مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 8
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه(٨): ١۴٠٠/٠۶/٢٩
به روایت عبید رسیدیم؛ مرحوم سید در صفحه 3 میفرمایند
هذه الرواية أيضا قويّة الإسناد، معتبرة، و ليس في طريقها من يتوقّف سوى الحسن بن عليّ بن فضّال و عبد الله بن بكير، و لا يتأتّى القدح فيها من جهة ابن بكير؛ لمكان الطعن.
و امّا الحسن بن فضّال، فقد وثّقه الشيخ في الفهرست و كتاب الرجال. و ذكر العلّامة أنّه ثقة، جليل القدر، عظيم المنزلة، زاهد، ورع و ذكر النجاشي في كتابه مثل ذلك.
و قد أورد أبو عمرو الكشّي في شأنه روايات كثيرة تدلّ على مدحه و عظم منزلته، لكن نقل أنّه كان فطحيّا ثمّ رجع عند الموت.
و كلام الشيخ في الكتابين خال عن ذكر الفطحيّة و الرجوع؛ و لذا منعه جملة من المتأخّرين، منهم المحقّق الأردبيلي.
و على تقدير التسليم، فقد اتّفقت كلمة الناقلين على رجوعه عنها عند موته.
و المشهور عدّ روايات مثله من الصحاح؛ لصدق حدّ الصحيح عليها، و لأنّ تقريره لها بعد الرجوع بمنزلة روايته إيّاها ثانيا، و لا ريب في اعتبارها.
و قد ظهر بما ذكرناه اعتبار سند الروايتين، بل اندراجهما في قسم الصحيح.
و أمّا وجه الدلالة فيهما، فواضح لا يحتاج إلى البيان؛ لأنّه متى ثبت كون الهلال من شهر رمضان وجب الصيام، و متى كان من شوّال وجب الإفطار. و قد دلّت الروايتان صريحا على أنّه إذا رئي الهلال قبل الزوال كان من الليلة الماضية أو من شوّال، فيلحقه حكمه.
و قد أجاب عنهما الشيخ في التهذيب بالحمل على ما إذا اقترن بالرؤية قبل الزوال شهادة عدلين من خارج البلد برؤيته ليلا، قال: و ليس لأحد أن يقول: إنّ هذا لو كان مرادا كان لرؤيته قبل الزوال فائدة؛ لأنّه متى شهد الشاهدان وجب العمل بقولهما؛ لأنّ ذلك إنّما يجب إذا كان في البلد علّة و لم يروا الهلال.
و المراد بهذين الخبرين أن لا يكون في البلد علّة، لكن أخطئوا رؤية الهلال ثمّ رأوه من الغد قبل الزوال، و اقترن إلى رؤيتهم شهادة الشهود.[1]
«هذه الرواية أيضا قويّة الإسناد، معتبرة، و ليس في طريقها من يتوقّف سوى الحسن بن عليّ بن فضّال و عبد الله بن بكير، و لا يتأتّى القدح فيها من جهة ابن بكير؛ لمكان الطعن.» این جا در این یک نقطه ویرگولی گذاشته شده که من با نقطه ویرگول سخت است عبارت را معنا کنم. شما اگر وجهی به ذهنتان میآید بفرمایید. من نقطه ویرگول را برمیدارم و آن وقت دیگر «لمکان الطعن» خوب میشود. عبارت اینطور میشود؛ نمیآید قدحی در این روایت از جهت ابن بکیر به خاطر طعن در ابن بکیر. چرا؟ چون طعنی هم اگر در ابن بکیر بیاید، بدل دارد، چون راوی دو تا هستند هم عبدالله بن بکیر است، هم عبید بن زراره؛ در عبید که نیست، این «لمکان الطعن» متعلق به منفی است، نه به نفی. لا یتأتی که یتأتی لمکان القدح است؛ «لا» با «لمکان» در میآید. «لمکان» متعلق به منفیّ است نه به نفی یعنی «لا لمکان الطعن» بلکه «یتأتی» این «لمکان الطعن»، این «لا یتأتی». نقطه ویرگول را برداریم خوب است. خب چرا؟ چون دو نفر روایت کردند، یکی عبید بن زراره هست، پس در سند فقط آن چیزی که مشکل ایجاد میکند حسن بن علی بن فضال است که از حیث فطحی بودن مشکل است.
«و امّا الحسن بن فضّال، فقد وثّقه الشيخ في الفهرست و كتاب الرجال. و ذكر العلّامة أنّه ثقة، جليل القدر، عظيم المنزلة، زاهد، ورع و ذكر النجاشي في كتابه مثل ذلك.
و قد أورد أبو عمرو الكشّي في شأنه روايات كثيرة تدلّ على مدحه و عظم منزلته، لكن نقل أنّه كان فطحيّا ثمّ رجع عند الموت.» ظاهرا بعداز ظهرها در این مباحثه فقه بود که یادم میآید شاید مثلا 5 سال 6 سال پیش، جلسات متعددی راجع به آنهایی که فطحی بودند صحبت شد، تفاوتش با واقفه و … . فایلهایش هست که حاصل آن بحث ها این بود که فطحی بودن اساسا میتواند قدح نباشد به خاطر محتملات حسابی که در آن شش ماهی که عبدالله افطح زنده بود بزرگان صحابه اهل بیت علیهم السلام تحفظاً لنفس الامام الکاظم سلام الله علیه فطحی شدند. فطحیه این طوری بودند، این که واقعا ثابت بشود که آن ها حالا بعدا … بعدش هم میگویند «رجع»، خب رجوعش هم معلوم است هم حق واضح شده بود و هم آن با شش ماه فاصله آن خطر اصلی رد شده بود، جلسات متعددی راجع به آن هایی که به فطحی بودن قدحشان میکنند صحبت شده، واقفی بودن قدحش خیلی بالاتر از فطحی بودن است، موثقهای که در سند فطحی هست از حیث کلاسیک خیلی به صحیحه نزدیک است تا موثقهای که در سندش واقفی هست. صحبت اینها را کردیم.
«و كلام الشيخ في الكتابين خال عن ذكر الفطحيّة و الرجوع؛ و لذا منعه جملة من المتأخّرين، منهم المحقّق الأردبيلي.
