فصل اول: تواتر؛ جایگاه، ارزش و روش تحصیل
الف) تواتر؛ عنصر منطق فازی
[آن چه که در امر تواتر بسیار مهم است، این است: معامله ما در منطق و در فضای علمی و بهخصوص در بحث تواتر قرائات، معامله دو ارزشی است. یعنی میگوییم بگو ببینم قرائات سبع متواتر هست یا نیست. از دو حال بیرون نیست؛ یا هست یا نیست. این مشکلترین امر در پیشرفت بحث است. اما اگر تواتر را به نحوی تحلیل کنیم که بفهمیم عنصر تواتر در چه حوزهای از منطق بشری واقع شده، دیگر در بحث تواتر قرائات هرگز با آن برخورد دو ارزشی نمیکنیم. از دو حال که خارج نیست؛ یا متواتر هست یا نیست! ولو این حرف درست است. من قبلاً عرض کردم که تار و پود منطق تشکیک و درصدی، منطق بینهایت ارزشی، دو ارزشی است. در این حرفی نیست. اما خود تواتر دو ارزشی نیست.
لذا چون تواتر دو ارزشی نیست و بر پیکره احتمالات بنا شده، یک دفعه میبینیم که ما با انواع بسیار زیادی از تواتر مواجه شدیم که هر کدام حکم جدایی دارند. یعنی شما در یک قرائت که جلو میروید وقتی میدانی کار میکنید و کتابهای قرائت را جلوی خودتان میگذارید، میبینید یک قرائت از یک حیث متواتر است و از حیث دیگر نیست. چون تواتر نقطهای و دو ارزشی نیست. بلکه تواتر دارای حیثیاتی است که شدت و ضعف دارد. یعنی تواترهایی داریم که ضعیف است و تواترهایی داریم که قوی است. بدنه قرآن کریم و قرائاتی که محل اختلاف نیست، در بالاترین درجه شدت تواتر هستند. یعنی به وقتی موارد اختلاف قرائات میآییم، بالوجدان میبینیم که این اختلاف هم خودش متواتر است. تواتر را دارد. اما نباید انتظار تواتر بالا را داشته باشیم. همینطور مواردی از اختلاف پیش میآید که درجه تواتر پایینتر میآید.[1]]
ب) ارزش نفسی تواتر
[آن چه که به ذهن قاصر من میآید این است که شروع تواتر از صفر است.
مبدأ ارزش: صفر
یعنی ارزش تواتر چون هزینهبر است در نظام تشابک شواهد و موضوع محور از صفر شروع میشود. در خبر واحد از صفر شروع نمیشود. ارزش نفسی خبر واحد صفر نیست. به اینها خوب دقت کنید خیلی اهمیت دارد. وقتی یک مخبری به شما خبر میدهد ابتدا به ساکن نمیتوانید بگویید ارزش اخبار زید از فلان واقعه صفر است. صفر نیست. در شرائط متعارف هم باشد پنجاه پنجاه است. نقطه شروع ارزشگذاری خبر واحد پنجاه پنجاه است. اگر هم مورد وثوق باشد بالاتر میرود. اگر محل تهمت باشد زیر پنجاه میرود. آیه شریفه فرموده «ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا»، نفرموده «فردوا نباءه». بلکه فرموده «فتبینوا». یعنی احتمال زیر پنجاه رفته لذا صبر کنید. چقدر این آیه سر و پا حکمت است! یعنی فاسق باز دارد یک چیزی میگوید. صفر که نیست شما آن را کنار بگذارید.
در چنین فضایی شما میگویید پنجاه پنجاه است. اما تواتر این است که میخواهید بگویید عدهای تبانی نکردهاند و عدد آنها بالا است و به قطع رسیدهاند. ارزش این پنجاه پنجاه نیست. ابتدا به ساکن بگوییم متواتر هست یا نیست! خب پنجاه در صدر هست، پنجاه در صد نیست! ابدا! چون در تحقق تواتر هزینه خارجی میرود، نقطه ارزشگذاری آن صفر است. چرا صفر است؟ بگویید مقداری بیشتر بگویید و یا حداقل بگویید دو درصد است. نه صفر است! چرا صفر است؟! چون از حیث تواتر قوامش به حصول قطع است. از آن طرف مبادی تواتر خبر واحد است. درست است که هر خبر واحد خودش پنجاه درصد است اما خود پنجاه در صد یعنی عدم علم. پس خبر واحد که پایه تواتر است، چون پنجاه درصد است، حتی یک درصد هم نتوانسته برای تواتر، تواتر بیاورد. لذا از صفر شروع میشود. این نکته مهمی است.
ما مدافع این نیستیم که مدام تواتر درست کنیم، ابدا! ما تواتر درست نمیکنیم. عرض ما این است که تواتر را از نقطه صفر شروع میکنیم ولی همه شواهد را نگاه میکنیم. شواهد تنها مدونات نیست. این نیست که فلان شیخ گفته من از شیخم شنیدم. ما همه چیزها را نگاه میکنیم. حتی یک نقل تاریخی ساده در کتاب تاریخی را نگاه میکنیم. مثلاً ابن خلدون و فلان تاریخ نویس مطلبی را میگوید. مثلاً کتاب الاقالیم کتابی قدیمی است، در آن جا میروید و میبینید این بلاد این قرائت را دارند، بلاد دیگر فلان قرائت را دارند. ما به سند یک مقری چه کار داریم؟! ما حتی در سادهترین چیزها شواهدی میآوریم تا بفهمیم فضای یک قرائت چگونه است.[2]]
ج) روش تحصیل تواتر و انواع آن
الف) تواتر قهقرائی
[میخواهم دو نکته را امروز عرض کنم. یکی مسأله روش تحصیل تواتر است: تواتر قهقرائی و تواتر استقبالی.
تواتر قهقرائی این است که الآن میبینیم این تواتر را یا همه ادعا دارند یا همه میگویند. میخواهیم بهصورت قهقرا در تاریخ برویم. مدام برگردیم و از سال چهارصد و یک به چهار صد برویم. از چهار صد به سیصد و نود و نه برویم. برگردیم و ببینیم که این تواتر به کجا میرسد. این یک جور روش تحصیل تواتر است. نوعاً هم همین مرسوم است. الآن میرویم کتاب قرائات را میبینیم؛ مثلاً به حفص میرسیم. چند نفر از حفص گفتهاند؟ مثلاً فلان نفر. خب این تواتر هست یا نیست؟ بعد به حفص میرویم. حفص یک نفر است که از عاصم میگوید. یک نفر که تواتر نیست. پس روایت حفص از عاصم واحد میشود. کجای آن متواتر است؟! تمام شد. این تواتر قهقرائی است که از این طرف شروع به رفتن میکنیم و به حفص میرسیم و یک نفر میشود. دیگر دست ما کوتاه میشود که چه کار کنیم. این یک روش تحصیل تواتر است.
ب) تواتر استقبالی
روش دیگر تحصیل تواتر، تواتر استقبالی است. یعنی ما امر متواتر را تحلیل میکنیم که توان آن در وقت حدوث برای متواتر شدن چقدر است؟ یعنی نقطه حدوث امر متواتر را میبینیم. قطع نظر از اینکه قبول کنیم که متواتر هست یا نه، لحظه حدوث آن را فرض میگیریم تا ببینیم توان متواتر شدن را دارد یا نه. به این تواتر استقبالی میگوییم. یعنی امر متواتر را بهگونهای تحلیل میکنیم تا ببینیم ادامه آن به چه صورت است.
گاهی ادامه آن یک احتمال ضعیفی است که میتواند متواتر باشد و محال نیست. مثلاً زید و عمرو ساعت ده روز جمعه در خیابان به هم میرسند و حال و احوال میکنند. این میتواند متواتر شود یا نه؟ بله، چرا نمیتواند؟! اما آیا در آینده میشود؟ نه. چرا متواتر شود؟ چه انگیزهای بر آن است؟ هیچ. یعنی برای اینکه در آینده متواتر شود فقط قوه محض است. اما اموری دیگری هم داریم که میتواند متواتر شود.
تواتر استقبالی در جنگ جمل
مثلاً کسی بگوید جنگی به نام جنگ جمل داریم. مثلاً کسی شتری را دزدید، بعد دزد را پیدا کردند و دیدند که او از یک قبیلهای بود. آن دو قبیله با هم دعوا کردند و کشت و کشتار عظیمی شد. اسم آن را جنگ جمل گذاشتند. خب شما چه میگویید؟ خیلی از محققینی که در قرن بیستم کتاب مینویسند همینطور است. تحقیقی درباره جنگ جمل. نمیدانم شما از این تحقیقها دیدهاید یا نه. شتری بوده که دزدیده شده، دزد را پیدا کردند و نزاع شده! خب شما در اینجا چه میگویید؟! جنگ جمل که سند نمیخواهد؛ به این صورت نیست که در فلان کتاب ببینید. جنگ جمل چیزی نبود که بعداً بگویند در آن اختلاف شد که چه شتری بود؛ یک شتر سرقت شدهای بود که در آن نزاع کردند، یا شتر دیگری بود که مثلاً عبد الله بن زبیر سوار بر آن بود. اصلاً اینها نیست. به اینها میخندند. فقط پاسخ کسی که اینها را میگوید همین لبخند است. شما حرفت را بزن و لبخند برای شما بس است .
کسی که میخواهد تواتر جنگ جمل را تحلیل کند به شک نمی افتد؛ به این صورت که بگوید واقعاً برویم و ببینیم. جلو برویم و ببینیم این راست میگوید یا او راست میگوید. کتابها را زیر و رو کنیم تا ببینیم شتری بوده که گمشده بوده یا شتر دیگری بوده. اصلاً احساس نیاز نمیکنیم. بهخاطر اینکه جنگ جمل در تحلیل تواتر استقبالی نمره صد دارد. چرا؟ چون جنگ جمل با این خصوصیاتی که دارد در وقت حدوثش توان صد در صدی تواتر استقبالی را داشت. یعنی میتوانست برای آیندگان خودش را جا بیاندازد. چرا چنین توانی داشت؟ بهخاطر اینکه نزاع بود، در نزاع و جنگ طرفین حرف دارند. درست است که در نزاع هر کدام میخواهند مطلب خودشان را جا بیاندازند اما یک مشترکاتی در نزاع دارند. اگر شیعه میگفت جنگ جمل به فلان صورت بود، میگفتیم شیعه و سنی در اصل آن اختلاف دارند. اما شیعه و سنی هر دو حرف خودشان را میزنند و با هم نزاع دارند، اما یک مشترکاتی دارند که جمل، جملی بود که عایشه بر آن سوار بود.
