مدرس : استاد یزدی زید عزه
شماره جلسه: 6
موضوع: فقه
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه (۶): ١۴٠٠/٠۶/٢٧
المسألة السادسة و العشرون و المائة [إذا رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية]
«إذا رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية».
هذا صحيح و هو مذهبنا، و إليه ذهب أبو حنيفة، و لم يفرق بين رؤيته قبل الزوال و بعده، و هو قول محمد و مالك و الشافعي.
و قال أبو يوسف: إن رئي قبل الزوال فهو لليلة الماضية، و بعد الزوال لليلة المستقبلة.
و قال أحمد: في آخر الشهر مثل قوله، و في أوله مثل قول من خالفنا احتياطا للصوم.
دليلنا: الإجماع المتقدم ذكره.
و أيضا ما روي عن أمير المؤمنين، و ابن عمر، و ابن عباس، و ابن مسعود، و أنس أنهم قالوا: «إن رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية» و لا مخالف لهم.[1]
پایان جلسه قبل مطالبی را فرمودند که حالا تشریف نیاوردند که علی ای حال وقتی مطالب جدید رسید نمیتوانیم رد شویم، باید بحثهای قبلی را تمام کنیم مخصوصا وقتی که مباحثی باشد که ارزشمند باشد. اگر نظر شریفتان باشد در بحث این که آیا رویت قبل از زوال برای شب قبل است و امروز روزِ ماه جدید میشود یا نه،در رویت قبل از زوال، امروز باز برای ماه قبل است، آن طوری که به مشهور منسوب است.
در این بحث کسی که خیلی از متقدمین مخالفتشان مبرز بود مرحوم سید مرتضی رضوان الله علیه در الناصریات بود. عبارت الناصریات که چند جلسه قبل مراجعه کردیم ظاهر عبارت به مشکل خوردیم که عبارت سربرسد ولذا احتمال این که «الماضیة»، تصحیف «القابلة» باشد، قوی شد به خاطر این که شیخ الطائفه هم همین را تعبیر کردند، مسائل الخلاف برای هر دو بزرگوار داریم و این بحثهایی که شد.
آن چیزی که ماند این بود که ما در عبارت الناصریات یک قرینه داخلیه داریم برای این که عبارت را چطور معنا کنیم، دست ببریم، نبریم و یک قرینه خارجیه داشتیم که همان جلسه هم صحبت شد. قرینه داخلیه که علی ای حال مطرح هست یعنی ما از اطلاعات خودمان و از فتوای دیگران مثل فتاوای ابوحنیفه، شافعی، زیدیه قطع نظر کنیم؛ ما باشیم و فقط عبارت الناصریات در خود عبارت قرینه داخلیه دارد که عبارت سرنمیرسد. آن قرینه داخلیه هم که آن جا عرض کردم یکی «خالفنا» و «احتیاطاً» و یکی هم «قال ابویوسف» است. «قال ابویوسف» یک اشعاری دارد، ظهوری دارد برای آنهایی که سریع و تیز آن تنافی را ببینند اما ابتداءً خیلی ظهور روشن ندارد. ولی آن چیزی که هیچ کاری نمیشود کرد کلمه «خالفنا» و «احتیاطا» است؛ اگر در قول احمد بخواهد احتیاط در صبح در آن محقق بشود و «خالفنا» هم «خالفنا» باشد ممکن نیست آن «الماضیة»، «الماضیه» باشد. یعنی آن «الماضیة» با «خالفنا» و «احتیاطا» در قرینه داخلیه خود عبارت الناصریات- اگر فرض بگیریم هم هیچ چیزی غیر از آن نباشد- با همدیگر تهافت دارد، و درست نمیشود. اینها را از حیث قرینه داخلیه عرض کردم، «مثل قوله» ضمیرش را به «الناصر» زدیم و «القابلة» با این صاف شد.
سراغ قرینه خارجیه رفتیم، قرینه خارجیه هم آن روز موید بود، عرض کردم دنبال عبارت سید میفرمایند «هذا صحیحٌ و هو مذهبنا و إلیه ذهب ابوحنیفه» قرینه خارجی این چا چه داشتیم؟ قرینه خارجیهای که این جا داشتیم این بود که ابوحنیفه مذهبش روشن است، در همه کتابها آمده، اهل سنت، دیگران و خود مرحوم شیخ الطائفه میدانند. که او نمیگوید قبل از زوال امروز روز اول ماه میشود؛ او میگوید قبل از زوال اگر دیدی امروز برای همان ماه قبل است، فردا اول ماه است، پس علم ما از خارج، به این که مذهب ابوحنیفه نیست، قرینه خارجیهای میشود برای این که در عبارت الناصریات، «الماضیة» «القابضة» باشد. خلاصه این بحثهایی که شد حاضر الذهن بشوید تا آن چیزی که جلسه قبل فرمودند.
برو به 0:05:08
یک نکته را آن زمان گفتم، گفتم آن چیزی که الان نیاز داریم و اطلاعاتش در دست ما نیست، قرینه خارجیه مربوط به مطالب کتب فقهی زیدی است. چون علی ای حال آن ها هم الامام الناصر، ناصر کبیر را مفتی خودشان میدانند، در فقه زیدیه نظراتش را میآورند، ببینیم آن ها چه چیزی نسبت میدهند. اگر یادتان باشد اینها را عرض کردم باید ببینیم و جلسه قبل یکی از آقایان خیلی خوب، دو تا از کتابهایی را آوردند که توضیح میداد و قرینه خارجیه بود و کار را مشکل کرد یعنی در کتب زیدیه -که به تفصیل من هم مراجعه کردم-آن ها به ناصر نسبت میدهند که او میگوید قبل از زوال اگر رویت شد آن روز برای ماه قبل دیگر نیست، روز جدید است یعنی همینی که معروف است و به سید و به او نسبت دادند، خلاف «الماضیه» است. به او نسبت دادند و بنابر این نسبت در متن الناصریات، «للیلة الماضیة» درست میشود یعنی متن الناصریات، «للیلة الماضیة» همانی است که زیدیه هم به ناصر نسبت میدهند یعنی وقتی قبل از زوال دیدید، امروز دیگر برای ماه آینده است، شب قبل اگر میدیدید امروز روز اول ماه میشد اینطور به ایشان نسبت دادند. این قرینه خارجیهای است که از حیث بحث، قوی است باید بررسی بکنیم، اگر اطمینان ما نسبت به این نقلهای این کتب زیدیه بالا برود و در مجموع نگاه بکنیم چارهای نداریم در کتاب الناصریات که قرینه داخلیه قطعیه داریم که عبارت به ظاهر خودش سرنمیرسد، ما آمدیم یک کاندیدی که برای تصحیف و جاگذاری داشتیم، چه بود؟ «الماضیه» را «القابلة» کردیم. اگر این قرینه خارجیه نسبت به فتاوای زیدیه سربرسد که حالا بررسی میکنیم، اگر سر برسد یک کاندید دیگری کنار آن باید بگذاریم یعنی باید در عبارت الناصریات فکر جدیدی بشود و این که یک احتمال دیگری هم شاید در عبارت باشد که هنوز من احتمال روشنی که سربرسد در ذهنم نیامده است و وقتی جلو برویم ان شاء الله شما هم فکر میفرمایید و هر کدام از شما اعزه مراجعه فرمودید، مطلبی دارید بگویید که همه محضرتان استفاده کنیم کما این که آن آقا(یکی از شاگردان) فرمودند باعث پیشرفت بحث میشود.