و على تقدير التسليم» که ایشان فطحی بوده «فقد اتّفقت كلمة الناقلين على رجوعه عنها عند موته.و المشهور عدّ روايات مثله من الصحاح؛ لصدق حدّ الصحيح عليها» چرا؟ چون خلاصه وقت روایت که امام وقت بوده، وقت موت هم که این بوده لذا میفرمایند «و لأنّ تقريره لها بعد الرجوع» اگر بعد از این که رجوع کرد، روایات عند تحدیثه فی حال الفطحیه را مثلا نقد کرده باشد، بله؛ اما اگر گفته باشد آن هایی که در حال فطحی بودن گفتم درست گفتم، در نقل کاذب نبودم، خاطئ نبودم، تقریر این روایاتی را که در حال فطحی بودن گفتنه، فطحی بودن هم شش ماه بوده، حالا چقدر بعدش طول داده آن هم ممکن است ولی علی ای حال تقریره بر آن روایات بعد از رجوع از فطحیت «بمنزلة روايته إيّاها ثانيا» مثل این است که دوباره آن ها را تکرار کرده «و لا ريب في اعتبارها.» شکی در اعتبار روایته ثانیا نیست؛ چرا؟ چون وقتی ثانیا باشد که دیگر مشکلی ندارد، عدلٌ امامیٌ، رجع. پس تقریر و تایید او به منزله روایت ثانیه است «و لا ریب فی اعتبار» آن روایت ثانیه او که دیگر صحیح میشود.
برو به 0:06:15
«و قد ظهر بما ذكرناه اعتبار سند الروايتين، بل اندراجهما في قسم الصحيح» اگر بخواهید طبق ضوابط کلاسیک خط کشی شده قرن هفتمیِ خشک بگویید، خب ما دو تا روایت داریم حسنه حماد و موثقه عبید؛ این دیگر از حیث ضوابط است، اگر بخواهید با بیاناتی که سید فرمودند و سایر ملاحظات و اعتبارات صحیحه ملاحظه بکنید هر دو صحیحه هستند یا کالصحیحة هستند. مصحح هم به کار میرود ولی نوعا مصحح به خاطر آن اصحاب اجماع است که عبارت کشی منظور است «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح» روایاتی که از طریق اصحاب اجماع با تصحیحی که کشی نقل کرده میگوییم مصحَّح است، مقتبس از تصحیح اوست ولی کلمه مصحح را یادم نمیاد یک اصطلاح خیلی روشنی برای آن داشته باشند که فقط در آن باشد، در غیرش به کار نرود لذا این را صحیح، کالصحیح، مصحح و امثالها میگوییم.
«و أمّا وجه الدلالة فيهما، فواضح لا يحتاج إلى البيان؛ لأنّه متى ثبت كون الهلال من شهر رمضان وجب الصيام» این «لأنّه» ایشان بعدا وحید بهبهانی استادشان یک حرفی دارند که ان شاء الله میآید «و متى كان من شوّال وجب الإفطار.» این «لأنّ» چیست؟ میگویند خب روایت دارد موضوع را میگوید، روایتی که موضوع حکم را میگوید یعنی چه؟ یعنی خودتان میفهمید وقتی موضوع آمد حکمش هم میآید، معنا ندارد یک موضوع بگوید که امروز برای ماه شوال است اما افطار نکنید. همان چیزی که حالا بعدا بحثش میآید. «و متى كان من شوّال وجب الإفطار. و قد دلّت الروايتان صريحا على أنّه إذا رئي الهلال قبل الزوال كان من الليلة الماضية أو من شوّال» دو تا تعبیری که دیروز صحبتش شد «فيلحقه حكمه.» روایت دارد اثبات موضوع میکند. وقتی موضوع آمد حکمش هم هست، وقتی امام علیه السلام بفرمایند مثلا هذا خمرٌ یا خمرٌ کذا یعنی پس دیگر نجس است، حرام است، این که نه، حضرت گفتند خمر است اما باید صبر کنیم ببینیم حکم نجاست و حرمت میآید یا نمیآید. نه دیگر این درست نیست.
«و قد أجاب عنهما الشيخ في التهذيب بالحمل على ما إذا اقترن بالرؤية قبل الزوال شهادة عدلين من خارج البلد برؤيته ليلا، قال: و ليس لأحد أن يقول:» مرحوم شیخ در تهذیب و استبصار هر دو روایت را مطرح کردند، خب تهذیب شرح مقنعه است و مرحوم شیخ مفید در متن مقنعه اصلا اینها را نیاوردند، مطرح نکردند. ولی خب اصل رویت هلال را که شیخ الطائفه مطرح فرمودند این دو تا روایت را هم آوردند و خواستند که جمع کنند.
و همان طوری هم که در مقدمه تهذیب فرمودند و دیروز اشاره کردم اساسا میگویند که من تهذیب را نوشتم برای این که عدهای مثلا از عقیده امامیه برگشتند به این که در روایات امامیه اختلافات و تعارضات زیادی دیدند. آن روز هم من یک چیزی عرض کردم دوباره عبارت شیخ را دیدم بعد ایشان هم خودشان میگویند که اساس تشیع امامیه به اعتقاد امامتشان است، فروعات بعدش میآید کسی که نمیآید به خاطر فروعات از اصل واضحِ برهانی اعتقادی دست بردارد، این چیز روشنی است که شیخ هم فرمودند؛ تازه خدای متعال در هر جایی حجت میگذارد، حجتهای کالشمس مثلا در طایفه سادات حسنی خب طوائفی بوده و هر کدام مفصل بودند، چه جریانات اجتماعی داشتند، خدای متعال مثل جناب عبدالعظیم حسنی را میگذارد که شاخص روشن هستند یک کسی که جزء آن سادات بنی الحسن است اما میبینید چه کار میکند، در علوّ معرفت و مقام اعتقاد امامیه خودش به معصومین. حتی به نظرم مرحوم صدوق شاید در کمال الدین بود که روایتی را از عبدالعظیم سلام الله علیه نقل میکنند که ایشان از محمد بن جعفر سلام الله علیه عموی امام رضا نقل میکنند که مکه را خروج کرد و دم و دستگاهی داشت بعد مأمون بر او غالب شد و ایشان را مرو خواست حتی در شهادت امام رضا ایشان حاضر بود، بعد مدتی هم وفات کرد، عبدالعظیم حسنی میگویند من از محمد بن جعفر تعجب میکنم، خودش با یک واسطه که پسرش باشد از محمد بن جعفر نقل میکنند. میگویند ایشان به پسرش نقل کرده، پسرش هم برای من. اسماء مقدسه ائمه معصومین از زبان پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم. یعنی نصوص شخصی که بوده است این ها بیان شده است، آن زید بن ارقم راجع به روز غدیر روایت میگوید که در صحیح مسلم از خود زید است که میگوید «خطب خطبةً بماء یدعی خمًّا» بعد یک جملهاش را میگویند، خطبه یک جمله میشود؟! خطبه مفصل است. آن وقت در یکی دیگر از کتابها من یادداشت دارم الان یادم نیست کدام کتاب را دیدم، از همین زید بن ارقم. میگوید حضرت در روزی که خطبه غدیر را خواندند برای ما نقل کردند هر چه اتفاق میافتد «الی قیام الساعة». و این خطبه مفصل غدیری هم که ما داریم بخشی از آن هست و وقتی زید این را میگوید که حضرت همه چیز را گفتند بعد روایتی میآید که در آن خطبه اسماء معصومین علیهم السلام آمده یا آن راوی که در صحیح بخاری مسلم خودش هست میگوید از پدرم شنیدم میگوید بعد حضرت ذکر کردند «کلهم من قریش»، «کلهم من قریش» یعنی حضرت فرمودند که ائمه اثنی عشرا «کلهم من قریش» یا نه او میگوید حتی ذکر هم کردند و کلهم من قریش؟ یعنی همه مذکور از قریش بودند. منظور این که جناب عبدالعظیم حسنی میگویند تعجب میکنم، محمد بن جعفر خودش برای ما اسماء معصومین را نقل کرده که امام از ناحیه خدا هستند، خود ایشان دوباره در مکه خروج کرده، این هم یک سیدحسنی است که این طور حجت الهی برای سایرین است، خب این اصلِ اعتقاد به امامت صاف بشود بعد حالا میآید فروعات، حدیث، روایت، تعارض، جمعش، نمیشود که اگر دو تا روایت یا یکی تقیه بود یا نبود جمعی داشتید که شما نفهمیدید، با تعارضات چه کار کنیم؟ شما بخواهید از اصل اعتقادات واضحه دست بردارید یا از سادات حسینیه جناب علی بن جعفر سلام الله علیه که این بزرگوارها چه کارها کردند، آخر سایر سادات به او اعتراض کردند گفتند آبروی ما میرود شما بزرگ بنیهاشم هستید، پیرمرد هستید، جلوی طفل 7 ساله، 9 ساله بلند میشوید دست به سینه میگذارید، میدوید، آخر در مسجد دوید، تا امام جواد سلام الله علیه وارد شدند علی بن جعفر دوید، سیدی و مولای! اینها همه گفتند شما چرا این کار کردید؟ گفت چه کار کنم که این ریش سفید من را خدا لایق ندانسته، برای آن مقامی که این طفل برای او لایق دانسته است. اینها خیلی مهم است، اینها ساداتی بودند و حجج الهیه برای سایرین بودند، برای امثال این که شیخ میگویند … گفتم در تعلیقه تهذیب نوشته است که «لم نظفر له من ترجمة» ولی همین ابوالحسین کنیه همین موید بالله است که صحبتش بود،صاحب شرح تجرید. همان اول شرح تجرید که میگویند «اخبرنا فلان» میگوید «أخبرنا ابوالحسین احمد بن الحسین هارونی» ولذا در مقدمه تهذیب هم دارد که شیخ مفید به شیخ الطائفه فرمودند که «ابوالحسین الهارونی العلوی» رَجَع از تشیع به زیدیه به این که مثلا اختلافاتی در روایات است، به ظن قوی این ابوالحسین چون کنیهاش هم یکی است همین الموید صاحب شرح تجرید است که شیخ مفید هم برایشان نقل کردند معاصر بودند و قبلا عرض کردم، شیخ مفید شاید دو سال از ایشان کوچکتر بودند. تولد ایشان 333 است، مرحوم شیخ مفید شاید 335 است.
خلاصه منظور این که تهذیب برای اختلاف روایات است و استبصار هم بعدش نوشته شده است. مرحوم شیخ میآیند این جا طبق مبنای مشهور روایاتی که با او معارضه دارد میخواهند توجیه کنند، میخواهند تأویل کنند،حرف بزنند.
فرمایش ایشان(سید بحر العلوم) چیست؟ میگویند روایاتی که میگوید «إذا رئی قبل الزوال» با سایر ادله جمع بکنید، قید به آن بزنید و راحت بشوید. «قال: و ليس لأحد أن يقول: إنّ هذا لو كان مرادا كان لرؤيته قبل الزوال فائدة» «لما کان»، این «کان» را در نسخه خطی مصابیح سید آدرس داده، حالا نمی دانم نسخه خطی در دست بوده که از آن آدرس داده شده است.
شاگرد: بله
استاد: آهان، پس نسخه خطی مصابیح سید هست که هنوز هم چاپ نشده است. این جا در کتاب رویت هلال که ما از آن برداشتیم، «لما» افتاده است. «لو کان مرادا لما کان لرؤیته قبل الزوال فائدة» تعلیقه ششم را ببینید، این دیگر برای کتاب رویت هلال نیست، دارد که «فی المصدر و النسخة المخطوطة لما کان» مصدر هم همان کتاب تهذیب میشود که حالا عبارتشان را عرض میکنم.
یک بحثهایی هم دیروز عرض کردم بنای من بر این است که اینها خرد خرد مطرح بشود تا برای بحثهای رویت هلال ذهن شریفتان آماده بشود؛ دیروز راجع به خود این دو تا روایت -قبل از این که ببینیم شیخ چه فرمودند -قبل از زوال عرض شد که اگر در ذهنمان ملاحظه کنیم که زوال لحظه است، قبلا عرض کردم که ظهور داریم و استظهار؛ ظهور همانی است که عرف به بدو نظر میفهمد، استظهار این است که شما قبل از این که این عبارت را به عرف عرضه بکنید یک مقدمه میگویید، این مقدمه را در ذهن مخاطب آماده میکنید، بعد این عبارت را به آن ها عرضه میکنید. وقتی آن مقدمه در ذهن عرف حاضر است، بعد به عبارت نگاه میکند معنای لطیفتر یا حتی با یک مراتبی… «استظهر» استظهار با مقدمه چینی و ضمیمه چیزهایی ذهن را آماده میکند. استظهارات حجت است یا نیست؟ اگر عرف عقلا معیت بکنند، بله. شما مقدمهای که میگذارید یک وقتی است عرف ناباور ظهوری پیدا کنند، نه! فردا دیگری میآید حرف شما را رد میکند اما اگر شما مقدمهای به عرف عقلا عرضه کردید که بعد از شما دیگران، سال بعد، صد سال بعد، پانصد سال بعد، هر کس بیاید این مقدمه را در نظر بگیرد شما را تایید میکند که منظور گوینده از این کلام -با ملاحظه این مقدمه- این بوده، اگر این بود بله، استظهار حجت است، ظهور بدوی کنار میرود شبیه قرینه منفصله؛ قرینه منفصله این است که چیزی را از بیرون میآورید، ظهور دیگری دارد. خب حالا من سوالی که مطرح کردم خودش یک نحو استظهار است، سوال این بود که زوال لحظه است یا قطعهای از زمان است؟
برو به 0:20:13
با طرح این سوال ذهن آماده میشود تا از این دو تا روایت باب تلقی کند که آیا مقصود گوینده اماریت است که دیشب هلال داشتیم یا القای یک ضابطه است، ضابطهای که رویت هلال اگر قبل از زوال است، رویت هلال حتی رویت خارجیاش هم صحبت هست یا نیست؟ اگر برای ضابطه است نیاز به رویت خارجی نداریم آن هایی که دیروز صحبت شد که بگوییم حالا چه کسی میآید نزدیک زوال ببیند، صبح باشد بله تازه در روز اول ماه صبح هم نمیشود ببیند، اینها یک مقدماتی است که من سریع عرض میکنم در ذهن شریف بماند؛ آن هایی که میدانید تکرار است، آنهایی هم که نمیدانید ان شاء الله برایتان انس ذهنی برای مباحثات بعدی حاصل میشود.
