شد؟ دو مورد را دیروز گفتم، اولی این بود که فرمودند «ربما جُمِع» بین این بدعت بودن با جایز بودن؛«جُمِع» به این که «و ربما جمع بين هذه الأخبار بأنه لا إثم في القضاء و إن لم يكن مسنونا» ولو می گفت بدعت است اما چون این تجویز کرده پس گناه ندارد اما مستحب هم نیست این را که ایشان گفتند «و هو كما ترى»، چطور جمعی است؟
دومی اش «أو بالحمل على نفي التأكيد» که من همه عرضم سر این است که موافق فطرت این است، تأکدی داریم، حسابی داریم، احکام تکلیفیه انواع و اقسامی داریم که حالا بعدا عرض می کنم. این مانعی ندارد یک وجوب در یک جا در یک مقام یک طور است، در یک جای دیگر طور دیگری است؛ حرمت یک طور است، در یک مقام طور دیگری است.
و آن سومی اش این است «أو بأن المراد بعد حمل خبر ابن سدير على الإنكار» خبر حنان بن سدیر را می گوییم که «کان أبی یقضی؟!» علی الانکار، یعنی پدر من چنین کاری نمی کردند. خب بعد از این که آن یکی را این طوری کنار بگذاریم، آن دو تا را چطور حمل می کنیم؟ «أنه لو صلوها بنية القضاء كانت نفلا مطلقا» روز که جایز نبود، قضاءش هم به عنوان قضای راتبه بدعت است، اما اگر خواندند به جای آن که آن قضا حساب بشود نفل مطلق حساب بشود «لو صلوها بنیة القضاء کان نفلا مطلقا إذا لم يكن القضاء مشروعا» قضا مشروعیت ندارد ولی آن ها می خوانند خب این روایت می گوید بخوانید ولو شما در دلتان قضاء است اما خطأ در تطبیق است، عند الله می شود نفل مطلق و واقعا قضای آن ها نیست؛ چرا؟ چون قضاء مشروع نیست. این هم حمل سوم که می بینید این هم حاج آقا رضا دارند که این هم خیلی عجیب است! چطور حملی است؟! تنها می ماند «بالحمل علی نفی التأکد» این نفی تأکد یک باب است. باب برای چه؟ باب برای عمومات که حالا اگر زنده بودیم فردا عرض می کنیم که این نفی تأکد برای استظهار و فهم سائر ادله ای هم که آن جا هست مبنا می شود که ان شاء الله ببینیم.[16]
شاگرد:اینکه بیان فرمودید که اصحاب با نوافل معامله واجب میکردند و این قدر سوال کنند که قضا کنند. آیا از همین که می بینیم اصلا در مورد نافله نهاریه در سفر اصلا سوال نمی کردند نمیتوانیم بگوییم که بین ایشان جا افتاده بوده که خواندن آن حرام بوده است؟
استاد: حرام بوده؟ کسی که بر نافله مستحب مواظبت دارد مثل این که واجب حسابش می کند وقتی که کاری مرجوح است ترکش می کند. مرجوحیت و کراهیت در عبادت هم بعدا بحثش می کنیم.
شاگرد: این که اصلا در روایات ما نیامده که در مورد خود نافله نهاریه با حضرت چانه بزنند، بگوید من نافله نهاریه را بخوانم یا نخوانم اصلا انگار برایشان این مفروغ عنه بوده که حرام است، حالا بیایم در مورد قضایش کنیم. آیا این خودش قرینه نمی شود بر این که حکم فقط در مورد قضا بوده که بخوانیم یا نخوانیم؟ چون نافله اش خیلی مهم است خود نافله نهاریه اصلا از آن سکوت می شود.