برای این که من این قرینه خارجیه که فتاوای زیدیه است را باز کنم، یک قول از یک کتاب قدیمی زیدی داریم که آن خیلی کار را سخت میکند که باید آن را بگذاریم آخر کار به تفصیل صحبتش کنیم، این برای آن زمان است؛ همان جلسه قبل از آن دو تا کتاب از قرن هشتم و نهم نقل کردیم، یکی از کتاب المعانی البدیعه بود که یک کتابی بود، از زیدیه نقل کرده بود که به همان قول مشهور قائل هستند «الا الناصر» که او قائل به همینی است که ظاهر متن الناصریات هست که این را جلوتر گفتیم. آن جا من عرض کردم خلاصه این کتاب برای 790 است که آن وقتها وفات کرده لذا متاخر است و مانعی ندارد که از کتب زمان خودش این چیزی که به ناصر نسبت دادند را دیده باشد، نویسنده این کتاب زیدی نبود،همچنین دو تا دیگر کتاب برای زیدیه برای همین قرن هشتم و نهم بود، یکی «الاظهار» بود که تعبیر میکنند مثل مثلا شبیه عروه مرحوم سید آن هم همین طوری است، کتابی که خیلی بین ایشان معروف است و برآن حواشی دارند. یکی «الاظهار» است یکی هم کتاب «البحر الزخار» است، اگر همین الناصریات سید را که نسخهاش در نرمافزار داریم نگاه کنید در تعلیقه الناصریات مدام میگویند «البحر»، «البحر» یعنی میخواهد مطالب را آدرس بدهد از این کتاب البحر الزخار- که مولفش 840 وفات کرده است برای قرن نهم است- آدرس میدهد. در مانحن فیه محقق کتاب «البحر الزخار» طبق همین چاپی که از البحر الزخار داشته است ایشان چیزی میگوید که فعلا له بحث ما میشود که زیدیه مثلا ضعیف میشود؛ البحر الزخار وقتی به مانحن فیه میرسد مخالفت دیگر نمیگوید اما به الناصر نسبت نمیدهد که او قال به این است که «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» و این کتاب مهم آن هاست. الناصریات صفحه 291 وقتی متن را میآورند «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» در پاورقی این طور دارند«حكاه في البحر» یعنی البحر الزخار که PDF هایش هست جلد2 صفحه 244؛ این صفحه را من عرض کردم، محقق صفحه را نقل نمی کند «حکاه فی البحر عن الصادق و الباقر علیهما السلام و القاسم» قاسم هم که از ائمه زیدیه است و معروف هم هست که بعد عرض میکنم. اما «و لم يذكره» یعنی البحر الزخار این متنی که الناصریات ماضیه هست «و لم یذکره للناصر و لا خلافه» نگفته که او در این مساله مخالف است، در البحر که باید مخالفین را بگوید اسم او نبوده است «و لكن حكاه المؤيد بالله في شرح التجريد عن الناصر في هلال شوال (ح).» چرا الموید که همان کتاب قدیمی است که گفتم اصل بحث ما سر آن هست، او آورده است.
برو به 0:12:31
خب این را من عرض کردم برای این که یک نسخه خطی از همین «البحر الزخار» هست که در فدکیه صفحهای باز کردم و عنوانش هست اقوال علماء، کلمات فقها در رویت هلال قبل از زوال، که من دارم از آن جا میخوانم که اگر لینکش را نگذاشتند بعدا میروید ملاحظه میکنید. آن جا یک صفحهای دارد که آن تصویر صفحه کتاب خطی گذاشتیم. شما اگر ملاحظه بکنید این چاپی که محقق الناصریات چاپ البحر را از آن نقل میکند، او آمده گفته «نی»، «مُزنی» یعنی چیزهایی که ثبت کرده این طوری ثبت کرده که «ز» که جناب زید سلامالله علیه هست، بعد «نی» ضبط کرده که طبع کتاب است که «نی»، «مُزنی» میشود آن طوری که در علامات خود «بحر» میگذارد، «مزنی» بعد «ص»، «ب» امام صادق و امام باقر علیهما السلام بعد «ق» که ظاهرا آن قاسم است، بعد «ث» که به خط مغرب «ف» باشد که ابویوسف میشود. بعد هم الداعی، بعد هم «ع ح» که أحد روایت ابوحنیفه میشود. «عن ابی حنیفه فی أحد قوله» که شاید مراد این باشد.
آن چیزی که میخواهم عرض کنم این است که خیلی این «نی» شبیه «ن» است باید سایر موارد این نسخه خطی نگاه بشود -که من فقط دارم اشاره عرض میکنم- ببینیم آن کسی که کتاب را طبع کرده، «نی» را درست نوشته، اگر «نی» نوشته تعلیقه درست است، در البر الزخار فتوای ناصر نیامده است که «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» اما اگر این «نی» را او اشتباه نوشته و در نسخه خطی «ن» باشد، این دیگر نه، البحر الزخار هم مثل آن المعانی البدیعة، مثل آن کتاب دیگری که …
شاگرد: شرح تجرید.
استاد: نه! شرح تجرید برای همین قرن هشتم و نهم است؛ البحر الزخار یکی بود.
شاگرد: الازهار
استاد: بله الازهار؛ با اینها یکی میشود؛ پس ببینید این «ن» است یا «نی» است. اگر «ن» باشد البحر الزخار هم همراه با الازهار و همراه با المعانی البدیعة این سه تا کتابی که مربوط به قرن هشتم و نهم هستند، هر سه تا متفق میشوند بر این که به جناب امام ناصر صاحب الناصریاتی که ذکر میکنند نسبت بدهند «اذا رئی الهلال قبل الزوال للیلة الماضیة». یعنی همینی که متن الناصریات ظاهرش هست و با قرینه داخلیه و خارجیه عرض شد. این سه تا کتاب برای این زمان است.