شما اگر بخواهید فقط خودتان باشید و چشمتان. بروید رصد کنید، کاری به اطلاعات بیرونی و مطالب دیگران نداشته باشید، خودتان و چشمتان بروید بیرون آسمان را نگاه کنید رصد کنید مثل یک آماتوری که هیچی هم نمیداند که فقط خودش هست و چشمش. شما سه مرحله رصد دارید، یک شخصی خودش هست و چشمش، سه مرحله رصد میتواند انجام بدهد؛
یک رصد چند ساعتی. اولین رصد است که با چند ساعت میرود رصد میکند و مطالبی به دست میآورد. هیچی هم ندانسته باشد الان از غار در آمده باشد مثلا 30 سال از عمرش در غار بوده و در نیامده است حالا هم بیرون میآید و خورشید و آسمان را میبیند، چشم دارد و خلاص و هیچ اطلاعی هم ندارد. این یک رصد چند ساعتی دارد، همین شخص یک رصدی چند روزی دارد، لااقلش دو روز است و یک رصدی چند ماهی دارد، چند ماهی که لااقلش دو ماه است. به این توضیح شما الان یک روز بیرون بروید مثلا شب اول ماه است، متوجه مغرب میشوید، ساعت را نگاه میکنید مثلا با فاصله یک ساعت خورشید بالای افق است غروب نکرده، یک ساعت صبر میکنید میبینید این خورشیدی که بالای آسمان بود، در افق رفت و غروب کرد؛ این غروب را چه کسی است که نتواند ببیند؟ با فاصله یک ساعت به غروب زل زد که این خودش یک رصد است، رصد حرکت خورشید از شرق به غرب، دارد میبیند که خورشید از این طرف طلوع کرده از آن طرف هم غروب میکند، میگوییم حرکت اولی، حرکت از شرق به غرب، حرکتی است که در چند لحظه، در چند ساعت قابل رصد است و به راحتی دارد میبیند. مثلا اگر شب دوم ماه بعد میبیند هلال هم روشن شد، بعد این که خورشید غروب کرد نورش کم شد، هلال هم پیدا شد، میبیند همین کار را هلال هم کرده است، هلال هم غروب کرد، ستارههای بعدی همین طور غروب کردند یعنی میبیند کأنه یک کره سماوی داریم، این کره مثل توپ دارد دور ما میگردد. چطوری؟ از شرق به غرب اینطوری این توپ دارد میگردد. این اولین رصدی است که شما با چند ساعت متوجه آن میشوید، تمام شد میبینید مثلا ماه هست و خورشید، خورشید غروب کرد، ماه هم بالایش هست، ماه غروب کرد، با همدیگر رفتند، او جلو بود، این عقب بود، با همین میزان رفتند.
حالا شما اگر همین ساعتی که دیروز بودید فردا هم بیاید همین جا بایستید. فردا یک ساعت بایستید ببینید خورشید هست، میآید دارد میرود غروب کند همان حرکت دیروزی از شرق به غرب. ماه هم دارد میآید برود اما ماه اگر دیروز مثلا نیم ساعت بعد از خورشید از شرق به غرب غروب کرد حالا بالاتر است حالا فاصله غروبشان یک ساعت است-مثال دارم عرض میکنم- مثل این که ماه یک خرده برگشته یعنی حرکتی از غرب به شرق کرده است اما در یک شبانهروز. حرکتی برعکس از غرب به شرق حرکت کرده است و هلال بالاتر آمده است. حساس میشود از خودش سؤال میکند آیا ماه برگشته؟ فردا بروم ببینم چطور شده، میبیند فردا باز هم رفته است اصلا شب هفتم وقتی خورشید دارد غروب میکند نه تنها قمر پشت سر نیست، در تربیع است، وسط آسمان است، شما شب هفتم ماه هر وقت نگاه بکنید تربیع است، ماه نصفه وسط آسمان است، خورشید در افق میرود و ماه هم وسط آسمان است.غیر این هم نمیشود. مدام آمده دوباره همین طور شب هشتم و نهم دوباره میرود، شب چهاردم، شب بدر همین که خورشید میآید غروب کند، ماه از این طرف دارد طلوع میکند یعنی 180 درجه از او فاصله گرفته است این را حرکت ثانیه میگوییم، حرکت ثانیهای که از غرب به شرق است، دیدید که با دو روز، سه روز متوجه این میشود. کسی که فقط چشمش دارد میبیند، میبیند ماه دارد این طرف فاصله میگیرد و یک حرکتی آن جا دارد.