پس، از روز اول در بستر نزاع یک چیزی شکل میگیرد، این توان صد در صد تواتر را دارد. لذا چون ما در ارتکازمان این را داریم میبینیم ریخت متواتر، ریخت تواتر استقبالی است. لذا محتاج نمیشویم که این کتابها را ورق بزنیم که این شتر کدام شتر است. خیلی هم نظیر دارد.
– چون نزاع بوده دواعی بر نقل زیاد بوده.
فراوان بوده.
– یکی از دواعی اینکه امروز میگویند اینها برای گذشته بوده، آنها را رها کنید، همین است که اینها نسی منسی شود.
جالب این است که نمیشود. یعنی چیزی است که مثل البانی را وادار میکند..؛ عدهای از علماء حسابی اهلسنت میگویند حدیث «أيتكن تنبح عليها كلاب الحوأب»؛ حضرت فرمودند کدام یک از شما هستید که سگ های حوأب بر آنها پارس میکنند؟! خب این را دارند. جایی بوده که سگ هایی بود؛ عائشه یادش آمد و گفت اینجا کجا است؟ گفتند حوأب. تا گفتند حوأب دیگر بند دلش پاره شد و گفت من بر میگردم. زبیر و طلحه پنجاه نفر آوردند که شهادت بدهند اینجا حوأب نیست. اصل کلاب حوأب در روایات هست. پنجاه شاهد را هم دارند. شما سلسلة الاحادیث الصحیحه البانی را نگاه کنید. میگوید عدهای از علماء ما میگویند کلاب حوأب دروغ است. اصلاً آنها دروغ گفتهاند. میگوید این حرف را نزنید. حدیث صحیح است. ما که متخصص هستیم میدانیم صحیح است. شما بهخاطر اینکه پرهیز کنید و گیر نیافتید میگویید ضعیف است. میگوید بله، حدیث پنجاه شاهد قسم دروغ بخورند را قبول نداریم. جدا میکنند. میگوید اصل اخبار حضرت به کلاب حوأب درست است. اما اینکه بعداً آمدند و نگذاشتند برگردد را قبول نداریم. خیلی خب اما همین یک گام مهمی در تشابک شواهد است. بعداً میفهمیم پنجاه شاهد هم درست است یا نه؟
بعد میگوید ان قلت :خب ام المومنین عایشه چرا بعد از این رفت؟ فهمید که حضرت اینطور گفتند؟ میگوید ما که شیعه نیستیم آنها را معصوم بدانیم. ما عایشه را معصوم نمیدانیم. تمام! میگوید ما که شیعه نیستیم به عصمت قائل باشیم. اشتباه کرد. بعد میگوید بهخاطر همین اشتباهش گفت من را کنار پیامبر دفن نکنید. خجالت میکشید. گفت من را در بقیع دفن کنید. این را البانی میگوید. همینطور هم هست؛ در آن جا دفن نشد. اینها را شاهد میآورد که اشتباه کرد و خودش هم پذیرفت. ببینید متواتر به این معنا است. یعنی از چپ و راست شواهد با هم جفت و جور میشوند تا سر برسد.
بستر اختلاف؛ زمینه شکلگیری تواتر
– در تواتر استقبالی فرمودید قرار است خود امر متواتر را تحلیل کنیم اما این چیزی که شما فرمودید از اشتراک شروع کردید، نزاع مشترکی در جمل بوده. خب تحلیل خود آن خصوصیت میماند که چرا مشترک شده. یعنی مقصد اصلی تواتر استقبالی این بود که خصوصیاتی دارد که واقعه آن مانند سلام و احوال پرسی زید نیست.
ببینید وقتی دو نفر نزاع میکنند، نزاع یک اختصاصیاتی میخواهد. این یک چیزی میگوید که او قبول ندارد. او هم یک چیزی میگوید که این قبول ندارد. در بین این دو امری که اختلاف دارند، مشترکاتی ولو بهصورت ناخود آگاه هست که هر دو قبول دارند. بستر اختلاف آن چیزی است که من عرض میکنم. داعی نقل در بستر اختلاف زیاد است. این داعی نقل میآید. متواتر هم به چه مربوط است؟ به تعدد نقل. اختلاف بستری را فراهم میکند برای عامل تواتر که تعدد نقل است. وقتی تعدد نقل زیاد شد، شما وقتی تحلیل می کنید، مختلفاتش سهم هر کدام میشود. او قبول ندارد و میگوید که تو دروغ میگویی. ولی یک مشترکاتی هست که در نقل هر دو هست. برای مختلفات تعدد نقل به حد تواتر نمیرسد. چون او میگوید اینطور شد و دیگری میگوید اینطور نشد و دروغ میگویی، مختلف هستند. اما در مشترکاتشان چه؟ هر دو به تعدد نقل که قوام تواتر است میگویند این اتفاق صورت گرفته.
– شما فرمودید وقتی زید و عمرو با هم سلام و احوال پرسی میکنند، میشود که تواتر شود اما اتفاق نمی افتد. این یعنی خود این واقعه بهگونهای است که تواتر شکل نمیگیرد. چون یک جامعه درگیر آن نشدهاند و کار روزانهای است که دو نفر انجام میدهند. گویا وقتی میخواهید تواتر استقبالی را تحلیل کنید، باید یک قدم قبل از اینکه همه با هم مشترک هستند بروید.
میخواهید بگویید چیزهای دیگری هم هست.
– عرض من این است که باید اصل تواتر استقبالی را از آن جا شروع کنیم.
من میگویم در مسأله تواتر به قدری شئونات و مؤلفات دخیل است که من برخی از آنها را نوشته ام و خیلی از آنها به ذهنم نیامده. همینطور است، یعنی بستر اختلاف یکی از مؤلفههای دخیل در تواتر است. و الا اگر بچه این همسایه با بچه آن همسایه اختلاف کنند، اختلاف است اما این اختلاف که زمینه تواتر نمیشود. قطعاً طرفین مختلفین و امر مختلف فیه در آن دخیل هستند. من این را عرض میکنم.
امر تواتر استقبالی برای اینکه صد باشد، در مؤلفههایی که در آن دخیل هستند شاید میل به بینهایت کند. شما باید آنها را پیدا کنید. همه هم میگویند راست میگویی. من برای اینکه بحث پیش برود از چیزهایی که دخیل هستند اسم میبرم. فاکتور و عاملی که دخالت میکند را به نحو منحصر نمیگوییم، بلکه به نحو اصل دخالت و دخالت فی الجمله میگوییم. حالا موارد دیگر آن را هم عرض میکنم تا ببینید چطور متفاوت میشود.
تواتر استقبالی در شهادت عمار
کشته شدن عمار هم همینطور است. منصفی که فقط تاریخ بخواند و تعصب در تاریخ نداشته باشد؛ کمونیست باشد ولی منصف باشد و هیچ تعصبی در کار وجودی او نباشد، اگر تاریخ اسلام را بخواند به قطع میرسد که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله سالها قبل، از کشته شدن عمار خبر داده بود. چرا؟ این جنگ وسیع صفین که این همه کشته شدند، چطور یک دفعه باید بین دو لشکر در اینکه چه کسی عمار را کشته، نزاع شود؟ نزاع بین دو لشکر در اینکه عمار را چه کسی کشته، توان تواتر استقبالی دارد. یعنی برای آیندگان میماند؛ او میگوید او کشته و دیگری میگوید این کشته. عمار جزء لشکر کوفه یا شام بود؟ همه میگویند جزء لشکر کوفه بود، خب پس چرا نزاع میکنید؟ اینکه نزاع ندارد، شامی ها او را کشتند. میگویند نه، این نزاع جا داشت. میگویند مفاصل عمرو عاص میلرزید. معاویه به او گفت تو باید پشت پایت بول کنی. یعنی الآن وقت لرز نیست. میلرزید و گفت معاویه! عمار کشته شد. خیلی عجیب است. یعنی از قبل میدانستند. خیلی از کسانی که در فضا بودند به امید عمار به جنگ صفین رفتند. به آنها میگفتند امیر المومنین را رها کردی و به امید عمار رفتی؟! عدهای بودند و میگفتند حضرت فرمودند اگر اختلاف شد به جایی که عمار هست بروید. چرا؟ چون «تقتلک الفئة الباغیه». الآن در کتابها هست؛ میگویند امیر المومنین را به عمار میشناسد.
فضا به این صورت بود. تا عمار کشته شد، آنها شروع به لرزیدن کردند. گفت برو بگو چه کسی عمار را از خانه بیرون آورده تا کشته شود؟! شما او را کشتید. اوائل شنیده بودم که عمرو عاص به معاویه گفت. اما بعدها در نقل دیدم که خود معاویه این جمله را گفت. عمرو در اینجا خودش را باخته بود.
کشته شدن عمار، روایت «تقتلک فئة الباغیه» را متواتر میکند. اما این روایت را هم متواتر میکند که «آخرین غذای تو شیر است»؟ معروف است. شیر را خورد و رفت. حضرت فرموده بودند عمار آخرین غذای تو از این دنیا شربت شیری است که میخوری و شهید میشوی. این هم متواتر میشود؟ نه. این در روایات آمده و ما هم میپذیریم اما مانند اصل روایت «تقتلک» متواتر نیست. روایت «تقتلک» تواتری که دارد به این خاطر است. یعنی سر آن نزاع شده است. این تحلیل امر تواتر به نحو تواتر استقبالی است. توضیح بیشتر آن برعهده خودتان؛ یا آن را رد کنید یا تأییدی برای آن بیاورید.
اما مقدمه دیگر؛ شما در امر متواتر با چه چیزی مواجه هستید؟ اگر بگویند حفص در صبح جمعه در ساعت فلان در مجلس اقراء گفت که من از عاصم این را روایت میکنم. حالا بهصورت متواتر نزد ما آمد که عدهای میگویند من این را روایت میکنم، اما عده دیگر میگویند او این را نگفت. شما این دو تواتر را میپذیرید؟! همین که نگاه کنید میگویید ما قبول نداریم. مثل اینکه بگوییم دو تواتر است بر اینکه در روز جمعه زید، عمرو را کشت و دیگری بر اینکه زید در روز جمعه عمرو را نکشت. این دو تواتر جمع شدنی نیست. چرا؟ چون تواتر موجب قطع است. قطع یعنی امر متواتر محقق است. یک واقعه که نمیتواند هم باشد و هم نباشد.پس اگر بگوییم فلانی در فلان جا چنین گفت، اگر بخواهد بهصورت متواتر نقل شود، این تواتر یکی است. اصلاً زمینه تعدد تواتر برای او نیست. [3]]
فصل دوم: تواتر؛ محور و عامل
مقدمه: حروف مصوّت و صامت
[از مثالی که دیروز مطرح کردم بهدنبال چیزی هستم. تأکید دارم روش پی جویی تواتر را در ذهن شریفتان عوض کنید. میخواهم در تواتر یک عنصری را نشان دهم که وقتی آن را نشان دادم همه به گمانم تأیید میکنید. معمولاً از آن عنصر اسم برده نمیشود. نام گذاری آن را از تقسیمبندی حروف گرفتهام. میگویند حروف مصوت داریم و حروف صامت. حروف مصوت تولید صوت میکند. خب حرف صامت چرا صامت است؟ میگویند نمیتوان خودش را نطق کرد. خودش ناطق نیست. حتماً باید با کمک جنبی خودش که حرف مصوت است به نطق بیاید. در لغت آنها (Consonant) میگویند؛ در گروهی که میایستند و میخوانند عدهای هستند که خواننده اصلی هستند و میخوانند، عدهای هم هستند که وقتی بغل دستی او میخواند، میخوانند. ما که صامت میگوییم به معنای ساکت است. آنها تعبیر به همخوان میکنند. همخوان یعنی کسی که تا همخوان نداشته باشد، به تنهایی نمی خواند. باید کسی در کنار او بخواند تا او بخواند[4].]