شاگرد: «ن» رمز چه میشود؟
استاد: ناصر؛ یعنی این ها مخالف هستند. اگر به البحر الزخار جلد 2 صفحه 244 مراجعه کنید، صفحه را میبینید که اینها را آورده و توضیح داده است قبلیها میگویند که اگر «رئی قبل الزوال» برای شهر مستقبل نیست، برای شهر سابق است «و اذا رئی قبل الزوال» ابویوسف میگوید این برای شهر ماضی نیست و برای شهر مستقبل است؛ این اختلاف را در آن صفحه آوردند. این برای سه تا کتابی که در قرن هشتم و نهم داریم ولی چون اینها متاخر هستند عرض کردم میشود که از کتب دیگر اخذ کرده باشند.
حالا مهمترین چیزی که ما الان داریم و محل بحث ما هست، کتابی هست به نام الموید بالله که خودش از سادات حسنی است، شاید اسمش احمد بن الحسین باشد و کتابی دارد به نام التجرید که متن است و خود ایشان شرح کرده، شرح التجرید؛ ایشان به الناصر نسبت میدهد که ایشان میگوید «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» که برای امروز، ماه آینده میشود نه این که قبل از زوال دیدیم امروز باز برای ماه گذشته بشود. این کتاب قدیمی است و خود ایشان حدود شاید دو سال سه سال زودتر از شیخ مفید به دنیا آمدند. یعنی معاصر شیخ مفید بودند که 411 وفات کردند و شیخ مفید هم 413 وفات کردند یعنی کاملا معاصر استاد سید مرتضی بودند که کتاب او سابق بر الناصریات میشود خب وقتی او میگوید که ناصر میگوید «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» با این توضیحی که عرض کردم، قرینه خارجیه قوی معارض با قرینه خارجیه ابوحنیفه میشود که «إلیه ذهب ابوحنیفه» که معارض با آن قرینه خارجی است و سبب میشود که ما در قرینه داخلیه قطع پیدا کردیم عبارت الناصریات را یک کاری باید بکنیم، غیر از احتمال «القابلة» برای «الماضیة» که دادیم، یک احتمال دیگر هم باید بیاوریم؛ اگر این سر برسد، عبارت الناصریات …
برو به 0:18:14
ولی علی ای حال قرینه داخلیه عبارت الناصریات را نمیتوانیم کاری کنیم، عرض کردم آن «احتیاطا و خالفنا»، اصلا قابل حل کردن نیست و همچنین «قال ابویوسف». شما اگر عبارت را نگاه کنید، عبارت صاف است. اول میفرماید او گفته است «اذا رئی الهلال فهو للیلة الماضیة» بعد میگوید «و الیه ذهب ابوحنیفة و کذا» و بعد «و قال ابو یوسف» و قال یعنی چه؟ یعنی و قال خلاف متن و حال آن که همان متن را دوباره تکرار میکند. این معلوم میشود که این عبارت یک مشکلی دارد که ابو یوسف به عنوان مخالف متن ذکر میشود و حال آن که حرف ابو یوسف با حرف متن یکی است اینها هم قرائن داخلیه است که نمیتوانیم کاری کنیم.
حالا سراغ این قرینه خارجیه قوی برویم. الموید بالله در شرح تجرید که این را به او نسبت میدهند. خب علی ای حال قبل از سید است و نقل او قوی است فقط میماند سر این که آیا می توانیم ما در نقل به آن ها اطمینان پیدا کنیم؟ مثلا آن الازهار بنظرم بود که مثلا دنبالش یک عبارت میآورد که به بعض شیعه نسبت میدهد؛ چه چیزی را؟- عبارت الازهار را ببینید که عرض کردم به فدکیه مراجعه کنید عبارت را گذاشتم- در الازهار میگوید که «و اذا رئاه قبل الزوال فعند الناصر و الصادق و الباقر علیهما السلام و زید بن علی أنّ ذلک الیوم من الشهر المستقبل» از چیزهایی که همان جا دنبال آن در الازهار میگوید، میگوید که بعضی شیعه یا امامیه -الان تعبیر ایشان یادم نیست-میگوید اینها گفتند که «إذا رئی الهلال قبل الشفق فهو للیلة الماضیة» یعنی امروز، روز او میشود. این طور نسبتی را به شیعه میدهند، نسبت عجیب و غریبی که واضح است و من هم هر چه متمکن بودم در اقوال گشتم که آیا بین شیعه «إذا رئی قبل الشفق» اصلا چیزی داریم یا نداریم؟ هر چه گشتم من چیزی پیدا نکردم.
آیا از حافظه گفته است؟ نویسنده یک چیزی در ذهنش بوده؟ ما آن چیزی که داریم و روایت هست و فقهای شیعه بحثش کردند «غاب قبل الشفق» است، نه «رُئِیَ قبل الشفق» زمین تا آسمان مطلب عوض میشود؛ «إذا رئی قبل الشفق» بحث ما میشود و یک چیزی که احدی نگفته است، او هم میخواهد با یک حرف تند و خلاف اجماعی ردش کند، چه کسی بوده این کسی که تو میگویی گفته «رئی قبل الشفق»؟ ما چنین کسی را نداریم. بله روایات داریم، بحثهای فقهی داریم و بحثهای خوبی هم هست «إذا غاب قبل الشفق» که هلال را دیدید هنوز شفق مغربی نرفته است، هلال غروب کرد «فهو للیلة» للیلة، نه للیلة الماضیة. للیلةً یعنی برای همین امشب است «و إذا غاب بعد الشفق فهو للیلیتین» اما اگر هلال را دیدی، شفق غروب کرد، هلال هنوز بود، این معلوم میشود دو شب است. این روایت زیاد است، حرفی نیست اما ربطی به «رئی قبل الشفق» نیست که نیست. علی ای حال من این را که دیدم آن اطمینان ذهنی یک انسان به کتاب در نقلیاتی که دارد فرومیریزد که یک چیزی را نسبت بدهد و حال آن که اثر در آثارش نیست و بیشتر باید تحقیق شود.