برو به 0:25:44
یک حرکت دیگر هست که چند ماه کارش را میفهمد. آن چطوری است؟ مثلا وقتی خورشید دارد غروب میکند هلال بالا بود نگاه میکند میبیند یکی از آن صورت فلکی، چون مِنطقة البروج، ١٢ تا برج و صورت فلکی دارد مثلا وقتی در شهریورماه باشد یا الان در مهر ماه شده، وقتی در مهر ماه میرود طرف مغرب میایستد و خورشید دارد غروب میکند میبینند وقتی پایین رفت یک مقدار روشن شد برج عقرب، بالای مغرب است؛ همان حرکت شبانهروزی یک مقدار صبر میکند میبیند صورتهای برج عقرب هم پایین رفتند، پشت سر خورشید است؛ خب فردا میآید میبیند همین طور است، پس فردا میآید میبیند همین طور است یعنی خورشید در ایام مهرماه غروب میکند، پشت سر خورشید صورت فلکی عقرب پیداست که بعد خورشید غروب میکند، حالا یک ماه صبر میکند، ماه آبان میشود، در ماه آبان که میآید حالا میبیند خورشید غروب کرد و میبیند آن صورت عقرب خبری نیست. صورت عقرب هم همراه او غروب کرده، آن صورت فلکی بعدی، میزان و عقرب و قوس، قوس بالای افق است با فاصله یک ماه، دو ماه این را کشف میکند. معنای این چه شد؟ آن صورتها را ثوابت میگوییم. میفهمد عجب! همین طور که ماه عقب عقب میرفت یعنی از غرب به شرق حرکت روزانه داشت که من دیدم، الان در چند ماه فهمیدم که خورشید هم در صورتهای فلکی حرکت عقب عقب از شرق به غرب دارد. یعنی اول خورشید در برج میزان بود، عقرب بالا بود، خورشید آمد جلو در برج میزان آمد از غرب به شرق. لذا در ماه آبان شما میگویید خورشید در برج عقرب است، در مهر ماه خورشید در برج است، میزان است و هر ماهی 30 درجه میرود. یعنی هر ماهی برج ها از غرب به شرق عوض میشود، نوعا حرکات سماوی از غرب به شرق است. همان حرکات را در رصدخانه میبینند،چهارتا حرکت است، معروفترینش همین برای فلک اطلس است و حرکت اولی که برای حرکت وضعی زمین است، همانی که عرض کردم با ظرف چند ساعت میتوانید ببینید. معروفترین حرکت از شرق به غرب، همین است، سه تا دیگر هم هست که آن برای دو سه تا فلک های قمر و کواکب دیگر است که سر جایش گفتند. نوع حرکات همه از غرب به شرق است یعنی شما در رصدخانه با وقت صرف کردن میبینید همه دارند برعکس برخلاف حرکت شبانهروز میروند.
خب حالا میخواستم این را عرض کنم که شما یک رویت هلال بعد الغروب دارید، یک رویت هلال قبل الغروب دارید، یک رویت هلال بعد الطلوع دارید، یک رویت هلال قبل الطلوع دارید، همه اینها تا توجه کنید همه در ذهنتان میآید، رویت هلالِ قبل الغروب کی است؟ مثل همین شب سوم، شب چهارم به راحتی شما نگاه میکنید هنوز خورشید در آسمان هست اما ماه شب سوم و چهارم را هم میبینید، چون ماه پر نور است، قبل الغروب رویت هلال شب سوم میکنید، قشنگ میبینید. اما ماه شب اول چون ضعیف است، تا نور خورشید هست نمیبیند، نورش ضعیف است بعد این که خورشید غروب کرد این دفعه میتوانید هلال را ببینید، این رویت هلال بعد الغروب است این که روشن است نوعا هم دیدید،
حالا طرف طلوع بیایم، یک رویت هلال قبل الطلوع داریم، یک رویت هلال بعد الطلوع داریم، شب چهاردهم ماه برمیگردد میرود این جا میرسد. خب شب چهاردهم رد شد، شب پانزدهم، شانزدهم، هفدهم شد؛ وقتی خورشید غروب میکند ماه کجاست؟ شب هیجدهم ماه است، الان خورشید غروب کرد، ماه کجاست؟ ماه هنوز طلوع نکرده، چون مدام دارد برمیگردد از غرب به شرق میرود، چهاردهم به افق رسید، خورشید که غروب میکرد ماه شب چهاردهم تازه داشت طلوع میکرد، یک شب بعدش خورشید غروب میکند و او هنوز طلوع نکرده، چون برگشت، همین طور برمیگردد و تا تربیع سوم میآید یعنی شب 23 و 24 ماه، نصفه شب تازه ماه دارد طلوع میکند، هنوز سر شب شما هر کجا بروید ماه نمیبینید، همین طور باز برمیگردد تا کی؟ مدام دارد نزدیک میشود برگردد به طرف خورشید دارد میرود تا صبح 27ام میآید که هوا کم کم روشن شده است میبینید اول ماه طلوع کرده بعدش خورشید طلوع میکند، هلال را به راحتی میتوانیم ببینیم، رویت هلال قبل الطلوع، اول ماه طلوع میکند، بعدش خورشید طلوع میکند و این صبح 27ام به راحتی دیده میشود. صبح 28ام شرایط فرق میکند، فردا صبح 28ام میروید میبینید دیگر حالا ماه را نمیبینید. چرا؟ چون صبح 28ام که در محاق قرار میگیرد، صبح 27 هنوز فاصله داشت جلوتر از خورشید بود، اول ماه طلوع کرد بعد خورشید، همین طور دارد به طرف خورشید برمیگردد فردایش صبح 28ام نزدیک خورشید رفته است یعنی اگر بتواند رصد کند حدودا با هم طلوع میکنند برگشته وعقب عقب رفته همراه خورشید شده، چون همراه خورشید دارد طلوع میکند و قطرش هم باریکتر میشود و نورش هم ضعیفتر میشود دیگر صبح 28ام در شرایط متعارف شما نمیتوانید ماه ببینید. این رویت هلال قبل الطلوع میشود.
رویت هلال بعد الطلوع متصور است؟ بله. همین ماه دارد میرود، کنار خورشید میرسد مقارنه میشود که دیروز عرض کردم، از مقارنه که رد شد یعنی فردایش روز سیام ماه، اول خورشید طلوع میکند پشت سرش هلال ضعیفی دارد طلوع میکند چون ماه آن طرف رفته است، حالا ببینید که مرد بینا میخواهد که رویت هلال داشته باشد بعد الطلوع یعنی اول خورشید طلوع کند بالا بیاید بعد از طلوع خورشید تازه هلال طلوع کند، صبح کی؟ صبح 30ام، صبح 1ام همه این ها این طوری است.
هر صبح اول ماهی، هر اول ماهی این طوری است، هلال بعد الطلوع، تازه طلوع میکند، خورشید طلوع میکند چند لحظه بعدش نیم ساعت، یک ربع، ساعتش هم برای هر بلدی معلوم است، چه کار میکند؟ هلال طلوع میکند. پس ما یک رویت هلال بعد الطلوع داریم یعنی طلوع هلال بعد الطلوع الشمس و کسی که بتواند آن را ببیند.