[ترجمه همخوان با صامت فرق میکند. صامت ساکت است. اما همخوان میخواند اما وقتی به صدا میآید که بغلی آن بخواند consonant. ظاهراً «con» بهمعنای همراهی است. در بخش عربی هم داشت که «con» بهمعنای «مع» است. همراه هستند. بخش اصلی کلمه –غیر از پیشوند «con»- بهمعنای خواندن و تلفظ کردن است. یعنی همخوان است. وقتی او میخواند، خودش به تنهایی نمی خواند حتماً باید همراه دیگری به صدا بیاید. حروف مصوت مقابل این است که خودش به صدا میآید. اما همخوان به این صورت نیست.در مانحن فیه به آن عامل، مخبر صامت بگوییم بهتر است؟ یا بگوییم مخبر همخوان؟ هر دوی آنها وجهی دارد و لطیف است. تسمیه است. صامت هم خوب است[5]. ]
محور تواتر؛ عامل تواتر
[تواتر یک غایت دارد و یک عامل دارد. نوعاً یکی از اینها جلوه میکند و دیگری مخفی میشود. ولو وقتی بگوییم همه قبول میکنند. در تعریف تواتر چه میفرمایید؟ میگویید پشت در پشت به قدری بگویند که یمتنع تواطئهم علی الکذب و با اضافهای هم که مرحوم مظفر گفتند و فی الجمله هم درست است، «و یمتنع خطئهم فی فهم الواقع».
الآن محور این تواتر چیست؟ تعدد مخبرین است یا بحیث یمتنع تواطئهم علی الکذب؟
– تعدد مخبرین.
خب اگر این محور است، تواتر با چند نفر میشود؟
– تعداد آن را متعدد گفتهاند.
کیفیت؛ محور تواتر
خب پس محور نیست. اگر محور بود که در آن اختلاف معنا نداشت. پس تواتر کمیت است، اما محور تواتر نیست. محور آن حیثی است که در دنباله اش است. ارزش صدق آن به قدری بالا میرود که عرف عقلاء به احتمال کذب آن اعتناء نمیکنند. پس محور تواتر کیفی است؛ «حیث یمتنع» است. عامل حصول این حیث، مخبرین هستند.
کمّیّت؛ عامل تواتر
پس تعداد مخبرین محوریت ندارد بلکه عاملیت دارد. پس میتوانیم در یک کلمه بگوییم در تواتر کیفیت، غایت است و کمیت، عامل است. غایت آن کیفی است. یعنی ما میخواهیم به اطمینان صدق برسیم. هر وقت رسیدیم کافی است. چند نفر باشند؟ خب ما به شما عدد نمیدهیم. هر وقت عرف به اطمینان و قطع رسیدند کافی است. گاهی با پنجاه نفر نمیرسند و گاهی با ده نفر و پنج نفر هم میرسند. پس غایت، محور است و کمیت، عامل است. در کمیت، تعداد برای حصول کیفیت عالمیت دارد، اما محور در تواتر، آن کیفیت است.
مثال: تواتر قتل زید
مثالی عرض کنم. شما وارد یک شهر میشوید. هر کجا میروید –به مغازه و خانه و…- میبینید که مردم دارند میگویند در شهر ما زید عمرو را کشته است. بعد از مدتی میبینید که این حرف در این شهر متواتر است. ما هر کجا رفتیم همه خبر دارند که زید عمرو را کشته است. [6]]
[شما وارد یک شهر میشوید و میبینید برای همه مردم واضح است که زید عمرو را کشته؛یعنی وقتی شما مردم را میبینید؛ در مغازه میروید، به مدرسه میروید، به خانه عالم میروید، به خانه عوام میروید، میبینید که همه میگویند زید قاتل عمرو است. زید عمرو را کشته است. طبق تعریفی که در حدیث، در منطق، در فقه از تواتر دارید، در صدق مفهوم متواتر در اینجا مشکلی دارید یا ندارید؟ همه بهصورت متواتر شنیدهاید که زید عمرو را کشته است. مشکل دارید یا ندارید؟ دیروز عرض کردم در اینجا در صدق تواتر در ارتکاز همه مشکلی نداریم. [7]]
تحلیل تواتر بهصورت قهقرائی
[ بعد کتاب المنطق را باز میکنیم و اصول و مراتب تواتر را پی جویی میکنیم. میگویید این هایی که به من گفتند تواطی بر کذب نداشتند. اما اجازه بدهید تا من ببینم که از چه کسی شنیده. وقتی به این خانه میروم و میپرسم تو از چه کسی شنیدهای؟ میگوید از او. چه زمانی؟ مثلاً پنج روز پیش. تکتک اینها را بهصورت پی جویی جلو میبرد.
شما با این پی جویی به جایی رسیدید که وقتی زید عمرو را می کشته، چه کسی در آن جا حاضر بوده؟ میگویند بکر حاضر بوده و دیده است. شما چه میگویید؟ میگویید راحتمان کردید. در صحنه تنها بکر حاضر بوده. ما از همه متواترین به این رسیدیم که همه دارند از بکر نقل میکنند. بکر دید و گفت، به سر زبان مردم افتاد. به نظر شما این تواتر هست یا نیست؟
الآن تابع تشکیل میدهیم. نزد عرف عقلاء خلاصه کشتن عمرو توسط زید متواتر هست یا نیست؟
– نه نیست.
– فرق دارد، اگر آن امر چیزی باشد که مثلاً کسی با دوچرخه تصادف کرد و مرده است، با اینکه کسی با کامیون تصادف کرد و مرده است. یعنی باید طوری نباشد که وقتی مردم می شنوند احتمال کذب بدهند.
من یک واقعه نقطهای را گفتم تا مثالم را سر برسانم. قاتل است. کاری ندارم که با ضربه کشته یا با تیر کشته. قتل یک واقعه طرفینی است. همه دارند میگویند که او کشته است. ممکن است ده جور بگویند که او کشته است، ولی باز در اصل قتل توافق داشته باشند. قتل متواتر میشود و نقل ها غیر متواتر میشود. منظور من اصل القتل است. بین عرف عقلاء الآن در این شهر بالتواتر زید قاتل هست یا نیست؟
– تواتر نیست.
ببینید ذهن شما وقتی در کلاس تعریف را تطبیق میدهد متوجه طبقات هستید و میگویید که متواتر نیست.
تواتر قتل؛ ببینید امر متواتر حدوث قتل است. چیز دیگری را نمیخواهیم بگوییم. عرض من این است که الآن به ارتکازتان مراجعه کنید. همه میگویند که زید، عمرو را کشته و اطمینان هم دارند. شما به این فضا میگویید که قتل متواتر است؟
– ما میگوییم که متواتر است اما از تواترهایی است که به درد نمی خورد.
– وقتی شهود واحد است، ولو ناقلین متعدد باشند تواتر شکل نمیگیرد.
الآن که میخواهیم این مثال را تحلیل کنیم، یک تحلیل بر اساس تواتر قهقرائی کردهایم. میگوییم تو از چه کسی شنیدهای؟ تو از چه کسی شنیدهای؟ به یکی رسیدیم. خب این فایده ندارد. [8]]
[بعد جلو رفتیم و از طریق تواتر قهقرائی گفتم بروید و از تکتک اینها بپرسید که از چه کسی شنیدهاید؟ تواتر با شایعه از زمین تا آسمان فرق میکند. ما یک تواتر داریم که در منطق و در اصول و فقه میگویند که قطعی است. در منطق آن را جزء یقینیات میآورند. مواد اقیسه چه بود؟ مشهورات، مقبولات، مظنونات، یکی از آنها یقینیات بود. در یقینیات، بدیهیات ست را مطرح میکردید که مبادی برهان است. یکی از بدیهیات ست، متواترات است. متواتر با شایعه فرق دارد. حتی با شیاع هم فرق دارد. جوهره متواتر چیز دیگری است.
الآن که شما به این شهر میروید، میگویید که بین مردم متواتر است. همه دارند میگویند. بعد که پی جویی کردید میبینید روز واقعه که زید عمرو را کشته، تنها در آنجا بکر حاضر بوده. الآن این تواتری که در شهر بوده برای شما فرو ریخت یا نه؟ دیروز در آخر مباحثه به اینجا رسیدیم و آقا محکم فرمودند که این تواتر نیست. وقتی بهدنبال آن رفتیم میبینیم کجا متواتر است! چون تنها بکر بوده که در آنجا حاضر بوده است. [9]]
تحلیل تواتر بهصورت استقبالی
[حالا تحلیل را عوض میکنیم و بهصورت تواتر استقبالی تحلیل میکنیم. در آن لحظهای که زید عمرو را کشت حاضر میشویم. چند نفر در آن جا بودند؟ تنها بکر بود. ولی درست است که تنها بکر بود اما در یک شهر وسیعی است که خود زید بعد از قتل موجود است و اقوام زید و مقتول در آن جا هستند. اینطور نیست که بکر یک کلمه بگوید که من در آن جا حاضر بودم و بعد همه ساکت بنشینند. قتل در شهری که همه یکدیگر را میشناسند امر مهمی است.
– پس ارزیابی که میکنید احتمال تواتر بالا میرود.
در بدو حدوث قتل به این صورت است. اصلاً میبینید ارتکازتان این است که همه شهر دارند میگویند و نمی شود دروغ باشد. اگر قرار بود که این واقعه مشکوک باشد قهراٌ اختلاف میافتاد. یعنی خود زید داد میزد که من نکشته ام. چرا داد نزده؟! چرا اقوام او حرفی نزده اند؟! اگر به یک جای شهر برویم و بگویند به این بیچاره دروغ بستهاند، در این صورت میگوییم تواتر نشده. اما وقتی هر کجا میروید میبینید اقوام زید هم از خجالت سر به زیر هستند. این تواتر میشود. به تحلیل تواتر استقبالی.