از چیزهایی که برای من جالب بود -که بعد از مدتی هم پیدا کردم- در همان کتاب معاصرِ مفید، الموید بالله، شرح تجرید او هم همین را میگوید، میگوید قال بعض جهال الشیعه که اگر هلال را دیدند …
آن هم آن زمان حالا این جهال شیعه چه کسانی بودند؟ چه گفتند؟ از چه چیزی دارد نقل میکند؟ چه چیزی را دیده است؟ همین «غاب بعد الشفق» را او هم سبب است؟ اشتباه هم مانعی ندارد، یک نفر اشتباه بکند، بعدا هم در کتابها میخش کوبیده بشود، «کم له من نظیر» که یک جا یک نفر یک چیزی بگوید بعد بقیه هم دنبالش بگویند. این را او هم دارد. همین شرح تجرید که عرض کردم برای الموید بالله احمد بن الحسین است جلد 2 صفحه 231. این عبارت «قال بعض جهال الشیعه» را میگوید بعد سه صفحه بعد در صفحه 234 بحث ما را میآورد «إذا رئی قبل الزوال» و آن وقت به ناصر نسبت میدهد که ناصر گفته است که «إذا رئی قبل الزوال فهو للیلة الماضیة» برای ماه قبل دیگر نیست و امروز برای ماه آینده میشود. این برای قسمتِ سه تا کتاب قرن هشتم و حالا به قرن چهارم بیایم که قرن چهارم بوده و اوائل قرن پنجم هم وفات کرده است؛ عمده تصنیفاتش هم ظاهرا در همان بوده است، خودش هم حاکم بوده است، از چیزهایی که مهم است …
برو به 0:24:00
قدم به قدم جلو برویم؛ زیدیه از قدیم دو طائفه مهم هستند؛ بخشی مهمی از آن ها در یمن بودند و بخش مهمی هم در شمال ایران در طبرستان بودند، این سوال اول به ذهن میآید که آیا الموید بالله تخصصی در اقوال ناصر داشته یا نداشته؟ مآخذش، منبعش کجا بوده؟ درست است معاصر مفید بوده، او دارد به متن الناصریات نسبت میدهد که قرینه داخلیه قطعی داریم، او از بیرون، قرینه خارجیه به ناصر نسبت میدهد که همین متن درست است. وقتی به او نسبت میدهد آیا او خبیر در اقوال ناصر هست؟ چون از قرینه خارجیه ما میخواهیم به اطمینان برسیم، فی حد نفسه قطع نظر از بحثهای دقیق بعدی، ما بودیم و این قرینه خارجیه و در فضای تعارض نبودیم، این موجب اطمینان بود، کتابی است قدیمی، فقهی، زیدی است خودش دارد میگوید، این ها را اصلا مشکلی نداریم، نمیخواهیم وسواس کنیم اما صحبت سر این است که ما در فضای تعارض هستیم؛ ابوحنیفه إلیه ذهب، خالفنا، در این فضا الان دو تا قرینه خارجیه در قبال همدیگر مقابل همدیگر قرار میگیرند؛ این جا چه کار کنیم؟ این جاست که باید نویسنده نزد ما در نقلی که از ناصر دارد، مطمئن باشد.
حالا اول سوالی که پیش میآید آیا اگر این زیدی اهل یمن باشد، خب ناصر اطروش، ناصر کبیر در شمال ایران بوده، کتابهای او هم در یمن نبوده، چه بسا ایشان از نقلیات، از افواه و از چیزهای غیرمعتبری شنیده باشد. اما خب میبینیم که او این طوری نیست، الموید بالله اصلا در شمال ایران متولد شده، همه زندگیاش در آمل بوده، کتابها را این جا تصنیف کرده، در محلی بوده که خود ناصر کبیر بوده و اصلا این طور نبوده که در یمن زندگی کرده باشد، کتابهای ناصر دست او نباشد، او این طرف را تقویت میکند که این موید بالله معاصر شیخ مفید از این ناحیه در جایی زندگی میکرده که ناصر هم همان جا بوده است.
حالا خلاصه سوال این است که ایشان اقوال ناصر را چطوری دیده است؟ این جاست که باید دقت کنیم و جلو برویم؛ محقق کتاب شرح تجرید در مقدمه کتاب میگوید الموید از ناصر خیلی آورده است اما «لم نطلع علی کتب ناصر»؛ ما بر کتابهای ناصر مطلع نشدیم. میگوید که جلد 1 صفحه 16 شرح تجرید الموید، در مقدمه، محقق میگوید «و أما الامام الناصر فلم نطلع من کتبه إلا علی کتاب الاحتساب» یک کتاب! که میگوید ان هم خیلی کم است که در فقه المجتمع است. بعد میگوید و الناصریات. که این دومین کتاب است. یعنی محقق کتاب و خود زیدیه اصلا کتاب های ناصر در دستشان نیست و الموید داشته یا نداشته؟ چون اینها PDF است من نتوانستم جستجو کنم؛ شما اگر فایل متنی شرح تجرید را داشته باشید، جستجو کنید، جستجوی خوبی است؛ یک جا به چشمم نخورد که الموید در شرح تجرید برای قول ناصر مآخذ بگوید. فقط میگوید «قال الناصر» اما فقهی که او دارد میآورد، فقه قاسمی و هادوی است، نه فقهی ناصری؛ ائمه مهم زیدیه قاسمیه، هادویه، ناصریه هستند؛ الموید زیدی هست که اساسا کتاب را نوشته برای خلاف ناصری؛ فقه را برای فقه هادوی و قاسمی نوشته است که حالا قاسم جد بوده و آن هم پدر. به عبارت دیگر کتاب شرح تجرید در شمال ایران نوشته شده است اما اساسا محورش فقه یمن بوده است، قاسم و اینها ائمه یمن بودند، کتاب در شمال نوشته شده اما محور فقه برای آنهاست و لذا مرتب در شرح تجرید میگویند «صرّح»، «نص علیه فی الاحکام»، «نص علیه فی الرسالة» یعنی همه منابع فتاوای قاسمی و هادوی را ذکر میکند، همه را اسم میبرد، میگوید این چیزی که دارم به قاسم، به هادی نسبت میدهم فلان کتابش گفته است، آیا یک جا میگوید که «قال الامام الناصر» در فلان کتاب؟ من نتوانستم بگردم، اگر فایل متنیاش باشد خیلی خوب است. یعنی میخواهیم ببینیم در نزد موید بالله چه کتابهایی از ناصر بوده است، این را ضمیمه کنید که تبعه ناصر نوعا در عراق بودند، خودش در شمال زندگی کرده اما تبعه و مقلدین او اصلا در شمال نبودند، زیدیهای که در شمال بودند همه مقلد ائمه زیدیه یمن بودند، نه خود ناصری که در شمال بودند؛ این خیلی مهم است.
یعنی عمدتا کتابهای ناصر در بغداد بوده است.