بنابراین «إذا رئی الهلال قبل الزوال» در شرایطی است که حتما ماه از مقارنه رد شده است و طلوعش هم بعد از طلوع شمس است حالا چقدر قطر این هلال باشد و چه کسی بتواند ببیند؟ حالا روی این حسابی که عرض کردم سوم ماه، وقتی غروب میکرد، اول خورشید غروب میکرد ماه سه شبه بود، چرا سه شبه بود؟ چون از خورشید دیرتر طلوع کرده بود، اول خورشید طرف مشرق طلوع کرده بود، بعد مثلا یک ساعت و نیم، تازه ماه طلوع کرده است، خب همین طوری با هم روی آسمان میآیند؟ خب اول خورشید غروب میکند و با فاصله یک ساعت و نیم بعدش ماه شب سوم است، ماه غروب میکند.
خب حالا، اینها کارهای آسانی است که روز اول ماها شما اگر صبح بروید یا روز چهارم ماه راحتتر است که شما اگر رصد کنید، خورشید که طلوع کرد حدود 2 ساعت بعدش میتوانید هلال ببینید که تازه دارد طلوع میکند چون قطرش درشت است میبینید شما ماه روز چهارم و پنجم را ساعت 8 صبح بروید ببینید طلوع کرده میتوانید بهراحتی ببینید. چون نورش هم خوب است. پس این روال رویت یک روال خیلی منظمی است، چهار جور هم رویت با این خصوصیات عرض کردم.
حالا صحبت سر این است که رویت قبل از زوال میشود یا نمیشود؟ کتابها من متعدد برخورد کردم که آقایان دیروز هم فرمودند، گفتم اصلا این محل ابتلاء نیست کسی نمیبیند، کسی ندیده، ما که نشنیدیم، اینها زیاد در کتابها آمده است.
برو به 0:35:39
اولا صحبت سر این است که روایت میخواهد ضابطه بفرماید یا میخواهد رویت خارجی را بگوید نادر الوقوع است؟ این که منظور از روایت ضابطه باشد مشکلی نیست، میخواهید ببینید، میخواهید نبینید، شما طبق ضوابط دقیق میتوانید ضابطه برای خروج قمر از تحت الشعاع بدهید و لذا هم فقها بحث کردند؛ در عروه بروید ببینید که اگر شما از قول منجم به علم برسید یا اطمینان کالعلم، قول منجم «لا اعتبار به» «و لا اعتبار بقول المنجم»، آن اعتباری ندارد چون ظنون است «إن الظن الظن لا یغنی من الحق شیئا» اما اگر منجمی روی حساب و محاسبه بود که از قول او به اطمینان رسیدیم، این جا فقها دارند که اختلاف است و متعدد من برخورد کردم، جامع المسائل حاج آقا که هست دیگران هم من دیدم، میگویند اگر از قول منجم به اطمینان برسد، اطمینان است، حجیت دارد، تا چه اندازه، قوی باشد، درست محاسبه بکند. محاسبات دقیقی نیاز دارد باید حساب داشته باشد.
حاجآقای حسنزاده میفرمودند که وقتی تهران خدمت آقای شعرانی بودیم، در تمام سال فقط 2 روز تعطیلی داشتیم، عاشورا و 28 صفر، دیگر نه جمعه داشتیم، نه پنجشنبه داشتیم، من همیشه این را که یادم میآید که ایشان گفتند میگویم ما شاء الله به آقای شعرانی! یعنی واقعا ایشان بودند که اصل کار بودند و الا آنها که جوان بودند، مدرسه تهران و مروی و در عنفوان جوانی و درس خواندن، خب نشاط داشتند، آقای شعرانی که این طوری همت داشتند، علی ای حال گفتند من دو سال متصل پیش ایشان مجستی را تمام کردم، مجستی کتاب کبیر هیئت است که دیگر وارد میشوند، گفتند کتاب تمام شد آقای شعرانی به من گفتند خب یا الله آستین را بالا بزنید و دست از آستین بیرون بیاورید و محاسبه کنید مثلا امسال کسوف کی است؟ خسوف کی است؟ تعبیر ایشان این بود که آقاجان! دست به قلم بردم شروع کردم، نشد. گفتم استاد فرمود که پس نشد یک دفعه دیگر؛ گفتند دو سال دیگر دوباره سرگرفتند، دوباره مجستی را از اول خواندیم تا دو سال بعد، گفتند این دفعه شد؛ شاید هم گفتند تقویم من چند سال چاپ شد بیرون آمد، بعدا من یک پیشبینی داشتم و بعضی دیگر از منجمین با من اختلاف نظرشان شد، خیلی حرف در آن درآمد و حرف من درست از آب درآمد و حرف من که آن خسوف و کسوف بود گفتند دیگر بعد لوازمی پیدا کرد و من هم ترک کردم، دیگر از آن سال به بعد من تقویم بیرون ندادم، این چیزی است که من شنیدم. منظور این است که تقویمنویسی و محاسبه کار سنگینی است، دو سال خواندند بعد میگویند نشد، دو سال دیگر بعدش بخوانند، خب آن وقت میگوییم حالا که محاسبه میکنند نظر ایشان درست دربیاید، منظور من این بود که به صرف این که بگوییم منجم است و یک چیزی گفت و تمام، نه. ظن است اما منجم خبیری باشد که اطمینان از حرفش حاصل شود آن حرف دیگری است.
خب فتاوایشان را بعدا میبینید، جمعآوری بکنید کسانی که گفتند اگر اطمینان آورد، حجت است را میتوانید جمعآوری کنید. علی ای حال ما که مباحثه تلسکوب مقصودمان بوده و بعدا هم راجع به رویت هلال همه مبانی را میخواهیم ببینیم و حرفها را ببینیم، اول باید آن چه که در آسمان میگذرد را بدانیم، نمیشود که همین طور بدون اطلاع از آن چه که در وضعیت آسمان دارد میگذرد همین طور یک چیزی معنا کنیم و جلو برویم، مشی علی العمیاء میشود؛ اگر هم وقتتان را گرفتم برای این بود، آنهایی که میدانستید تحمل کردید، آنهایی هم که نمیدانستید این را هم عملی و هم ذهنیاش را شروع کنید که ان شاء الله یک انسی به حرکات آسمان بگیرید. حرکت کره سماوی! کره سماوی الان هم هست یعنی الان در پیشرفتهترین رصدخانهها، کلاسهای نجومی آنها قرار نیست شما را به نظریه در رصدخانهها ببرند، در رصدخانه کاری به نظریه کپلر و کپرنیک و امثال اینها. آنها همین کره سماوی هست را میگویند، میگویند بعد این که فهمیدید بعد بروید ببینید چه میگذرد! شما با چشمتان ببینید این کره دور سر شما از شرق به غرب دارد میرود و هر شبانه روز یک دور میزند، حالا آیا زمین گشت؟ چه شد؟ آن جای خودش است.