استاد: ببینید ما که می گوییم فعل که لسان ندارد شما می گویید اصرار داشتند بر این که قضا بکنم یا نه، شما تفسیر می کنید چون می دانستند حرام است از کجا این لازمه را می گیرید؟ من می گویم چون می دانستم که آن مکروه است مرجوح است و آن ها دور مرجوح نمی رفتند این کجا ملازمه را درست می کند؟ چون می دانستند حرام است، من عرض می کنم می دانستند کاری است که اصلا شارع خوشش نمی آید. جالب ترش هنوز من نرسیدم بخوانم ببینید بروید نگاه کنید روایت می گوید که به حضرت عرض می کند خب در روز نوافل نهار را نمی توانم بخوانم قضای نوافل حضر را در روز بخوانم یا نه؟ حضرت چه جواب دادند؟ شما می گویید چه گفتند؟ برای این بحث ها خیلی جالب است حالا نرسیدم همه را بخوانم فردا ان شاء الله می خوانم بروید نگاه کنید شما حدس می زنید حضرت چه جواب دادند؟ می گوید نوافل سفر را نمی خوانند به قول شما برایش صاف است، جا افتاده است که سنت است خدا رخَّص در این که اصل فریضه را من قصد کردم، نافله دیگر نخوان. خب می گوید حالا که روز است ولی دیروز که در وطن بودم نافله ظهر را من نخواندم حالا در سفر بخوانم یا نه؟ شما چه می گویید؟ حضرت فرمودند «اما أنا فلا أقضیها» من نمی خوانم چون وقتی مسافر هستم؛ جواب را ببینید.
شاگرد: اصلاً حرمت اینجا جایی ندارد.
برو به 1:01:04
استاد: بله دیگر «أما أنا فلا أقضیها» یعنی همین؛ چون حرام است انجام نمی دهم؟ اصلا لسان حرمت نیست.
یکی دیگر روایت هست باز در کافی و محاسن هست آن دلالت ندارد که سفر هست ولی آدم نگاه می کند ذهنش سراغ سفر می رود به این که راوی می گوید حضرت امام باقر به من فرمودند که برو دو تا مرکب بیاور. می گوید سوار شدیم رفتیم به یک جایی رسیدیم گفتم آقا نماز شده فرمودند این جا وادی النملة می گوید باز رفتیم فرمودند این جا ملح می گویند؛ این ها برویم بعد پیاده شویم گفتند که نافله ات را خواندی؟ اگر نخواندی بخوان. البته این معلوم نیست سفر شرعی بوده است ولی فی الجمله هست.حالا می خواهم راجع به تأکد استحباب یک چیزی بعدا عرض بکنم یعنی الان اگر حرمت استدلال شما ملازمه درست بشود اگر آمدیم یک اصلی در کتابخانه ای یک جایی یک اصل قدیمی پیدا شد یک دفعه یک روایت در آن هست که به امام علیه السلام نسبت می دهد نافله نهاریه را خواندند؛ خب روی این مبانی غیر مشروع و حرمت که ما درست کردیم چه می شود؟ باید چه کار کنیم؟ کاسه کوزه ها بهم می خورد. باید دوباره یا انکار بگیریم یا توجیه کنیم.
اما اگر مبنا را همین مبنا بگیریم که نه این که یعنی حرام است، غیرمشروع است؛ اصلا لسان این ها نیست. خب اگر یک روایت هم پیدا شد همان فرمایش شما این جا شرایط خاص موضوعی طوری بوده چون مستحبات و این ها به شرایط موضوع و ترجیحات و رده بندی اش تفاوت می کند آن جا انجام شده است به خلاف این که پایه را بر حرمت بگذاریم. اگر هم یک جایی گیری پیدا شد کارمان گیر است عجب این روایت با آن ها معارض است. عرضم را می رسانم؟!
یکی دیگر این که آن هم باز می گویم مراجعه کنیم در اماکن تخییر مسافر هستم ولی مولا فرموده مخیری تمام بخوان یا قصر نافله ها را بخوانم یا نخوانم؟ اصلش که حرام است حالا من مسافری هستم که در محل تخییر هستم بخوانم یا نخوانم؟ بحث سر این است که بخوانیم، نخوانیم؟ تعجب است که سر جایش نمی دانم چرا روایت را صاحب جواهر نیاوردند؟ چون وسائل آن را جای دیگر آورده است. می آید از حضرت سوال می کند من مسافر هستم. «اقصِّر» اما در امکان تخییر هستم «أتطوع فی النهار» همانی که جایش هست شما می گویید این جا را به خصوص می پرسد جاهای دیگر که می دانم حرام است این جا که تخییر است جایز است یا نه؟ این طوری حرام ها خیلی زود عوض می شود آن عبادت حرام که معلوم است این جا «أتطوع» حضرت می گویند صلّ ما شئتَ لذا ابن ادریس هم ادله اش را می آورند فردا ان شاء الله عرض می کنیم.