شاگرد: یک جا در شرح تجرید دارد که میگوید «الناصر فی کتاب الامامه»
استاد: شما متن شرح تجرید را داشتید؟
شاگرد: یک نسخه شامله هست که کتابهای زیدیه را هم ریختند.
برو به 0:30:48
استاد: پس این کار را کردند، این خیلی خوب است جزاکم الله خیرا. برای اسماعلیه را دیده بودم که نسخه الشاملة کتب اسماعیلیه را آورده است، نوعش هم PDF است ولی متن کم دارد، اگر متنی آن را آوردند خیلی خوب است.
شاگرد: یک نکتهای که در فرمایش شما هست این است که در پدر الموید بالله شیعه بوده است، اثنی عشری بوده، خودش و برادرش هم شیعه اثنی عشری بودند بعدا زیدی شدند. لذا حتما باید دنبال منابع باشیم؛ اخوی ایشان هم که همراهش بود و همیشه در مبارزه میکرده و در شمال بوده -اینها ظاهرا توأمان بودند، ناصران بودند- میگویند شاگرد شیخ مفید بوده است. لذا از یک جهت این نکته مهم است که بالاخره اینها شیعه بودند و باید دنبال منبع باشیم که از کجا قول ناصر را آوردند؛ از یک جهت این که میگوید امامیه هستند ممکن است که باشد چون با شیخ مفید هم ارتباط داشتند یک چیزهایی از امامیه میدانستند.
استاد: عرض کردم این فی حد نفسه قرینه خیلی قوی است. ما فعلا میخواهیم همه زوایا را بررسی بکنیم تا درجه اطمینانمان را ببینیم. حالا همین محقق کتاب -که اشاره هم فرمودید- در شرح حال موید میگوید که پسر ناصر، شاگرد او بوده است، این یک خرده از نظر زمانی مشکل است چون 30 سال بعد از وفات ناصر تازه موید به دنیا آمده است یعنی اگر وقت وفات ناصر هم خدا به او اولاد داده باشد باز 30 سال بزرگتر از خود موید است، شاید مثلاً نوه او بوده است. که ظاهراً اسم وی هم ابوعلی بوده. این را باید ببینیم بیشتر از کجا نقل کردند.
علی ای حال چیزی که راجع به ناصر جالب است این است که میگویند طرفین سر او نزاع دارند، امامیه میگویند ناصر از ماست، زید هم میگویند الامام الناصر از ماست، حالا این کدام است؟ از چیزهایی که در این جهت هست عرض بکنم این است که رجال نجاشی صفحه 57 جناب ناصر کبیر را میآورد؛ الحسن بن علی تا آن جا که میفرماید «رحمه الله کان یعتقد الامامة»؛ نجاشی این تعبیر را برای ناصر کبیر دارد «و صنف فیها کتباً منها کتابٌ فی الامامة صغیر، کتاب الطلاق، کتاب فی الامامة کبیر»[2] که حالا این چیزی که الان او(صاحب تجرید) میگوید «قال الناصر فی الامامة» باید ببینیم کدام است، امامه صغیر یا کبیر است که نجاشی میگوید. « کتاب فدک و الخمس، کتاب الشهداء» این جالب است که نجاشی میرسد میگوید «و کتاب انساب الائمه و موالیدهم الی صاحب الامر علیهم السلام» یعنی خود ناصر که زمان غیبت صغری بوده و بخشی از زندگی او هم با امام هادی و امام عسکری علیهما السلام گذشته، نجاشی میگوید کتابی دارد فی انساب الائمة إلی صاحب الامر علیهم السلام. این دیگر احتمال این که او زیدی باشد را کنار میبرد.
خب ایشان شمال آمده، دم و دستگاه آن چیزهایی که مقصود آن ها هست را به پا کرده، لذا به او الامام میگویند چون علوی بوده، تفاوتش هم این است که ناصر کبیر حسینی است از اولاد امام زین العابدین سلام الله علیه است، خود الموید و سایر آن زیدیه شمال همه حسنی هستند، این تفاوت هم بین ایشان هست.
علی ای حال ناصر کبیر این طور عبارتی نجاشی برای او دارد. لذا میخواهم عرض کنم که این را که به هم وصل میکنیم بعید نیست که بگویند معظم تبعه او در عراق بودند، نه در شمال؛ چون شمال زیدیهایی بودند که زیدی بودند، ایشان هم امامی بود، این طور کارها، آن طور کتابها داشت. ابن ندیم در الفهرست صفحه 240 میگوید که «الداعی الی الله الامام الناصر للحق الحسن بن علی»[3] تا این جا که کتابها را ذکر میکند بعد میگوید «هذا ما رأیناه من کتبه» این کتابهایی که منِ ابن ندیم … ابن ندیم در بغداد بوده، ابن ندیم چندین کتاب او را در بغداد دیده است یعنی آن محل انتشار کتاب الناصر در بغداد بوده. همین طوری که میگویند تبعهاش عراق بودند. میگوید من این ها را دیدم، بعد میگوید «و زعم بعض الزیدیه أنّ له نحوا من مائة الکتاب» صدتا مُولَّف داشته است. الان شما(یکی از شاگردان) این یکی را که فرمودید باز هم «قال الناصر فی الامامه» بود یا نبود؟
شاگرد: «قال» دارد ولی میگوید «قال الناصر و ابویوسف».
برو به 0:35:57
استاد: بله من اینها را زیاد دیدم؛ «قال الامام الناصر». اما «الناصر» در فلان کتاب،« صرّح» در کجا، اگر متنی باشد باید دنبالش بگردیم که آدم به اطمینان برسد. الان برای ما مهم در یک کلمه؛ این است که وقتی الموید از الناصر نقل میکند از چه منبعی دارد نقل میکند و کتابهای ناصر در دست او بوده یا دارد از منبع دسته دوم و سوم مثلا از کتابهایی که بعدا از عراق دیده، استنساخهای دیگر بوده، از آنها نقل می کند، این الان برای ما مهم است، این را از این ناحیه دارم عرض میکنم. کتابهای ائمه زیدیه یمن در دست موید بوده است، مکرر هم نقل میکند اما از کتابهای الناصر چند تا بوده است؟ فعلا چیزی نمیدانیم.
شاگرد: در هر صورت چه از کتابهایی که مثلا دست اول باشد نقل بکنند، چه این که مثلا از خود ناصریات نقل میکنند حالا نمیدانم- از نظر زمانی یا هر چیز دیگری- به هر حال این برای ما ثابت میکند که قول ناصر چه چیزی هست یعنی از هر کدام از این منابع باشد خب قول ناصر ثابت میشود و بعد قرینه مخالف ما میشود.