برو به 0:40:41
میگویند هیئت و نجوم تجسیمی، هیئت و نجوم ریاضی، هیئت و نجوم احکامی، این سه تا را داریم؛
احکامی این است که میگویند سیل میآید، جنگ میشود، احکامی بر اوضاع کواکب بار میکنند، علم نجومی که خواندنش حرام است حلال است که مرحوم شیخ در مکاسب داشتند، اصل علمش، علم درستی است، من علوم الانبیاء است. روایتش را ببینید. علم نجوم احکامی، آن مِن علوم الانبیاء است. اما کاملش در دستها نیست.
یکی علم نجوم ریاضی است. ریاضی فقط همین که عرض کردم کره سماوی است، محاسبه ریاضی اوضاع و افلاک و اجرام سماوی است، زمین دارد میگردد و خورشید وسط است، ما کار نداریم، ما فقط رصدخانه هستیم و داریم محاسبه ریاضی میکنیم، خروجی این رصد و محاسبات ما اسمش زیج است، زیجات است، هر رصدخانهای یک زیجی دارد، زیج یعنی سالهای متوالی که اینها رصد کردند آن چه را که دیدند ثبت میکنند و زیجهای مختلفی بوده و خود زیجات تاریخش خیلی دم و دستگاهی دارد. عرض کنم که این کره سماوی، رصدخانه الان هم زیج دارد، زیج دارد یعنی چه؟ یعنی میگوید ما خودمان را مرکز فرض بگیریم، کره سماوی داریم که داریم رصد میکنیم فاصله خورشید با ما این اندازه است. نمیگویید که چه کار دارید خورشید که مرکز است، بیا برو بگو فاصله زمین و ماه چقدر است، نه! آن ها اصلا به جای خودش، آن ها هیئت و نجومی تجسیمی میشود یعنی مجسم کنیم که حالا زمین مرکز است؟ خورشید دارد میچرخد؟ یا خورشید مرکز است؟ آن هیئت تجسیمی است. جای خودش بحث میکنیم. در هیئت و نجوم ریاضی که میخواهیم زیج بنویسیم اصلا کاری به آن تجسیم نداریم، در آن اصلا ذهنمان پرت میشود، راحتترین راه هم الان همین است که در همه رصدخانه ها زیجاتی که با همین طریق کره سماوی است،
کره سماوی چیست؟ من یک سوال ساده هم مطرح کنم الان شما گفتید کل کره دور سر ما به عنوان یک حرکت شبانهروزی از شرق به غرب دارد میگردد. خب شما یک توپ را بگردانید اگر یک توپ را بگردانید همه نقاط او یک دایره بزرگ 360 درجه میگردند؟ توپش را دورش بدهید، میگردند؟ نه. یک توپ که دور میگردد فقط یک نقطه در منطقه، وسط آن توپ است که دایره بزرگ میگردد، بقیه دایرهها همه کوچک هستند، تا دو تا قطب میآید یعنی یک توپ را دو تا انگشت دو طرفش بگذارید و چرخش بدهید، آن نقاطی که زیر انگشت شماست درجا دارد میگردد، اینها را قطب الحرکة میگویند، قطب الحرکة حرکت ندارد، بزرگترین حرکت را دایره عظیمه هر توپ دارد، بقیه هم دوائر صغار موازی او هستند که حرکتشان کمتر است و حرکت تا قطبین میرسد؛ قطبین کرهای که در حال حرکت است اصلا حرکتی ندارد؛ دو تا نقطه هست در جا. خب تا این را بگوییم به ذهنتان میآید اگر این کره دارد دور سر ما میگردد پس دو تا قطب دارد، دو تا قطبش کجاست که تکان نمیخورد؟ برای ما که الان در قم هستیم قطب شمال از افق بالاتر است، شبانهروز هم اگر رصدش کنید تکان نمیخورد. ستاره جُدَی ستاره قطب شمال است، نه غروب دارد، نه طلوع. قشنگ اگر رصد چشمی بکنید در یک شبانه روز کل کره دور شما میگردد ولی این ستاره درجا میگردد. چرا؟ چون قطب حرکت است. خب قطب جنوب چه؟ قطب جنوب را که ما در قم هستیم هرگز نمیبینیم، میگویند أبدی الخفاء است یعنی بچهای که این جا به دنیا آمده 150 سال هم زندگی کرده یک دفعه قطب جنوب و ستارههای دور آن را نمیبیند، چرا؟ چون زیر افق دارند درجا میگردند، بالای افق هیچ وقت نمیآید، ابدی الخفاء هیچ وقت نمیبینند.
خب این کره است به حرکت اولی.
شاگرد: نیم کره جنوبی زمین میبینند؟
برو به 0:45:41
استاد: بله آن ها آن را میبینند، جُدی ما را نمیبینند. یعنی اصلا نمیدانند جدی چیست چون هیچ وقت در عمرشان ندیدند؛ این برای حرکت اولی، حالا آن سوالی که میخواستم بگویم این است…
شاگرد: به نسبت کره زمین با یک زاویهای دارد میچرخد.
استاد: این زاویهاش برای ماست که در قم هستیم، الان ما حبشه برویم و نزدیک خط استواء برویم هیچ کدام از قطبین را نمیبینیم. قطب شمال در افق میرود، قطب جنوب هم در افق میرود این طوری در آسمان میگردد، قطبها را نمیبینیم. تا کجا باشیم. شیخ بهایی در تشریح الافلاک فرمودند شش نوع افق داریم، یکیاش قطبین است، آن شش نوع را قبلا هم ما چند سال پیش در همین جا مباحثه کردیم، فایلهای تصویریاش هست که مباحثه کردیم، اگر علاقه داشتید مباحثه کنید، آن فایلها هم هست کمک میکند. علی ای حال این مربوط به افق میشود که الان ابدی الخفاء به این مربوط میشود که ما کجای کره زمین ایستاده باشیم.