می خواهم بگویم همان نافله نهاریه که گفتیم محکم حرام است مواردی پیدا می شود باید تخصیص بزنیم بگوییم این جا که دلیل داریم، امام فرمودند صلّ؛ چرا؟ چون دلیل داریم. پس این سنخ بحث طوری می شود پایه ای را گذاشتیم باید با دلیل خاص چه کار کنیم؟ تخصیص بزنیم این جا، آن حرام است، این جا دلیل داریم. خب دلیل داریم آن جا هم اگر امام گفتند آن هم دلیل داریم دلیل خاص موردی است خب یک طور دیگر هم این است که ما در فهم خودمان در حرمت تجدید نظر کنیم ببینیم این ها واقعا آیا لسانش حرام است؟ غیر مشروع است؟ یا نه؟
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
پایان
تگ: سقوط وتیره، تعارض روایات، ریاض المسائل، جواهر، قضاء نافله، نافله نهاریه،اجماع،موسوعه الکویتیه، احتیاط، حرمت نوافل نهاریه در سفر، لسان حرمت، لسان روایت در کراهت، عدم تعارض روایت در قضاء نوافل، جمع عرفی روایات قضاء نوافل،
[1] رياض المسائل (ط – الحديثة)، ج2، ص: 168-169.
[2] رياض المسائل (ط – الحديثة)، ج2، ص: 167
[3] رياض المسائل (ط – الحديثة)، ج2، ص: 169 – پاورقی5.
[4] . شاگرد: این که فرمودید قابل جمع است. این که می فرمایید دو حیث دارد، در هر دو حیثیش اتیان غیر مشروع کرده یعنی کاری را کرده است که مأمور به نیست و این را اگر بخواهد گردن شارع بگذارد که به حسب ظاهر باید این کار را بکند، مرتکب حرام شده است، این 4 رکعتی که می خواهد در سفر بخواند می خواهد به چه نیت بخواند؟ اگر می خواهد به نیت ظهر بخواند شارع همین 4 رکعتی را واجب نکرده پس مرتکب حرام شده است به همین عنوان اگر که نوافل یومیه را در سفر اتیان کند، باز هم اگر بخواهد گردن شارع بگذارد همین مرتکب غیرمشروع شده است یعنی اتیان کرده است به چیزی که شارع نفرموده است. حرام است یعنی مرحوم صاحب ریاض شاید در این جهت این ها را شبیه کردند.
برو به 0:20:58
استاد: بله یعنی گفتند اجماع است که نماز را بخوانم که فرمودید شارع نگفته است. بله همین استدلالشان است. حالا عرض من چیست؟ عرض من این است مثلا فرض می گیریم مسافر قطعی هستید، بعد احتیاطی که متشرعه می کنند؛ یک جایی میگویید شاید این سفر من شبهه حرمت داشته باشد و احتیاطا هم جمع می کنیم. این احتیاط بد است یا خوب؟ بگویید «هذا الاحتیاط خلاف الاحتیاط» چون اگر مسافرباشید این حرام است، اگر مسافر نباشید الان چه کار می کنید؟ این چه جمعی شد؟
شاگرد: اگر جای جمع باشد یعنی این فتوی این باشد که تو وظیفه ات جمع کردن است یعنی هر دو تای این هایی که انجام می دهد به عنوان مامور به انجام می دهد.