استاد: تا ما بفهمیم احتمالات چه گذشته … چون قرینه داخلیه الناصریات را که نمیتوانیم کاری کنیم، این الان برای ما لا ینحلّ است، حالا چی اتفاقی افتاده؟ این که میخواهم عرض کنم این احتمال هست که متنِ الناصریهای که برای سید هست، این متن نسخهای که پیش سید بوده است همان «القابله» بوده و سید هم گفتند «الیه ذهب ابوحنیفه» و تا پایین رفتند و عبارت صاف است، بعدا ممکن است الناصریات سید چون مورد عنایت زیدیه بوده است و آن ها یک نسخه مصحفی از «الماضیه» داشتند، اینها طبق منبع خودشان تصحیح کردند، این احتمال دور نیست. یعنی احتمال این که نسخهای زیر دست سید مرتضی با نسخه الناصریاتی که بین فاصله تا علامه حلی که در المختلف نقل میکنند، نسخهای بوده که مصحح به دست زیدیهای بوده که متن الناصر را با مثل حرف الموید تصحیح کردند، این احتمالات خیلی مهم است یعنی در فضا ما نمیدانیم چه گذشته است. لذاست که میخواهیم مطمئن بشویم در این فاصله چه گذشته. در این که الان الناصریات قرینه داخلیه بینه دارد که انسان متحیر میشود چه کار بکند.
شاگرد: این نکته ای که فرمودید صحیح است اما اگر ما در همان نجاشی بپذیریم که ایشان عالم امامی هست و زیدی نیست، ظاهرا باید ما منبع متقدم بر سید مرتضی را در خود متن ناصریات ترجیح بدهیم و بگوییم اگرچه نسخهای که دست سیدمرتضی بوده است، نسخه «القابلة» بوده ولی اگر ما بخواهیم نظر یکی از علمای شیعه متقدم را بیان کنیم به نام الناصر، الامام الناصر باید علی القاعده قول الموید بالله را نسبت به سید مرتضی ترجیح بدهیم، در خود متن ناصر. و لذا آن خرق اجماعی که میخواهیم از آن فرار کنیم محقق نمیشود.
استاد: یعنی باز سید مدافع مشهور میشوند.
شاگرد: مدافع مشهور میشوند ولی اگر ناصر را با توجه متن نجاشی امامی حساب کنیم، میگوییم یکی از علمای امامیه نظرش این بوده که «للیلة الماضیة» هست.
استاد: یعنی ما اگر بگوییم متن اصلی ناصر هم طبق این کتب قبل از سید، «الماضیه» بوده و نظر ناصر هم «الماضیه» بوده است ولی آن نسخهای که زیر دست سید بوده «القابلة» بوده است و لذا سید هم که «هذا مذهبنا» میگویند، دیگر سید مدافع قبل از زوال نمیشوند، سید مدافع مشهور میشوند یعنی دیگر این طور نیست که بگوییم سید مخالف مشهور هستند؛ همین منظور شما بود؟
برو به 0:40:05
شاگرد: ولی خب بنابر متن نجاشی از این طرف باز یک عالم شیعه دیگری را پیدا میکنیم که ای نظر را قبول نداشته باشد.
شاگرد2: ایشان میگویند اگر ناصر شیعه باشد معلوم نیست واقعا نظر ناصر این بوده باشد.
استاد: یعنی ناصر که به عنوان عالم شیعی است طبق آن نسخههایی که خود زیدیه نقل کردند مثل ابو یوسف میشود که آن موید است.
شاگرد: خود خلاف قشنگ میگوید «ذهب قوم من اصحابنا» یعنی اصلا فرض کنید ناصر هم نه، یک گروهی از شیعه بالاخره همچین نظری داشتند یعنی ظاهرا خود سید مرتضی خصوصیتی دارد یعنی ما احساس میکنیم سید مرتضی بالاخره آن فقهاتشان، آن بررسی دقیق …
استاد: نمیشود به سید شذاذ بگوییم، شاذٌ من الفقهاء؛ این به شخصیت سید نمیآید که ایشان بیاید بگوید آن هم مذهبنا با این عبارات محکم باید بگوییم شاذ است.
شاگرد: نمیشود احتمالی بدهیم با توجه به این که تقویت شده که تصحیف میتواند در قابله با ماضیه صورت بگیرد، الموید به نسخهای، به کتابتی دست پیدا کرده که آن مصحف بوده ولی اصل متن ناصریات «قابله» بوده بعد الموید به متنی میرسد که آن مصحف «ماضیه» شده است.
استاد: بله من هم همین را عرض کردم. بعدا هم الناصریات سید مرتضی را زیدیه طبق متن خودشان تصحیح مأخذ کردند.