سوال من این است رصد اول که دو سه ساعته تمام میشود،و حرکت شرق به غرب بود، رصد دوم چه بود؟ رصدی بود که باید چند روز وقت صرفش کنیم، اگر امروز هلال و شمس را دیدیم فاصلهشان مثلا نیم متر است، فردا که میآییم بیشتر شده یعنی به طرف از غرب به شرق دارد برمیگردد، آن حرکت عقب عقب از غرب به شرق آن هم کروی است یا نه؟ وقتی رصد میکنی میبینی کروی است. آیا قطب حرکت او یعنی به صورت کره که دارد میگردد و دو تا نقطه ثابت دارد قطب حرکت عقب عقب با حرکت اولی که از شرق به غرب است، یکی است یا نه؟ نه یکی نیست؛ این که هیئت پیچیده میشود برای این است. یعنی مثل این که دو تا توپ در نظر بگیرید یک توپ دارد با یک محور و دو تا قطب میگردد، یک توپ دیگر در آن هست ولی قطبش و حرکتش فرق میکند، مطابق محور او نمیگردد، قطبِ این حرکت برگشت حالا برای فلکه ثوابت، برای قمر هم که پیچیدهتر، حدود 23 درجه از قطب شمال، قطب شبانهروز فاصله دارد و لذا مدام میگویند مدار 67 درجه که رسیدید، مدار 67 درجه یعنی چه؟ یعنی تا جایی میروید که از آن جا دیگر شب و روز میتواند محو بشود یعنی شش ماه شب بشود و شش ماه روز بشود؛ مدار 67 درجه زیر سر همین تفاوت دو تا قطبین به 23 درجه است، پس در شبانهروز آن قطب حرکت یک دور کوچک میزند و ما در آسمان میتوانیم ببینیمش، قطب آن حرکت ثانیه.
شاگرد: عدد ۶٧ از کجا ناشی شده است؟
استاد: 90 درجه است، 23 به اضافه 67، 90 میشود. پس شما از استواء تا قطب شمال، قوسی 90 درجه دارید. وقتی به طرف قطب شما میخواهید بروید، وقتی به 67 درجه میرسید یعنی هنوز 23 درجه مانده است، به محل گردش قطب آن حرکت ثانیه میرسید که از غرب به شرق عقب عقب میرود. وقتی به آن جا میرسید آثار مهمی برآن بار میشود.
شاگرد: این حرکت ثانیه چطوری باعث میشود که ستاره قطب شمال تکان نخورد؟ یعنی آن در آن حرکت ثانیه نیست، یعنی حرکت اول این است که قطب در آن حرکت اول هست در واقع حرکت ثانیه نسبت به اینها هیچ تاثیری ندارد؟ یعنی جابجا بشوند و تکان بخورند؟
استاد: حرکت ثانیه چند جور است، اولین حرکت ثانیه برای خود فلکه ثوابت است که در آن حرکت همان جُدی حرکت میکند اما در حدود 27 هزار سال؛ یعنی قطب حرکت ثانیه چون جُدی نیست، نزدیک جُدی با فاصله 23 درجه است، در آن 27 هزار سال او ثابت است ولی جُدی در 27 هزار سال یک دور میزند یعنی او دیگر قطب او نیست، جُدی قطب حرکت شبانهروزی ماست، برای آن حرکت و همچنین برای سایر حرکات ثانیه، شمس هم حرکت ثانیه دارد، هر فلکی برای خودش و بلکه حرکاتی دارند، در کتابهای قدیمی و جدید هست. مثلا اگر کشف المراد … حیف است این کتاب ها رفته است، شرح تجرید، کشف المراد، کتاب کلامی خیلی خوبی است یعنی کأنّه ضروری میدانستند بخوانند، شرح باب حادی عشر میخوانند، نمیدانم الان درس کشف المراد در حوزه هست یا نیست؟
شاگرد: کم و بیش هست.
استاد: باید حتما این ترویج بشود، همان حاجآقای حسنزاده که صحب ایشان بود شرح تجرید را با تعلیقهاش چاپ کردند. بعد در درس این طوری گفتند و در مقدمهاش هم نوشتند، فرمودند که این کتاب واجب بود که طلبهها بخوانند بعد گفتند که به نظر من، شاید کلمه نظر من قاطع اخبار کردند، گفتند نبود این که از حوزهها رفت مگر به خاطر بحث امامتش؛ نوارهای ایشان هست بروید ببینید و لذا ایشان آوردند. فرمودند خواجه بحث امامت تجرید را سنگ تمام گذاشته است، این کتاب باید درسی باشد که بخوانند، بدانند. ایشان این طوری بود و به نظرم در مقدمه مکتوبش را هم نوشتند، در جلسه درس که من قطعا شنیدم، شاید هم آن جا گفته باشند، در مقدمهاش هم مکتوب نوشته باشند.
برو به 0:52:04
شاگرد: یعنی امامتش ناقص بوده؟
استاد: این را باید از خودشان بپرسند، من فقط ضبط صوتی هستم که شنیدم؛ ایشان فرمودند تدریس و تدرّس و همه اینها از حوزه نرفت مگر به خاطر بحث امامتش اما این که ناقص بوده، نه، یک واو هم از بحث امامت کم نشده است؛ متن خواجه موجود است و یک واوش هم کم نشده است، بعد شرح علامه و دیگران هم موجود است. حالا پس مقصودشان چه بوده دیگر نمیدانم و به عهده خود شما باشد.
شاگرد: کشف المراد، چه میفرمایید؟
استاد: کشف المراد در بخش افلاک که میرسند، اینها اسم دوائر و افلاک، فلک تدویر، فلک ممثل همه را میگویند یعنی کسی که کشف المراد را میخواند اگر خوب بخواهد بخواند باید همه اینها را تصور کند و مجبور میشود این اصطلاحات را ببیند که مثلا یک مریخ یا مثلا مشتری چندین حرکت دارد، حرکات متفاوت مثلا همان حرکت شرق به غربش یک جور، حرکت غرب به شرقش چند جور و هر کدام فلکی است که در کشف المراد اشاره به آن ها شده است. حالا این ها مقدمه ای برای آماده شدن اذهان شریفتان بود که ان شاء الله پی آن را بگیرید، مطالعه کنید، بنویسید. اگر ننویسید فایده ندارد، هر چه مطالعه میکنید بنویسید و دنبالش هم بلند شوید ان شاء الله در ادامه وقتی بحث رویت هلال دقیق میشود خوب سر در بیاورید که در آسمان چه میگذرد و این روایات چطور باید معنا بشود.
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان
تگ: فلک، افلاک، قطب، هلال، زمین، خورشید، رصدخانه، شرح تجرید، کشف المراد، جُدی، کواکب، روایت عبید، روایت حماد،علم هیئت، کره سماوی، رویت هلال قبل از زوال، رصد،رویت قبل الطلوع، رویت بعد الطلوع،رویت قبل الغروب، رویت بعد الغروب، آیتالله حسن زاده آملی، ظهور و استظهار، تهذیب الاحکام،
[1] رؤيت هلال، ج3، ص: 1970-1971