چرا این را عرض میکنم؟ این نکته مهم است. قرار شد که تواتر کیفیت محور باشد. نه کمیت محور. کمیت عامل آن است. در تواتر دامنه بکر فقط با اخبار شخص بکر کاری ندارند. بلکه از سائر قرائن میدانی شهر و اطلاعات مردم استفاده میکنند. دارند اینها را هم میبینند. یعنی اخبار زید بهعنوان یک مخبر، یکی است. اما بهعنوان یک خبر پر بار، محفوف به قرائن قطعیه است.
داشتم این را عرض میکردم که محفوف به قرینه است. عرف عام یک ارتکازی دارند که وقتی به این شهر میروند واقعاً با یک مصداقی از کتاب المنطق مواجه هستند. خود شما هم بروید همین است. اما وقتی پی جویی میکنید میبینید تعریف دقیقی که در کلاس گفته ایم که میگوید طبقات تواتر هم باید متواتر باشد، بر آن منطبق نیست. یعنی با ایده کلاسیک میگویید که متواتر نیست. اما خودتان در برخورد ارتکازیتان در میدان میگویید متواتر است. یعنی از همان متواتر در منطق ابائی ندارید. چرا؟ بهخاطر اینکه محور تواتر کیفیت است نه کمیت. این کمیتی که صورت گرفته جزاف نیست، این کمیت بهعنوان یک مخبر به زید بر میگردد. اما سائر مخبرین با صدها شواهد میدانی هم هست که آنها قاطع بودند و تنها به زید اتکا نکردند تا شما بگویید که متواتر نیست. من ابایی ندارم که بگویم تعریف تواتر بر آن نیست. میخواهم بین آن ارتکاز و… جمع کنم. [10]]
[اینجا بود که مراحلی را جلو رفتیم. عرض کردم قرار نیست یک دفعه بکر یک چیزی بگوید و مردم همینطور قبول کنند. بکر گفته زید عمرو را کشت، بعد میگویند زید کجا است؟ میگویند فرار کرده. خانواده او میگویند به مسافرت رفته و بعد میآید. میگویند جسد عمرو کجا است؟ میگوید جسد را با خود برده است. اگر بکر به این صورت بگوید مردم از او میپذیرند؟! از او نمیپذیرند. به صرف اینکه بکر بگوید زید او را کشت، یک دفعه در شهر متواتر شود؟!
حالا روش را عوض میکنیم و به تواتر استقبالی میرویم. یعنی وقتی زید عمرو را کشت، در نقطه شروعِ پخش شدن خبر به نحو تواتر قطعیِ قتل عمرو توسط زید، آن هم بین شهری که عرف متعارف عقلاء هستند؛ طبیعی هستند؛ همه که سادهاندیش نیستند؛ در این شهر مردم جورواجور هستند؛ برای اینکه با این تواتر برخورد کنید، عرض من این است: برای شروع این امر متواتری که الآن با آن مواجه میشوید، اخبار بکر تنها عنصر تواتر نیست. اگر تنها بکر بود که عرف اقناع نمیشد. میگفتند برو بابا. معلوم میشود که در همان زمان قرائن قطعیه برای عرف ناظر به خبر بکر بوده. یعنی درست است که اخبار بکر خبر واحد بود اما ناظرِ به خبر واحد به علم رسید. زید موجود است و سرش زیر است یا مثلاً با اقرار یک نفر میگوید که من کشتم، آیا این متواتر میشود؟ عرض میکنم هرگز متواتر نمیشود. زیدی که خودش اقرار میکند که من کشتم، مردم قبلاً او را میشناختند که او ایثارگر است؛ برای اینکه آبروی یک نفر را حفظ کند حاضر است بالای دار برود. هرگز از اقرار او به اطمینان نمیرسند. زیدی که برای حفظ آبروی دیگری بگوید من قاتل هستم، با این حرفش تواتر درست نمیشود. به قد و قواره او نگاه میکنند که اقرار او در محلش واقع شده یا نه. آن وقت است که تواتر صورت میگیرد. بدن عمرو در اینجا هست، میبینند که کشته شده و سرش قطع شده، آنها میبینند و او را تشییع کردند. اقوام زید آمدند. اگر در بدو حدوث اخبار بکر، اختلاف پیش میآمد و نزاع میشد؛ هر کسی خدشه میکرد، اینکه متواتر نمیشد.
یعنی تواتر بهعنوان یک امر قطعی بهگونهای در شهر شروع میشود که در عرف عقلاء عقلائی است. لذا به قطعیت میرسند. وقتی شما به این شهر میرسید میگویید متواتر است. میگویید من رفتم دیدم به بکر میرسد، خب برسد. حالا من میخواهم این عنصر را معرفی کنم. همه عرض من این است: اخبار بکر از قتل عمد، یک خبر واحد است. اما قتل عمرو توسط زید یک امر متواتر است. میخواهیم بین این دو جدا کنیم. یعنی منافاتی نیست که اخبار بکر از قتل عمرو توسط زید، خبر واحد باشد، چون یک نفر گفته. اما حادثه قتل عمرو توسط زید متواتر و قطعی باشد. بهگونهایکه وقتی شما در شهر وارد میشوید شک نمیکنید.
تواتر؛ عامل صامت و مصوّت
عنصری که میخواهم در تواتر معرفی کنم این است: وقتی ما به تواتر به روش استقبالی نگاه میکنیم با یک عنصر عامل در تواتر مواجه هستیم. دیروز عرض کردم که عامل تواتر چیست. میگویید «تواتَرَ»؛ یعنی «تواتَرَ الاخبار». کمیت عامل تحقق تواتر است ولو محور آن بر «یمتنع تواطئهم» بود؛ اطمینان به صدق و بلکه قیدش قطع به صدق بود. در اینجا قطع به صدق نیاز است. اما وقتی میخواهد تواتر شروع شود ما یک عاملی در تحقق امر متواتر داریم که اسم آن را عامل صامت میگذاریم؛ عامل دخیل در تحقق تواتر اما عامل صامت، یعنی قطعاً عامل است که اگر نبود تواتر نمیشد اما حرف نمیزند.
عامل مصوّت: اخبار مخبر به قتل
بکر دارد حرف میزند و مخبر و مصوت است؛ بکر میگوید زید عمرو را کشت.
عامل صامت: عدم مخالفت قاتل و اقوام او
اما عامل اینکه خود زید مخالفت نکرده؛ او را گرفتهاند و بردهاند و طایفه او سر به زیر هستند؛ این عامل حرف بزن نیست اما عامل تحقق تواتر است. یعنی اگر اینها نبود بین مردم شهر تواتر نمیشد. اختلاف میشد و میگفتند این ها این مطلب را قبول ندارند. این مطلب در تحلیل تواتر استقبالی – که چطور یک امر متواتر میشود – عاملی در تحقق تواتر است، اما عاملی است که به سخن نمیآید و کسی از آن اسمی نمیبرد. چون صامت است اسمی از آن برده نمیشود و فقط میگوییم اخبر زیدٌ. لذا میخواهم بین این دو فرق بگذارم. میگویم قتل عمرو توسط زید واقعهای است که نزد مردم شهر متواتر است. متواتر است یعنی چه؟
برای اینکه بحث پیش برود سؤال را به گونه دیگری عرض کنم. وقتی شما با مردم شهر مواجه میشوید میبینید هر کجا رفتید در منزل عالم و جاهل و مغازه ها، همه جا، میگویند زید عمرو را کشته است. کسی که به شما خبر میدهد که زید عمرو را کشته، عالم به این محتوا است یا شک دارد؟
– علم دارد.
اصلاً تواتر یعنی همین. کسی که میگوید مکه هست، یعنی علم دارم. نه اینکه شک دارم. مخبر به امر متواتر قاطع است، چون تواتر از یقینیات است. چون تواتر از یقینیات است پس مخبر به امر تواتر هم قاطع است. به گمانم اینها واضح است. خب چطور است که قاطع است؟ جلو میرویم. آن هم دست به دست شده است. در این دست به دست شدن سؤال این است…؛ -دوباره به تعریف تواتر برگردم؛ التواتر اخبار جماعة یمتنع تواطئهم علی الکذب- سؤال: اخبار جماعة یعنی اخبارهم عن حسٍ یا اخبارهم عن علمٍ؟! سؤال خوبی است. شما که تا حالا تواتر خوانده بودید از تواتر چه میفهمیدید؟
– عن حس میگفتند.
– ممکن است مختلف باشد. [11]
الآن که ما بحث میکنیم تا تواتر را به نحو تواتر استقبالی جلو ببریم، فعلاً میخواهیم آن هایی که هست را ببینیم. اینکه اصطلاح کلاسیک چه بوده، تعریف در آن جا منطبق میشود یا نه، برای بعد. اول ببینیم چه چیزهایی هست. بکر خبر داده که زید عمرو را کشت. این خبر نزد همه خبر واحد است. من هم نمیگویم که این خبر متواتر است، چون زید خبر میدهد. اما قتل عمرو توسط زید امری است که در بدو حدوثش شأنیت تواتر استقبالی را دارد یا ندارد؟ شأنیت را دارد. من میخواهم بگویم چرا دارد؟ یعنی به چشممان عینکی بزنیم که ببینیم قتل عمرو توسط زید صرفاً چیزی نیست که شایعه باشد. به فرمایش شما در روستایی باشد که کلاه سرشان بگذارند. افراد تمام طبقات مختلف جامعه، از وسواسی، از ساده، از عاقل و همه جوره نزدشان میخش کوبیده میشود.
عرض من این است که قتل عمرو توسط زید در تحلیل تواتر استقبالی، امری است که استقبالیاً متواتر است. ولو اخبار بکر از او خبر واحد است. چرا؟ بهخاطر اینکه در بدو حدوث او مخبر صامت داریم و به آن نگاه میکنیم و میگوییم الف، ب، ج مخبر صامت هستند. مگر شما در تواتر مخبر نمیخواهید؟ این هم مخبر صامت است. میگویید در اصطلاح ما صامت نبود. میگویم من حرفی ندارم. ما فعلاً کاری با اصطلاح نداریم. ما میخواهیم عینکمان مخبر صامت را ببیند. وقتی آن را دیدیم بعداً خیلی میتوانیم از آن استفاده کنیم. ولو اصطلاح یک اصطلاح دیگری باشد. [12]]
تواتر؛ مناط تواتر
قول معصوم؛ تواتر
– مقام تواتر قطع هست اما این تواتر هست؟ مثلاً پیامبر که میفرمایند میگوییم متواتر نیست اما چون معصوم گفته میگوییم متواتر است؟
خب اگر کمیت قوام تواتر است، چند نفر بگویند تواتر است؟ این سؤال مهم است. شما میگویید اگر حضرت بفرمایند تواتر نیست. درست هم میگویید، خب پس در تواتر چند نفر باید بگویند تا تواتر شود؟
– شاید چند عنصر مناط تواتر است.