شاگرد: احسنت. یعنی الموید با متن مصحّف روبرو شده…
استاد: بعدا هم متن او برای کسانی که بعد از سید آمدند مانده اما متن زیر دست سید مُصَحَّف نبوده است، کسانی که از زیدیه خواستند الناصریات را استنساخ کنند، آن ها گفتند متن را که داریم، الموید گفته که این «الماضیه» بوده که آن ها «الماضیه» کردند. اینها احتمالاتی است که در این طور جاها میآید. چون الان ما در یک فضایی هستیم که این قرینه داخلیه با آن قرائن خارجیه در تعارض هستند. ببینیم باید چه کار بکنیم و آن طوری که عرض کردم ما میخواهیم اطمینان پیدا کنیم که منابع الموید چه بوده؟ خود کتابهای مثلا دستنویس ناصر بوده است؟ یا نه خودش کتابها را نداشته، کتابهای ناصر نوعا در عراق بوده ولو ایشان در شمال بوده اما کتابهای ناصر را یا با واسطه شفاهی نقل کرده یا مثلا بعضی کتاب ها …
برو به 0:42:36
همین الموید یک کتاب دارد به نام نقض الامامة یعنی با این که اول خودش شیعه بوده بعد آمده رد ابن قبه در نقض امامت نوشته است،پناه بر خدا. مرحوم صدوق در همان اوائل کمال الدین میفرمایند «اشدّ الطوائف علی الامامیة زیدیة». آن زمان یک فضای عجیبی بوده. اشدّ الطوائف! و لذا هم استدلالاتشان را حدود 50 – 60 صفحه اول کمال الدین را بخوانید، حیف است آدم این را نخواند، مفصل بحثهای کلامی میآورد و آن جا آدم میبیند زیدیه چه درگیریهایی داشتند و واقعش هم آدم تعجب میکند که البته هر کسی هم تاریخ را نگاه کند اساس دوام زیدیه، آن ائمهای که داشتند در یمن، در شمال یک چیز دارند، میگویند که آن امام باید علوی باشد ولذا این هم نوع مسلمانها علوی هستند، همه سید هستند، همه از سادات هستند، یک مصنف زیدیه غیرعلوی نمیدانم داریم یا نه، یک کتاب معروف در فقه زیدیه از یک کسی که سید نباشد، این روشن است. خودشان، خودشان را به عنوان شخصیتهای مبرز در طول تاریخ نگه داشتند، من همیشه زیاد میگفتم که آدم اگر بخواهد تشابک شواهد بکند، شما بروید در بیت امام عسکری سلام الله علیه وقتی حضرت شهید شدند در این بیت مظلوم این فرزندشان که الان دیگر ایام غیبتشان میشود هیچ کس یاوری که به او بخواهد بگوییم که پشت این خانه را دارد جز خدا نیست؛ عمو دارند؟ عمو بر علیه این بیت است، جعفر چه کار کرد! جعفر نه تنها مروج بیت امام حسن عسکری نبود، مخالفت هم داشت. یعنی یک چنین بیتی که هیچ کس ندارد، بعد مروجش چه کسی میشود؟ از خود این بیت کسی نمانده، زیدیه خودشان هستند، سادات جلیل القدر کتاب مینویسند ترویج میکنند اما این بیت فقط خدا را دارند آن وقت ببینید بزرگانی از غیر علویین، شیخ صدوق،شیخ مفید و… اینها سید هستند؟ اینها در فضای باز میبینند حق کجاست؟ خودشان میفهمند. این نکته خیلی مهم است یعنی بیت امام عسکری سلام الله علیه را هر کس با یک دید تلق، در فضای باز نگاه کند، میبیند فقط خدا مدیر عزت و دوام این بیت بوده است.
راجع به ناصر بالله عباسی -شاید در فدکیه به تفصیل آورده باشم نگاه کنید- با چه دم و دستگاهی با مادرش، سامراء میآید و مشرف برای زیارت میشود، خلیفه قدرقدرت عباسی است، ناصر بالله شوخی نیست سالهای سال خلافت کرده، از قدرتمندین خلفای عباسی است؛ خدا کاری میکند یک بیتی که در کمال مظلومیت حضرت شهید شدند بعدش هم گفتند که پسر ندارد و بردار هم گفت همه اموال ارث برای من و تمام! بیت امام تمام شد، برادر آمد ارث را گرفت. این بیتی که هیچی، حالا میبینی بعد از سال ها یک خلیفه قدرقدرت عباسی با بالاتری شوکت به زیارت سامرا مشرف میشود، سرداب مقدس میرود حتی مرحوم آقای امین در اعیان الشیعه دارند نقل میکنند میگویند ناصربالله میگفت من نماینده صاحب الامر هستم، خیلی جالب است. خلیفه قدرقدرت میگفته من نماینده امام هستم، من نائب الامام هستم؛ در اعیان الشیعه نگاه کنید. این یعنی چه؟ یعنی هر چه میگذرد مردم میفهمند این بیت مظلومی که روز مظلومیتش، جز خدا کسی را نداشت که نگهش بدارد، خدا نگهش داشت. توسط کی؟ توسط کسانی که فرزند اینها نبودند. اما زیدیه نه. پدر و پسر خودشان امام میشدند و کتاب مینوشتند یعنی خودشان، خودشان را نگه میداشتند؛ این یک چیز روشنی است واز آن طرف هم خودشان ادعا دارند میگویند ما که نمیگوییم از طرف خدا هستیم، ما میگوییم هر کس «کل علویٍّ قام بالسیف» او امام است، مفترض الطاعة هم قبول ندارند، در کافی شریف بحثهای مفصلی هست، زیدیه به شدت علیه امامیه میگفتند اینها امام را مفترض الطاعه قائل هستند، اصلا زیدیه خیلی بد میدانستند که بگویند امام مفترض الطاعه. میگفتند چه کسی غیر از پیامبر مفترض الطاعه هست؟ حتی خود زیدیه درباره امیرالمومنین صلوات الله میگویند ما قول امیرالمومنین را قبول داریم اما از باب کشف و نص، نه از باب عصمت، نه از باب این که دیگر کار تمام است یعنی جد خودشان امیرالمومنین را این طوری قبول دارند. اصلا اعتقاداتشان با امامیه خیلی متفاوت است. ما صحبتمان سر این است که الموید منابعی که دستش بوده چه بوده؟ این را مطرح کردم تحقیقش به عهده شما باشد و آن هم اگر لطف کردید به من دادید من هم به اندازه سهم خودم دنبالش میگردم.
برو به 0:48:21
شاگرد: ثمره فقهی بحث ما از این بحث این هست که ما در بحث اجماع میخواستیم یکی معارض پیدا کنیم با اجماعی که سید کرده. خب با توجه با آن قرینه داخلیه اصلا کلام سید مختل میشود یا فرض کنید نهایتا این که ما سید را میگوییم با توجه به آن حرفی که از رسائل ایشان زدید، دیگر قولشان قول مشهور میشود یا نهایتا میگوییم اصلا قولشان را نمی فهمم.
استاد: مرحوم آقای حکیم در مستمسک وقتی به بحث ما میرسند آخر کار میگویند، آخرش ما نمیتوانیم، روایت صحیح داریم نمیتوانیم از شهرت برداریم «فالعمده فی رفع الید عن هذه النصوص اعراض المشهور عنها»[4] یعنی میگویند از نصوص قبل از زوال اعراض کردند و تمام. آقای حکیم این طور ختمش میکنند.
من الان آورده بودم دیدم که بد نیست این چند لحظه فقط اشاره کنم شما هم مراجعه کنید بعدا هم در کتاب الصوم حاج آقای زنجانی نمیدانم به صورت جلد است یا فقط درس درس است؛ در آن جا ایشان میگویند که مرحوم صاحب جواهر گفته است که در این مساله فقط مرحوم سید مرتضی در ناصریات فتوای مخالف داده اما بعدا در کتابهای دیگرش از این حرف خود عدول کرده است، مرحوم آقای حکیم هم به تبع جواهر دارد که فقط سید مرتضی به این فتوا داده است، آن هم فقط در کتاب ناصریات نه در سایر کتابهایش؛ البته مرحوم آقای حکیم تعبیر به عدول نمیکند ولی کأنّه میخواهد بگوید این فتوای او مخالف با دیگر کتابهای اوست در حالی که اولا سید مرتضی در میافارقیات هم همین قول را قائل شده است و ثانیا در کتابهای دیگرش اصلا مساله را عنوان نکرده، نه این که خلافش را گفته باشد.