استاد: ببینید فتوا می گوید این است، ما الان قبل از فتوا داریم صحبت می کنیم، هنوز که فتوایی نداریم بحث استدلالی یعنی این. در استدلال شما می خواهید اجازه بدهید که جمع کن، اگر می گویید مولا فرموده جمع کن، مشکلی نداریم. اما اگر مولا نفرموده است بلکه مولا فرموده اگر مسافر هستی حرام است تمام بخوانی. مولا به این امر فرموده ست. شما چون مشکل دارید می خواهید به او بگویید احتیاطا هر دو را بخوان، شما دارید او را به خلاف و حرمت می اندازید. چرا؟ چون مولا فرموده اگر مسافر هستی حرام است، این را چطور درست می کنید و جمع می خوانید و مشکلی هم ندارید؟
[5] . شاگرد: در این جا موضوع عوض میشود.
استاد: موضوع چطور عوض می شود؟
شاگرد: اگر مسلم باشد که این حال سفر دارد احدی نیست که بگوید جمع بخوانید. اما یک وقت است در اصل سفر بودن این تشکیک می کند مثلا می گوید که این چون بدون رضایت پدر یا شوهر رفته است، این به قصد حرام رفتن سفر، سفر محرّم است.
استاد: معصیت را من مثال زدم. مثلا حد ترخص، شما میگویید وقتی در بازگشت به حد ترخص می رسد یا شک می کند اذان شنیده می شود و نمی شود مواردی هست می گوییم جمع بخوان، واقعا مسافر است ولی چون شما در خصوصیات شک می کنید در موضوع می گویید جمع بخوان و حال آن که چطور می گویید جمع بخوان، ارتکازا موافقش است و حال آن که احتمال حرمت دارد؟
[6] . شاگرد: باز این حرف را من برای این که برای خودم جا بیفتد دوباره سوال می کنم؛ فرمایش شما نقض آن نمی شود به جهت این که یک جایی که احتیاط می کند بین دو تا، بین هم قصر و هم تمام، شک در موضوع دارد یعنی نمی داند الان کدام موضوع بر او مترتب است آیا مسافر است تا قصر بخواند؟ یا نه از حد ترخص رد نشده تا تمام بخواند؟ اگر موضوع یکی بود یقینا اگر هر کدام از این ها را که مأمور به آن بود اخرایش را می خواست بیاورد یقینا مرتکب حرام می شد.
برو به 0:31:27
استاد: خب این دوران بین محذورین است پس ولی اصلا نماز نخواند چون یا این حرام است یا آن. در یکی مبتلا به حرام می شوید.
شاگرد: بالاخره یقین دارد یک مأمور بهی دارد.
استاد: خب پس یکی اش را می گویند حرام است، جمع کنی یکی اش را لا اقل بخوان که مخالفت به طوری نباشد که قطعا حرام را انجام داده باشی. وقتی جمع می خوانی قطع داری که حرام را انجام دادی، خلاصه یا مسافر نیستی، نیت قصر کردی یا مسافر هستی نیت تمام کردی چرا جمع بخواند؟ شما در شرب خمر چی می گویید؟ چند تا ظرف است یکی اش واجب است بخوری یکی اش حرام است؛ نذر کردید حالا مشتبه شده چه کار می کنید؟ شما می گویید احتیاط کن هر دو را بخور؟ نه نمی گویید. پس معلوم می شود این مساله با مساله شرب خمر فرق دارد و این فرق ها مهم است.
[7] . من لا یحضره الفقیه ج١ ص۴۵۵ 1291- و روى سيف التمار عن أبي عبد الله ع قال: قال له بعض أصحابنا كنا نقضي صلاة النهار إذا نزلنا بين المغرب و العشاء الآخرة فقال لا الله أعلم بعباده حين رخص إنما فرض الله عز و جل على المسافر ركعتين لا قبلهما و لا بعدهما شيء إلا صلاة الليل على بعيرك حيث توجه بك.
[8] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 51
[9] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج7، ص: 47
[10] همان، 49
[11] مصباح الفقيه، ج9، ص: 60
[12] . شاگرد: این تبیینی که حضرتعالی از روایت فرمودید، با آن «إنّی أکره أن أقول لهم» چطور جمع می شود؟ یعنی انگار مثلا خود آن أکره که می بینیم انگار یک محذوراتی وجود دارد که حضرت نهی بکنند. یعنی طبق فرمایش حضرتعالی نباید «أکره»بشود.