کثرت چقدر است؟
– حدی ندارد.
پس محور چه شد؟ به شرط شیءبودن کثرت برای تواتر بهعنوان یک تقسیمبندی است؟ یا کثرت آن بهعنوان محور است؟ عامل مصحح چیزهای دیگری هم میتواند باشد. ما که عاشق عامل نیستیم. این کثرت و کمیت طریقیت دارد. یک وقتی است که میگوییم این کثرت از نظر فنی عاملیتِ محوری دارد. یک وقتی هم میگوییم دستهبندی علمی است.
– فرض بفرمایید شخصی – یعنی یک نفر- از امام باقر بشنود و ایشان هم از پدرشان و همینطور به جبرئیل برسد، آیا به این متواتر میگوییم؟
نمیگوییم.
– با اینکه قطع داریم اما نمیگوییم. یعنی با این تحلیل استقبالی که شما دارید میتوانیم بگوییم مناط تواتر که قطع است در اینجا نیز هست.
من در صدق تواتر مشکلی ندارم. مثل اینکه بگویند مقصود از لشگر در ارتش چیست؟ مثلاً بگویند برای این است که یک شهری را فتح کند. بعد شما میگویید یک سرباز داریم که با زرنگیای که داشته یک شهر را فتح کرده، او لشگر است؟! خیر. اما میگویید «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ[13]». یعنی درست است که مسمای لشگر در آن جا نیست اما مقصودی از لشگر دارید که میتوانید از آن برای مجاز استفاده کنید. چون آن است که اصل کار است. من نخواستم بگویم تواتر همانطور صدق می کند. لذا میگویم وقتی کلاسیک شدید میبینید صدق نمیکند.
– مناط تواتر را دارد. ولی تواتر نیست.
چرا؟ چون میگوییم تواترَ، یک نفر که تواتر نمیآورد. مثل اینکه بگوییم در ذهاب، ایاب است؟ در ذهاب که ایاب نیست. ذهاب ذهاب است. این روشن است. اما تنقیح مناط کردن در آن برای بحث بعدی ما که انواع تواتر استقبالی است، شاید نافع باشد.
تواتر از آن حیث تواتر با موثوق الصدور یکی هستند. بعد از بحثهای زیاد، علماء در خبر واحد میگویند موثوق الصدور. یک نحوی تنقیح مناط و تلطیف خاصی بین تواتر و آن با مراتبی که دارد هست.[14]]
فصل سوم: اقسام تواتر
تقسیم رایج در کتب اصولی
[در کتابهای اصولی ما با سه نوع تواتر آشنا هستیم: تواتر لفظی، معنوی و اجمالی.
١. تواتر اجمالی
تواتر اجمالی را برای مباحثه کفایه و اصول میگذاریم. آن جای خودش باشد.
٢. تواتر معنوی
تواتر لفظی و معنوی از قدیم در همه کتابها معروف بوده. تواتر معنوی این است که متواترین یک معنا را میگویند اما در لفظ مشترک نیستند.
٣. تواتر لفظی
تواتر لفظی هم این است که یک معنا را با لفظ مشترک واحد میگویند. اتفاقا برای متواتر لفظی در عالم اسلام کتابهایی نوشته شده. متواترات معنوی یک چیز است و متواتر لفظی چیز دیگر. در اخبار متواتر دو-سه کتاب هست. چند مورد از آنها هم در الشامله موجود است. مثلاً میگویند روایت «من کذب علی متعمدا…» تواتر لفظی دارد. حالا اینکه چرا؟ تحلیل آن بماند. اینکه چرا لفظی شده؟ یا «من کنت مولاه فعلی مولاه» هم یکی از آن چیزهایی ادعای تواتر لفظی آن نود و نه درصد است؛ آن هم در بحث مشترک و نه فقط نزد شیعه. آن هم جای خودش. اما نکتهای که الآن میخواهم عرض کنم این است که ما یک جور تواتر داریم که نه تواتر معنوی است و نه تواتر لفظی است.
قسم چهارم: تواتر اَبَر لفظی
اگر بخواهیم برای آن اسمی بگذاریم باید بگوییم تواتر فوق لفظی است. تواتر لفظ محور، نه تواتر لفظی.
عامل شکلگیری اقسام تواتر
ببینید ما در اصول خواندهایم و میگوییم که لفظ فانی در معنا است. به تعبیر حاج آقای علاقه بند –خدا اساتید را رحمت کند- زیاد میفرمودند که لفظ پرانی، معنا پرانی است. تعبیر قشنگی بود. یعنی کسی میگوید زید از تهران آمده؟ میگویید بله، فلان استادمان –که موثق است- گفت که زید از تهران آمده. بعد میگوییم استاد شما چطور گفت؟ گفت زید از تهران آمده یا گفت زید از تهران برگشته؟ فکر میکنید و میگویید یادم نیست. چرا میگویید یادم نیست؟ این خیلی اتفاق میافتد. میگویید من عین عبارت استاد یادم نیست. چرا؟ بهخاطر اینکه وقتی استاد، لفظی را می پرانده، همان معنا را به ذهن شما می پرانده. لفظ نه برای او مهم بوده و نه برای شما. معنا را پرانده.
١. عامل تواتر معنوی
لذا تواتر معنوی همین است. همه میگویند استاد گفت که زید آمده. بعد میگوییم که لفظ آن چه بود؟ میگویید که نمیدانم، ولی یک چیزی گفت. یا گفت برگشته یا گفت حرکت کرده و… . این تواتر معنوی میشود.
فناء لفظ در معنا
چرا تواتر معنوی شکل میگیرد؟ چون لفظ فانی در معنا است. لفظ در ارائه معنا موضوعیت ندارد. چون فانی و مرآت است، معنا اصل است. بین محاورین هم معنا رد و بدل شده و آنها هم آن را نقلوانتقال دادهاند و به تواتر رسیده. این تواتر معنوی میشود. پس قوام تواتر معنوی و رمز تحققش این است که لفظ در معنا فانی است. لفظ کاره ای نیست.
٢. عامل تواتر لفظی
حالا چطور میشود که تواتر لفظی محقق میشود؟
شرایط خاصّ بیرونی
یک شرائط خاص بیرونی است، مثلاً در آن مقام لفظ مهم است. الآن در یک سخنرانی لفظ مهم است و اهمیت دارد. آن جا است که میبینید همه ذهن ها به لفظ هم توجه داشته. نه بهعنوان لفظ، بلکه به این عنوان که مطلب، مطلب مهمی است. بعد هم میبینید پنجاه نفر که نقل میکنند همه لفظ هایشان شبیه به هم است. چرا متواتر لفظی به این صورت محقق میشود؟ مبادیای دارد. یکی از مهمترین مبادی آن این است که لفظ به یک شکلی است که بدل درست کردن برای آن در مقامی که اصرار میکند، سخت است. نقل به معنای آن سخت است. یعنی هم جمله کوتاه است و هم باری دارد که سریع نمیتوانند آن را به هم بریزند. اینها مبادی تواتر لفظی است. ما در این دو مشکلی نداریم.
٣. عامل تواتر اَبَرلفظی
آن چیزی که میخواهم امروز عرض کنم این است: ما یک تواتری داریم که اَبَر لفظی است، فوق تواتر لفظی است. در مقامی که تواتر لفظی را توضیح دادم، گوینده که حرف میزد درست است که مقام مهمی بود و مردم هم به لفظ او توجه کردند اما متکلم همچنان در مقام القاء معنا است ولی معنا طوری است که لفظ را همراه معنا جا میاندازد.
عنایت گوینده به لفظ و معنا
آن چیزی که الآن میخواهم عرض کنم این است: ما مقاماتی داریم که گوینده تنها به القاء معنا نظر ندارد. حتماً خود گوینده به الفاظ عنایت دارد. یعنی گوینده هر دو را نگاه میکند و القاء میکند.
مثال: شعر
مثال خیلی روشن آن شعر است. روشنترین مثالش شعر است. شاعر که شعر میگوید تنها نمیخواهد که معنا را بگوید، حتماً قالب لفظ و وزن آن و کلماتش دخالت دارد. خب اگر در اینجا شعر بخواهد متواتر باشد نمیگوییم متواتر لفظی است. چرا؟ به تعبیری که عرض میکنم، چون ملقی به رابطه لفظ و معنا نظر دارد، و دال را صرفاً بهعنوان فانی در معنا ملاحظه نکرده، بلکه هر دو را در نظر دارد، در اینجا در فضای علوم انسانی چیزی تشکیل میشود که اسم آن را هویت شخصیتی میگذاریم. چندبار دیگر عرض کردم.
هویت شخصیتی شعر
یعنی این لفظ و این معنا به این صورت به هم جوش نخورده اند که در یک مجلسی آنها را القاء کنند و تمام شود، در شعر بعد از اینکه گفته شد یک هویت پیدا می شود. هویتی که بعد از گفته شدن، دیگر این قصیده شناخته میشود. وقتی دیگران میخوانند و خواست که متواتر شود، باید لفظ و معنا با هم نقل پیدا کنند. حالا شما اسم این را هر چه میخواهید بگذارید. فعلاً ما اسم این را تواتر فوق لفظ، تواتر ادبیاتی، بلاغتی میگذاریم. یک واژهای پیدا کنیم که مقصود را بهخوبی برساند.
تواتر لفظی؛ تواتر ابرلفظی
– تواتر لفظی به این صورت نیست؟
نه، مثلاً حضرت که فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولاه» میخواستند یک مقصودی را القاء کنند. بهخصوص کلمه «من» و وزن آن توجه نداشتند. لذا مقصود را القاء کردند اما چون مقام، مقام مهمی بود عین الفاظ حضرت ماند. ولی مقصود حضرت گفتن کلماتی نبود که اگر مثلا « کنت» آن تغییر کرد و به این صورت شد «من کان انا مولاه» بگوییم خراب شد. اما کسی که میخواهد شعر بگوید یا قرآن کریم باید هر چیزی از آن بهصورت همانی باشد که ملک وحی آورده است. این دو خیلی تفاوت میکند.
– مثال عرفی تواتر لفظی شهادت و اقرارهای دادگاه است.
یعنی عین لفظ را کار دارند . او القاء معنا میکند ولی دیگری از او استفاده میکند ولو او تنها لفظ را در معنا افناء کرده بود.