این عنوان نکردن خیلی مطلب خوبی است بعدا هم عرض میکنم. اعراض المشهور! آخر ما میگوییم اعراض بعد میبینیم اصلا مطرح نکردند، آخر ما چطور در صغری اعراض میکنیم ایشان هم تاکید روی همین دارند و تاکید خیلی به جایی است که بعدا ان شاء الله عرض میکنم.
فقط دو تا نکته است که من هر چه گشتم ایشان فرمودند که صاحب جواهر گفته است که سید در کتابهای دیگران عدول کردند من در جواهر پیدا نکردم و یک سوالی است ایشان کجای جواهر صاحب جواهر گفتند که سید در غیر ناصریات عدول کرده است بله دنبال عبارت صاحب جواهر هست که در همین صفحه هم اگر ملاحظه کنید ایشان میگویند «فما عن المرتضی ذکر قول الناصر کذا» بعد میگویند «و قد سمعتَ ما … روی ما استظهر ذلک من الصدوق و الکلینی»[5] تا آن جا که میگویند «و الکافی خصوصا الاول الذی» اول یعنی صدوق «الذی ذکر فی اوله أنّه ما یوردُ فیه الا ما یعتقد أنّه حجة بینه و بین ربه لکن من تتبع کتابه المزبور» کتاب مزبور یعنی چه؟ صدوق. «یعلم عدوله عن ذلک» در بحث ماست. آیا عبارت در حافظه بوده؟ «عدوله» را در جواهر دیده بودند؟ گفتند یعنی سید عدول کرده، صاحب جواهر اصلا عدولی به سید نسبت نمیدهند ایشان میگویند همان مساله فقیر است که میگویند «عدوله» که حالا بعدا عرض میکنم؛ پس این یک سوال که آیا کجا صاحب جواهر گفتند که سید عدول کرده است.
ثانیا فرمودند که سید در میافارقیات که همان سیلوان الان است در دیاربکر ترکیه؛ سوالات و مسائل میافارقیات که برای سید فرستاده بودند میفرمایند آن جا سید گفتند که … این هم جلسه قبل عرض کردم عبارت سید در مسائل میافارقیات برعکس است یعنی برعکسِ آن چیزی است که به سید نسبت دادند و موافق ظاهر الناصریاتی است که ما جلو رفتیم؛ عبارت چه بود؟ هم در رسائل شریف مرتضی آمده، هم در رویت هلال. کتاب رویت هلال هم جلد 3 صفحه 1497 همین عبارت را از سید مرتضی آوردند؛ عبارت چیست؟ «و إذا رئی الهلال فی نهار یومٍ فذلک الیوم من الشهر الماضی دون المستقبل» سید چه دارند میگویند؟ «إذا رئی فی النهار» امروز روز سیام میشود، «من الماضی دون المستقبل» این هم پس سید خلاف آن چه که در ناصریات منسوب به ایشان است دارند میگویند یعنی عبارت میافارقیات هم … میافارقیات مسائلی بوده از آن جا آمده بوده خیلی هم جالب است سوالهایی از سید پرسیدند اگر نگاه کنید سوال های خیلی دلنشینی است، جواب های سید هم دلنشین است اصلا خیال میکنید امروز یک کسی در فضای ما پرسیده است.
برو به 0:54:08
شاگرد: مثل اینکه «لیلة ماضی» با «شهر ماضی» اشتباه میشده.
استاد: شهر ماضی با لیل ماضی درست خروجیاش برعکس است اگر هلال برای لیلة ماضیه باشد، امروز برای شهر مستقبل میشود، اگر هلال برای لیلة آتیه باشد، امروز برای شهر ماضی میشود؛ این درست برعکس است مثل تناسب معکوس که در ذهن مخلوط میکند و الا دلالت عبارت سید واضح است که اگر در نهار دیدند «الیوم من الشهر الماضی» یعنی امروز سیام است ولو قبل از زوال ببینند فایده ندارد، برای «لیلة ماضیه نیست»، برای شهر ماضیه است یعنی دون اللیلة الماضیة؛ این هم فرمایش ایشان که حالا بررسی میکنیم؛ اگر چاپ نشده بررسی دیگری بشود که …
شاگرد: جمعبندی این حرف این میشود که دیگر تتبع قول زیدیه نیاز نیست الان قول سید مرتضی آن جا که مختل شد، آن جا هم که مبتلا به معارض شد پس…
استاد: نه ما قول ناصر را میخواهیم بدانیم، الان قول ناصر به عنوان قرینه خارجیه، قول موید، کتاب موید را به این زودیها نمیتوانیم کنار بگذاریم، عرض کردم آن کتاب قدیمی است که دارد نقل میکند. فقط میماند که اینها را چطور جمع کنیم و الا فرمایش شما قبول است که الان ما مجموع اینها ما سید مرتضی را به عنوان قائل به قول خلاف مشهور و عامل به این روایات نمیتوانیم حساب کنیم. اما اعراض مشهور را حاجآقای زنجانی که فرمودند حق با ایشان است، اعراض نیست و حالا بعد هم مفصل میرسیم.
شاگرد: این عبارت جلسه چند ایشان است؟
استاد: الان عرض میکنم. یک فایلی از کتاب ایشان در سایت قائمیه هست خیلی خوب است، یک HDML دارید کل کتاب صوم ایشان را دارید؛ آن را اگر بگیرید که راحت هستید اما اگر میخواهید جلسه را ببینید نوشته درس شماره 414 جلسه 414 برای سال 89.
والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.
پایان
تگ: صفویه، هلال، شهر، لیلة ماضیة، ناصریات، ناصر، زیدیه، اثنی عشری، شمال ایران، مذهب ناصر اطروش، یمن، زید بن علی، ابوحنیفه، سید مرتضی، آیه الله شبیی زنجانی، الموید زیدی، اعتقادات زیدیه، غربت امام حسن عسکری، رویت هلال قبل از زوال، میافارقیات، شیخ مفید، شیخ صدوق،
[1] المسائل الناصريات، ص: 291.
[2] . رجال النجاشی، ص۵٨و ۵٩ مدخل ١٣۵.
[3] . فهرست ابن ندیم(مطبعه دارالمعرفه) ص٢٧٣.
[4] . مستمسک العروه الوثقی، ج٨ ص۴۶٧.
[5] . جواهر الکلام ج ١۶ ص٣٧۴.
دیدگاهتان را بنویسید