استاد: اگر حرام بوده یعنی چه «أکره»؟ أکره این که به آن ها بگویم که حرام را انجام ندهید واجب است که بگویم نخوانید.
شاگرد: بسیار خوب حالا عرض می کردم می خواهیم استفاده کنیم یعنی آن اصل قضای در شب مورد توصیه هست.
استاد: اصل قضای در شب مورد توصیه ای که قبلا برای روز کردیم در حضر نیست، منِ شارع توصیه کردم در حضر بخوانید، الان آن نحو توصیه حضر را برای شما ندارم ولی خب از من سوال می کنند بخوانیم یا نه؟ نمی گویم نخوانید، نماز است بخوانید. نه این که یعنی حرام است بخوانند.
شاگرد: این جا دوران محذورین نیست؟
برو به 0:45:30
استاد: حالا بخوانید ببینیم هست یا نه؛ شواهد دارد.
[13] . شاگرد: یک حمل دیگر شیخ کردند در رابطه با این که روایت هایی می آورند که بعد از داخل شدن وقت اگر که سفر کردی … این حمل را شیخ می آورند.
استاد: که مبنی بر آن است، یعنی حضرت در وطن بودند سفر نرفته بودند بعد چه شد؟ یقضی یعنی چه؟ دو تا حمل هست یکی بر جواز حمل کردند، شاید هم در استبصار است -استبصار خیلی کتاب خوبی است مطالب خیلی عالی شیخ نوشتند-.
شاگرد: از کجا معلوم که این «یقضی» ها قضیه فی واقعه نباشد؟
استاد: منظورتان از قضیةٌ فی واقعة مثلا یعنی تقیه بوده؟ یا اضطرار به اتیان این غیر مشروع پیدا شده؟ قضیة فی واقعة ما بفهمیم یعنی چه؟ مثلاً مضطر شدند که قضا کنند.
شاگرد: مثلاً اشتیاقشان زیاد بوده …
استاد: «کان أبی یقضی» هم ماضی استمراری است که مثلا دائما اضطرار بوده است؟!
[14] سوره بقر، آیه196
[15] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج4، ص:٢۴۶ الی 248 ح۴ – علي بن إبراهيم عن أبيه و محمد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعا عن ابن أبي عمير عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله ع قال: إن رسول الله ص أقام بالمدينة عشر سنين لم يحج ثم أنزل الله عز و جل عليه- و أذن في الناس بالحج يأتوك رجالا و على كل ضامر يأتين من كل فج عميق فأمر المؤذنين أن يؤذنوا بأعلى أصواتهم بأن رسول الله ص يحج في عامه هذا فعلم به من حضر المدينة و أهل العوالي و الأعراب و اجتمعوا لحج رسول الله ص و إنما كانوا تابعين ينظرون ما يؤمرون و يتبعونه أو يصنع شيئا فيصنعونه فخرج رسول الله ص في أربع بقين من ذي القعدة فلما انتهى إلى ذي الحليفة زالت الشمس فاغتسل ثم خرج حتى أتى المسجد الذي عند الشجرة فصلى فيه الظهر و عزم بالحج مفردا و خرج حتى انتهى إلى البيداء عند الميل الأول فصف له سماطان فلبى بالحج مفردا و ساق الهدي ستا و ستين أو أربعا و ستين حتى انتهى إلى مكة في سلخ أربع من ذي الحجة فطاف بالبيت سبعة أشواط ثم صلى ركعتين خلف مقام إبراهيم ع ثم عاد إلى الحجر فاستلمه و قد كان استلمه في أول طوافه ثم قال إن الصفا و المروة من شعائر الله فأبدأ بما بدأ الله تعالى به و إن المسلمين كانوا يظنون أن السعي بين الصفا و المروة شيء صنعه المشركون فأنزل الله عز و جل- إن الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطوف بهما ثم أتى الصفا فصعد عليه و استقبل الركن اليماني فحمد الله و أثنى عليه و