بنابراین مطلب امروز تقسیم تواتر لفظی و معنوی به تقسیم ثلاثی شد. تقسیم جایی که القاء کننده کلام نظر به الفاظ دارد. حالا سؤال این است که وقتی سومی متواتر میشود تواترش به همان نحو تواتر لفظی است؟ یا به مراتب بیش از آن است؟ اگر بیشتر است چرا به این صورت است؟ چرا در اینجا تواتر قویتر است؟[15]]
تقسیم تواتر از حیث شتاب
[تواتر انواعی دارد، میتوانید هر کدام از آنها را جدا کنید و برای آنها اسم بگذارید تا معلوم شود که کدام یک است. یک دفعه در مباحثه خدمت شما شش جور را گفتم. بعداً بحث دیگری پیش آمد و دوباره به آن فکر کردم و تا هفده تا رفت[16]. آدم میبیند که عجب چرا تواتر اینطور است[17]؟!]
١. تواتر شتاب گیر
[ ما یک جور تواتر داریم که در بدو حدوثش با حالت شتاب گیر و بلکه فوق شتاب گیر اتفاق میافتد. یعنی شتاب هایی داریم که از محدوده تصاعدهای حسابی بالاتر است. تصاعد هندسی است؛ تواتری که تصاعد هندسی در بدو حدوثش باشد، شتاب گیر است. یعنی زود و قوی محقق میشود.
٢. تواتر فوق شتاب گیر
قرآن کریم خصوصیاتی دارد که این خصوصیات سبب میشود تحقق تواتر برای آن در بدو حدوث تواتر حتی فوق شتاب تصاعدی هندسی باشد. حالا چطور؟ ان شالله به آن میرسیم. فعلاً آن را مطرح کردم.
انواع ابتلا
وقتی کلید بخواهد قفلی را باز کند دندانه میخواهد. در دندانه های کلید سه تا از آنها را عرض کردم. در آن جا سه جور ابتلا مطرح شد:
١. ابتلاء دائمی
٢. ابتلاء عمومی
٣. فوق ابتلاء دائمی و عمومی.
واقعاً در قرآن کریم و بهخصوص در سوره مبارکه حمد، اینها هست.
ابتلاء دائمی
ابتلا دائمی با عمومی فرق میکند. کسی که روی ویلچر می نشیند ابتلاء او به ویلچر دائمی است. اما ابتلاء او به ولیچر عمومی نیست.
ابتلاء عمومی
ابتلاء عمومی میتواند دائمی نباشد. یعنی همه به یک چیزی مبتلا هستند اما سالی یک بار.
ابتلاء دائمی و عمومی
چیزی که مبتلا به باشد اما هم به دوام و هم به عموم، ببینید محل ابتلاء چطور او را به میدان میآورد. این جهت خیلی مهم ست. این فضا شوخی نیست. خیلی چیزها در جامعه بشری هست که اینگونه است. یعنی ابتلاء دائمی و عمومی را با هم جمع کرده است. هم دائمی است و هم عمومی است.
فوق ابتلاء دائمی و عمومی
ولی باز فوق ابتلاءدائمی و عمومی چیز دیگری هست. یعنی کسانی که مبتلا هستند، گاهی مبتلا هستند اما چارهای ندارد، اما گاهی مبتلا است و آن شخص مبتلا به چیزی که مبتلا است، عنایت خاص و نگاه قدسی دارد. وقتی به آن میرسد همینطور رد نمیشود و بگوید حالا گیر آن هستم. نمیگوید که گیر آن هستم. میگوید یک گوهر است که باید با احترام و قدردانی با آن برخورد شود. چیزی باشد که محل ابتلاء دائمی و عمومی باشد اما همه مبتلاها با عینک قدس -کلام خدا، ملک وحی- به آن نگاه میکنند، این هم با مورد قبلی یک نوع است؟
تقسیم تواتر از جهت بساطت و ترکیب
١. تواتر در نقل وقایع
من مثالی را عرض بکنم. ببینید شما در این مثالی که میگویم از حیث تواتر در آن اشکالی دارید یا نه. زید عمرو را میکشد. شما تواتر را چند تا میدانید؟ روی توافق خودمان. عدد خاصی که ندارد. چون هم کیفی و هم کمی است. حالا فرض بگیرید پنجاه تا است. میگوییم اگر پنجاه نفر خبر بدهند که زید عمرو را کشته و با قرائنی که نگاه می کنیم بین آنها تبانی نباشد، تواتر میشود. الآن ما فرض میگیریم زید عمرو را کشت و پنجاه نفر هم شاهد بودند و با چشم خود دیدند. الآن در اینجا توان و قوه تحقق تواتر هست یا نیست؟ هست. نزد همه مشترکاً هست. در اینجا یک امری است که متواتر است.
حالا بهترین فرض تواتر که در کلاسها میگوییم این است: این پنجاه نفر که دیدند در محفل دیگری بیایند که پنجاه نفر دیگر نشسته اند. پنجاه نفر همگی با هم یا جدا جدا نشسته اند ولی مخاطبشان پنجاه نفر هستند. آن پنجاه نفر هم میشنوند. پنجاه نفر به پنجاه نفر میگویند که ما دیدیم او را کشت. در اینجا میگوییم در دو طبقه تواتر هست.
هر کدام از پنجاه نفری که در مجلس دوم هستند از چند نفر میشنوند؟ از تکتک آنها میشنوند. از پنجاه نفر. یعنی خبر نزد آنها به پنجاه نفر متواتر است و هم خودشان هم که بخواهند برای دیگری نقل کنند میگویند که خودم از پنجاه نفر شنیدهام. اما آیا این قید تواتر است؟ نه. من همین مثال را عوض میکنم. این بهترین فرض آن است. پنجاه نفر دیدند که زید، عمرو را کشت. این پنجاه نفر پخش میشوند به قبائل و بلاد و قرای مختلف میروند. اولین آنها به پسرش میگوید من دیدم که زید عمرو را کشت. دومی در بلد دیگر به پسرش میگوید من دیدم که زید عمرو را کشت. خب پسرهای این پنجاه نفر که از پدرشان میشنوند که زید عمرو را کشت، خبر نزد آنها واحد است یا متواتر؟ واحد است. یک نفر آن را میگوید.
حالا همینطور فرض بگیرید، میخواهیم هفتاد سال، صد سال جلو برویم. پسر شخص اول به پسر خودش میگوید پدر من گفته که من با چشم خودم دیدم زید عمرو را کشته. نوه او که میشنود خبر واحد است یا متواتر؟ باز هم واحد است. همینطور یک دفعه میبینیم نوه ها، نتیجه ها و … هم نقل میکنند. میبینیم که هفت واسطه شده است. اصلاً خبر از هم ندارند. چون آن پنجاه نفری که حاضر بودند به بلاد مختلف رفتهاند. ارتباطات هم نبوده و از هم خبری نداشتند. حالا ما الآن چندتا داریم؟ ساده ترین فرض آن این است که الآن پنجاه ذریه از آن پدر بزرگ داریم که هر کدام میگوید پدر من گفت، پدر من گفت که جد ما گفت زید عمرو را کشت. دراینصورت یک دفعه فضایی به پا میشود که پنج تا بدون اینکه یکدیگر را بشناسند، صحبت میکنند و یکی میگوید پدر من گفته و دیگری میگوید پدر من گفته تا جد او. الآن این پنجاه نفر که میگویند این خبر نزد آنها خبر واحد بود. در این محفل برای کسی که الآن مستمع پنجاه نفر هست، وقتی میشنود که پنجاه نفر دارند از آبائشان عن واحد عن واحد نقل میکنند، برای او متواتر هست یا نیست؟! قطعاً متواتر است. دارد میگوید پنجاه نفر از آبائشان برای ما میگویند.
معنایش این است که در تحقق تواتر نزد مَن عنده التواتر، نه من به التواتر لازم نکرده که واسطهها هم متواتر باشند. یعنی ما میتوانیم تفکیک قائل شویم و بگوییم یک امر متواتر نزد من به التواتر متواتر نیست. نزد او واحد است. اما بعداً که من به التواترهای واحد نزد واسطههای بعدی یک دفعه در یک جا جمع شدند، برای او متواتر میشود.
– شخص ناظر در ابتدای امر احساس تواتر میکند اما اگر بداند به تکتک اینها بالواحد خبر رسیده درواقع علم اولی از بین میرود. یعنی دیگر مطمئن نمیشود که در اینجا تواتر هست.
مثلاً الآن یک سمیناری است. یک عدهای هستند، یک دفعه یکی میگوید که زید عمرو را کشته است. میگویند تو از کجا میگویی؟ میگوید که پدر من به من گفت. میگویند شاهد دیگری داری؟ میگوید نه. آنهایی که آن جا هستند میگویند عجب! -مثل خوابهایی است که دیده میشود و دیگری هم میگوید من هم دیدهام- یکی میگوید عجب! پدر من هم گفته. دیگری هم میگوید پدر من هم گفته. میگوید جد اعلای ما حاضر بوده. یعنی ما که الآن آن جا هستیم میبینیم آنها تبانی نداشتهاند. خود اینها هر کدام یک نفر هستند اما میفهمم که پنجاه نفر از اجداد آنها در آن جا حاضر بودند و دیدهاند. یعنی برای ما الآن خبر واحد میشود و شک میکنیم؟! حتی احتمال قوی دارد که در اینجا اقوی باشد. یعنی جهت تبانی ضعیفتر باشد.
اینکه من عرض میکنم آن چه که عرض من است، این است که شما در همین مثالی که زدم؛ او میگوید زید عمرو را کشت. امر متواتر یک حادثه و یک واقعه است. این واقعه را میتوانند به انواع و اقسام بگویند. یکی میگوید فلانی، جانِ او را گرفت. یکی میگوید او را له کرد. یکی میگوید سرش را قطع کرد. پنجاه نفر هستند که هر کدام یک چیز میگویند. ولی مهم نیست. چون امر متواتر ما یک واقعه است.
٢. تواتر در نقل کلام
حالا همینجا مثال را عوض کنید. پنجاه نفر داریم که در یک صحنه بودند، میگویند زید در آن مجلس این جمله را گفت. یعنی امر متواتر ما الآن یک جمله و یک کلام شد. اینجا برای اینکه تواتر در آن مطرح شود، انواع جدید از تواتر را داریم. بهخاطر اینکه کلام یک مؤلفههایی دارد؛ یک امر مرکبی است، نظم دارد و برای خودش حساب دارد. اگر بخواهد کلام متواتر شود یک موضوعی است که به شئونات مختلف تحلیل میرود.
تواتر معنوی
یعنی کلام یک مقصد کلی دارد؛ گاهی میبینیم مقصد متواتر شد اما اصلاً برای شما متواتر نشد که عبارت آن شخص چه چیزی بوده. به این تواتر معنوی میگوییم. تواتر معنوی یعنی پنجاه نفر میگویند که او این را گفت اما میبینیم که الفاظشان یکی نیست. میگویند خلاصه معنا این بود. در کفایه تواتر اجمالی بود، تواتر معنوی بود. این یک شأن تواتر معنوی است که در کلام میآید. وقتی جلوتر میروید اگر میبینید چهل نفر از پنجاه نفر، دارند عین عبارت را میگویند؛ یعنی میبینید ده نفر احتمال دارد که یادشان رفته، این چهل نفر که یک دفعه و صدفة اینگونه نمیشوند؛ احتمال اینکه چهل نفر عین عبارتی را بگویند و خطا کنند، میل به صفر میکند. لذا گاهی در بدنه تواتر یک لفظ خاصی غلبه پیدا میکند.[18]]
فصل چهارم: خبر متواتر؛ خبر مقطوع الصدور
انواع خبر؛ مراتب اعتنا
[- نگاه حضرت عالی یک نگاه جلیلی است. یعنی ظاهراً دو-سه مرحله هست که شاید نزاع اصلی در اینجا نباشد. برای اینکه این مثال روشن شود آن را چهار مرحله کردهام:
یک مرحله اش این است که بکر خبر موت را میدهد و خبر واحد است اما قرائن طوری است که ناظر اطمینان پیدا میکند که خبر بکر درست است. مثلاً پلیس دقیقی در این شهر هست که از دست او در نمیرود یا شهر سیاه پوش شده و … . لذا در این مرحله قرائن بهگونهای است که علم میآورد با اینکه هیچ خبری در میان نیست.اینجا بعید می دانم که کسی این را خبر متواتر به حساب آورد.
مرحله دوم همین فرض است با این تفاوت که پانصد نفر هم خبر میدهند. یعنی صرفنظر از اخبار آنها همه چیز روشن است. یعنی ناظر برای به اطمینان رسیدن نیازی به اخبار آنها ندارد. اساساً هم اطمینان من از اخبار آنها حاصل نمیشود و از قرائن به دست میآید.
مورد سوم آنکه دقیقترین مورد بحث است این است که خبر واحد هست و قرائن هم بهگونهای نیست که به تنهایی از آنها اطمینان پیدا کنم، بلکه از اخبار اطمینان پیدا میکنم. علت اینکه از خبر آنها اطمینان پیدا میکنم این است که آنها مردم دقیقی هستند و بهراحتی حرفی را نمیزنند؛ اگر مردم روستایی بودند من بهراحتی اطمینان پیدا نمی کردم. چون میگفتم اینها ساده هستند و زید میتواند بهراحتی صحنه سازی کند و بهراحتی همه آنها را گول بزند.
مورد چهارم دوباره من از قرائن اطمینان پیدا نمی کنم اما پانصد نفر خبر میدهند که روستایی هستند. بهگونهایکه اگر بفهمیم از بکر همه شنیده اند، احتمال می دهیم که سر آنها کلاه گذاشته است. در مثال اول وثوق به صدور پیدا میکنیم چون قرائن را میبینیم. در مثال دوم هم وثوق پیدا میکنیم اما نمیتوان به آن گفت خبر متواتر است. چون در خبر متواتر خبر باید عامل باشد. در اینجا چون از قرائن اطمینان پیدا میکنم عاملیتی نیست. بیشتر باید در مورد سوم بحث کنیم. چون من دارم از اخبار اینها قطع پیدا میکنم. خبر اینها عامل هست ولی اگر همین خبر توسط روستایی ها داده میشد این اطمینان حاصل نمیشد. در اینجا باز هم مشکوک است که به آن متواتر بگوییم. ولو اگر بهصورت قهقرائی به آن نگاه کنیم همه آنها از روی علم خبر دادهاند. ولی در اینجا عامل تنها خبر نیست بلکه خصوصیت خود آنها هم عامل شده. آقایان جایی را متواتر میگویند که تنها صرف حکایت است. یعنی اطمینانی که برای من حاصل میشود ناشی از ذات حکایت است. پس در جایی که قرائن دیگری کمک کند تواتر نیست .
در این فرمایشاتی که فرمودند دو جهتِ تشقیق شقوق و تکثیر امثله نافع است. هر چه بیشتر مثال مناسب تشقیق پیدا کنید و هر چه تشقیق ها را بیشتر کنید خیلی خوب است. اصل مقصود شما تشقیق شقوق بود. همه اینها خوب است. قبلاً خدمت آقایان گفتم که این بحث چنان فضای غامضی دارد که اگر بعضی از مثالهای آن را عرض کنم، ساختار ذهنی شما راجع به تواتر به هم میریزد. لذا کمکم جلو میرویم. وقتی به همه اینها مثال میزنید میبینید که دخیل است. یعنی تواتر واقعی باشد نه تواتر نما. در تواتر واقعی اموری دخیل است که سر از بینهایت در میآورد. وقتی آدم راه افتاد میبینید هر مثالی که میزنید ارتکازا تفاوتها را درک میکنید و مشکلی هم با آن چیزی که از تواتر در ارتکاز خودتان قبول داشتید نمیبینید.
آن چه که الآن میخواستم مطرح کنم همانی است که شما اول گفتید؛ گفتید یک نفر میگوید ما از قرائن میفهمیم. اتفاقا بحث ما همان مثال اول شما بود. رسم ما شده که میگوییم مخبر بکر بود، اما محفوف به قرائن بود. باید همینجا توقف کنیم. عرض من این است که قرائنی داریم که مخبر است. چرا خبر تنها این باشد که زید دهن باز کند و بگوید؟! قرائنی داریم که مخبر است، اما مخبر صامت. نظیر این مثالی را عرض میکردم؛ شما میگویید انشاء صدق و کذب دارد یا ندارد؟ میگویید انشاء صدق و کذب ندارد. میگویید زید را بزن، این صادق یا کاذب است؟ هیچکدام، چون انشاء صدق و کذب ندارد.
مورد دیگر؛ فقیر جلوی شما دست دراز میکند، شما به او نگاه میکنید و به شک میافتید، او میگوید بده! این انشاء یا اخبار است؟! انشاء است. صدق و کذب دارد یا ندارد؟ ندارد. اما به او میگویید داری دروغ میگویی. عرف به او میگوید چرا دروغ میگویی؟! میگوید من که انشاء کردم و انشاء صدق و کذب ندارد لذا من دروغ گو نیستم. میگوییم لفظ تو این بود که بده، درست است، لفظ تو صدق و کذب ندارد اما همراه انشاء تو یک اخبار بالفعل موجود است. اخبار صامت. یعنی نمیگویی من فقیر هستم. اما داری خبر میدهی که من فقیر هستم. این را می گوییم اخبار ضمنی.
ببینید اخباری داریم که صامت است. یعنی مشتمل بر لفظ نیست. اتفاقا من میخواهم این را معرفی کنم. ما در روش تواتر استقبالی وقتی نقطه شروع تواتر را میخواهیم تحلیل کنیم، میگوییم این پتانسیل متواتر شدن قوی در آینده را دارد. به چه چیزهایی نگاه میکنیم؟ تنها به اخبار بکر نگاه نمیکنیم. به صامت ها هم نگاه میکنیم.
تفاوت بین خبر متواتر و مقطوع الصدور
-در فرمایش شما فرقی بین خبر متواتر و خبر موثوق الصدور نیست؟
تفاوت بسیار است. کلاً در فضای احتمال خلاف، عقلا دم به دم با آن مواجه هستند؛ در حوزههای مختلف.
احتمال خلاف در سند، احتمال خلاف در یک دلالت، احتمال خلاف در یک امر موضوعی؛
مقدمه: احتمال خطر و انواع آن
مثلاً در امور موضوعی میگویند احتمال میدهید که اگر بیرون بروید تصادف کنید؟ به هر کسی بگویید میگوید احتمال میدهم. میگوییم وقتی از خانه بیرون میآیی این احتمال به ذهنت میآید یا نه؟ میگوید نوعاً نمیآید. به ذهنم نمیآید و بیرون میآیم. میگوییم حالا اگر یک روزی به ذهنت آمد –مانند خیلی از کسانی که وسواس دارند و به ذهنشان میآید- از خانه بیرون نمیروی؟! احتمال خطر بدهی بیرون میروی یا نمیروی؟! عقلاء اینها را فوری دستهبندی میکنند:
احتمال صفر
میگوید گاهی است که احتمال خطر اصلاً نیست. اگر آن را به دست ریاضی دان هم بدهید میگوید احتمال خطر نیست. یعنی صفر ریاضی است.
احتمال غیرموجود در ذهن
گاهی احتمال خطر هست اما به ذهن من لگد نمیزند؛ احتمال هست اما اصلاً به ذهن من نمیآید. ولی میگویید احتمال هست.
احتمال غیر قابل اعتنا
گاهی است که میگویید احتمال هست، به ذهن من هم میآید اما به قدری ضعیف است که من اعتناء نمیکنم. ببینید احتمال آمد اما محل اعتناء نیست.
احتمال غیر عقلایی
سومی مهمتر است؛ گاهی احتمال هست و به ذهن من هم میآید؛ مورد اعتناء هم هست؛ بهگونهای نیست که رد شوم؛ اما ریخت آن بهصورتی است که اگر بخواهم به این احتمال مورد اعتناء، اعتناء بکنم نظم به هم میریزد و دیگر نمیتواند زندگی کند. همه اینها با هم تفاوت میکند.
احتمال کذب و انواع آن
این برای احتمال خطر بود؛ به احتمال کذب میآییم.
یک خبر میآید که در سند آن احتمال کذب میدهیم.
١. احتمال صفر: اخبار معصوم
گاهی سند طوری است که اصلاً احتمال کذب بهصورت ریاضی نیست. مثل اخبار مخبر صادق و معصوم. در اینجا احتمال کذب مخبر صفر است.
٢. احتمال غیرموجود در ذهن: اخبار افقه زمان
در مرحله بعد خبری میآید که فقیه و افقه زمان خبر میدهد و به شما میگوید فلانی به این صورت گفت، احتمال دارد که دروغ بگوید؟ احتمال هست اما در ذهن شما میآید؟ اصلاً نمیآید. اصلاً ذهن شما سراغ آن نمیرود. در نفس الامر احتمالش هست اما حتی به ذهن شما نمیآید تا بگویید من به آن اعتناء نمیکنم. اصلاً به ذهنم نیامد تا بگویم اعتناء نمیکنم.