دعا مقدار ما يقرأ سورة البقرة مترسلا ثم انحدر إلى المروة فوقف عليها كما وقف على الصفا ثم انحدر و عاد إلى الصفا فوقف عليها ثم انحدر إلى المروة حتى فرغ من سعيه فلما فرغ من سعيه و هو على المروة أقبل على الناس بوجهه فحمد الله و أثنى عليه ثم قال إن هذا جبرئيل و أومأ بيده إلى خلفه يأمرني أن آمر من لم يسق هديا أن يحل و لو استقبلت من أمري ما استدبرت لصنعت مثل ما أمرتكم و لكني سقت الهدي و لا ينبغي لسائق الهدي أن يحل حتى يبلغ الهدي محله قال فقال له رجل من القوم لنخرجن حجاجا و رءوسنا و شعورنا تقطر فقال له رسول الله ص أما إنك لن تؤمن بهذا أبدا فقال له سراقة بن مالك بن جعشم الكناني يا رسول الله علمنا ديننا كأنا خلقنا اليوم فهذا الذي أمرتنا به لعامنا هذا أم لما يستقبل فقال له رسول الله ص بل هو للأبد إلى يوم القيامة ثم شبك أصابعه و قال دخلت العمرة في الحج إلى يوم القيامة… .
[16] . شاگرد: شما فرمودید دوران یبن محذورین می شود می خواهیم بگوییم محذوریتی پیش نمی یعنی اگر من مسافر باشم نمازم شکسته است، اگر حاضر باشم خب نمازم تامّ است. حالا اگر کسی واقعا مسافر نباشد میگوید اگر مسافر هستم باید دو رکعتی بخوانم این محذورمرتکب نشده فوقش این است که می گویند کار خلاف عقل انجام داده است.
استاد: شما بروید بپرسید اگر کسی مسافر نیست نماز ظهرش را می خواند بگوید دو رکعت هم نماز شکسته ظهر می خوانم ولو مسافر نیستم شما این کار می گویید مشروع است یا نیست؟ کار بی عقلی است؟ اما اینها میگویند نه امر نداری بخوانی، غیر از این که امر ندارد وقتی می داند امر ندارد غیر مشروع می شود.
شاگرد: نمی داند که امر ندارد شما طوری مثال می زنید که این طرف مشکوک است که واقعا نمی داند مسافر است یا نه.
استاد: بین عالم و جاهل اشتراک احکام است، اگر تمام حرام است چه بداند چه نداند حرام است و لذا گفتم دوران بین محذورین می شود، آخر ضوابط را که نمی خواستیم از دست بدهیم. او نمیداند. من می خواهم عرض کنم اصلا عنوانش مشروط به همین دانستن است و لذا کسی که جاهل است اصلا مصداق حرام بر او نیست. اما شما می گویید نه اجماع بر حرمت واقعیه است.
شاگرد: معقد اجماع از باب ترک دو رکعتی باشد که اصلاً نیازی به اجماع نداریم، ضرورت دین است که نماز نخواند حرام است اجماع ندارد که علما اجماع کردند اگر نماز نخوانی کار حرام انجام دادی فرمودند ؟؟؟؟
استاد: اجماع الان وجهش معلوم نیست اگر این احتمال باشد بازگشتش همین طور است یعنی اجماع مدرکش، مدرک روشن عقلانی می شود.
شاگرد: نه اصلا خیلی روشن است، نه این که مدرکی باشد بلکه میگوییم علماء اجماع کردند که نماز ظهر نخوانید حرام است.
استاد: ولی نمیدانیم وجهش چیست اگر بدانیم وجهش آن است فرمایش شما درست است.
شاگرد: اتفاقا این احتمال فرمایش حضرتعالی را خیلی دور میکند. شاید منظورشان این باشد که اگر نماز ۴ رکعتی بخواند نماز دو رکعتی اصلی را نخوانده
استاد: نه به خاطر این که بخشی مهمی از سنی ها سه طائفه مهمشان می گویند جایز است می توانید قصر نکنید فقط حنفیه هستند که می گویند واجب است قصر بخوانید.