٣. احتمال غیر قابل اعتنا
مرحله بعد مخبر پایینتر میآید. مخبر حرفی میزند و ذهن شما درگیر میشود به احتمالی اما می گویید که شاید دروغ می گوید. اما این احتمال خیلی ضعیف است. میگویید اگر من به این ترتیب اثر بدهم واقعا وسواس است طوری که مردم به من میگویند که تو وسواسی شدهای. ببینید احتمال آمد و بهخاطر ضعف نفس احتمال اعتناء نکردید. این هم مورد سوم.
۴. احتمال غیر عقلایی
مورد چهارم که مربوط به بحث ما است این است که در سند احتمال کذب میآید، احتمال خطا میآید اما میبینید اگر قرار باشد به این احتمالی که محل اعتناء هم هست، اعتناء بکنید نظم برقرار نمیشود و سنگ روی سنگ بند نمیشود. اینجا اصول عقلائیه میآید. یعنی میگویید اشتباه کرده یا نکرده؟ اشتباه دور نیست. میگویید اصالة عدم الخطأ؛ یعنی احتمال خطا هست و در ذهن من هم میآید؛ بهگونهای هم نیست که اعتناء نکنم و بگویم هیچ است، ولی لوازمش طوری است که عقلاء بناء میگذارند که اعتناء نکنند. این روش و بناء عقلاء است .
خبر موثوق الصدور: خبر با احتمال غیر قابل اعتنا
خب حالا خبر موثوق الصدور؛ یک لفظی میگوییم که به صدورش وثوق داریم، کدام یک از اینها است؟
ببینید اول این شد که اصلا احتمال نیست. دوم این شد که احتمال هست اما به ذهن نمیآید. سوم به ذهن میآید و اعتنا نمیشود. چهارم شأناً مورد اعتنا هست اما چون لوازمی دارد اصول عقلائیه بر عدم اعتناء میشود. خب الآن موثوق الصدور کدام یک از آنها میشود؟ میتواند سوم و چهارم باشد. ولی کلمه موثوق ناظر به سومی است. موثوق الصدور یعنی من کاری به اصول عقلائیه ندارم، آن جای خود است. من که به این خبر نگاه میکنم احتمالش طوری است که من اعتناء نمیکنم. نه اینکه احتمالش نیاید. بلکه میآید اما اعتناء نمیکنم. یعنی احتمال خلاف و کذب هست و این احتمال بهگونهای است که فرض اعتناء دارد –وسواس نیست که بگوییم چرا به این احتمال ضعیف اعتناء میکنی؟- اطمینان پیدا میکنم؛ یعنی عدم اعتناء به احتمال خلاف. [19]]
[1] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٢۵/ ٣/ ١۴٠١
[2] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٢٩/ ٣/ ١۴٠١
[3] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٢٩/ ٣/ ١۴٠١
[4] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ١/ ۴/ ١۴٠١
[5] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ۴/ ۴/ ١۴٠١
[6] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٣١/ ٣/ ١۴٠١
[7] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ١/ ۴/ ١۴٠١
[8] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٣١/ ٣/ ١۴٠١
[9] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ١/ ۴/ ١۴٠١
[10] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٣١/ ٣/ ١۴٠١
[11] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ١/ ۴/ ١۴٠١
[12] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ١/ ۴/ ١۴٠١
[13] سورة النحل، آیه ١٢٠
[14] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٣١/ ٣/ ١۴٠١
[15]جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ۴/ ۴/ ١۴٠١
[16] تواتر که امری عرفی و عقلایی است و تمام بشر آن را میشناسند، انواعی دارد، و چون از سنخ عناصر منطق فازی است، پس قابل شدت و ضعف است، و با توضیحی که خواهم داد هر متدبر منصف، تصدیق میکند که تمام انواع تواتر برای قرآن کریم محقق است، و نام حفص فقط در یکی از انواع تواتر که تواتر تدوینی کلاسیک است، مطرح میشود.
نکته بسیار مهمی که در تواتر مطرح است، تواتر لفظی است که ساختارش طوری است که بالاترین نوع تواتر را به خود اختصاص میدهد، مثلا کسی که مواجه میشود که مفسرین میگویند در «ملک/مالک یوم الدین» در بین قراء سبعه دو قرائت است، یکی مالک و دیگری ملک، نفس رواج این اختلاف بین مسلمین از صدر اسلام تا کنون، میفهماند که در دو کلمه بعدی «یوم» و «الدین» اختلافی نبوده است، ببینید چگونه یک اختلاف در یک کلام که متشکل از اجزاء کلامی است سبب میشود که عناصر غیر مختلف فیه به بالاترین درجه تواتر برسند.
تواتر انواعی دارد:
۱- تواتر موضوعی
۲- تواتر اجمالی
۳- تواتر معنوی
۴- تواتر لفظی
۵- تواتر لفظی میدانی
۶ تواتر بخشی منطقهای
۷- تواتر بینالمللی
۸- تواتر عصری
۹- تواتر جیلی
۱۰- تواتر فراجیلی
۱۱- تواتر میدانی جیلی
۱۲- تواتر فراجیلی میدانی
۱۳- تواتر لفظی تجدیدپذیر شتابدار
۱۴- تواتر مدون غیر کلاسیک
۱۵- تواتر غیر مدون کلاسیک إقرائی
۱۶- تواتر مدون کلاسیک إقرائی
۱۷- تواتر مدون کلاسیک غیر إقرائی
۱۸- و…
اگر مثالهای عرفی و واضح این انواع تواتر را پیدا کنیم، علاوه بر وقوف بر دقت بحث، به رمز عدول یک متخصص فن قرائات و علوم قرآنی یعنی علامه ابن الجزری پی میبریم، ایشان در کتاب النشر میگوید من سابق (در کتاب منجد المقرئین) تواتر را شرط قرائت متعبره میدانستم، اما اکنون برایم واضح شده که تواتر شرط قرائت معتبر نیست و صحت سند کافی است! با ملاحظه انواع تواتر میفهمیم که این عالم متخصص، بین انواع تواتر سیر کرده است، زمانی ناخودآگاه به نوعی از تواتر توجه داشته و آن را وجدانا مییافته است، و زمانی دیگر با خبرویت بیشتر کلاسیک، تواتر دیگری برایش جلوه داشته، و ملاحظه کرده که شرط بودن چنین تواتری لازم نیست، اما امتیاز بین این تواترها نگذاشته است، و لذا بین دو نظر او تهافت واقعی نیست، و همانطور که عرض کردم اساسا تواتر عنصر منطق فازی است و از تشکیک و مراتب شدت و ضعف بسیار بهرهمند است.
فعلا خلاصه مطلب را عرض میکنم تا تفصیلش بعدا اگر توفیق بوده إن شاء الله تعالی:
قرآن کریم در بدو نزول، از تواتر لفظی میدانی فوق شتابدار، برخوردار بوده است، چون به صورت عین الفاظ خودش بین طرفداران قرآن یعنی مسلمین و همچنین بین دشمنان اسلام یعنی کفار و مشرکین، منتشر میشد، و خیزش اجتماعی و نهضت دینی که نزول قرآن ایجاد کرده بود، برای طرفین ایجاد انگیزه میکرد تا الفاظ قرآن را یاد بگیرند و به اغراض مختلف آن را تکرار کنند.
همزمان با پیدایش این تواتر و موج شتابدهنده آن، طبق دستور دینی اسلام، هر مسلمان باید قرآن را در شبانه روز در نمازهایش بخواند، و نیز فضیلت حفظ قرآن و قرائت آن در حالات مختلف شبانه روز، الفاظ قرآن را به صورت یک الفاظ مأنوس صغیر و کبیر و بچه و بزرگ و پیر و جوان مسلمان و حتی غیر مسلمان جلوهگر میساخت.
و قبلا توضیح دادم که چگونه قرآن کریم بر هفت حرف نازل شده است، و تعدد قرائات امری مطبوع و خوشایند جمیع مسلمین از عالم و عامی بوده است، و همه را قرآن و نازل شده از طرف خداوند متعال میدانستند، و لذا حافظ در شعر معروف خودش به حافظ بودن چهارده روایت افنخار میکند، آیا کسی به انباشتن ذهن خود از کلمات مردم که به عنوان کلام خدا جا زده باشند، افتخار میکند؟ آیا صدها مفسر عالیمقام عالم اسلام، کتب خود را از چیزهایی که سخن خدا نیست به عنوان تفسیر سخن خدا، پر میکنند؟ کلا و حاشا.
**************
نکته حائز اهمیت در تواتر قرآن کریم این است که نوعا تلقی از تواتر قراءات، تواتر نقل یک کلام به عنوان یک واقعه است، نه تواتر یک کلام به عنوان یک هویت شخصیتی پسین، اگر تواتر بر سخن گفتن متکلم (مثل نوع نقل احادیث) در یک مجلس باشد، ممکن نیست عین یک سخن را دو جور نقل کنند مگر اینکه بعضی اشتباه نقل کنند، اما اگر مثلا حافظ یک قصیده به نام الف گفته، و این قصیده الف اکنون دارای هویت شخصیتی پسین شده، و بعد به طور متواتر نقل شود که حافظ کلمه دوم در بیت دوم قصیده الف را در مجلس دیگر به نحو دیگر خوانده است، این دو تواتر یعنی تواتر نقل کلمه دوم در بیت دوم قصیده الف در مرتبه اول با تواتر نقل همین کلمه دوم در بیت دوم قصیده الف در مرتبه دوم، منافاتی با همدیگر ندارند، حال مثلا در طرق حفص که از عاصم روایت میکنند اگر نقل کنندگان از حفص بگویند روایت خاص حفص در یک مجلس از عاصم چنین بود و دیگری بگوید همان روایت او طور دیگر بود، اینها قابل جمع شدن نیست و بعضی اشتباه میکنند، اما اگر این نقل کنندگان میگویند در مجالس مختلف، حفص از عاصم مختلف روایت کرده، و فرض گرفتیم که حفص دروغگو نیست و خود عاصم هم رسم او بر این بوده که برای حفص در اقراءهای مختلف روایات مختلف را اقراء میکرده، در اینجا این طرق مختلف حفص میتواند همگی درست باشد، بلکه متواتر بشود، و اشتباهی در بین نباشد.
************
همه این انواع تواتر در قرآن کریم هست:
تواتر در زمانی- همزمانی
تواتر خبری-نفسی
تواتر مسبب از وجوب-استحباب-محتوی-لفظ-دوستی وایمان-دشمنی و کفرو…
تواتر مصوت و صامت
تواتر هارمونی افزایشی رزونانسی
[17] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٢۵/ ٣/ ١۴٠١
[18] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ٢۵/ ٣/ ١۴٠١
[19] جلسه تعدد قرائات، شرح مفتاح الکرامة، ١/ ۴/ ١۴٠١
دیدگاهتان را بنویسید